بررسی علل ناکامی انقلاب رنگی در ایران
خبرگزاری تسنیم : یک کارشناس مسائل سیاسی معتقد است: از اواخر دوره خاتمی و با شکست دو پروژه حاکمیت دوگانه و خروج از حاکمیت برای براندازی جمهوری اسلامی، اندیشه یک انقلاب رنگی در ذهن اپوزیسیون شکل گرفت.
خبرگزاری تسنیم - سید یاسر جبرائیلی(نویسنده کتاب سودای سکولاریسم)
*** مقدمه
جریان اصلاحات پس از ناکامی در سکولاریزه کردن نظام سیاسی ایران از طریق تئوریهای حاکمیت دوگانه و خروج از حاکمیت، تصمیم گرفت با بهره برداری از ظرفیت دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، دست به یک انقلاب رنگی زده و مقدمه براندازی نظام جمهوری اسلامی را فراهم کند.
این جریان با مطالعه بر روی انقلابهای رنگی صورت گرفته در اقمار شوری سابق، یک الگوی بومی سازی شده برای «انقلاب سبز» طراحی و آن را در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 به دست اجرا سپرد.
مقاله حاضر با ماهیت شناسی انقلابهای رنگی، بررسی سیر بومی سازی و نیز نحوه عملیاتی شدن این نوع انقلابها در ایران، این تز اصلی را ارائه میکند که انقلاب رنگی نوعی غلبه یک جنبش اجتماعی اقلیتی اما فعال، بر اکثریت خاموش است، و یکی از علل اصلی ناکامی انقلاب رنگی در ایران، توان جمهوری اسلامی برای فعال سازی اکثریت مطلق در مقابل جنبش اقلیت بود که در روز 9 دیماه 1388 با حضور میلیونها نفر در خیابانهای سراسر ایران به نشانه حمایت از سیستم و مخالفت با جنبش اقلیت برانداز تجلی عینی یافت.
این حضور میلیونی باعث چنین واکنشی از سوی روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز شد: «بر خلاف تصورات غلط واشنگتن، نظام جمهوری اسلامی ایران در آستانه فروپاشی نیست» (http://www.nytimes.com).
حماسه مردمی نهم دیماه 88 ابعاد مختلفی دارد که بعضاً به صورت رسانهای و روایی به آنها پرداخته شده است، اما نگاهی به ادبیات موضوع نشان میدهد که نقش این واقعه تاریخی در نافرجام گذاشتن پروژه براندازی مخملی در ایران، مورد بررسی علمی قرار نگرفته و با وجود گذشت دو سال از این حماسه، هنوز موضوع به مجلات علمی ـ پژوهشی کشور راه نیافته است.
اهمیت این حضور مردمی در پایان دادن به فتنه 88 تا آنجاست که حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظلهالعالی) در موردی با اشاره به فتنه 88 میفرمایند: »این فتنه، صرفاً منحصر به حضور عدهای افراد در خیابانها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد»(بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی، 21/9/90).
بر این اساس، مقاله حاضر در پی آنست که ابتدا به تشریح ماهیت انقلابهای رنگی پرداخته و سپس با اثبات به کار گرفته شدن الگوی این انقلابها در انتخابات دهم ریاست جمهوری اسلامی ایران، نقش حماسه 9 دی را در ناکام گذاشتن این پروژه بررسی کند.
*** انقلاب رنگی
«انقلاب رنگی» شیوهای از تغییر حکومت بدون خشونت و کشتار است که از طریق اعتراضهای مدنی و یا تحصنهای گسترده انجام میشود(شعیب،1389، ص24).
عبارت «انقلاب رنگی» هر چند مفهوم انقلاب را در دل خود به همراه دارد، اما فاقد ویژگیهای یک انقلاب است. چه، انقلاب به گونهای از کنش سیاسی جمعی و تودهای گفته میشود که در قالب منازعهای خشونت آمیز، برای قبضه قدرت دولتی در درون واحد سیاسی مستقلی شکل میگیرد(بشیریه،1382،ص193). علاوه بر این، بازیگران انقلاب یعنی انقلابیون گروههایی «خارج از حکومت» هستند و از این روست که انقلاب ممکن است به تغییر ساختار و نظام سیاسی نیز منجر شود. اما آنچه امروز به عنوان «انقلابهای رنگی» در جهان شهرت یافته، اولاً نوعی از براندازی حکومت مستقر است که «بدون خشونت» انجام میشود؛ و ثانیاً، یک واقعه درون ساختاری است که نیروی انقلابی فقط در پی حذف دولت مستقر است، نه ساخت سیاسی.
برخی صاحبنظران چهار ویژگی را برای تشریح انقلابهای رنگی برشمردهاند که عبارتند از مسالمت جویی، جنبشگرایی، بهرهگیری از امکانات نوین ارتباطی و نهایتاً استفاده از سرمایهگذاری خارجی(پور سعید، 1387، صص 134-99).
انقلاب رنگی برای تحقق خود، نیازمند یک فرصت انتخاباتی است. بدین صورت که جریان رنگی ابتدا با یک کاندیدا وارد سیستم شده و در انتخابات شرکت میکند. اما پس از شکست، برای به چالش کشیدن نتیجه انتخابات و در نهایت سرنگون ساختن دولت مستقر، از طریق امکانات نوین ارتباطی و با بهره گیری از سرمایهگذاری خارجی، جنبشهای اجتماعی حامی خود را به خیابانها کشانده و با فشار موج اجتماعی ایجاد شده، در فرآیندی مسالمت آمیز و بدون خشونت، قدرت مستقر را سرنگون میکند.
انقلابهای رنگی را میتوان به نوعی غلبه بر «اکثریت خاموش» با استفاده از «اقلیت فعال» نیز دانست. به نحوی که جریان رنگی، از طریق ایجاد جنبشهای فعال و پویای اجتماعی، در هنگامه پس از انتخابات، قادر به ایجاد موج اجتماعی میشود و چون طرف مقابل، به دلیل فقدان جنبشهای اجتماعی سازمان یافته، توان بسیج تودهای ندارد، در میانه کارزار تنها مانده مجبور به ترک عرصه قدرت میشود.
*** مطالعه موردی انقلاب نارنجی اوکراین
در دهه نخست قرن 21 انقلابهای رنگی در چهار کشور یوگسلاوی، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان به اجرا درآمد و مجریان توانستند در این کشورها، دولتهایی طرفدار غرب روی کار بیاورند. در اینجا برای تبیین عملی فرآیند انقلاب رنگی، انقلاب نارنجی اوکراین را به صورت موردی بررسی میکنیم.
