تأملی بر نسبت انسجام اجتماعی و فرهنگ عمومی

خبرگزاری تسنیم ـ علی عسگری؛ برگزاری رویداد «هفته‌ی طراحی تهران» در دانشگاه تهران، برخلاف جنبه‌های هنری‌اش، زمینه‌ی بروز ناهنجاری‌هایی را فراهم آورد که بیش از پیش بر دغدغه‌‌های فرهنگی و دینی مردم افزود. واکنش کاربران فضای مجازی به این رخداد، با پرسش‌هایی همراه بود که پرداخت به آنها نیازمند تحلیل‌های جامعه‌شناختی است.

فارغ از اینکه بخواهیم برای صد و یکمین بار، خطر استحاله‌ی فرهنگی را گوشزد کنیم و برای هزار و یکمین بار به دنبال آسیب‌شناسی فرهنگی برویم، این سؤال وجود دارد که چرا نهادهای مربوطه همچون دستگاه قضایی و وزارت‌خانه‌های علوم و ارشاد در برابر اندیشه‌ها و سلایق ضد فرهنگی و ضد ایرانی برخورد مؤثر و بازدارنده‌ای ندارند؟ آیا چشم‌پوشی بر ولنگاری تحمیلی قشر محدودی از جامعه، ضمانت انسجام بخشی به آن را می‌دهد، یا جامعه را با خطر گسست فرهنگی و هویتی مواجه می‌سازد؟

باید دانست که هر علمی، اصول و مبانی مشخص و واحدی را دارا است. «جامعه‌پذیری» یکی از مهم‌ترین مسائل مورد اتفاق، میان جامعه‌شناسان شناخته می‌شود. فرایندی که از نهادهای فرهنگی و قانون‌گذار به تناسب موقعیت اجتماعی خود، انتظار دارد تا مردم را بر اساس ارزش‌ها و هنجارهای جامعه، تربیت و قانون‌مدار سازند.

برخی از جامعه‌شناسان قرآن‌پژوه، اثربخش‌ترین عامل برای جامعه‌پذیری، اتکا به فرهنگ عمومی و بنیادهای معرفتی آن همچون ارزش‌های اجتماعی می‌دانند. فرهنگی که متشکل از باورها، هنجارها و نمادهای مشترک همه‌ی آحاد جامعه است و تخطی از آن یا طرد اجتماعی را به همراه دارد و یا مجازات قانونی را نتیجه می‌دهد.

در این میان، هر جامعه‌ای دارای خرده فرهنگ‌ها  و به عبارتی دیگر حائز تکثرهای فرهنگی است، یعنی اقشار یک جامعه علاوه بر پایبندی به فرهنگ عمومی، به تناسب موقعیت‌های جغرافیایی و اجتماعی ویژه‌ای که دارند، فرهنگ مخصوصی را نیز تبعیت می‌کنند. خرده فرهنگ‌ها اگر چه مورد پذیرش همه‌ی افراد جامعه نیستند، اما با معیارهای فرهنگ عمومی در تضاد و تعارض قرار نمی‌گیرند که اگر چنین بود، آن را ضد فرهنگ می‌نامیدند، نه خرده فرهنگ!

مسأله پوشش و حجاب، از دیرباز، نماد و هویت جامعه‌ی ایرانی شناخته شده است. نمادی که به پشتوانه‌ی ارزش‌های همچون تکریم زن و خانواده، احترام به حقوق اجتماعی، زیست اجتماعی سالم و الهی، اسباب جامعه‌سازی و انسان‌سازی را فراهم آورده است.

اما چه شده است که امروزه این نماد، دستخوش هجوم ضد فرهنگ‌‌ها قرار گرفته است؟

انسجام اجتماعی حول محور ارزش‌های فطری و الهی، همواره جامعه‌ی ایران را از جنگ‌های وجودی و فتنه‌های گسترده‌ی بیگانگان، نجات داده است. نمونه‌ی بارز این وحدت در دفاع مقدس اول با رژیم بعث و در دفاع مقدس دوم، در جنگ با رژیم صهونیستی قابل مشاهده و استناد است.

انسجامی که ضمن پذیرش تکثرهای فرهنگی، آنها را ذیل بینان‌های اصیل فرهنگ عمومی گرد یکدیگر آورد تا مردم را به مثابه‌ی ید واحد، در برابر دشمنان مقاوم سازد. بی تردید، این مقاومت اجتماعی صورت نمی‌پذیرفت، اگر به جای تکیه بر فرهنگ عمومی و ارزش‌های الهی، سلیقه‌های متنوع فردی بر سیاست‌های جامعه حکمفرما می‌گشت؛ زین رو دشمنان ایران اسلامی، به جهت تضعیف استقلال سیاسی و نظامی ملت ایران، در صدد آنند تا با مشروعیت بخشیدن به ضدفرهنگ‌ها، آنها را ابتدا به خرده فرهنگ تبدیل کرده و سپس با صدمه بر فرهنگ عمومی، ارزش‌های جامعه را دچار انزوا گرداند تا گسست اجتماعی شکل گیرد.

 بروس کوئن در کتاب «درآمدی بر جامعه‌شناسی» نقش تبلیغات و رسانه را در تغییر فرهنگ مؤثر دانسته است. براین اساس، می‌توان فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی را یکی از ابزارهای معتبر ساختن ضدفرهنگ‌ها دانست.

فضایی که در دهه‌ی گذشته، به محلی برای شبهه‌افکنی، تحریف فرهنگ بومی و اسلامی، تابوشکنی علیه منزلت‌های خانوادگی، اجتماعی و دیگر مسائل روز تبدیل شده است، که علی‌رغم مشاهده‌ی تهدیدهای آن هیچ سیاست مشخصی جهت مقابله و ساختارمندی فضای مجازی صورت نگرفته است!

عامل دیگری که توانسته است تا فرهنگ عمومی را تضعیف کند، تزلزل اراده‌های سیاست‌گذاران در مباحث فرهنگی و اجتماعی همچون قانون حجاب است. قانونی که پیش از آن جنبه‌های سلبی داشت، با پرداخت به جنبه‌های ایجابی و تکیه بر فرهنگ‌سازی در تلاش بود تا از نهادینه شدن ولنگاری پوشش و هنجارشکنی در فضای مجازی جلوگیری کند؛ اما با تغییر دولت، ابلاغ و اجرای این قانون به تعویق افتاد. اگرچه نیّت دولت‌مردان در تعلیق قانون مذکور، حفظ انسجام اجتماعی بود؛ اما با شدت یافتن برهنگی و سرعت عمل هنجارشکنان در پیمودن مراحل مختلف ولنگاری، می‌توان سیاست دولت در عدم اجرای قانون حجاب را ناموفق خواند، زیرا تخلف از قانون و فرهنگ عمومی کشور، خود به انسجام اجتماعی آسیب جدی و جبران‌ناپذیری وارد می‌آورد.

از سویی دیگر، بروکراتیزه‌شدن بخشی از جامعه‌ی مذهبی کشور، موجب شده است تا اراده‌ی سلیقه‌های سیاسی بر اراده‌ی کنشگران اجتماعی و مردم‌بنیاد فائق آید، که این امر نه تنها کمکی به حل آسیب‌های اجتماعی نکرده است، بلکه زمینه‌ی تولید روایت‌های کمیت‌محور را از سوی معاندان و روشنفکران، در قالب گزاره‌‌ی کاذب «اقلیت و اکثریت» ایجاد کرده است.

این ادبیات، پیش از آنکه زنان مسلمان کشور را، مربیان نیروی‌های کارآمد آینده معرفی کند و ایشان را مسئولیت‌پذیر بخواند، رفتارشان را به انزوا و گوشه‌نشینی تعبیر کرده و زنان با حجاب را اقلیت جامعه روایت می‌کند. در طرف دیگر، حضور بی‌هدف برخی از جوانان در کف خیابان‌ها و خوش‌گذرانی‌های مفرط ایشان در مناطق مرفه‌نشین را نماد کنشگری فعال اجتماعی قلمداد کرده و آنها را اکثریت جامعه عنوان می‌کند.

روایت‌سازی‌های قشر روشنفکر، اگرچه در لایه‌های نخبگانی طرح می‌شود؛ اما با رسمیت یافتن از زبان برخی مسئولان، ناامیدی جامعه دینداران را به همراه می‌آورد که در نهایت می‌تواند به اراده‌ی جمعی در حل دیگر مشکلات کشور خلل آورد.

باید اذعان داشت، تضعیف فرهنگ عمومی همچون پوشش اسلامی، به نفع نه مردم و نه سیاست‌گذاران کشور است؛ چرا که بنیان‌های فرهنگ ایرانی_اسلامی بر ارزش‌های فطری و باورهای توحیدی استوار است.

 به همین منظور، اجرای درست قانون عفاف و حجاب نه تنها برهم خوردن انسجام اجتماعی را نتیجه نمی‌دهد، بلکه انسجام اجتماعی را برای سال‌های آینده نیز تأمین می‌کند و مانع گرفتاری مردم نسبت به التقاط فرهنگی و گسست هویتی می‌شود

انتهای پیام /