مخالفت با حمله به ایران، دلیل اصلی دشمنی نومحافظهکاران با هگل
خبرگزاری تسنیم : در شرایطی که باراک اوباما، چاک هگل را به عنوان نامزد تصدی پست وزارت دفاع آمریکا معرفی کرده است، این سئوال مطرح میشود که چرا اعضای جناح جنگطلب آمریکا تا این حد از وی هراس دارند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ، پایگاه خبری "آنتیوار"، در گزارشی به قلم به قلم پاتریک بوچانان می نویسد: دقیقا از دو هفته پیش و همزمان با معرفی هگل به عنوان نامزد تصدی پست وزارت دفاع، شاهد شکلگیری بدترین اوضاع سیاسی در واشنگتن بودهایم. اما چاک هگل کیست؟
وی که در شهر "نورثپلات" در ایالت نبراسکا به دنیا آمده است، در جنگ ویتنام به عنوان فرمانده جوخه خدمت کرد، او دو بار در جریان این جنگ مجروح شد. وی پس از آن، طی مبارزات ریاست جمهوری 1980 آمریکا، به کمپین مبارزاتی رونالد ریگان پیوست، سپس دو بار به عنوان سناتور انتخاب شد و پس از آن به ریاست شورای آتلانتیک و رئیس هیئت اطلاعاتی مشاورین رئیسجمهوری برگزیده شد.
در عین حال بر اساس مقالهای که در نشریه "ویکلیاستاندارد" و به قلم بیل کریستول منتشر شده است، هگل مردی بدون حاشیه است، فردی که بیش از یک دهه است به خصومت با اسرائیل و تلاش برای جلب رضایت ایران مشهور شده است.
برای اینکه ما نسبت به حرف کریستول بیتفاوت نبوده و آن را بهتر بفهمیم، دنیل هارپر، وبلاگنویس این نشریه این نکته را اضافه کرده است که یکی از سناتورهای ارشد جمهوریخواه گفته است: هگل را پیش ما بفرستید و ما اطمینان میدهیم که بتوانی این امر را اثبات کنیم که تمامی مردم آمریکا از این مسأله که هگل یک ضد اسرائیلی است، آگاه هستند.
"برت استوینس"، مقالهنویس والاستریت جورنال نیز این رویه را ادامه داده، مینویسد: در پیشداوری همیشه یک شامه قوی وجود دارد، اما در مورد هگل باید گفت از او یک رایحه به خصوص به مشام میرسد. هگل بوی بد خصومت با اسرائیل را از خود متصاعد میکند.
در واقع به نظر میرسد دشمنان هگل مدعیاند اظهارات او باعث عدم شایستگی وی شده است. نخست آن که وی به "آرون دیوید میلر" نویسنده نشریه "هیل" وابسته به کنگره آمریکا گفت: لابی یهودی افراد بسیاری را در آمریکا در ترس و وحشت قرار میدهد. دوم آن که او از مقامات آمریکا خواست با ایران، حزبالله و حماس مذاکره کنند و نکته آخر این که هگل چندین سال پیش اعلام کرد، حمله نظامی به ایران یک اقدام آبرومندانه، مناسب و عملی نیست.
اگرچه هگل این مسئله را تایید کرده است که در استفاده از اصطلاح "لابی یهودی" درست عمل نکرده است، اما از نظر حامیان این اصطلاح، وجود آن به سوژهای برای نوشتن مقالات و کتابهای بیشمار تبدیل شده است. زمانی که آیپک یکی از متنهای پیشنهادی خود در مورد قطعنامه حمایت از اسرائیل را به کنگره فرستاد، زمزمههایی در کنگره شنیده شد مبنی بر این که هگل مشکلی ایجاد کرده است، ادعا شده بود که وی با این متن پیشنهادی که همچون کتابهای مقدس برای نمایندگان کنگره است، آنچنان که باید محترمانه رفتار نکرده بود.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به میلر گفته بود: من یک سناتور ایالات متحده هستم، نه یک سناتور اسرائیل. من از اسرائیل حمایت میکنم، اما علاقه من در وهله نخست سوگندی است که خوردهام، سوگند به قانون اساسی آمریکا. نه به رئیسجمهوری، نه به حزب و نه به اسرائیل. هر زمان که من به سنای اسرائیل بروم، قطعا به قانون اساسی آنان سوگند خواهم خورد.
هگل منافع ملی آمریکا را در اولویت قرار می دهد و این در حالی است که در برخی موارد این منافع ملی با سیاستهای دولت اسرائیل در تضاد است.
