نویسندگان در درون خود سنگر زده‌اند/ رمان امروز مملو از مسائل شخصی و خالی از ایده است

علی‌اصغر عزتی‌پاک داور بخش رمان جایزه جلال وضعیت ادبیات امروز را وضعیت ایده‌آلی نمی‌داند و معتقد است که نویسندگان در درون خود سنگر زده‌اند و رمان امرزو مملو از مسائل و دغدغه‌های شخصی است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ ورود رمان به ایران را می‌توان همزمان با ورود مدرنیته دانست. جامعه ایرانی، در پی تحولاتی که از اواخر دوره قاجار به مرور در خود شاهد بود، در زمینه ادبیات و شیوه‌های بیان ادبی نیز درون تحولاتی قرار می‌گرفت که به سرعت در حال انجام و گسترش بودند. این تحولات که در دوره پهلوی اول و دوم به اوج می‌رسیدند و جامعه ایرانی را با نوآوری‌های بسیاری مواجه می‌کردند، سبب پدیدآیی گونه‌ای ادبی (در تعریف عام‌تر و جهانی‌تر آن) به نام "رُمان" گشتند.

رمان‌ها از ابتدای دوران معاصر ادبیات ایران تاکنون رشد و تغییرات بسیاری را تجربه کرده‌اند و می‌کنند که متأثر از شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی بوده است؛ با این همه چند سالی است که ادبیات داستانی از دوران اوج خود در دهه‌های 70 و 80 فاصله گرفته و به گفته منتقدان، بیشتر به گرته‌برداری از رمان‌های غربی روی آورده است.

در دوره‌های اخیر، داوران  بخش رمان، از کیفیت نامناسب رمان‌های ایرانی‌، موضوعات تکراری و زرد،‌ کپی‌برداری از داستان‌های ترجمه شده و فقدان اقلیم در رمان‌های ایرانی به عنوان مهمترین زنگ‌خطرهای ادبیات داستانی نام برده بودند. رمان‌هایی که به گفته آن‌ها نه در شأن جایزه جلال بودند و نه تفکر جلال را دنبال می‌کردند.

شانزدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد که مهمترین جایزه دولتی در حوزه ادبیات به شمار می‌رود،‌ امروز چهارشنبه با معرفی برگزیدگان به کار خود پایان می‌دهد. در بخش داستان بلند و رمان  که علی‌اصغر عزتی پاک،‌ راضیه تجار و مهدی کرد فیروزجاهی داوری را بر عهده داشتند، 5 اثر نامزد شده‌اند.

خبرگزاری تسنیم با علی‌اصغر عزتی‌پاک داور بخش رمان و داستان بلند درباره کم و کیف آثار ارزیابی شده در این دوره جایزه به گفت‌وگو نشست،‌ این گفت‌وگو به شرح ذیل است:

رمان امروز مملو از مسائل شخصی نویسندگان است

 وضعیت کیفی آثار بخش رمان این دوره جایزه جلال را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این دوره از جایزه جلال؛  آثاری که به مراحل پایانی رسیدند‌، حدود 80 اثر بود. در این داستان‌ها روایت فاقد تحرک و تپش بودند. در حالی که ذائقه عموم مخاطبان قصه‌گویی با ریتم کند را نمی‌پسندد و از همین روست که بسیاری از این رمان‌ها خوانده نمی‌شود.

 

داستان‌ها و رمان‌هایی که در این دوره مطالعه کردم و توسط داوران ارزیابی شد،‌ از یک معضل جدی رنج می‌بردند،‌ آن هم این بود که مسائل به شدت شخصی شده بود. آنقدر این مسائل در رمان شخصی و ناشی از دغدغه‌ی غیرفراگیر نویسنده بود که با پایان داستان چیزی به مخاطب منتقل نمی‌شد‌ و محتوایی ارزشمند و همراه‌کننده به ذهن و روان او راه نمی‌یافت و در این فرآیند، یکی از اهداف مهم ادبیات که همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت داستان است، به کل به چالش کشیده می‌شد.

به عبارت بهتر باید بگویم‌، داستان‌ها داستان‌های بزرگ و کلانی نیستند؛ ماجراهای مهمی را مطرح نمی‌کنند؛ موضوعات، موضوعات کاملاً شخصی هستند با شخصیت‌هایی است که درگیر خودشان هستند و در خود مانده‌اند. طبعا‌ً چنین داستان‌هایی نمی‌تواند مورد توجه جایزه‌ای قرار گیرد که بناست آثاری را به مخاطب معرفی کند که گامی رو به جلو باشد و تکاپوی فکری ایجاد کند.

نویسندگان در خود پناه گرفته‌اند

بنابراین ما در داوری‌ها تلاش کردیم، داستان‌هایی را انتخاب کنیم که این رویکردها را داشته باشند، حداقل مسائل مبتلا‌به جامعه را مطرح کنند‌. ببینید، دغدغه‌های اجتماعی مهمی در سال‌های اخیر مطرح بوده است،‌ اما نویسندگان ما در خود پناه گرفته‌اند‌؛ در سنگری که پیدا و آشکار نیست‌. این رویکرد طبیعتاً نمی‌تواند راهگشا باشد. البته ممکن است فردی معتقد باشد که مسائل فردی هم مهم هستند؛ و وضعیت‌های پرچالش را در احوال افراد بینند؛ من این را می‌فهمم‌، اما در عین حال نمی‌توانم بپذیرم که یک داستان در پایان کتاب تمام شود، و با مخاطب نماند.

در این رمان‌ها قهرمان وجود ندارد؛ یا شخصیتی که بر خود و مصائبش پیروز شود،‌  یا حتی شخصیتی مهم و موثر،  یا الهام‌بخش. بنابراین، وضعیت،‌ وضعیت بغرنجی است. البته این مشکل فقط برای این دوره جلال نیست؛ ما سال‌های متمادی است که با داستان مهم مواجه نیستیم. یعنی داستان‌هایی که مسائل بزرگ ما را مطرح کنند، نگاهشان باز باش و افق دید وسیعی داشته باشند. حقاً این نقد به داستان فارسی معاصر وارد است و انتظار این است که نویسنده‌ها از این انزوا، گوشه نشینی و وضعیت ایزوله خارج شوند و با مسائل واقعی جامعه درگیر باشند.

داستان فارسی معاصر ایده ندارد

ما باید به مسائل اساسی خودمان بیاندیشیم و راهی بجوییم و به مخاطب پیشنهاد کنیم. اصلا کار ادبیات این است. از همین رو، نقد مهم وارده به داستان فارسی معاصر، نداشتن ایده است.‌ در عموم آثاری که به عنوان مخاطب می‌خوانم، ایده‌ای نمی‌بینم که وضعیتی را برای مردم، برای کشور تبیین کند و امیدی ایجاد کند برای امکان ادامه‌ی مصلحانه. اگرچه مشخص است که حرف من ناظر به جریانات کلی است. والا هستند داستان‌هایی که به وضعیت انسان ایرانی توجه دارند، و پیشنهادهایی مصلحانه برای تبدیل شرایط فردی و اجتماعی دارند.

مخاطب رمان با ریتم آرام را نمی‌پسندد

* در بیانیه هیات داوران سال‌های اخیر جایزه جلال برخی نقاط ضعف جدی در حوزه رمان و داستان کوتاه به چشم می‌خورد. مثلاً‌ گرته برداری از ادبیات ترجمه‌ای‌، موضوعات تکراری‌، رفتن نویسنده‌ها به سمت دغدغه‌های شخصی و عامه پسند از این جمله‌اند.‌ در این دوره به لحاظ موضوع و محتوا رمان‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آثاری که به مراحل پایانی رسیدند‌، حدود 80 اثر بود. در این داستان‌ها روایت فاقد تحرک و تپش بودند. در حالیکه ذائقه عموم مخاطبان قصه‌گویی با ریتم کند را نمی‌پسندد و از همین روست که بسیاری از این رمان‌ها خوانده نمی‌شوند.

