هیچ قانون مدونی درباره ممیزی وجود دارد


خبرگزاری تسنیم؛ چشمه ی جوشان آگاهی بخشی

خبرگزاری تسنیم: هیچ قانون مدونی از لحظه اولی که سینمای جمهوری اسلامی ایران راه افتاده درباره ممیزی وجود نداشته است.

خبرگزاری تسنیم به نقل از روزنامه اعتماد در گفتگو با فریدون جیرانی کارگردان فیلم پرحاشیه «من مادر هستم» آورده است ،نظام قبلی نظام ایدئولوژیک نبود و سینما به عنوان یک عرصه برای تبلیغات اهمیت نداشت. آن نظام، نظامی دیکتاتوری بود، اما حتی اگر ایدئولوژی مشخصش این بود که پادشاهی 2500 ساله ایران را مورد توجه قرار دهد، اما نتوانست این موضوع را وارد سینما کند .

تحلیل این ماجرا کمی دشوار است. برداشتی که از صحبت‌های آقای عظیمی و واکنش عصبانی شدن آقای رسایی می‌توان برداشت کرد این است که صحبت به اکثریت نرسیدن نظر آقای رسایی نشانگر اختلاف‌نظرهایی در شورا است و او نتوانسته نظر خود را در شورای پروانه نمایش غالب کند.

فیلم «من مادر هستم» پنج روز است که بر پرده سینماهای تهران آمده اما شش روز است که بحران، مخالفت‌ها و حواشی‌اش آغاز شده است و گویی حالا حالاها اخبار و حواشی پیرامون «من مادر هستم» و سازندگانش فریدون جیرانی و غلامرضا موسوی پایانی ندارد. آخرین خبر اینکه در ادامه پیامدهای اکران «من مادر هستم» و در پی شکایت انصار حزب‌الله از سازندگان فیلم سینمایی «من مادر هستم»، آنها و رییس سازمان سینمایی به دادسرا احضار شدند. به گزارش خبرگزاری فارس، شکایت در دادسرای رسانه از سوی انصار حزب‌الله مطرح شده است و سازندگان اثر به همراه رییس سازمان سینمایی از سوی شعبه 9 بازپرسی به دادسرا احضار شدند. بحران اکران در سال 91 اتفاق تازه‌یی برای سینمای ایران نیست، اما این‌بار بحران دامان فیلم کارگردانی را گرفته است که نه‌تنها در عرصه عمل بلکه به لحاظ تئوریک، یکی از برجسته‌ترین تحلیلگران تاریخ سینمای ایران است و به خوبی هم قوانین مصوب سینمای ایران را می‌شناسد و هم خط قرمزهای نامریی سینمای ایران را. با این حال بحران‌های سال 91 پایانی ندارد و «من مادر هستم» قربانی دیگر این بحران‌ها تا این لحظه است. گفت‌وگوی پیش‌رو تحلیل‌های فریدون جیرانی است از اخبار روز پیرامون فیلمش و تحلیل تاریخی و اجتماعی او از بحران‌های سینمای ایران که همواره با آنها درگیر بوده است.

‌ آخرین اطلاعیه ارشاد با این عنوان منتشر شده که «ارشاد کوتاه آمد»، مبنی بر این است که پایان فیلم تغییر خواهد کرد. این امکان برای شما فراهم است که پایان فیلم را در شرایط فعلی تغییر دهید؟

مقصود از پایان عوض کردن که البته ما هنوز دقیقا نمی‌دانیم مربوط به کدام پلان است، حذف در سالن سینما است. بخش مورد نظر اگر تعیین شود، همان قسمت در سالن سینما از روی پوزیتیو درآورده می‌شود.