کشور اوکراین از اقمار اتحاد جماهیر شوروی سابق محسوب میشد که پس از آغاز فروپاشی این اتحاد، توانست در سال 1990 حق حاکمیت ملی خود را به دست آورده و یک سال بعد نیز به صورت کامل اعلام استقلال کند.
نخستین رئیس جمهور اوکراین، «لئونید کرافچوک» بود که به مدت چهار سال این سمت را در اختیار داشت و پس از آن، «لئونید کوچما» برای دو دوره پنج ساله از 1994 تا 2004 رئیس جمهور این کشور بود.
با پایان یافتن دوران ریاست جمهوری «کوچما» در سال 2004 رقابت برای تصدی کرسی ریاست جمهوری میان گروههای سیاسی اوکراین آغاز شد؛ اما او که به دلیل محدودیتهای قانونی اجازه شرکت مجدد در انتخابات را نداشت، از کاندیداتوری «ویکتور یانوکوویچ» یعنی نخستوزیر همفکر و همسوی خود حمایت کرد. در جناح مقابل نیز کاندیدای اصلی اپوزیسیون مخالف دولت و مورد حمایت غرب یعنی «ویکتور یوشچنکو» که ریاست بانک مرکزی اوکراین را در سوابق کاری خود داشت، وارد عرصه شد.
برای ایالات متحده آمریکا، ادامه حکومت دولت طرفدار روسیه در کشوری با موقعیت حساس ژئوپلتیک چون اوکراین، غیرقابل تحمل بود. لذا واشنگتن تصمیم گرفت با تمام توان دست به حمایت از یوشچنکو بزند و اگر احیاناً او در انتخابات شکست خورد، از طریق انقلاب رنگی یانوکوویج را سرنگون و زمینه قدرت یافتن یوشچنکو را فراهم نماید.
قبل از برگزاری انتخابات اوکراین، برخی مقامات ارشد آمریکایی شخصاً وارد کیف (پایتخت اوکراین) شده و به تدارک مبارزات انتخاباتی و تظاهرات عمومی کمک کردند که از جمله آنها میتوان به جرج بوش پدر، هنری کیسینجر، مادلین آلبرایت، دونالد رامسفلد ، سناتور جان مککین و ریچارد هالبروک اشاره کرد(عسگری، 1384، ص 90).
پس از برگزاری انتخابات در 31 اکتبر 2004 مشخص شد هیچکدام از کاندیداها حائز حد نصاب لازم از آرا برای پیروزی نشدهاند و لذا دو کاندیدای پیشتاز یعنی یانوکوویچ و یوشچنکو باید در دور دوم با یکدیگر به رقابت بپردازند.
21
نوامبر 2004 هنوز رأی گیری دور دوم انتخابات به پایان نرسیده بود که رسانههای حامی یوشچنکو اعلام کردند که او با 49 درصد آرا در مقابل 45 درصد آرای یانوکوویچ، به پیروزی رسیده است؛ با این وجود، یک روز بعد ستاد مرکزی انتخابات یانوکوویچ را به عنوان نامزد پیروز معرفی کرد. اما این نتیجه از سوی یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانوکوویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند. اینجا بود که انقلاب نارنجی اوکراین رسماً آغاز شد.
با اعلام نتیجه انتخابات، اعضای جنبش «پارا» وابسته به یوشچنکو که از مدتها قبل با حمایت مالی و تبلیغاتی آمریکا سازماندهی شده بود، با حضور در خیابانهای کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات کردند. متحصنین که تیشرت، بازوبند، کمربند و پیشانی بند نارنجی بر تن داشتند و با خود پرچمهای نارنجی حمل میکردند خواستار اعلام پیروزی یوشچنکو از سوی کمیسیون انتخابات شدند. اما کمیسیون انتخابات پیروزی یانوکوویچ را رسماً اعلام نمود و با اصرار این کمیسیون، پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید.
با اعلام نتیجه انتخابات از سوی پارلمان، تظاهر کنندگان مانع ورود یانوکوویچ به دفتر نخست وزیری شدند و کشور در شرایط جنگ داخلی و تجزیه به دو بخش شرقی (طرفداران یانوکوویچ) و بخش غربی (طرفداران یوشچنکو) قرار گرفت.
با فوقالعاده شدن وضعیت کشور، پارلمان در رأی خود تجدیدنظر و اعلام کرد که در انتخابات تقلب صورت گرفته است؛ مجلس همچنین از کوچما درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند. با جانبداری وزیر دفاع وقت از یوشچنکو، شرایط به سود غربگرایان و افراد مورد حمایت آمریکا تغییر کرد. در نتیجه دادگاه عالی اوکراین سرانجام در 7 دسامبر نتیجه انتخابات را باطل و تاریخ 26 دسامبر را برای برگزاری انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ 26 دسامبر و با حضور 12 هزار ناظر بینالمللی برگزار و یوشچنکو با کمک تبلیغاتی رسانههای آمریکایی و اروپایی 52/62 درصد آراء را کسب کرد و پیروز شد.
هم در جریان ناآرامیهای اوکراین و هم پس از به ثمر رسیدن انقلاب نارنجی در این کشور، اسناد بسیاری از دخالت کشورهای غربی به ویژه آمریکا به نفع یوشچنکو منتشر شد. از جمله حضور آمریکا در کیف به قدری پررنگ بود که روزنامه انگلیسی «گاردین» در همان ایام طی مقالهای با عنوان «پشت پرده انقلاب نارنجی اوکراین» به قلم «میشل خوسودوفسکی» در مورد حمایتهای غرب از یوشچنکو نوشت: «ویکتور یوشچنکو نامزد اپوزیسیون در انتخابات ریاستجمهورى اوکراین قویاً از حمایت واشنگتن برخوردار است.
او نه فقط از طرف صندوق بینالمللى پول و جامعه مالى بینالمللى حمایت میشود، بلکه از تأیید «بنیاد ملى براى دموکراسى»، «موسسه خانه آزادى» و «انستیتوى جامعه باز» متعلق به «جورج سوروس» نیز برخوردار است».
پس از پیروزی انقلاب نارنجی، سناتور «مککین» آمریکایی اعلام کرد: «تمامی این حرکت انقلابی مدیون اینترنت بود و این فعالان سیاسی بودند که با استفاده از اینترنت، با مخالفان خود در تماس بوده و آنها را سازماندهی میکردند.»
روزنامه «نیویورکتایمز» نیز از کمک 65 میلیارد دلاری آمریکا برای پیروزی انقلاب نارنجی اوکراین و روی کار آوردن یوشچنکو پرده برداشت(http://www.irdc.ir).
