خشونت مفرط به دلیل عدم استقبال مردم بود/ به رغم نارضایتی‌ها، مردم با ناامنی همراهی نمی‌کنند | گفت‌وگو با محمدباقر خرمشاد

تصور بر این بود که یک نارضایتی عظیم و فراگیر وجود دارد که اگر حرکتی شروع بشود بقیه هم به آن می‌پیوندند اما این اتفاق نیفتاد و شاید این به درک بالای مردم ایران از امور سیاسی برمی‌گردد و به رغم وجود نارضایتی‌ها، با ناامنی همراهی نمی‌کنند.

گروه اندیشه کیاوش کلهر: برای فهم بهتر آنچه در حدود 70 روز اخیر در کشور گذشت؛ لازم است تا تلاش کنیم که مسئله را از زوایای مختلف مورد بازبینی قرار دهیم. برای صورتبندی اعتراضات در کشور، تلاش کردیم تا زاویۀ جامعهشناسی سیاسی را با دکتر محمدباقر خرمشاد، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی به بحث بگذاریم. خرمشاد در این گفتوگو برآن است که اعتراضات اخیر در کشور، یکی از مهمترین نمودهای شکاف سنت و مدرنیته در کشور بود که خود را نشان داد و این شکاف البته بسیار دیرپاتر از آن بوده است که آن را مولود شرایط اخیر و تاریخ معاصر کشور بدانیم؛ اما این شکاف با فرآیندهای ارتباطی جدید، تشدید و تعمیق شد. به باور او تلاش نظری بسیاری از کسانی که کوشیدند تا این اعتراضات را صورتبندی کنند و البته بسیاری از رسانههای خارجی، زایش سزارینی یک انقلاب بود؛ غافل از این که در چنین شکاف فزایندهای، به جای انقلاب، تنها جنگ داخلی متولد میشود. مشروح این گفتوگو پیش چشم شماست.

تسنیم: برخی افراد، همچون آقای دکتر تاجیک مدعی هستند که سوژهای که در میدان حضور دارد در حال ساختن خود است بنابراین ما با وضعیتی مواجهایم که این وضعیت "تحلیلناپذیر" است. آیا شما به این اعتقاد دارید که میتوانیم وضعیت را تحلیل کنیم و به صورتبندی دقیقی برسیم یا باید صبر کنیم و از این وضعیت کمی فاصله بگیریم؟

خرمشاد: در اینکه وضعیت پیچیده است و با کلیت ساده‌ای برای تحلیل مواجه نیستیم موافقم؛ اما علوم انسانی به ما یاد داده است که برای هر وضعیتی یک چتر فراگیر نظری پیدا کنیم و با این چتر فراگیر موقعیت‌های مشابه را معنابخشی کنیم.

درباره آنچه که اتفاق افتاده است داده‌های متکثر و موثر را پیدا می‌کنیم تا به تحلیل آنچه که اتفاق افتاده یا در حال اتفاق افتادن است، برسیم. سوالی که مطرح می‌شود این است که در چه قالب معناداری می‌توان این داده‌ها را ذیل یک کلیت جمع کرد و آن را معنادار کرد؟ افراد با گرایشات علمی و سیاسی مختلف به این سوال پاسخ های گوناگون می‌دهند؛ یکی از این داده‌های متکثر و پراکنده در وضعیت فعلی می‌تواند حضور پررنگ دهه هشتادی‌ها باشد؛ یعنی همان "نسل زد". همچنین شاهد حضور زنان تحصیل‌کرده مطالبه‌گر هستیم. عکس‌العمل‌های لحظه‌ای متاثر از فشار اقتصادی ناشی از تحریم‌ها و اثرات فسادهای اقتصادی، رانت و تبعیض را هم در کار می‌بینیم.

شکاف‌های قومی، مذهبی، جنسیتی و همچنین برنامه‌ریزی آشکار غربی‌ها و سعودی‌ها علیه کشور و وضعیت غیرعادی شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی، شبیه‌سازی انقلاب 57، رادیکالیسم و خشونت عریان، تحرکات زیاد فمنیسم سکولار، پولاریزه شدن جامعه، شکاف دولت-ملت، فاصله طبقاتی، تلاش برای شبیه‌سازی جنبش دانشجویی 1968 فرانسه، لاغر شدن سرمایه‌های اجتماعی نظام و ورود غیرمنتظره و وسیع دیاسپورای ایرانی در این غائله و... داده‌های پراکنده‌ای هستند که می‌توان در تحلیل این وضعیت ذیل یک کلیت و قالب فراگیر آورد.

برمی‌گردم به سوالی که مطرح کردم؛ این داده‌ها را چطور می‌توان ذیل یک قالب و کلیت جمع کرد و به آن معنا بخشید؟ به نظر بنده این قالب چیزی نیست جز "ابر شکاف سنت-مدرنیته".

در ادامه نشان خواهم داد که چگونه این داده‌های مختلف را می‌توان ذیل این شکاف معنادار کرد. البته این شکاف یک شکاف تاریخی است که به گمان من در دو دهه گذشته به دلیل تغییرات پرشتاب جهانی و ظهور شبکه‌های مجازی و ماهواره فعال‌تر شده است و چیزی که تا به اینجای کار دیده‌ایم عملکرد دو سوی این شکاف است.

در شرایطی هستیم که به نظر می‌رسد این شکاف در حیات اجتماعی ما نقش «شکاف مادر» را ایفا می‌کند. هرچند که در کنار این شکاف، شکاف‌های دیگری همچون شکاف قومی، شکاف نسلی، شکاف جنسیتی و شکاف مذهبی و.. را هم شاهد هستیم.

بحث مدرنیزاسیون که یک سوی بحث شکاف سنت-مدرنیته است پیش از مشروطیت در ایران یک مقوله نخبگانی قلمداد می‌شد. یعنی تعدادی از ایرانیان که وُسع سفر به فرنگ و تحصیل در آنجا داشتند، "تجدد" را پذیرفتند و خود را «تجددگرا» نامیدند و به نمایندگی تفکر، سبک زندگی و مظاهر غربی پرداختند. جامعه ایران در آن مقطع یک جامعه روستایی است و کشاورزی رکن اصلی اقتصاد چنین جامعه‌ای است بنابراین این گرایش به غرب خیلی نتوانست دایره وسیعی پیدا کند.

 

در 20 سال اخیر با شکل‌گیری شبکه های ماهواره‌ای و مجازی به تدریج در ایران شاهد تحولی در تجددگرایی می‌شویم که این بار برخلاف دوران پهلوی «از پایین» و «داوطلبانه» است.

پهلوی اول و دوم مدرنیزاسیون از بالا به پایین (اجباری) را در دستور کار قرار دادند و این باعث می‌شود که این گرایش دایره وسیع‌تری به خود بگیرد و "تهران" به صورت یک شهر شمالی و جنوبی درمی‌آید و شمالی‌ها در سبک‌زندگی، تفریح، نحوه مراودات اجتماعی، معماری، هنر و... تجددگرا می‌شوند و جنوبی‌ها که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دادند، سنتی بودند.

کار به جایی می‌رسد که به دلیل تحمیل مدرنیزاسیون از بالا شاهد مقاومت جامعه ایران هستیم که جلوه‌های خود را در رهبری مثل حضرت امام (ره) پیدا می‌کنند و خود را با او تنظیم می‌کنند و در نهایت به انقلاب می‌رسند و به روند مدرنیزاسیون از بالا، پایان می‌دهند.

در دو دهه ابتدایی انقلاب، نوعی تعادل بین تجددگرایی و سنت‌گرایی (که حاکمیت سیاسی آن را نمایندگی می‌کند) برقرار می‌شود و دو طرف سعی می‌کنند با رعایت حد و حدودهایی وجود دیگری را به رسمیت بشناسند. در بیست سال اخیر با شکل‌گیری شبکه های ماهواره‌ای و مجازی به تدریج در ایران شاهد تحولی در تجددگرایی می‌شویم که این بار برخلاف دوران پهلوی «از پایین» و «داوطلبانه» است.

از ابتدا حاکمیت این نوع تجددگرایی را نمایندگی نمی‌کند و این شبکه‌های ماهواره‌ای و مجازی بود که هنجارها، اصول و نحوه زیست منطبق با تجددگرایی را پمپاژ می‌کنند و چنین چیزی به تدریج در جامعه ایران مقبولیت پیدا می‌کند و می‌بینیم که برخلاف زمان پهلوی حتی جنوب شهر را هم درگیر خود می‌کند. در جنوب شهر با طبقات پایینی مواجه هستیم که در نوع پوشش، آرایش زنان، مراودات اجتماعی و سبک زندگی کاملا الگوهای تجددخواهانه را دنبال می‌کنند.

با اتفاقاتی که در دوهه اخیر افتاد به تدریج دایره تجددگرایی وسیع‌تر شد و به دلیل ارتباط‌گیری عامه مردم با غرب که خاستگاه تجددگرایی است و با وسیع‌تر شدن دایره تجددخواهان، تعادلی که در بیست سال اول انقلاب شاهد آن بودیم به هم خورد. در جریان اتفاقات اخیر حمایت آشکار غربی‌ها را از اغتشاشگران دیدیم و مثلاً مکرون گفت کسانی که در ایران در کف خیابان‌ها حضور دارند، ارزش‌های ما را فریاد می‌زنند و در هرجایی که ارزش‌های ما را مطالبه کنند ما موظف به حمایت هستیم.

تسنیم: در فرایند 20 سالهای که طی کردیم شما حتماً اشاعۀ فرهنگ طبقه متوسط را موثر میدانید. به نظر شما تناورتر شدن این طبقه که همیشه حامل سبک زندگی عرفیگرایانه بوده به شکلگیری این وضعیت کمک نکرده است؟

خرمشاد: بله، جمهوری اسلامی ایران با توجه به اینکه به دانشگاه ها میدان جدی‌ای می‌دهد طبقه متوسط وسیع جدیدی را خلق می‌کند که بخشی از آنها حاملان و مروجان تجددخواهی هستند. الان با نیروی اجتماعی قابل توجهی مواجه هستیم که دهه هشتادی‌ها به عنوان آوانگاردها و پیش‌قراولان طبقه متوسط عمل می‌کنند و  هنجارها، ارزش‌ها و اصولی که در تجددگرایی می‌شناسیم را در لسان، شعارها و مطالبات این جمعیت می‌توانیم ببینیم.

تسنیم: این طبقه متوسط به هرحال واجد یک تجربه 20 ساله است و از دانشگاه های کشور فارغ التحصیل شده و درس خوانده و در این ساختار زندگی کرده و منطقه را هم تا انداهای میشناسد اما وقتی که به خواستها و مطالباتش میپردازیم، میبینیم که خیلی تصویر روشنی از آینده و مطالبات و آرمانهایشان وجود ندارد. سوالم این است که چطور با داشتن آن تجربه 20 ساله نوعی قطع نظر از آن ارزشها را شاهد هستیم و هیچ صورت مشخصی از تصورش در فردای بدون جمهوری اسلامی را از خود بروز نمیدهد؟

خرمشاد: این شاید به خصلت "نسل زد" برمی‌گردد. این نسل به دلیل بزرگ شدن با فضای مجازی و قطع ارتباط از فضای عینی و شرایط تربیتی خاص، داشته‌هایش از فضای مجازی برایش در اولویت بالاتری قرار دارد؛ آن هم فقط مختص به جامعه ما نیست بلکه همه جوامع بیش و کم در مواجهه با "نسل زد" با چنین شرایطی دست و پنجه نرم می‌کنند. اما در جامعه ایران برای اولین بار است که این نسل در ابعاد قابل توجهی حضور اجتماعی و خیابانی پیدا کرده است و به کنش سیاسی (هرچند کور) می‌پردازد.

این نسل با وجود نمایندگی ارزش‌ها و هنجارهای قبلی نسبت به نسل پدر و مادرهایشان نوعی انقطاع دارند و اینجاست که بحث شکاف نسلی مطرح می‌شود. البته صاحب‌نظران چپ و راست هم درباره اتفاقاتی که شاهدش هستیم تحلیل‌هایی ارائه می‌دهند که هردوی این تحلیل‌ها در همین شکاف سنت-مدرنیته قرار می‌گیرد.

 تسنیم:"نسل زد" در این اتفاقاتی که تا به اینجای کار شاهدش بودیم پیشقراول جریان تجددخواه بوده است یا ما صرفاً با همین نسل زد مواجه هستیم؟ دو حالت پیش میآید. حالت اول این است که اینها پیش قراول جریانی وسیع به نام تجددخواهان هستند که کاملاً در ارتباط با نسلهای پیشین خود هستند و به حمایت آنها نیاز دارند و حالت دوم این است که فراگیری بینانسلی و فراطبقاتی وجود ندارد و صرفاً شاهد حضور و عرض اندام نسل زد یا دهه هشتادی ها هستیم.

خرمشاد: با توجه به اتفاقاتی که حول محور اقتصاد و تحریم‌ها در ایران افتاده بود و نارضایتی‌هایی که به دلیل شرایط درونی و فشارهای بیرونی ایجاد شده بود، تصور بر این بود که یک نارضایتی عظیم و فراگیر وجود دارد که اگر حرکتی شروع بشود بقیه هم به آن می‌پیوندند اما این اتفاق نیفتاد و شاید این به درک بالای مردم ایران از امور سیاسی برمی‌گردد و شرایط منطقه و اوضاع همسایگان را در نظر گرفتند و به رغم وجود نارضایتی‌ها صلاح ندیدند که وضعیت را از اینی که هست بدتر کنند و با ناامنی همراهی نمی‌کنند.

تسنیم: صورتبندیای که شما ارائه دادید یک دستگاه نظری است که به میانجی آن میتوانیم شرایط بوجود آمده را تحلیل کنیم. رژیم حقیقتی برساخته از اتفاقات اخیر بهلحاظ گستردگی و دلالت، فراگیر است. به عنوان مثال همانطور که خودتان هم فرمودید این رژیم حقیقت نوعی اینهمانی با انقلاب 57 برقرار کرده است و این فراتر از بازنمایی رسانهای است. حتی بخشی از متفکرینی که در این مدت این اتفاقات را صورتبندی نظری میکردند هم در همین راستا تلاش کردند. مثلاً آقای جواد طباطبایی گفت این یک «انقلاب ملّی» است. سعی کردند صورتبندیهای نظریای ارائه کنند که به ما بقبولانند که یک انقلاب در شرف وقوع است. ما با این رژیم حقیقت باید چگونه مواجه شویم که تصلبی که در بسیاری از اذهان بوجود آمده را با دستگاه نظریای که در اختیار داریم بشکنیم و روایت واقعی مسئله را بشناسیم و زاویه درست را برای ورود به تحلیل انتخاب کنیم؟

خرمشاد: عده‌ای تلاش کردند که اتفاقات اخیر را هم در عرصه میدان و هم در عرصه نظر با انقلاب 57 شبیه‌سازی کنند ولی لوازم بسیاری از چیزهایی که در انقلاب‌های مختلف از جمله انقلاب 57 اتفاق می‌افتد در شرایط فعلی وجود ندارد. صرف وجود نارضایتی انقلاب ایجاد نمی‌کند. ما به صرف اینکه شاهد شکافی به نام شکاف سنت-مدرنیته باشیم که در دو سوی آن دو نیروی اجتماعی مختلف جمع شده‌اند، انقلاب نخواهیم داشت.

 

با فقدان شرایط وقوع یک انقلاب، می‌خواستند در ایران یک «انقلاب سزارینی» راه بیندازند و به زور یک انقلابی که نمی‌تواند اتفاق بیفتد را مامایی کنند که نشد. نوعی "انقلاب نمایی" را شاهد هستیم که با داده‌های واقعی جامعه ایران تطابقی ندارد.

 

تسنیم: در بهترین حالت میتواند به جنگ داخلی بیانجامد.

خرمشاد: دقیقاً. به عبارتی در چنین حالتی فضا برای "سوریه‌سازی" مهیاست تا یک انقلاب. انقلاب مربوط به موقعی است که یک ایدئولوژی فراگیر می‌شود و قاطبه مردم آرام آرام تحت تاثیر این ایدئولوژی مجاب می‌شوند که شرایط موجود مطلوب نیست بلکه وضع مطلوب تحقق ایدئولوژی اتخاذی است.

الان می‌گویند این نام برود و حکومت به مردم تحویل داده شود. به چه کسی تحویل داده شود؟ به نماینده کدام خط فکری باید تحویل داده شود؟ مگر خط فکری و لیدری وجود دارد که حکومت را تحویل بگیرد؟ گفته شدن چنین چیزهایی واقعاً مضحک است و اینها بدیهیات شکل‌گیری یک انقلاب است. با فقدان تمامی شرایط وقوع یک انقلاب، می‌خواستند در ایران یک «انقلاب سزارینی» راه بیندازند و به زور یک انقلابی که نمی‌تواند اتفاق بیفتد را مامایی کنند که نشد. نوعی "انقلاب نمایی" را شاهد هستیم که با داده‌های واقعی جامعه ایران تطابقی ندارد.

تسنیم: شکافی که شما فرمودید گویی در میدان سیاست هم تا اندازه ای خود را نشان میدهد. در دهههای شصت، هفتاد و تا حدی هشتاد شاید تلقی طبقه متوسط این بود که خواستههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مدنی آنها توسط بخشی از قدرت نمایندگی میشود بنابراین در آن مقاطع شاهد حرکت های رادیکال نبودیم و اگر هم مثل 88 رادیکالیسمی را شاهد بودیم شرایط طوری جلو رفت که آنها دوباره به کانال انتخابات برگشتند و در سال 92 روحانی را انتخاب کردند. در شرایط فعلی اما با نسلی مواجه هستیم که حس میکند نمایندهای ندارد و تلقی او این است که یا با من هستی و یا مزدور حکومت! آیا در دستگاه نظریای که ارائه دادید میتوانیم این نکته را هم قرار دهیم که گویی دو نسل از طبقه متوسط ما خود را فاقد نماینده در قدرت سیاسی میدانند؟

خرمشاد: درست است اما در مقاطعی که به قول شما افراد این حس را داشته‌اند که نماینده‌ای درون حاکمیت دارند هم تلاش برای شکل‌گیری نوعی رادیکالیسم وجود داشته است. در جریان دوم خرداد 76 و همچنین دوره دوم خاتمی جریانی پیدا شد که بحث گذر از خاتمی را مطرح کرد؛ مثل الان که گذر از اصلاح طلبی و اصولگرایی مطرح می‌شود. اما همانطور که اشاره کردید رادیکالسم موجود خود را در "براندازی" تعریف کرده است و در این راستا سعی می‌کند که "انقلاب‌نمایی" کند در حالی که هیچ کدام از لوازم شکل‌گیری یک انقلاب را شاهد نیستیم. البته این به آن معنی نیست که هیچ یک از شرایط وقوع انقلاب وجود ندارد بلکه منظور من این است که مجموعه شرایطی که به تحقق یک انقلاب می‌انجامد، وجود ندارد.

تسنیم: برای برگرداندن نمایندگی باید چه کار کرد؟

خرمشاد: یکی از بزرگترین مسئله‌های جمهوری اسلامی ایران همین شکاف سنت-مدرنیته است. این شکاف اکنون بیش از هر زمان دیگری فعال شده و باعث فعال‌سازی بقیه شکاف‌ها شده است. به عنوان مثال می‌بینیم که شکاف قومی اکنون توسط یک عده تجزیه‌طلب کاملاً در سوی مدرن این شکاف در حال بازتعریف شدن است. درباره این شکاف باید از سوی حاکمیت تدبیری صورت گیرد تا بلکه بتواند از زهر این شکاف و اکتیو بودن آن بکاهد.

تسنیم: به نظر شما دستور کار سیاسی حاکمیت در این خصوص چه باید باشد؟

خرمشاد: اگر بخواهیم سیستمی به این قضیه نگاه کنیم در این رویکرد گفته می‌شود که سه نقطه ثبات سیستم به هم می‌خورد. درون‌دادها شامل تقاضاها و حمایت‌هاست. برون‌دادها که شامل تصمیمات و خط‌مشی‌هاست و در نهایت فرآیند بازخوران است. در این سه نقطه ممکن است سیستم با خللی مواجه شود که آن را دچار بی‌ثباتی می‌کند.

در نظریه سیستمی، اصل بر ثبات است و نظام باید برگردد به این نقطه که در درون‌دادهای سیستم چه اشکالاتی وجود داشته است؟ آیا همه تقاضا‌ها را جلب کرده است؟ آیا همه تقاضا‌ها را دیده است؟  آن تقاضاهایی که باید دیده می‌شد دیده شده یا خیر؟ و کدام یک از تقاضاهایی که دیده نشده در اولویت قرار دارند که دیده شوند؟ و کدام یک از آنها از حمایت بیشتری برخوردارند که به خروجی و تصمیمی منتهی شوند؟ و حمایت از این تقاضاها در کجا می‌تواند حمایت از سیستم قلمداد شود؟

آیا سیستم در خروجی‌ها، تصمیمات اتخاذی را مورد بازمطالعه قرار داده تا مشخص شود کدام یک در حمایت از تقاضا بوده و کدام یک در حمایت از تقاضاها نبوده است؟ در درون سیستم آیا آن مکانیسمی که از خلال آن تقاضا‌ها و حمایت‌ها به خط‌مشی‌ها تبدیل می‌شده، آن مکانیسم آیا دچار ایراد و خطا نیست؟ آیا مجاری این مکانیسم مضیق است یا موسع؟ در نگاه سیستمی خیلی عینی‌تر و جزءنگرانه‌تر می‌توانیم به سیستم کمک کنیم تا سیستم بتواند پاسخگوی اتفاقات صورت گرفته باشد.

تسنیم: نقش ایرانیان خارج از کشور یکی از وجوه ممیزه اتفاقات اخیر بود که بسیار پررنگ و چشمگیر بود. در این مقطع نقش ایرانیان خارج از کشور را به چه نحوی باید تحلیل کنیم؟ فراخوانها، تلاش برای تسخیر سفارت و حرکتهای رادیکال را از این گروه شاهد بودیم و دیدیم که پا به پای کنشگران در ایران اینها هم در خارج از کشور کنشگری حمایتی انجام می‌دادند. چرا ایرانیان خارج از کشور در این مقطع تا این حد پررنگ وارد میدان شدند و به کنشگری پرداختند؟

خرمشاد: ایرانیان خارج از کشور در تقسیم‌بندی‌ای که انجام دادیم جایگاهشان مشخص است و در زمره تجددگرایان حساب می‌شوند. بخشی از آنچه که تا بحال اتفاق افتاده را "پروسه" می‌دانیم اما نباید از وجود نوعی "پروژه" در کنار این پروسه غافل شد.

سوال این است که اتفاقات داخل کشور به خودی خود می‌توانست به این سطح از رادیکالیسم و اعمال شاذ و نادر ختم شود؟ و بالعکس؛ اگر عده‌ای صرفاً بنابر یک پروژه می‌خواستند چنین اتفاقاتی را سبب شوند آیا به صرف وجود یک پروژه و عدم وجود پروسه و زمینه‌های داخلی می‌توانستند موفق شوند؟ همه آنچه که در ایران اتفاق افتاد حاصل یک پروسه نیست و به نظر می‌رسد یک پروژه و فاعل شناسایی در پس پرده قرار دارد که نوع هدایت شدن‌ها و فعالیت شبکه‌های ماهواره‌ای و پول خرج کردن‌هایی که اتفاق افتاد و اطلاعاتی که نهادهای امنیتی منتشر کردند همه گواه این بحث هستند. به نظر می‌رسد یک اراده قوی و تعریف یک پروژه برای استفاده از پروسه‌های از پیش موجود و زمینه‌ها وجود دارد که خواهان این بوده که با بهره‌گیری از این زمینه‌ها انقلاب خود را مامایی کنند و دست به یک انقلاب سزارینی بزنند.

از منظری دیگر هم می‌توان این خشونت را غیرطبیعی دانست چون هم از دُز بالایی برخوردار است و هم به نحو بی‌سابقه‌ای فراگیر و هنجار‌شکن است و حدس می‌زنم این یک راهبرد و پروژه برای شکستن هیبت امنیتی جمهوری اسلامی باشد؛ همچنین من این خشونت را در راستای تلاش برای سوریه‌سازی ایران می‌بینم.

 

در اینجا به دو صورت می‌توانیم بحث ایرانیان خارج از کشور را وارد این تحلیل کلی‌ای که ارائه دادیم، کرد. یک صورت این است که این واکنش‌ها طبیعی است و به همان اندازه که ایرانیان داخل تحت تاثیر قرار گرفتند و وارد معرکه شدند به همان اندازه هم آنها تحت تاثیر قرار گرفتند. صورت دوم این است که با توجه به رادیکالیسم مفرطی که شاهد آن بودیم به نظر می‌آید که پروژه‌ای با پیمان‌کاری همین ایرانیان خارج از کشور در حال اجرا بوده است.

البته این را هم از قلم نیندازیم که شاید کنشگری ایرانیان خارج از کشور بیش از اینکه برای تاثیرگذاری بر داخل باشد برای مجاب کردن قدرت‌های بزرگی است که فشارهای بیشتری بر ایران بیاورند و بیشتر در امور داخلی کشور دخالت کنند.

نکته آخری که می‌خواهم عرض کنم این است که بخشی از این خشونت مفرطی که هم به صورت فیزیکی و هم به صورت کلامی خود را عرضه کرد طبیعی است و می‌تواند به دلیل ناکامی‌های برخی از اقشار اجتماعی باشد یا وجود بحران هویت یا سرخوردگی ناشی از عدم استقبال حضور خیابانی مردم و همچنین خشونت نهادینه در فضای مجازی و بازی‌های کامپیوتری که نسل زد بسیار با آن پیوند تنگاتنگ دارد.

از منظری دیگر هم می‌توان این خشونت را غیرطبیعی دانست چون هم از دُز بالایی برخوردار است و هم به نحو بی‌سابقه‌ای فراگیر و هنجار‌شکن است و حدس می‌زنم این یک راهبرد و پروژه برای شکستن هیبت امنیتی جمهوری اسلامی باشد؛ همچنین من این خشونت را در راستای تلاش برای سوریه‌سازی ایران میبینم چون کنش‌ها و رویکردها کور و بلاجهت هستند و صرفاً گفته می‌شود به هر نحوی که می‌شود جمهوری اسلامی را زمین بزنیم و درباره اینکه فردا چه کسی سر کار بیاید هیچگونه فکری نشده است.

انتهای پیام/