رمان‌های امروز مسائل مبتلابه جامعه را بیان نمی‌کنند

در مورد محتوا هم همانطور که پیشتر اشاره کردم‌، محتواهای مهم و مبتلا‌به جامعه در رمان‌هایی که منتشر می‌شود‌، چندان راهی ندارند. ما مسائل بزرگی داریم که عموم مردم با آن درگیر هستند. آن‌ها می‌خواهند شخصیت خیالی و مثالی داستان‌ها و رمان‌ها را در آن وضعیت ببینند تا از رهگذر  آن شخصیت‌ها، مسائل خود را بفهمند و تحلیل کنند. واقعیت این است که رمان‌ها و داستان‌های موجود این امکان را به مخاطب ایرانی نمی‌دهند.

اما تاثیر پذیری ادبیات داستانی ایران از ترجمه همیشه بوده و در هر دوره‌ای از جایزه جلال نیز مشاهده شده است،‌ بسیاری از داستان‌ها در جهان دیگری غیر از جهان ایرانی و انسان ایرانی سیر می‌کنند و هیچ نسبتی با مخاطب برقرار نمی‌کنند. اما خب این تمام حرف نیست، و هستند کارهایی که ایرانی بودند و برای ایرانیان.

* ادبیات داستانی در سال‌های اخیر به باور بسیاری از منتقدان و داوران جوایز ادبی به سمت تولید انبوده پیش رفته است،‌ اما این تولید انبوه باعث ضعف آثار نیز شده است. به نظر می‌رسد در این میان نبود توجه کافی به عناصر فنی داستان، و عدم شکل‌دهی حال و هوای مناسب با وضعیت جامعه موجب این رخداد شده است. انگار بر خلاف دهه 40 تا 70 که ما شاهد انتشار داستان‌های درخشان ادبیات فارسی هستیم،‌ در دهه‌های اخیر اتفاق جدیدی رخ نداده است. آیا شما با این گزاره موافق هستید؟

بیشتر بخوانید

 

من از یک منظر با این سوال ارتباط برقرار می‌کنم و از منظری دیگر نه. به هر حال نمی‌توان به هر کسی که می‌نویسد، گفت نویسنده‌. نویسنده بودن الزاماتی دارد؛ دانش، بینش، دل روشن و فکر روشن از لوازمات نویسندگی‌اند. نویسنده باید اهل فرهنگ و هنر باشد؛ به این معنی که دغدغه‌اش را داشته باشد. نویسنده باید اهل فکر باشد؛ در جریان سنت فکری ما و جهان باشد و آورده‌های نو را نیز دریابد. او باید از رهگذر دانشی که کسب کرده و خلاقیتی که خودش دارد، مسائل را ببیند و راهکاری برایشان بیاندیشد.

وقتی به دریافت تازه و خلاقانه‌ای رسید، همه اینها را در قالب شخصیت و وقایع وارد جهان رمان کند، و دنیایی را شکل دهد با مختصاتی که اندیشیده شده است. خب بدیهی است که هر کسی از عهده این موارد برنمی‌آید. با این نگاه به نظر نمی‌رسد که به هر کس که کاغذ سیاه می‌کند گفت نویسنده و هنرمند. در این میان معضلاتی مثل ارتباط وثیق برقرار کردن با عمق فرهنگ ایرانی که از رهگذر مطالعه‌ آثار بزرگان این فرهنگ به دست می‌آید نیز نباید غافل شد.

این در حالی است که در دوره‌های پیشین کسانی که از چنین ارتباطی برخوردار بودند، نویسنده می‌شدند و راهنمای ملت. به نظر من هرکس که با عمق فرهنگ ایرانی و پیشینه فرهنگی ارتباط برقرار می‌کند می‌تواند نویسنده بزرگی باشد. اما از منظر دیگر هم می‌توان گفت مگر از دهه‌هایی که شما اسم می‌برید، چند نویسنده برای ما باقی مانده‌اند؟ انگشت‌شمارند. خب الآن هم وضعیت همان است؛ البته در بدترین حالت.‌ مشکل فقط این است نویسندگان اصیل، در غوغای علاقمندان فاقد لوازم نویسندگی، گم شده‌اند که این هم چیز جدیدی نیست. غبارهای معاصریت که فرو بنشیند، چنین قضاوتی درباره‌ی این دوره هم خواهد شد.

برقراری ارتباط با عمق فرهنگ ایرانی بین نویسندگان کمرنگ است

خلاصه که روزگار خالی نیست هیچ‌گاه، و حتما اگر فاصله بگیریم کمی از شلوغی بازار، نقاط درخشانی را خواهیم دید. من معتقدم که ملت ایران، ملت زنده‌ای است، و ملت جست‌وگو و خلاقی است. ایمان راسخی به این مردم دارم. پس حتما دست‌شان از گوهر نیست در هر زمان.

* وضعیت رقابت بین آثار چگونه بود؟ در برخی دوره‌ها به اذعان داوران به دلیل کیفیت بالای آثار رقابت سخت‌تر است و در برخی دوره‌ها چنین نیست‌، در این دوره چگونه بود؟

وضعیت رقابت معمولی بود، نه آنچنان رقابت خلوتی بود، نه آنچنان شلوغ. بین 10 تا 15 اثر بحث‌های جدی بین داوران در گرفت،‌ کارها را شخصاً حداقل بارها خواندم. البته هم داوران و هم نویسندگان به این مسئله اذعان دارند که در کنار همه اصولی که وجود دارد و به نظرم این اصول نیز بسیار مهم هستند، بخشی هم به سلیقه داور مرتبط است،. ممکن است کاری به لحاظ اصولی خیلی خوب باشد،‌ اما داور از آن خوشش نیاید‌، یا کاری باشد که در برخری موارد نواقصی داشته باشد‌، اما چون حرف بسیار مهمی زده و پیشنهادهای خوبی دارد‌، اثر برتر تلقی شود. این موارد در داوری‌ها دخیل است و فرآیند داوری را پیچیده می‌کند.

* کمبود توجه به اقلیم و بومی‌نویسی دو عنصری است که در عمده جوایز ادبی از آن‌ها به عنوان ضعف آثار نام برده می‌شود‌. گویی نسل جوان نویسندگان ما همه از روی دست یکدیگر کپی‌ می‌کنند که آن هم ملهم از ادبیات ترجمه است. آیا در این دوره هم شاهد چنین کتاب‌هایی بودیم؟ و اگر بودیم چرا؟

نه این دوره حداقل آثاری که نامزد هستند، درباره ما و مسائل ما حرف می‌زنند. من چندان کپی‌کاری و گرته‌برداری ندیدم‌ در آن‌ها. لااقل 10 تا 15 اثری که به مرحله نهایی داوری رسیدند،‌ کارهای به نسبت اصیلی بودند.

 * بسیاری براین باورند که معضل فعلی ادبیات ما، ترجمه است. هجوم ترجمه‌ها به بازار تالیف را از چشم مخاطب انداخته است و باید برای آن فکری کرد.‌ چرا که با استقبال مخاطب از ادبیات ترجمه،‌ نویسندگان نیز به سبک و سیاق ترجمه‌ها متمایل شده‌اند،. این موضوع را چقدر جدی می‌دانید؟

بیشتر بخوانید

 

بحث ترجمه بحثی جدی و فوق‌العاده است. بهتر است در فرصت دیگری درباره آن صحبت کنیم. من‌ پیش از این بارها صحبت کرده‌ام درباره‌اش، و  دیگران هم صحبت کرده‌اند. اگرچه که تاثیری دیده نمی‌شود. حداقل در سیاست‌گذاری‌ها نتایجی مشاهده نمی‌شود. خب طبیعی است که مخاطب به دنبال آثار برگزیده و روز دنیا باشد، و کارهای مهم ادبی دنیا را به روز دریافت کند و بخواند. ایرادی در این رویکرد نیست. اتفاقا بسیار هم نیکو است. منتهی نکته‌ای که من می‌خواهم بگویم،‌ درباره یک آسیب بسیار بزرگ است.

این دین بر گردن مخاطب است که درباره خودش نیز بخواند،‌ تنها دنیا را نخواد

من این تذکر را به خودم و مخاطبان داستان ایرانی می‌دهم که به هر حال ما باید درباره خودمان بنویسیم و درباره خودمان بخوانیم. این فقط وظیفه نویسنده‌ها نیست که درباره خودمان بنویسند، این وظیفه بر گردن خواننده و مخاطب ادبیات هم هست که در کنار آثار شاخص دنیا، آثار نویسندگان کشور خودش را نیز بخواند. وگرنه دور نیست که مشکل از خودبیگانگی رخ بدهد و ما ملتیبشویم که درباره آدم و عالم اطلاعات و تحلیل و تبیین دارد،‌ اما درباره خودش کاملا بی‌خبر و فاقد ذهنیت است. نویسنده‌ی اصیل و مهم، اهل فکر است. دارد ملت و کشور و تاریخش فکر می‌کند و هم‌زمان کار هنری می‌کند و ارتقا می‌دهد فرهنگ ملت را. اما اگر این تلاش دیده نشود و بی‌ارج گردد در نزد کسانی که مایه‌ی امید نویسنده هستند‌، یعنی ملت خودش، طبعا تبعات اسفباری روی خواهد نمود. این مسئله مهم است.

نویسنده‌های ما اگر خوانده نشوند، دلسرد می‌شوند، آنگاه ما تبدیل به مردمی الکن می‌شویم که دیگر نویت‌مان به سرآمده. امیدوارم جوایزی مثل جلال و دیگر جوایز بدون توجه به رویکرد‌هایی که آن‌ها را شکل می‌دهد، آثار شاخص و برگزیده‌ها را به مردم معرفی کند و مردم هم اعتماد واعتنا کنند و بخوانند. ما نباید دائم درصدد مقایسه داستان ایرانی و داستان غیرایرانی باشیم. هرکس دارد کار خودش را می‌کند. به نظر من هرآنکس که در حال اندیشیدن به ما است، و درباره‌ی ما می‌نویسد، قابل اعتناست. امیدوارم این جوایز موثر باشند. روشن است که یک جایزه هم نمی‌تواند همه آثار خوب را معرفی کند. ما چندین جایزه در کشور داریم که در طول سال برگزار می‌شوند. اگر هر کدام از این‌ها 2 تا 3 کار را برگزیده اعلام کنند،‌ من مطمئنم عموم کارهای خوب دیده می‌شوند.

* در پایان،‌ نقطه قوت آثار این دوره جایزه جلال در بخش رمان را در چه می‌دانید؟

برخی آثار به مسائل امروز و کلان ما پرداخته بودند و در اعماقشان نگاه مصلحانه رو به جلو دیده می‌شد. کارهای خوب منتقد هستند، و اعتراضاتی به برخی کاستی‌های فرهنگی دارند، چنان‌که این جزو ماهیت ادبیات است، اما در عین حال پیشنهاداتی هم می‌دهند. این کارها راهی پیش روی خواننده می‌گذارند تا همچنان جان و جهانش روشن باشد. من احساس می‌کنم آثاری به طبیعت ادبیات نزدیک هستند که تلاش می‌کنند در کنار نشان دادن مصائب و مشکلات، زیبایی‌ها و فرصت‌ها را هم تذکر بدهند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط