نحوه مواجهه امام صادق (ع) با مهدی دروغین / نامه‌ای که امام نخوانده سوزاند

پس از مرگ ابراهیم امام، ابوسلمه به سه تن از بزرگان آل علی علیه‌السلام یعنی ۱ـ امام جعفرصادق علیه‌السلام ۲ـ عبدالله بن محض بن حسن بن الحسن بن علی ۳ـ عمر الاشرف بن امام زین العابدین دعوتنامه نوشت. امام صادق علیه‌السلام نامه را باز نکرده سوزاند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دوران امامت امام صادق علیه‌السلام (از 114 تا 148 ه.ق) از جهات مختلفی جزو پر بسامدترین دوران تاریخ اسلام شناخته می‌شود، به گونه‌ای که جز یک امام معصوم که متصل به خزانۀ علم الهی است، توان مدیریت این دوران را نداشت. از جهت تحولات علمی، علوم مختلف دینی مثل تفسیر، کلام، حدیث و حتی علم قرائت قرآن و از لحاظ علوم بشری، علم طب، نجوم، فلسفه و ریاضیات شکل ویژه‌ای یافتند. در این زمان بود که نهضت ترجمه با تلاش‌های منصور دوانیقی و با نیت ایجاد فاصله بین مردم و عترت شکل گرفت. این دوران از جهت فعالیت‌های فرقه‌ای نیز بسیار خاص بود؛ معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زنادقه، مشبه، متصوفه، مجسمه، تناسخیه و سایر فرقه‌ها در این دوران به اوج خود رسیدند و یا تازه سر بر آوردند. از مهم‌ترین تحولات دوران امامت امام صادق علیه‌السلام آغاز شکل‌گیری فرقه‌ها و نحله‌های مذهبی بود؛ از مشهورترین نحله‌های فکری عبارتند از مذهب ابوحنیفه، مذهب مالک بن انس و مذهب محمد بن ادریس شافعی که هر کدام از آنها در جرگۀ شاگردان امام صادق علیه‌السلام بودند.   

اما از جهت تحولات سیاسی، دوران امام صادق علیهالسلام دوره‌ای بود که قدرت از بنی‌امیه به بنی‌العباس انتقال یافت و از آن پس بود که قیام‌های پراکنده‌ای علیه حکومت وقت شکل گرفت که از مهم‌ترین آنها، قیام زید فرزند امام سجاد علیه‌السلام، قیام محمد نفس زکیه و قیام عباسیان به فرماندهی نظامی ابومسلم و ابوسلمه بود.  اما ماجرای انتقال قدرت به بنی‌العباس چه بود و به کجا ختم شد؟ 

گزارش  شده در سال 100 هجری، «محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب» مشهور به محمد امام (پدر سفاح و منصور) که در حمیمه از ناحیه شُراة از بلوک بُلقای شام می‌زیست، با ابوهاشم عبدالله فرزند محمدحنفیه نوه امیرالمؤمنین ملاقات کرد. «ابوهاشم» که امام کیسانیان بود، وصیت کرد پس از او، امامت به «محمد بن علی فرزند ابن عباس» برسد. (مشکور، همان: 76) در واقع آنها از خاندان عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. به این ترتیب حکومت از علویان به عباسیان منتقل شد. کیسانیه به واسطه آن که منسوب به ابومسلم هستند و لقب ابومسلم حرماق است، «حرماقیه» نیز نامیده شده‌اند. همچنین بنی عباس را شیعیانی است از مردم خراسان مشهور به «راوندیه»؛ اینها می‌پندارند شایسته‌ترین مقام برای کسب امامت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله، عباس بود، زیرا به دلیل آیه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‏ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْض‏»، عباس وارث پیامبر است، اما مردم مانع شدند که زمامداری به او برسد. (ابن خلدون، ج2، 319) به این ترتیب، رگه‌های اولیۀ انتساب منجی و مهدی به خاندان بنی‌العباس، از رهگذر همین تحریف‌ها قوت بیشتری می‌گرفت و روز به روز تقویت می‌شد.

بنابراین پس از ابوهاشم، به امامت «محمد بن علی بن عبدالله بن عباس» در آمدند و از آن تاریخ دعوت امامت بنی‌عباس صورت شرعی و روحانی به خود گرفت. امام عباسی در همین حد در ناحیه شراة که از زمان عبدالملک بن مروان اقامتگاه خاندان عباسی شده بود مسکن داشت و 14 نقیب برگزید و از سوی خود به نواحی مختلف فرستاد. دستور امام عباسی اینچنین بود که بیشتر به ایرانیان اطمینان کنند و از عرب، به طوایف یمانی قحطانی اعتماد کنند. روش تبلیغ اینگونه بود که نخست شرحی از اسلام و محسنات بیان می‌کردند، سپس به ذکر معایب بنی‌امیه و انحراف آنان از اسلام می‌پرداختند. آنگاه از مظلومیت پیامبر و اهل‌بیت و اینکه اسلام حقیقی در نزد ایشان است، سخن می‌گفتند و مردم را به «الرّضاء من آل محمد» می‌خواندند و می‌گفتند ما باید به خلافت یکی از اولاد پیغمبر راضی شویم. از زیرکی آنها این بود که نامی نمی‌بردند و چنین وانمود می‌کردند که دعوت به یکی از فرزندان رسول خدا می‌کند؛ مردمی هم که طرفدار اهل‌بیت و علوی‌ها بودند، گمان می‌کردند مقصود از دعوت ایشان یکی از آل علی است. (مشکور، همان: 77)

نخستین دعوت آنها در خراسان از سال 100 هجری آغاز شد.  در سال 105 «بکیر بن ماهان»  که در سند ترجمان تاریخ، امیر عربی بود، در عراق منصوب شد.  بعد از «محمد بن علی» پسرش «ابراهیم بن محمد» معروف به ابراهیم امام جانشین پدر شد. رهبر واقعی این سازمان مخفی، بازرگانی بود ایرانی به نام «بکیر بن ماهان» که اداره امور نقیبان به دست او بود. «بکیر» در سال 126 دستگیر شد و به زندان بنی‌امیه افتاد. در زندان با جوان ایرانی به نام «ابومسلم» آشنا شد و او بود که پس از آزادی از زندان، وی را به «ابراهیم بن محمد امام» معرفی کرد. ابراهیم امور دعوت خود را در خراسان به ابومسلم سپرد؛ ابومسلم نامش در تواریخ  اسلامی عبدالرحمان بن مسلم است. پس از مرگ «بکیر بن ماهان» در سال 127،  «ابو سلمه خلال» جانشین او شد. (همان: 78)گزارش شده که سبب پیوستگی ابوسلمه به عباسیان این بود که او داماد ابوهاشم بکیر بن ماهان (داعی بزرگ عباسیان در کوفه) بود.

دعوت عباسیان در اهواز مخفیانه بود. در سال 129 از جانب ابراهیم امام به ابومسلم فرمان رسید دعوت خود را در خراسان آشکار کند. ابومسلم پرچم‌ سیاه عباسی را نخستین بار در قلعه سفیدنج نزدیک مرو برافراشت و آیه 40 سوره حج 1 را در آن نوشت. شیعیان کیسانیه، خوارج سیستانی، زرتشتیان خرمدینی، روستاییان و پیشه‌وران و بردگان  همگی در سپاه ابومسلم بودند. آنها به خاطر عباسیان نمی‌جنگیدند بلکه به امید نجات از ظلم و ستم بنی‌امیه سلاح در دست گرفته بود.

پس از مرگ ابراهیم امام، ابوسلمه به سه تن از بزرگان آل علی علیه‌السلام یعنی 1ـ امام جعفرصادق  علیه‌السلام 2ـ عبدالله بن محض بن  حسن بن الحسن بن علی 3ـ عمر الاشرف بن امام زین العابدین  دعوتنامه نوشت. امام صادق علیه‌السلام نامه را باز نکرده سوزاند. فرستاده ابوسلمه سپس نزد عبدالله محض رفت و عبدالله دعوت ابوسلمه را پذیرفت. او برای مشورت خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید. حضرت به عبدالله گفت «أنتَ بعثت أبا مسلم إلی خراسان؟! آیا ابو مسلم را تو فرستادی به خراسان؟! تو به مردم خراسان گفتی که لباس سیاه بپوشند و شعار خودشان را لباس سیاه قرار دهند؟! آیا اینها که از خراسان آمده‌اند، تو اینها را به اینجا آورده‌ای؟! اصلاً یک نفر از اینها را تو می‌شناسی؟!» عبد الله از این سخنان ناراحت شد و شروع کرد به مباحثه کردن با امام و به حضرت گفت: تو چه می‌گویی؟ «إنما یُرید القوم ابنی مُحمدا لأنه مَهدی هذهِ الأمة» اینها می‌خواهند پسرم محمد را به خلافت برگزینند و او مهدی امت است. فرمود «به خدا قسم که مهدی امت او نیست و اگر پسرت محمد قیام کند، قطعاً کشته خواهد شد». عبدالله بیشتر ناراحت شد و در آخر به عنوان جسارت گفت: تو روی حسادت این حرف‌ها را می‌زنی. حضرت فرمود «به خدا قسم که من جز خیرخواهی هیچ نظر دیگری ندارم، مصلحت تو نیست و این مطلب نتیجه‌ای هم نخواهد داشت.» بعد حضرت به او گفت «به خدا ابوسلمه عین همین نامه‌‌ای را که به تو نوشته به من هم نوشته است، اما من قبل از اینکه بخوانم نامه را سوزاندم.» عبد الله با ناراحتی زیاد از حضور امام صادق رفت.

نهایت اینکه ابومسلم خراسانی در محرّم 132، سپاهی را به فرماندهی قحطبه به جنگ ابن هبیره - دست‌نشاندۀ مروان در عراق - فرستاد و او را شکست داد و زمینۀ اضمحلال امویان را فراهم آورد. از سوی دیگر، ابوسلمه خلال – پایه‌گذار حکومت عبّاسیان - عبدالله بن محمد بن علی بن عباس ملقب به ابوالعباس سفاح را به کوفه برد و پس از دو ماه، مردم را به بیعت با وی فراخواند. چندی بعد سفّاح، عموی خود - عبدالله بن علی - را روانۀ جزیره کرد تا نیروهای شامی را در هم بشکند و مروان را به قتل برساند. وقتی عبدالله بر جزیره تسلّط یافت و آهنگ شام کرد، مروان ابتدا به فلسطین و سپس به مصر گریخت. سرانجام در منطقه‌ای به نام بوصیر به دست یاران عبدالله بن علی کشته شد. با مرگ وی در ذی حجّه سال 132 ق، دورۀ زمامداری امویان پایان یافت و دورۀ عبّاسیان آغاز شد.

------------

پاورقی:
1. آیۀ 40 حج: الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیز. همانان که به ناحق از خانه‏‌هایشان اخراج شدند [ و گناه و جرمى نداشتند] جز اینکه می‌‏گفتند : پروردگار ما خداست و اگر خدا برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمى‏کرد ، همانا صومعه‌‏ها و کلیساها و کنیسه‌‏ها مسجدهایى که در آنها بسیار نام خدا ذکر می‌‏شود به شدت ویران می‌شدند ؛ و قطعاً خدا به کسانى که [ دین ] او را یارى می‌دهند یارى می‌رساند ؛ مسلماً خدا نیرومند و تواناى شکست‏‌ناپذیر است. 

 

انتهای‌پیام/