‌ امضای آقای رسایی زیر پروانه نمایشی که برای فیلم صادر شده وجود دارد، چطور است که همین فرد به عنوان مخالف پروانه‌یی که امضا کرده، مطرح می‌شود؟

آقای رسایی نگفته مخالف پروانه است. او در برنامه هفت هم تاکید کرد از افرادی بوده که اصرار داشته پروانه این فیلم صادر شود و واقعا هم‌چنین کرده است. همان زمانی که فیلم در جریان دریافت پروانه نمایش بود، گفته شد آقای رسایی تاکید دارند این فیلم پروانه بگیرد، اما اصلاحاتی را برای آن در نظر گرفته‌اند. بعد از آنکه مدتی فیلم در ارشاد مانده بود، اعضای شورای پروانه نمایش جلسه تشکیل دادند و تصمیم گرفتند فیلم با یکسری شرایط پروانه بگیرد. نماینده‌یی تعیین کردند و او با ما صحبت کرد و ابتدا نکات جمع و بعد مسائل خودش را گفت. تغییراتی بر فیلم اعمال شد و در ادامه باز هم خواستار وارد کردن اصلاحات کوچکی شدند که این کار را هم انجام دادیم و نهایتا گفتند دیگر مشکلی وجود ندارد. آقای رسایی در همان جلسات بازبینی فیلم اصراری روی تغییر نام فیلم داشت به این ترتیب که نام فیلم به «من مادر نیستم» تغییر کند. آقای عظیمی هم در برنامه «هفت» به این نکته اشاره کردند که گویا این نظر شخصی در جلسه شورای پروانه نمایش به اکثریت نرسیده است. تا مدتی این نظر وجود داشت که عنوان فیلم تغییر کند و در نهایت آقای موسوی مساله را حل کردند. پروانه فیلم نیمه سال قبل صادر شد و پس از اتفاقاتی که برای برخی فیلم‌های دیگر رخ داد، یک ماه و نیم قبل دوباره فیلم را خواستند، فیلم را همه اعضای شورا دیدند و در نهایت اعلام کردند مشکلی برای نمایش فیلم وجود ندارد، اما این هشدار در پوسترها ذکر شود که نمایش آن برای کمتر از 16 سال نباید صورت گیرد.

 

 

این طور که شما می‌فرمایید کاری که آقای رسایی در این وضعیت انجام می‌دهند دامن زدن به انتقادهایی است که نسبت به فیلم صورت می‌گیرد.

صحبت‌های آقای رسایی به پایان فیلم برمی‌گردد، نه سایر بخش‌های فیلم.

‌ کمی از جایگاه کارگردان فیلم فاصله بگیرید و به عنوان یک ناظر بیرونی به ماجرا نگاه کنید، کاری که آقای رسایی انجام می‌دهند اقدامی دور از انتظار از فردی است که خود موافق صدور مجوز نمایش فیلم است.

تحلیل این ماجرا کمی دشوار است. به هر حال اختلافاتی در خود ارشاد وجود دارد که ما ریشه آنها را نمی‌دانیم. برداشتی که از صحبت‌های آقای عظیمی و واکنش عصبانی شدن آقای رسایی می‌توان برداشت کرد این است که صحبت به اکثریت نرسیدن نظر آقای رسایی نشانگر اختلاف‌نظرهایی در شورا است و او نتوانسته نظر خود را در شورای پروانه نمایش غالب کند. در دو سه باری که با آقای رسایی روبرو شدم، می‌دانم ایشان فردی بودند که پای صادر شدن پروانه نمایش این فیلم ایستادند.

آقای جیرانی سال‌های سال است که به عنوان روزنامه‌نگار و منتقد و بعد فیلمنامه‌نویس و کارگردان در سینمای ایران فعالیت می‌کنید، در این مدت متوجه نشده‌اید که خط قرمزها در سینمای ایران کجاست؟ رحمان سیفی‌آزاد که مدیر گروه مجموعه‌های تلویزیونی شبکه یک است و خودش در تلویزیون خط قرمزها را مشخص می‌کند فیلمنامه‌نویس این فیلم است، چرا این فیلم دچار مشکلاتی اینچنینی شده و عده‌یی معتقدند که شما خط قرمزها را زیر پا گذاشته‌اید؟

هیچ قانون مدونی از لحظه اولی که سینمای جمهوری اسلامی ایران راه افتاده درباره ممیزی وجود نداشته است. این مسوولان بوده‌اند که با سلیقه‌های خودشان قوانین را تعیین می‌کردند، بنابراین قوانین سلیقه مسوولان بوده است. به همین دلیل است که در هر دوران فیلم‌‌ها شبیه مسوولان آن مقطع است. حتی در هشت ساله اصلاحات هم دوستان نتوانستند قانونی را مصوب کنند که این قانون معیاری برای سینما شود و کسی نتواند دخالت کند. در چهار سال اول اصلاحات مدیران یک شکل نگاه می‌کردند و در چهار سال دوم به شکلی دیگر. این معضل بزرگی در عرصه فرهنگ و بطور مشخص سینما بوده است. این مشکل از آنجا ناشی شده که هیچ‌وقت نتیجه مشخص و روشنی به دست نیامده است. گرچه تا آنجا که حافظه من یاری می‌کند، قبل از انقلاب هم اگر قانونی بود چندان مورد استفاده قرار نمی‌گرفت. یعنی آنجا هم بعضی وقت‌‌ها رعایت بعضی مسائل و مناسبات و ارتباطات و شرایط جامعه در پروانه دادن به یک فیلم دخیل می‌شد. یک‌بار فقط آقای داد به دنبال قانون سینما رفتند و من هم در جلسات شرکت کردم. قانون سینما به اختلاف خورد و من هم یکی از مخالفان بودم به این دلیل که احساس می‌کردم قوای سه گانه که در ایران وجود دارد هم فکر نیستند به همین خاطر اگر قانون مطبوعات را درباره سینما به کار بگیریم که همانند پاسخگو بودن مدیرمسوولان در دادگاه تهیه‌کنندگان نیز خود پاسخگوی شاکیان باشند صاحب فیلم بیچاره می‌شود. بحث‌های زیادی شد که آن قانون هم بی‌نتیجه باقی ماند. بنابراین فیلمسازان نیز تابع جریان‌ها و فضایی که در آن زندگی می‌کنند کارهای خود را پیش می‌برند. فضا و تشخیص آنان است که روشن می‌کند می‌توانند فیلم مورد نظرشان را بسازند یا خیر. البته باید این نکته را در نظر گرفت که نگاه‌ها گاه سال به سال تغییر می‌کنند. تفاوت عمده سینمای قبل و بعد از انقلاب این است که در سال‌های بعد از انقلاب سینما دولتی شد و بحث حمایت و نظارت و هدایت مطرح شد. با وجود حجمی که دولت نظارت و هدایت می‌کند، می‌بینم که مشکلات کنونی سینمای ما دو برابر مشکلات سینمای قبل از انقلاب است. نظام قبلی نظام ایدئولوژیک نبود و سینما به عنوان یک عرصه برای تبلیغات اهمیت نداشت. آن نظام، نظامی دیکتاتوری بود، اما حتی اگر ایدئولوژی مشخصش این بود که پادشاهی 2500 ساله ایران را مورد توجه قرار دهد، نتوانست این موضوع را وارد سینما کند. در تمام مدتی که آن نظام وجود داشت ساخت فیلم «کوروش» که درباره آن صحبت بسیاری بود به مرحله عمل نرسید، یعنی دولت نتوانست طوری سرمایه‌گذاری کند که آن فیلم را بسازد. اما در جمهوری اسلامی، ایدئولوژی اهمیت بسیار زیادی دارد در عین حال جناح‌های مختلف تعبیر‌های مختلفی از این ایدئولوژی داشتند و اختلافات از سال 60 بین جناح‌های مختلف بروز پیدا کرد. مثلا از همان سال‌ها جریان نزدیک به شمقدری را داریم و دوستان دیگری که در فارابی بودند و این گروه‌ها پیش رفتند و به حیات خود ادامه دادند. هر یک از اینها می‌خواستند از منظر ایدئولوژیک به موضوع نگاه کنند و اتفاقا هر کدام نیز تحلیل خودشان را داشتند، پیچیدگی‌ها زیاد شد. حتی اگر تحلیل روشنی وجود داشت باز هم همه‌چیز روشن‌تر پیش می‌رفت. مثلا آقای انوار معتقد بود نباید فیلم انقلابی ساخته شود زیرا چنین فیلم‌هایی تبدیل به کارهایی مبتذل و پیش پا افتاده می‌شود. جریان مقابل او معتقد بود انوار مخالف فیلم‌های انقلابی است و باید فیلم‌های انقلابی ساخته شود. بلافاصله بعد از رفتن انوار از مدیریت سینما فیلم‌هایی با این موضوع ساخته شد. همین اتفاق در دوران اصلاحات نیز رخ داد. هر کدام از این دوره‌ها تحلیل خاص خودشان را دارند.

‌ با توجه به این صحبت‌های شما و روشن نبودن خط و خطوط باید اعتراض‌هایی را که در خیابان‌ها نسبت به اکران یک فیلم صورت می‌گیرد طبیعی تلقی کنیم؟

داستان الان کمی متفاوت است. الان جریانی که دینداران ایدئولوژیک و انقلابی هستند و خودشان این عنوان را برای خودشان در نظر گرفته‌اند، معتقد هستند عرصه فرهنگ دست جریان غیرانقلابی افتاده و برخلاف تصورشان که فکر می‌کرد عرصه فرهنگ در دوران آقای احمدی‌نژاد باید تغییر می‌کرد، تغییری نکرده است، ‌واکنش نشان می‌دهند. آن دوستان تحلیلی بنیادی از عرصه فرهنگ ندارند و تصور می‌کنند مسوولان می‌توانند با فشار یا ممیزی شدید در عرصه فرهنگ تغییر به وجود آوردند و از سویی احساس کردند دوستان نتوانستند تغییری به وجود آورند، وارد میدان شدند تا این عرصه به زعم آنان در دست عناصر غیرانقلابی نباشد و فقط فیلم‌های معمولی و ساده توسط افرادی که به تعبیر آنان انقلابی نیستند ساخته شود. این داستان شرایط جدید است و داستان شرایط قدیم نیست. شاید این وضعیت تا انتخابات ادامه پیدا کند.

‌ اما طیف شمقدری سال‌ها اشکالاتی را به سینما وارد کردند و الان اتفاقا همان طیف دینداران انقلابی هستند که سینما را مورد انتقاد قرار می‌دهند.

تحلیل این ماجرا کمی سخت است. ماجرا از این قرار است که اصلاحات در عرصه سیاست شکست خورد، اما در عرصه فرهنگ شکست نخورد. این نکته مهمی است؛ اصلاحات در هشت سال نتوانست یک قانون سیاسی ایجاد کند، اما فضای فرهنگی که بعد از اصلاحات در ایران به وجود آمد منجر به تغییر نگاه نسبت به موسیقی، تئاتر و سینما شد. اتفاقاتی در دوران آقای هاشمی رخ داده بود و در دوران اصلاحات نیز این اقدامات پیش رفت که همگی منجر به تغییراتی اساسی در ساختار جامعه ایران شد و در دوران اصلاحات تغییرات ساختاری در عرصه فرهنگ به وجود آمده بود و نمی‌شد به راحتی تغییرات را در عرصه فرهنگ به وجود آورد. نگاه کنید که در سال 1384 تا 1388 روشنفکران مسلمان کوشیدند معاون امور سینمایی و مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی در راس امور قرار بگیرد که تغییرات خیلی زود صورت نگیرد و اینکه اگر قرار است فضا تعدیل شود این اتفاق به صورت دیزالوی اتفاق بیفتد. در سال 80 تا 84 دولت اصلاحات در عرصه سینما و تئاتر تغییراتی داده بود. تغییرات در چهار سال اول دولت احمدی‌نژاد به‌گونه‌یی بود که چندان دفعی صورت نگیرد و روشنفکران مسلمان در این زمینه نقشی مهم داشتند. بعد از سال 1388 و وقایع بعد از انتخابات داستان دیگری را رقم زد. آقای شمقدری با اینکه منتقد مدیریت آقای صفارهرندی بود، زمانی که مسوولیت پذیرفت با تفاوت آرمان و واقعیت روبرو شد. ممکن است ما از آرمانی دفاع کنیم، اما وقتی وارد عرصه مدیریت می‌شویم با امور اجرایی برخورد می‌کنیم که تفاوت‌‌ها را به ما نشان می‌دهد. ضمن اینکه دولت احمدی‌نژاد بعد از انتخابات تلاش کرد که در عرصه سینما فضا بسته نشود، اما چون سیاست با فرهنگ قاطی شده بود، هیچ تحلیلی بودند که این نگاه آن نگاه اعتقادی و ریشه‌یی دوستان است یا نگاه مقطعی. بخشی از دوستانی که در طیف مخالف وجود داشت هیچ‌وقت این نگاه دولت را در عرصه فرهنگ جدی نگرفتند. مواجهه با این جدی گرفته نشدن سبب شد دوستان در ارشاد دچار مشکلات ذهنی و فکری شوند، آنان می‌خواستند نشان دهند که ما به شما فضا می‌دهیم، اما اختلافات داخل صنف مانع این شد. این مدیران در عین حال احساس کردند به دلیل این موضع‌گیری دوستان قبلی خود را از دست می‌دهند. در نتیجه همه اینها یک پیچیدگی در اوضاع به وجود آورد که این پیچیدگی سوء تعبیر به وجود آورده است. این سوء تعبیر به این ترتیب است که برخی تصور می‌کنند اگر تعدادی فیلم‌ها اکران می‌شوند به این خاطر است که آدمی پشت فیلم‌ها وجود دارد و او نیز آدمی است که به تعبیر گروهی می‌خواهد در عرصه فرهنگ کاری انجام دهد. به همین دلیل تحلیل اوضاع امروز خیلی سخت‌تر از گذشته است.

‌ این همان سیاست‌زدگی عرصه فرهنگ است که به آن اشاره کردید...

بله، من معتقد نیستم که نظر کل نظام با نگاه طیفی که تحصن می‌کند موافق است، اما به هر حال فضا کمی پیچیده‌تر از آن است که بتوانیم به راحتی آن را تحلیل کنیم.

‌ همواره در دوره‌های مختلف تغییر دولت‌ها دیده‌ایم که سال آخر زمانی است که انتقادها به دولت‌ها جدی‌تر می‌شود و در عین حال سینما عرصه‌یی است که بیش از سایر عرصه‌ها مورد انتقاد قرار می‌گیرد. تصور نمی‌کنید اتفاقاتی که برای فیلم شما رخ داده ناشی از همین روندی است که هر دوره دیده شده است؟

این هم ممکن است؛ ما هم قربانی یک فضای سیاسی می‌شویم و اگر آن فضای سیاست‌زده نبود این اتفاقات هم به این شکل حاد به وجود نمی‌آمد که هر کسی تعبیر خاص خودش را داشته باشد. از ابتدا ما دو طیف در عرصه فرهنگ داشتیم، طیفی که به روحانیون وصل بودند که شدند اصلاح‌طلبان و طیف روحانیت که الان اصولگرایان شده‌اند. این دو طیف در عرصه فرهنگ همواره دعوا داشتند و الان طیف ثالثی به وجود آمده که نه به اصلاح‌طلبان وابسته است و نه به اصولگرایان. این در دوران احمدی‌نژاد به وجود آمده و همین اوضاع را پیچیده‌تر کرده است. این طیف به اصولگرایان کمک می‌کردند تا در انتخابات پیروز شوند و گروه جوانی نیز هستند.

این طیف ثالث چرا خودش را در سال آخر دولت نشان می‌دهد؟

این طیف از اواسط 85 و 86 خودش را نشان ‌داد.

اما اوج‌گیری انتقادهای آنان در این مقطع است.

این طیف ثالث توانسته خودش را به عنوان یک جریان تثبیت کند. این طیف تا سال 88 خودش را نشان می‌داد، اما پس از آن در وضعیتی است که خودش را از اصولگرایان جدا می‌کند. حتی خود را در عرصه سیاسی هم جدا می‌کند. پیچیدگی اوضاع فرهنگ همین است که به آنها اشاره کردم.

همواره فیلم‌های شما با حواشی روبرو هستند و این موجب می‌شود به جای اینکه فیلم‌تان نقد شود، حواشی مورد بحث قرار بگیرد؟

درباره «قرمز»، «شام آخر»، «سالاد فصل»، «ستاره‌ها» و «پارک وی» وضعیت این طور نبود.

درباره «ستاره‌ها» و «شام آخر» بود و حالا درباره «من مادر هستم» این وضعیت به اوج رسیده است... تصور نمی‌کنید این موجب نقد نشدن فیلم‌هایتان می‌شود؟

قبل از اینکه شما این را بگویید، این طور به موضوع نگاه نکرده بودم. من درباره «قرمز»، «آب و آتش» و «شام آخر» مصاحبه کردم. «قصه پریا» بیشتر از شرایط برنامه «هفت» لطمه خورد و اگر من در «هفت» نبودم شاید بیشتر نقد می‌شد. شاید اگر من «هفت» را اجرا نکرده بودم این اتفاقات در این ابعاد برای «من مادر هستم» نیز رخ نمی‌داد. آن دو سال «هفت» همواره تاثیرش را روی کارهای من خواهد گذاشت.

آن تاثیری که از جامعه گرفتید و موجب شد سراغ «من مادر هستم» بروید چه بود؟ چطور این قصه و موضوع را انتخاب کردید؟

همواره به این موضوع اشاره کرده‌ام که فیلمساز نمی‌تواند از فضای جامعه تاثیر نگیرد. «قصه پریا» فیلمی بود که به سفارش ستاد مبارزه با مواد مخدر ساخته شد. بعد از سریالم احساس می‌کردم باید زودتر فیلمی بسازم، زیرا دو سال بود که از سینما دور شده بودم. من احساس می‌کنم شاید بهتر بود اصلا وارد عرصه سریال‌سازی نمی‌شدم و همان روند ساخت سالی یک فیلم را ادامه می‌دادم. بعد از «پارک وی» فیلم نساخته بودم. «قصه پریا» را در شرایطی که از آن یاد کردم ساختم، و پس از آن احساس کردم بهتر است سراغ قصه ملودرامی بروم که آن را دوست دارم و می‌پسندم. به ایده‌یی رسیدم که آن را به آقای سیفی‌آزاد دادم. ایده یک خانواده به هم ریخته بود و انتقام یک زن از یک مرد. طی صحبت‌هایی که درباره این ایده انجام دادیم به خلاصه داستانی رسیدیم که بعد آن تبدیل به فیلمنامه شد. هدف من همچنان ساخت ملودرامی است که بتواند با مردم ارتباط برقرار کند؛ از جنس ملودرام ملتهبی که تا الان ساخته‌ام. من بیش از آنکه به گفتن حرفی فکر کنم به ساختار ملودرام فکر می‌کنم و بنابراین پایان‌بندی من بر مبنای ساختار ملودرام ریخته شد تا اینکه بخواهم حرفی در پایان فیلم بزنم. علاوه براینکه من همیشه به این پایان‌بندی به عنوان یک انتقام شخصی نگاه می‌کردم، نه ماجرای قصاص و این‌‌ها. به نظر من این قصه شبیه ملودرام‌های دهه 60 امریکا بود و بیشترین نگاهم به «نوشته در باد» بود که فکر می‌کردم فیلم بسیار درخشانی است که بیشتر دوستش داشتیم. جنس ساختار را نزدیک به ملودرام‌‌های امروزی کردم. موضوعاتی که برای کارهایتان انتخاب می‌کنید، موضوعات حساسیت‌برانگیزی هستند. مثلا درباره سریال‌تان سراغ موضوع گروه اشرف رفته‌اید، بنابراین انتخاب‌هایتان نیز ملتهب هستند؛ مثلا عشق جوان 20 ساله به زنی سن و سال‌دار در «شام آخر» خود مساله حساسیت‌برانگیزی است. به «شام آخر» اشاره کردید، اگر آن فیلم را الان ساخته بودم، پایان‌بندی آن را تغییر می‌دادم و یک پایان خوب امریکایی برای آن انتخاب می‌کردم. درباره سریال تاریخی که می‌گویید، موضوع از این قرار است که من برای آن کار انتخاب شدم. سریالی که قصد داشتم آن را بنویسم اتفاقا درباره اشرف نبود و درباره چریک‌های فدایی است که اتفاقا روی آن بسیار زیاد کار کردم و احساس می‌کردم واقعیت‌های مقطعی از تاریخ جامعه ایران را می‌توانم روایت کنم.

خب تصویر کردن آن واقعیت‌ها کار سختی است...

فعلا که کار متوقف است.

رابطه‌های در هم تنیده‌یی که در فیلم مطرح می‌شود نیازمند وجود بستری در جامعه است. به نظر شما این بستر در جامعه وجود دارد؟

رابطه‌هایی که در فیلم هست به‌شدت در جامعه ما وجود دارد و برخلاف نظر منتقدان فیلم، این طیف یک درصد از جامعه ما را تشکیل نمی‌دهند. این سبک زندگی متاسفانه در چند سال اخیر رشد بسیار زیادی پیدا کرده است و خیلی چیزها که قبلا در خانواده‌های ایرانی تابو تصور می‌شد از بین می‌رود. من متولد 30 هستم و جوانی‌ام را در دهه 40 و 50 گذراندم. در آن زمان دختران نمی‌توانستند بیشتر از ساعت شش و هفت بیرون خانه باشند یا بیشتر از هشت شب با تلفن صحبت کنند. اتفاقات دیگری در جامعه افتاده که نشانه‌هایی برای تحلیل دارند و به نظر من فیلم من به بحران‌های فاجعه‌آمیز می‌پردازد. این بحران‌‌ها در درصد کمی از خانواده‌ها علنی می‌شود. در خانواده‌های مرفه این بحران‌ها بیرون نمی‌زند و در نتیجه به شکایت و دادگستری نمی‌رسد. بیشترین مسائل را در مورد این ارتباطات خیانت‌آمیز درباره طبقه‌های پایین می‌شنوید. طبقه نوکیسه و نو رسیده سرمایه‌داری سال‌های اخیر که قصد دارد خود را با جهان وفق دهد وضعیتی خیلی بدتر و تلخ‌تر از چیزی دارد که در فیلم من وجود دارد. هدف ما این بود که نشان دهیم سرانجام این زندگی به چنین نتیجه‌یی که در فیلم می‌بینیم می‌رسد. بخشی از این مسائل نیز نتیجه فشارهای اجتماعی است که در جامعه وجود دارد. در نتیجه این فشارهاست که گرایش به این سبک زندگی بیشتر می‌شود. این گرایش از منظر مذهبی با نفسانیات سروکار دارد و از نظر اجتماعی این سبک زندگی جاذبه‌های زیادی دارد که می‌تواند خیلی‌ها را در شرایط فعلی که اختلافات ذهنی و فکری در جامعه وجود دارد جذب کند. ما از ابتدا که سناریو را می‌نوشتیم به این مساله فکر می‌کردیم که نتیجه این روابط، این وقایع تلخ می‌تواند باشد.

گروه منتقدان فیلم شما معتقد هستند که می‌توان به چنین موضوعاتی در فیلم سینمایی پرداخت، اما یک فیلم می‌تواند مروج باشد یا منتقد. براساس نگاه منتقدان فیلم شما، این فیلم مروج فضایی است که در فیلم مطرح شده است.

فیلم من قطعا مروج این سبک زندگی نیست. این فیلم به‌شدت منتقد است و با نتیجه‌گیری نهایی کاملا این موضوع در فیلم مطرح می‌شود.

روش اثبات اینکه فیلم منتقد است، چیست؟

در فیلم همه شخصیت‌ها سرانجام تلخی پیدا می‌کنند. مردی که به عنوان عمو در خانه است به آن شکل فجیع کشته می‌شود. دختری که آن روابط را طبیعی تلقی می‌کند محکوم به اعدام می‌شود. مادری که حواسش به چیزهایی نیست و سعی نمی‌کند خانواده را اداره کند سرنوشت تلخی پیدا می‌کند و همچنین زنی که سعی می‌کند انتقام شخصی بگیرد به آن سرانجام روانی بودن می‌رسد. فکر نمی‌کنم بتوان از این تلخ‌تر فضایی را ترسیم کرد.

‌ آقای جیرانی به مساله طبقه‌های مختلف در جامعه اشاره کردید. قبل از انقلاب فاصله طبقاتی به‌طور کامل وجود داشت، اما الان شاهد به هم ریختگی طبقاتی هستیم. شرایطی که شخصیت‌های فیلم شما با آن مواجه شدند، چقدر متاثر از همین به هم ریختگی طبقاتی است؟

ما خیلی وارد این موضوع نشدیم و فقط یک طبقه متوسط نسبتا مرفه را در نظر گرفتیم. این جابه‌جایی طبقاتی که به آن اشاره می‌کنید، در دهه 70 رخ داد و خودش یکی از معضلات است. آن طبقاتی که از پایین به بالای جامعه آمدند بینابین و سرگردان ماندند. هر دو قهرمان فیلم ما وکیل هستند و بیشتر به طبقه متوسط مرفهی می‌پردازد که در پذیرش شرایط مدرن افراطی عمل می‌کنند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon