مریم کاظم زاده | خبرگزاری تسنیم | Tasnim

45سال قبل در چنین روزی فرمانده دستمال‌سرخ‌ها شهید شد

45سال قبل در چنین روزی فرمانده دستمال‌سرخ‌ها شهید شد

اصغر مثل همیشه نگاه می‌کند، عباس سرش را پایین می‌اندازد، رضا با خنده می‌گوید: «خب، شما بگو چه‌کار کنیم؟ من همون کار رو می‌کنم.» و علی می‌گوید: «من که همیشه گفتم؛ خواهر! کاش هزارتا جون داشتم…»، می‌پرم میان حرفش: «ها که با هزارتا جون چه‌کار می‌کردی؟»