*** جریان اپوزیسیون برانداز ایران و بومیسازی انقلاب رنگی
از اواخر دوره خاتمی و با شکست دو پروژه حاکمیت دوگانه و خروج از حاکمیت برای براندازی جمهوری اسلامی، اندیشه عملیاتی کردن یک انقلاب رنگی در ایران در ذهن اپوزیسیون شکل گرفت. آنان که میدانستند در جامعه ایرانی از حمایت اکثریت برخوردار نیستند، تصمیم گرفتند با ایجاد یک جنبش اجتماعی حداقلی اما فعال، از فرصت انتخابات بعدی ریاست جمهوری برای اجرای انقلاب مخملی در تهران بهرهبرداری کنند؛ با این تفاوت که به جای دولت منتخب، یا پس از دولت منتخب، از ظرفیت انقلاب رنگی برای سرنگونی کل نظام سیاسی استفاده نمایند.
اما طراحی و سازماندهی چنین برنامهای نیاز به زمان معتنابهی داشت و از همین رو بود که هنوز عمر دولت خاتمی به پایان نرسیده بود که، تلاشهای طیف اپوزیسیون برانداز در این راستا آغاز شد.
اولین اقدامی که میبایست انجام میشد، مطالعه بر روی انقلابهای رنگی در اقمار شوروی سابق با هدف استخراج یک الگوی کارآمد برای پیاده سازی در جامعه ایران بود که طیف دانشگاهی جریان اپوزیسیون مأموریت این مهم را به عهده گرفت. «الهه کولایی» عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، نماینده مجلس ششم و عضو فعال حزب مشارکت، بهمن ماه 1383 سلسله نشستهایی را با عنوان «برنامه اوراسیای مرکزی» در دانشگاه برگزار کرد و محصول آن، مرداد 1384 در کتاب «افسانه انقلابهای رنگی» به چاپ رسید؛ کتابی که بعدها به عنوان مرجعی برای طراحی پروژه «انقلابی سبز» در ایران در اختیار ستاد مرکزی اصلاحات قرار گرفت.
جالب اینکه شخص کولایی نیز با عنوان «مسئول بخش بانوان» در این ستاد حاضر شد و از نزدیک اوضاع را زیر نظر گرفت. بر پایه برخی اسناد، فیلم مستند یکی از انقلابهای رنگی نیز در ستاد مرکزی عملیات اصلاح طلبان به نمایش درآمد و با هدف به دست آوردن درکی جامعتر از سناریو، مورد بازبینی قرار گرفت.
الگویی که کولایی و همکارانش توانستند از انقلابهای رنگی استخراج کنند را میتوان در بندهایی خلاصه کرد که درباره انقلاب اوکراین و در صفحات 114 تا 119 کتاب مذکور ذکر شده است. در این بخش، علاوه بر آنکه بر «نقش غیرقابل انکار» بنیاد «جرج سوروس» ـ پدر انقلابهای مخملی ـ و نیز دولتها و رسانههای اروپایی تأکید شده، 17 بند نیز به عنوان شاخصههای «سازمان عملیات انقلاب نارنجی» ذکر شده است:
«1. تشکیل کمیته نجات ملی و سازماندهی تظاهرات و مخالفتهای طرفداران یوشچنکو و بهره گیری از مکانیسم سازمانی سازمانهای غیر دولتی(NGO).
2. پیش بینی تدارکات و امکانات همه جانبه از سوی مخالفان برای مبارزه طرفداران آنها حتی اگر ماهها به طول انجامد.
3. موضعگیری مدام رهبران مخالف مبنی بر استفاده جناح حاکم از تقلب در انتخابات از مدتها قبل از برگزاری انتخابات با هدف دامن زدن به جو بدبینی علیه کاندیدای رقیب و پافشاری بر این امر پس از انتخابات.
4. استفاده از رنگ شاد نارنجی به عنوان سمبل طرفداری از یوشچنکو که به میزان بسیار زیاد و در اشکال مختلف حداقل به صورت روبان مخالفان بین مردم استفاده شد. نوارهای نارنجی رنگ به عنوان پرچم در دست تظاهرکنندگان، بازوبند، کمربند و حتی بستن نوارها به زانوی پا، دور سر، کیفهای زنانه، آنتن ماشینهای شخصی و حتی به درختان و نردههای خیابانها، در اماکن مختلف تجاری و اداری مهم و خانههای شخصی.
5. متمرکز کردن بیشتر فعالیتهای تبلیغاتی بر مردم پایتخت و آوردن گروههای بسیاری از اصناف و اقشار مردم شهرها با اتوبوس و قطار به پایتخت و استقرار آنها.
6. در اختیار گرفتن مرکز پایتخت و بلوکه کردن مراکز حاکمیت به خصوص کاخ ریاست جمهوری، نخست وزیری و وزارتخانهها، که در مجموع موجب تعطیلی مراکز مهم تصمیمگیری و فعالیتهای سیاسی کشور گردید.
7. بهره گیری از اینترنت (استقبال شدید جوانان از اینترنت و کافینتهای متعدد، نقش زیادی در بسیج فعالان جوان به جنبش نارنجی داشت).
8 . تلاش برای جذب برخی گروهها، احزاب و نیز شخصیتهای با نفوذ میانه رو به سمت مخالفان.
9. قانونی نمودن حرکتهای اعتراض آمیز با گرفتن مجوز برای برخی اقدامات و تجمعات.
10. ارائه چهرهای دموکراتیک از رهبران اپوزیسیون.
11. بزرگنمایی نقاط ضعف و سوابق منفی نامزد جناح حاکم نزد افکار عمومی.
12. نظارت و کنترل دقیق بر عملکرد نیروهای خود(مخالفان) در قالب مدیریت پنهان به منظور جلوگیری از بروز خشونت و بهره برداری احتمالی جناح حاکم برای دست زدن به اقدامات مقابله جویانه و سرکوب حرکت آنها.
13. استفاده از مذهب (کلیسای کیف) در جهت جلب حمایت مردم از یوشچنکو.
14. جلب احساسات نیروهای گارد حفاظتی و پلیس مقابل مراکز مهمی مانند کاخ ریاست جمهوری، نخست وزیری و... با دادن گل(یوشچنکو در چند سخنرانی خود از نیروهای نظامی و انتظامی خواست در مقابل مردم قرار نگیرند و به انقلابیون ملحق شوند).
15. طرح خواستههای بلندپروازانه و بلوف گونه از حکومت مانند برکناری دولت یانوکوویچ و اعلام ریاست جمهوری یوشچنکو، اظهارات تهدید گونه توسط جناح تندرو و مخالفان.
16. ادعاهایی مبنی بر مشکلات ناشی از تحریم و کاهش مناسبات غرب و آمریکا علیه اوکراین در صورت پیروزی یانوکوویچ.
17. پیوستن برخی مقامات امنیتی، دانشجویان و پلیس به طرفداران یوشچنکو» (کولایی،1384).
اما از همان ابتدای طرح این مباحث، حتی کسانی در میان خود اصلاحطلبان عملیاتی شدن چنین الگویی در ایران را ناممکن میدانستند. به طوری که با اوج گرفتن تلاشهای کولایی در دانشگاه تهران، خردادماه 1384 سمیناری دیگری با عنوان «گذار به دموکراسی» در همین دانشگاه برگزار شد و «حمیدرضا جلایی پور» از فعالان شناخته شده اصلاح طلب و استادیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، طی این سمینار «به ارزیابی استفاده از رویکرد انقلابهای رنگی(مخملین) در ایران پرداخت»(زائری، 1385، صص 292-263).
جلایی پور در این سمینار پس از توضیح مفهومی انقلاب رنگی و تبیین ویژگیهای این انقلاب، درباره علل ناکارآمدی این الگو در جامعه ایران گفت: «انقلاب آرام در ایران، طرفدار ندارد. عدم استقبال از طرح اینترنتی رفراندوم در ایران، این مسأله را نشان میدهد. جامعه ایران، جامعهای تودهای نیست که هر کس، هر از گاهی، برای آن نسخهای بپیچد و نباید این اشتباه را مرتکب شد؛ در ایران، تنها حکومت نیست که در مقابل رفراندوم ایستادگی میکند، بلکه یک جنبش مردمی، اسلامی و ضد امریکایی نیز وجود دارد که محافظه کاران، هرگاه بخواهند، در کمتر از چند ساعت میتوانند آن را فعال و بسیج کنند»(همان).
صاحبنظران دیگری نیز بودند که معتقد بودند هر چند به دلیل وجود ساز و کار انتخاباتی در نظام سیاسی ایران امکان برپایی انقلاب رنگی در این کشور وجود دارد، اما پیروزی آن ممکن نیست: «وجود برخی ساختارهای فرا انتخاباتی، هژمونی گفتمانی جمهوری اسلامی در برابر گفتمانهای رقیب، روح بیگانه ستیزی موجود در میان قاطبه مردم ایران و مقابله با جنبشهای اعتراضی از طریق ایجاد پاد جنبشهای اجتماعی از سوی جمهوری اسلامی، بیانگر امتناع این گونه تغییر رژیم در فضای سیاسی ـ اجتماعی ایران است»(پور سعید، 1387، صص 134-99).
با این همه، اما طیف برانداز به این نتیجه رسیده بود که با شرایط موجود، گزینه دیگری برای براندازی نظام سیاسی ایران در اختیار ندارد و لذا پس از استخراج الگوی انقلاب اوکراین، تصمیم به پیاده سازی همان شیوه در ایران گرفت.
به این منظور گام دوم پروژه باید برداشته میشد و آن جذب سرمایه گذار خارجی بود؛ که با توجه به مشترک بودن مقصد و مقصود طیف اپوزیسیون با دولتهایی چون انگلیس و آمریکا، به نظر نمیرسید کار چندان مشکلی باشد. البته آمریکاییها بیش از اپوزیسیون داخلی، تشنه برپایی انقلاب رنگی در ایران بودند و لذا، پیش از آنها دست به کار شده بودند.
روزنامه فایننشال تایمز در تاریخ 18 ژانویه 2005 طی مقالهای به قلم «گای دینمور» فاش کرد که نو محافظه کارهای آمریکایی از گروه جدیدی از اپوزیسیون ایرانی در مهاجرت به نام «اتحاد برای دموکراسی در ایران» حمایت میکند «که قرار است در مقابل دریافت پول از مالیات دهندگان آمریکایی، کار برقراری دموکراسی در ایران را جلو بیندازند. هدف این گروه برقراری رفراندوم برای تغییر رژیم در ایران است»( http://www.ft.com).
گروه اتحاد برای دموکراسی که در شراکت با گروه دست راستی هادسون فعالیت میکرد، مسئولیت برنامهای را برای شناسایی دوستان و دشمنان آمریکا در ایران بر عهده گرفته تا کمکهای آمریکا در ایران هدفمند و موثر هزینه شوند. این گروه همچنین ملهم و متأثر از «مایکل لدین» از انستیتو امریکن اینترپرایز میباشند. «مایکل لدین» همان فردی بود که در زمان دولت ریگان، واسطه آمریکا در ماجرای ایران-کنترا شد و در آستانه نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران نیز، با نگارش مقالهای با عنوان «سریعتر لطفاً!»، از طرح اپوزیسیون خارجنشین با عنوان «شصت میلیون دات کام» برای برگزاری رفراندوم اینترنتی حمایت کرد و نوشت: «یک غرب متحد میتواند آن کاری را برای ایران انجام دهد که قبلاً برای اوکراین انجام داده است»( http://pjmedia.com).
فایننشال تایمز در ادامه گزارش خود به طرحی در کنگره آمریکا به نام «آزادی ایران و قانون حمایتی» اشاره کرد که در آن، افزایش کمکهای مالی برای انتقال و گذار ایران به حکومت دموکراتیک، از طریق متحد کردن گروههای اپوزیسیون در نظر گرفته شده بود. کنگره آمریکا، در گام اول سه میلیون دلار برای این منظور کنار گذاشت.
درباره جذب حمایت خارجی برای پروژه رنگی در ایران، «سید محمد خاتمی» نیز از این سو پیشقدم شد. خاتمی در سال 85 با مجوز شخص «جرج بوش» رئیس جمهور وقت آمریکا توانست ویزای سفر به ینگه دنیا را گرفته و راهی واشنگتن شود. بوش در این باره گفت: «شخصاً با ویزای خاتمی موافقت کردم و میخواهم سخنانی غیر از سخنان احمدینژاد بشنوم»(http://www.haaretz.com). روزنامه واشنگتنپست نیز خبر داد که در این دیدار «جیمی کارتر» از رئیسان جمهور سابق آمریکا میزبان خاتمی خواهد بود(http://www.washingtonpost.com).
خاتمی در این سفر بسیار مهم اما ابتدا باید به شکل جدیدی برادری خود را با آمریکاییها ثابت میکرد. این بود که مصاحبههای فراوانی با او ترتیب داده شد تا از او آزمون همسویی با اهداف آمریکا گرفته شود. خاتمی در مصاحبهای که با مجله آمریکایی تایم انجام داد، هولوکاست را یک واقعه تاریخی خواند؛ او گروگانگیری 444 روزه 52 کارمند سفارت آمریکا در ایران را واکنشی نسبت به چندین دهه استعمار و بهره کشی آمریکا از ایران دانست، اما در عین حال درباره این گروگانگیری ابراز تأسف کرد.
در این مصاحبه، خبرنگار تایم از وی پرسید «این نخستین سفر شما به واشنگتن است، نظرتان درباره کشوری که شیطان بزرگ خوانده شده است چیست؟» و خاتمی پاسخ داد: «من هرگز نمیگویم شیطان بزرگ». خاتمی همچنین از سیاست آمریکا برای تشکیل دو کشور اسرائیل و فلسطین حمایت کرد(http://www.time.com).
این مواضع خاتمی که عملاً پشت کردن به مواضع امام(ره) و خرج سخاوتمندانه شخصیت حقوقی خود به عنوان رئیس جمهور سابق ایران بود واکنشهای بسیاری را در داخل کشور برانگیخت. از جمله «حسین شریعتمداری» مدیر مسئول روزنامه کیهان طی یادداشتی انتقادی، این اقدام وی را یک رانت خواری سیاسی دانست(روزنامه کیهان، 21/6/1385).
رئیس دولت اصلاحات مصاحبهای نیز با تلویزیون بیبیسی داشت که طی آن در پاسخ به این سوال که «نظر شما درباره عقب نشینی نیروهای آمریکایی از عراق چیست؟» گفت: «اشغال عراق باید هرچه سریعتر خاتمه یابد. اما به باور من نمی توان این دولت دموکراتیک نوپا را در دستان تروریست ها، شورشیان و جویندگان خشونت رها کرد»(همان).
در همین سفر بود که خاتمی به دیدار «جرج سوروس» سرمایهدار صهیونیست و حامی مالی انقلابهای رنگی رفت و پای معامله با او نشست(جبرائیلی،1390، صص 378-387).
سفر خاتمی ظاهراً موفق بود. یک سال بعد از این سفر در23 می 2007 شبکه تلویزیونی ای.بی.سی خبر داد که سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) یک دستور محرمانه از رئیس جمهور ایالات متحده برای اجرای «عملیات سیاه» در ایران با هدف بیثبات سازی دولت تهران دریافت کرده است(http://www.creators.com).
هر چه موعد انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران نزدیکتر میشد، حجم خبرهایی از این دست نیز افزایش مییافت. سال 2008 یعنی یک سال قبل از این انتخابات، «سیمور هرش» روزنامهنگار معروف آمریکایی طی مقالهای در هفته نامه نیویورکر فاش کرد که «کنگره با درخواستی که از سوی پرزیدنت بوش برای تأمین افزایش دامنههای عملیات پنهانی علیه ایران ارائه شده بود، موافقت کرده است. این عملیات که رئیس جمهور برای انجام آنها 400 میلیون دلار بودجه درخواست کرده بود، در قالب یک فرمان ریاست جمهوری با امضای بوش، برای بیثبات کردن نظام دینی ایران طراحی شده است»(http://www.newyorker.com).
به هر صورت، جریان اپوزیسیون اکنون میتوانستند کاملاً روی حمایت مالی- سیاسی آمریکا در انقلابی مخملی تدارک دیده شده برای انتخابات دهم، حساب کنند.
*** کودتای سبز
عملیاتی کردن پروژه رنگی لوازمی داشت و ابتداییترین آن، انتخاب کاندیدایی بود که بتواند پس از شکست، در قالب رهبر اپوزیسیون ظاهر شده و علاوه بر ایستادگی در مقابل «ساخت سیاسی»، شورشهای اجتماعی علیه حاکمیت را نیز با چهره و وجهه کاریزمای خود سازماندهی و هدایت کند. برای دستیابی به این مطالبات حداکثری و به معنای دقیقتر کلمه، اجرای یک پروژه براندازی نرم، خاتمی اولین شخصی بود که نظر طیف اپوزیسیون را جلب کرد.
خاتمی هر چند تمامی تلاش خود را برای تکمیل این پروژه به کار بسته بود، اما از سرانجام آن و به طریق اولی از سرنوشت خود پس از ناکامی انقلاب نگران بود. او مانند دوستان خود از یک سو نیک میدانست که از پیروزی در میدان انتخابات دهم خبری نیست و به گفته «محمدحسین صفار هرندی»، او «در بازگشت از ژنو به آقای علی احمدی وزیر سابق آموزش و پرورش گفته بود احمدی نژاد بدون تردید در دور دوم ریاست جمهوری هم رأی میآورد»(روزنامه جوان، ویژهنامه نوروز، اسفند 1388).
از سوی دیگر، خاتمی با توجه به آگاهی از برنامه انقلاب رنگی، و نیز شخصیت «تنش گریز»ی که داشت، علاقهای به اینکه «رهبر اپوزیسیون» باشد، نشان نمیداد. این بود که نهایتاً مهندس «میرحسین موسوی» به عنوان کاندیدای مورد حمایت جریان سکولار انتخاب شد.
هشتم اردیبهشت ماه 88 خبرگزاریها از سفر خاتمی به چند کشور عربی از جمله عربستان سعودی، مصر، مغرب، تونس، کویت و قطر خبر دادند(خبرگزاری جمهوری اسلامی، 8/2/1388) و متعاقب آن در تاریخ 24 اردیبهشت ماه خبر مذاکره او با ملک «عبدالله بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان در ریاض روی خروجی خبرگزاریها رفت.
بعدها «محمد علی ابطحی» پس از بازداشت شدن به دلیل نقش داشتن در حوادث پس از انتخابات، از «انتخاباتی» بودن این سفر سخن گفت.
ابطحی همچنین خبر داد که در این سفر یکی از کشورهای حاشیه خلیجفارس مبلغی را به عنوان کمک به برنامه تبلیغاتی اصلاحطلبان اختصاص داده است. از دیگر سو، «ناصر قره باغی» نیز در مناظرهای که پس از انتخابات با «اکبر اعلمی» داشت، هدف این سفر را جمعآوری اعانه برای مخارج تبلیغاتی موسوی عنوان کرد(خبرگزاری فارس، 28/7/1388).
در جریان تبلیغات انتخاباتی، ستاد اصلاحطلبان ایجاد جنبش اجتماعی مورد نظر خود برای انقلابی رنگی را طبق الگو پیگیری کرد که میتوان مهمترین مؤلفههای آن را به شرح زیر برشمرد:
انتخاب رنگ سبز به عنوان نماد؛ تجمعات مستمر و حضور روزانه و شبانه در خیابانها و میادین اصلی شهرهای بزرگ؛ سیاه نمایی اقدامات دولت از سوی کاندیداهای اصلاحطلب و اطرافیان آنها در سخنرانیهای مختلف تبلیغاتی و بحرانی جلوه دادن اوضاع اقتصادی و سیاسی کشور و ناکارآمد جلوه دادن دولت؛ متهم نمودن دولت به تحجر و خشونت، برخورد با منتقدان و مخالفان، فساد مالی و اداری؛ وارد کردن اتهام دروغگویی به دولت و رئیسجمهور؛ القای از بین رفتن وجهه بینالمللی ایران بر اثر سیاستهای دولت؛ و اعتراض به صدا و سیما و متهم کردن آن به حمایت از احمدینژاد(http://www.inn.ir).
ستاد موسوی پیش از انتخابات، تقریباً تمامی مراحل پروژه براندازی نرم را پیموده بود. حامیان موسوی با تشکیک در سلامت انتخابات، وارد کردن اتهامات بی اساس به دولت و سیاه نمایی وضع موجود، در پی ایجاد یک «ذهنیت مسموم» درباره ساخت سیاسی برآمدند. آنها همچنین با انتخاب رنگ سبز به عنوان نماد انتخاباتی خود که در پروژههای انقلاب رنگی با هدف ایجاد توهم کثرت به کار گرفته میشود، تاکتیک دیگری از جنس این انقلابها را به اجرا گذاشتند.
ایجاد شبکههای کوچک مرتبط به هم و ارتباط هرمی با مجموعههای بالاسری بهعنوان بازوهای عملکننده، دیگر شاخصه انقلابهای مخملی بود که به وضوح در ستاد میرحسین دیده میشد. بطوریکه حال، همه زمینهها برای اجرای فاز «پس از انتخابات» پروژه انقلابی رنگی فراهم شده بود.
پس از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 22 خرداد 1388، «میرحسین موسوی» که با کسب 13216411 رای در مقابل محمود احمدینژاد با 24527516 رای شکست خورد، مدعی وقوع تقلب در انتخابات شد. ستاد موسوی دست به اردو کشی خیابانی زد، هواداران خود را با نماد سبز رنگ به سطح شهر تهران ریخت و این اقدام به سرعت تبدیل به آشوب، ناآرامی و درگیری شد. میرحسین موسوی نه به درخواستهای مراجع رسمی و قانونی برای پیگیری اعتراض و شکایت خود درباره نتایج وقعی نهاد و نه اینکه سندی درباره وقوع تقلب در انتخابات ارائه کرد.
تصور ستاد موسوی این بود که با توجه به 13 میلیون رأیی که موسوی دارد و نیز باور بخش قابل توجهی از رأی دهندگان به او در تهران به این که تقلب شده است، برای اولین بار فرصتی به وجود آمده است که بتوان تعداد قابل ملاحظهای از مردم تهران را از معترض به آشوب گر تبدیل کرد و به خیابان آورد؛ به عبارت دیگر، اصلاحطلبان تصور میکردند شاید برای اولین بار بعد از ظهور در صحنه سیاسی کشور پس از دوم خرداد 1376، میتوانند با الگوبرداری از انقلابهای رنگی، برای آشوبهایی که هدف آنها براندازی نظام است، نوعی «بدنه اجتماعی» ایجاد کنند؛ اما به زودی روشن شد، حامیان موسوی فقط و فقط در چارچوب نظام جمهوری اسلامی به وی رای دادهاند و نه تنها قصد ندارند همراه او از خطوط قرمز عبور کنند، بلکه در صورت لزوم، به تقابل با موسوی نیز روی میآورند.
عدم تمکین موسوی به قانون، ناتوانی او در اثبات وقوع تقلب، و روشن شدن اهداف پشت پرده اعتراضات، باعث روی گردانی آن دسته از حامیانش شد که موسوی را کاندیدایی وفادار به نظام اسلامی و ولایت فقیه میدانستند؛ این بود که بخش عظیمی از حامیان موسوی که به تحریک او به خیابانها ریخته بودند، ریزش کرد.
آنچه در کف خیابان باقی ماند، دستههای چند ده نفری از منافقین، دینستیزان، اراذل و اوباش،سلطنتطلبان و بقایای رژیم سابق بود که ماهیت جمهوری اسلامی را در تضاد با منافع خود دیده و علیه آن شمشیر کشیده بودند؛ تا جایی که آنان در شعارهای خود صریحاً خواهان حذف اسلام از نظام سیاسی ایران شدند.
موسوی نیز از سوی دیگر نه تنها حاضر به مرزبندی با این طیف نبود بلکه پیوسته در حمایت از آنان بیانیه صادر میکرد. تا اینکه در روز عاشورای حسینی، در حالی که مردم در حال عزاداری بودند، جمعی از اراذل با نمادهای سبز در خیابانها حاضر شده و شعارهایی در حمایت از موسوی و علیه جمهوری سر دادند. آنان ضمن ایجاد خسارتهای زیاد به اماکن عمومی، به هیئات عزاداری نیز حملهور شده و کتاب خدا را آتش زدند.
واکنش موسوی این بود که حرمت شکنان روز عاشورا را «مردان خداجو» خواند و از آنان حمایت کرد. اما در مقابل، مردم قم با تجمع در حرم حضرت معصومه(س) هتک حرمت امام حسین (ع) را محکوم و از مسئولان خواستند عاملان این حرکت را مجازات کنند. مراجع تقلید از جمله آیت الله سبحانی، آیت الله نوری همدانی و آیت الله مکارم شیرازی نیز با صدور بیانیههایی هتک حرمت مقدسات اسلامی را محکوم نمودند.
از فردای روز عاشورا در هیچ شهر کوچک و بزرگی از ایران نبود که راهپیماییهای خودجوش در محکومیت هتک حرمت عاشورا صورت نگیرد. به دنبال این راهپیماییهای خودجوش، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی بر آن شد تا فراخوانی برای یک تجمع هماهنگ در سراسر شهرها بدهد و از آنجا که شاید فاصلهای چند روزه تا جمعه باقی مانده بود این بار عصر چهارشنبه و یک روز کاری که اکثر مردم سرکار هستند انتخاب شد.
البته خود شورا از آنجا که انتظار نداشت جمعیتی بسان راهپیماییهای سراسری شرکت کنند حتی نام آن را به جای راهپیمایی، تجمع گذاشت و محل میعادگاه مردم نیز بر خلاف همیشه به جای میدان آزادی، میدان انقلاب انتخاب شد، چرا که فرصت دو روزه امکان هماهنگی دستگاهها و ارگانهای مختلف و همچنین تبلیغات لازم را نداشت، بنابراین امکانات برای یک تجمع محدود و شبه راهپیمایی فراهم شد. اما رخدادی که عصر چهارشنبه افتاد باعث شد همه دوستداران، بدخواهان و دشمنان نظام انگشت به دهان بمانند؛ چرا که این تجمع که قرار نبود در حد یک راهپیمایی باشد به بزرگترین راهپیمایی انقلاب تا آن روز تبدیل شد.
جمعیت فشرده مردم از میدان امام حسین(ع) تا میدان آزادی با شعارهای کوبنده و یکپارچه، سخت سران فتنه و جنبش سبز را به وحشت انداخت. علاوه بر کمیت، این راهپیمایی که تحت عنوان «تجمع بزرگ عاشوراییان» برگزار شد از چنان کیفیت و شوری برخوردار بود که تاریخ انقلاب نمونهاش را سراغ نداشت و این کیفیت را فقط میتوان با راهپیماییهای روزهای آخر رژیم طاغوت و در آستانه پیروزی انقلاب مقایسه کرد هر چند این جمعیت بسیار بیشتر از آن تظاهراتها بود.
از دیگر خصوصیات این تجمع این بود که مردم بر خلاف دفعههای قبل که به شعارهای کلی همچون «مرگ بر منافق» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» بسنده میکردند، این بار شعارهای خود را صریح کرده و با شعارهایی چون «مرگ بر موسوی»، «مرگ بر کروبی» و... خواستار محاکمه فوری این افراد شدند(http://www.farsnews.com).
با حضور میلیونی مردم در راهپیمایی نهم دیماه و حمایت یکپارچه آنان از نظام اسلامی، فتنه 88 که هشت ماه آرامش را از کشور ربوده بود، خاموش شد و همه امیدهای دشمنان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را درباره سرنگونی نظام ایران، بر باد داد.
*** نقش حماسه 9دی در شکست کودتای سبز
در تبیین تئوری انقلابهای رنگی اشاره کردیم که درونمایه این نوع انقلابها غلبه بر اکثریت خاموش با تکیه بر اقلیت فعال است که بدون جنبش سازی و ایجاد بدنه اجتماعی قدرتمند میسر نیست.
جریان سبز در ایران با این تصور که توانسته یک بدنه اجتماعی قدرتمند مخالف نظام برای خود ایجاد کند، پروژه کودتا را در ایران کلید زد. پیروزی چنین پروژهای بیش از هر چیز بستگی به این داشت که جنبش اجتماعی ایجاد شده، به صورت بلامعارض خیابانهای پایتخت را به اشغال خویش درآورده و نهایتاً نظام را وادار به تسلیم کند. در روزهای اولیه شورشهای خیابانی، جریان سبز تصور کرد که خواهد توانست حامیان خود را به صورت میلیونی در خیابانها نگهداشته و مطالبات خود را قدم به قدم تا سرنگونی نظام پیش ببرد.
جریان برانداز اما دچار اشتباه محاسباتی شده بود و میپنداشت که میتواند حامیان موسوی را تبدیل به مخالفان نظام کند. این اشتباه محاسباتی با فاصله کوتاهی از آغاز کودتا خود را نشان داد و حامیان موسوی چون حرکت او را خارج از چارچوب نظام دیدند، از صحنه کنار رفتند. آنچه باقی ماند، جماعت معدودی بود که خواهان از بین رفتن اصل و اساس نظام جمهوری اسلامی بود.
با این وجود، جریان برانداز تصور کرد که میتواند با تکیه بر همین اقلیت فعال نیز مطالبات خود را پیش ببرد. لذا با این رویکرد تبلیغاتی که بدنه اجتماعی سبز همچنان وجود خارجی دارد،اما به دلیل تهدیدات امنیتی به خیابانها نمیآید،پروژه کودتا از طریق تظاهرات ایذایی دستههای چند ده نفری ادامه یافت. در این میان، این تحرکات محدود با عنوان «بحران ایران» زیر ذرهبین رسانههای غربی و عربی رفت و بزرگنمایی شد. دولتهای غربی سعی کردند با حمایتهای آشکار از جریان فتنه و تهدیدات سیاسی، فشار روزافزونی را بر جمهوری اسلامی تحمیل کنند.
این بود که در آن مقطع، اقدامات امنیتی علیه جریان فتنه، بیشتر باعث جان گرفتن فتنهگران میشد و با توجه به تبلیغات وسیعی که درباره نبود پایگاه اجتماعی برای نظام میشد، سران فتنه وضعیت موجود را نشانه نبود مشروعیت برای جمهوری اسلامی قلمداد میکردند. لذا همین مقدار تحرک از سوی اقلیت فعال و نبود تحرک اجتماعی از سوی حامیان نظام، پروژه انقلاب رنگی را دوباره در ریل خود قرار داده بود.
اما این پیش فرض جریان سبز نیز که حامیان نظام اسلامی در جامعه ایران، اکثریتی خاموش است، پیشفرض درستی نبود. جمهوری اسلامی بارها ثابت کرده است که بدنه اجتماعی قدرتمندی دارد و همانگونه که جلایی پور اعتراف کرده است، میتواند هرگاه لازم باشد،آن را فعال نماید.
خروش ملّت ایران در روز نهم دیماه 88 علیه جریان فتنه و حتی پیوستن حامیان اولیه موسوی به مدافعان نظام، پاد جنبش بینظیر بود که با ایجاد یک موج اجتماعی عظیم، بنیانهای انقلاب رنگی یعنی «شورش با تکیه بر جنبش اجتماعی حداقلی» را تخریب کرد. قدرت این موج اجتماعی به قدری بود که باعث شد گروهکهای رنگی برای همیشه از خیابانهای تهران برچیده شوند؛ حتی لیدرهای جریان سبز نیز جرأت مقایسه بدنه اجتماعی خود با حامیان نظام را نکردند و دولتهای حامی فتنه نیز به شکست کودتای سبز اعتراف نمودند.
باید گفت تکیه گاه اصلی انقلاب رنگی روی ضعفهای نظام حاکم در حوزه امنیت نرم است. اما حماسه 9 دی نشان داد که جمهوری اسلامی ایران در هر دو حوزه امنیت نرم داخلی، یعنی «وحدت اجتماعی» و «حمایت داخلی از سیستم» از ضریب بالایی برخوردار است.
*** نتیجهگیری
جریان برانداز در ایران پس از ناکامی در سکولاریزه کردن نظام سیاسی این کشور از طریق عملیاتی کردن ایدههای «حاکمیت دوگانه» و «خروج از حاکمیت»، در سالهای پایانی دولت اصلاحات، تصمیم به عملیاتی کردن یک پروژه انقلاب رنگی در ایران گرفت و با مطالعه بر روی انقلابهای رنگی صورت گرفته در اقمار شوروی سابق به ویژه مورد اوکراین، یک الگوی بومی انقلاب رنگی را طراحی کردند.
در جریان برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، این پروژه رنگی به دست اجرا سپرده شد. پروژه مذکور تمامی مختصات یک انقلاب رنگی را در بر داشت: تشکیک در سلامت انتخابات، تلاش برای ایجاد یک «ذهنیت مسموم» درباره ساخت سیاسی، انتخاب رنگ سبز به عنوان نماد، ایجاد شبکههای کوچک مرتبط به هم و ارتباط هرمی با مجموعههای بالاسری بهعنوان بازوهای عملکننده، تجمعات مستمر و حضور روزانه و شبانه در خیابانها و میادین اصلی شهرهای بزرگ؛ سیاه نمایی اقدامات دولت از سوی کاندیداهای اصلاحطلب و اطرافیان آنها در سخنرانیهای مختلف تبلیغاتی و بحرانی جلوه دادن اوضاع اقتصادی و سیاسی کشور و ناکارآمد جلوه دادن دولت؛ متهم نمودن دولت به تحجر و خشونت، برخورد با منتقدان و مخالفان، فساد مالی و اداری؛ وارد کردن اتهام دروغگویی به دولت و رئیسجمهور؛ القای از بین رفتن وجهه بینالمللی ایران بر اثر سیاستهای دولت؛ و اعتراض به صدا و سیما و متهم کردن آن به حمایت از احمدینژاد و نهایتاً ادعای وقوع تقلب در انتخابات و دامن زدن به شورشهای خیابانی.
پس از اعلام نتایج نیز، به سیاق انقلابهای رنگی صورت گرفته در اقمار شوروی سابق، آقای موسوی اعلام وقوع تقلب کرد و از حامیان خود خواست در اعتراض به نتایج به خیابانها بریزند. در روزهای اولیه شورشهای خیابانی، جریان برانداز تصور کرد که خواهد توانست حامیان خود را به صورت میلیونی در خیابانها نگه داشته و مطالبات خود را قدم به قدم تا سرنگونی نظام پیش ببرد.
جریان موسوم به سبز اما دچار اشتباه محاسباتی شده بود و میپنداشت که میتواند حامیان موسوی را تبدیل به مخالفان نظام کند. این اشتباه محاسباتی با فاصله کوتاهی از آغاز کودتا خود را نشان داد و حامیان موسوی چون حرکت او را خارج از چارچوب نظام دیدند، از صحنه کنار رفتند. آنچه باقی ماند، جماعت معدودی بود که خواهان از بین رفتن اصل و اساس نظام جمهوری اسلامی بودند.
با این وجود، جریان برانداز تصور کرد که میتواند با تکیه بر همین اقلیت فعال نیز مطالبات خود را پیش ببرد. لذا با این رویکرد تبلیغاتی که بدنه اجتماعی سبز همچنان وجود خارجی دارد،اما به دلیل تهدیدات امنیتی به خیابانها نمیآید،پروژه کودتا از طریق تظاهرات ایذایی دستههای چند ده نفری ادامه یافت.
خروش ملت ایران در روز نهم دیماه 88 علیه جریان برانداز و حتی پیوستن حامیان اولیه کاندیدای مجری پروژه رنگی به مدافعان نظام، پاد جنبش بینظیری بود که با ایجاد یک موج اجتماعی عظیم، بنیانهای انقلاب رنگی یعنی «شورش با تکیه بر جنبش اجتماعی حداقلی» را تخریب کرد. قدرت این موج اجتماعی به قدری بود که باعث شد گروهکهای رنگی برای همیشه از خیابانهای تهران برچیده شوند؛ حتی لیدرهای جریان سبز نیز جرأت مقایسه بنده اجتماعی خود با حامیان نظام را نکردند و دولتهای خارجی حامی فتنه نیز به شکست کودتای سبز اعتراف نمودند.
انقلاب رنگی در ذات خود نیازمند یک جنبش اجتماعی فعال و هر چند حداقلی است که به صورت بلامعارض و سازماندهی شده در کف خیابانهای سیاست ظاهر شده و با مقاومت اجتماعی، حکومت را وادار به تسلیم در برابر خواستههای خود نماید.
جریان سبز به رهبری میر حسین موسوی هر چند توانست این جنبش اجتماعی را در ایران به راه اندازد، اما مردم ایران یک پاد جنبش اجتماعی بسیار قویتر و عظیمتر در حماسه نهم دیماه 1388 ایجاد و با نمایش قدرت بدنه اجتماعی سیستم، از پیشرفت و پیروزی انقلاب سبز در ایران جلوگیری کردند. بر این اساس میتوان حماسه نهم دی 88 در ایران را یکی از اصلیترین علل شکست پروژه انقلاب رنگی در ایران دانست.
*** منابع
1) بشیریه، حسین. (1382). گذر به دموکراسی: مباحث نظری. تهران: نگاه معاصر.
2) بهمن، شعیب.(1389). انقلابهای رنگی و انقلاب اسلامی ایران. چاپ پنجم. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
3) جبرائیلی، سید یاسر.(1390). سودای سکولاریسم: رمزگشایی از زندگی و کارنامه سید محمد خاتمی. تهران: انتشارات خبرگزاری فارس.
4) کولایی، الهه.(1384) افسانه انقلابهای رنگی. تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرابر معاصر تهران.
5) پور سعید، فرزاد. «امکان و امتناع انقلاب رنگی در جامعه ایرانی». فصلنامه مطالعات راهبردی، سال یازدهم، شماره اول (بهار 1387).
6) زائری، قاسم. «نقد دیدگاههای آقای جلایی پور و تأملی بر مجموعه مباحث مطروحه در سمینار «گذار به دموکراسی»: کند و کاوی در انقلابهای رنگی»، مجله راهبرد یاس، شماره 6 (تابستان 1385).
7) عسگری، حسن. «نقش بازیگران خارجی در انقلابهای رنگی: مورد انقلاب رز گرجستان»، آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 51 (پائیز 1384).
8) پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنهای (khamenei.ir)
9) پایگاه اینترنتی کریتورز (creators.com)
10) پایگاه اینترنتی مرکز اسناد انقلاب اسلامی (irdc.ir)
11) پایگاه پی جی مدیا (pjmedia.com)
12) خبرگزاری جمهوری اسلامی (irna.ir)
13) خبرگزاری فارس (farsnews.com)
14) روزنامه جوان (javanonline.ir)
15) روزنامه فایننشال تایمز (ft.com)
16) روزنامه کیهان (kayhannews.ir)
17) روزنامه نیویورک تایمز (nytimes.com)
18) شبکه ایران (inn.ir)
19) هفته نامه تایم (time.com)
20) هفته نامه نیویورکر (newyorker.com)
انتهای پیام/