در سال 1957 رئیسجمهوری آیزنهاور به دیوید بنگوریون، نخستوزیر اسرائیل گفت که ارتش خود را از صحرای سینا خارج کند. آیا این درخواست میتوانست باعث صلب صلاحیت آیزنهاور از تصدی وزارت دفاع شود، تنها به این دلیل که بر اساس ادعای کریستول، آیزنهاور در مورد حمایت از اسرائیل جدی نبود؟
اگر یک سناتور و یا یک وزیر دفاع به این نتیجه برسد که اقدام اسرائیل در دو نیم کردن کرانه باختری از طریق طرحهای شهرکسازی جدید اقدامی است که آخرین فرصتها برای تشکیل یک دولت یکپارچه فلسطینی را از بین برده و تضمینی برای آغاز انتفاضه دیگری خواهد بود، چه باید بکند؟ از موضع آمریکا دفاع کند و یا از این بابت مطمئن شود که بین او و نخستوزیر اسرائیل هیچ اختلافی وجود ندارد؟ همین مسئله در مورد مذاکره با ایران، حماس و حزبالله نیز وجود دارد، ما چرا باید از انجام این کار هراس داشته باشیم؟
هری ترومن با ژوزف استالین و ویاچسلاور موتولوف در دفتر خود در مورد اقدامات تنشزا میان دو کشور مذاکره کرد. آیزنهاور نیز از نیکیتا خروشچف برای دیدن از آمریکا در حالی دعوت کرد که تنها سه سال از اعزام تانکهای شوروی به بوداپست گذشته بود.
ریچارد نیکسون به چین سفر کرد و برای "مائو" آرزوی سلامتی کرد. این حادثه بیست سال پس از آن رخ داد که سربازان چینی در جنگ کره آمریکاییها را میکشتند و اسیران جنگی ما را تفتیش عقاید میکردند، و همزمان با این اقدام نیز انقلاب فرهنگی دیوانهوار خود را هدایت میکردند و سلاح به هانوی، پایتخت ویتنام میفرستادند.
اسرائیل نیز با حزبالله در مورد به دست آوردن بقایای جسد "ران آراد"، خلبان خود و همچنین با حماس در مورد آزادی 1000 فلسطینی در ازای آزادی "گلعاد شالیت"، سرباز خود مذاکره کرد، چرا آمریکا نمیتواند با این دو گروه مذاکره کند؟
اگر نظر هگل در مورد این که "جنگ با ایران یک اقدام آبرومندانه نیست"، نظریهای است که باعث صلب صلاحیت وی برای تصدی وزارت دفاع میشود، پس ما باید با این بیانیه رابرت گیتس، وزیر دفاع دولت دوم جرج بوش و دولت اول باراک اوباما چه کنیم که گفت: هر یک از وزرای دفاع آینده آمریکا که بخواهند به رئیسجمهور در مورد لشکرکشی گسترده دیگری از سوی آمریکا به یکی از کشورهای آسیایی یا آفریقایی یا خاورمیانه توصیهای بکنند، باید مغز خود را معاینه کنند و این همان کاری است که ژنرال داگلاس مکآرتور با دقت بسیار انجام داد.
اگر هگل یک ضد یهودی بود، آیا از حمایت بسیاری از مقالهنویسان و نویسندگان یهودی برخوردار بود؟ اگر او واقعا بدون حاشیه نبود، آیا مشاورین امنیت ملی دولتهای فورد، کارتر، ریگان، بوش پدر و اوباما از وی در دولت خود استفاده میکردند؟
خصومت نومحافظهکاران با هگل ریشه در این ترس دارد که سخنان وی در مورد مذاکره با ایران و اقدام بر ضد جنگ پیشگیرانه علیه این کشور در اوباما و مشاورین او نفوذ کند. اما اگر اوباما اجازه دهد که نومحافظهکاران، او را متقاعد کنند که هگل را به عنوان نامزد وزارت دفاع معرفی نکند، در این صورت تنها یک اقدام تعیینکننده در دولت خود را به تعویق انداخته است (مذاکره با ایران)، اما هرگز نمیتواند از انجام آن اجتناب کند.
بنیامین نتانیاهو قصد دارد بار دیگر در انتخابات اسرائیل در ژانویه پیروز شود. و دولتی که او تشکیل میدهد از دولتهای قبلی جنگطلبتر خواهد بود. در عین حال مهمترین اولویت وی و متحدان نومحافظهکارش حمله به ایران در سال 2013 خواهد بود.
اگر اوباما نمیخواهد که این جنگ رخ دهد، باید علیه جناح جنگطلب دولت خود مبارزه کند. در حاشیه قرار دادن یک رزمجوی سابق به نام هگل، با هدف آرام کردن این جنگطلبها راه مناسبی برای آغاز این مبارزه نیست.
انتهای پیام/