محسن چشم چمران بود
خبرگزاری تسنیم : محسن الله داد به آمریکا رفت و در رشته مدیریت بازرگانی ادامه تحصیل داد. بعد لبنان رفت و نزد شهید چمران آموزش چریکی دید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، محسن اللهداد در تاریخ 4 آبان 1327 در تهران و خانوادهای مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت. بعد از گذراندن دوره ابتدایی و دبیرستان به دانشگاه رفت و با گرفتن لیسانس ازدواج کرد. بعد از ازدواج، با خانواده به آمریکا رفت و در ایالت تگزاس(هیستون) در رشته مدیریت بازرگانی ادامه تحصیل داد. با عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان مقیم آمریکا به دنبال مبارزه مسلحانه با رژیم شاه بود. به همین جهت به لبنان رفت و نزد شهید چمران از فروردین سال 57 تا مهرماه سال 57 به آموزش چریکی و جنگهای نامنظم مشغول بود.
به دنبال شنیدن وقایع انقلاب اسلامی و کشتار مردم در 17 شهریور به ایران آمد و در پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت نمود. بعد از پیروزی انقلاب، خوزستان، گنبد و بالاخره جنگ تحمیلی عرصه فعالیت او بود. در سازمان صنایع دفاع نیز فعالیت میکرد؛ در راهاندازی چند کارخانه مشارکت و مدیریت کارخانهای را هم به عهده داشت.
شروع جنگ تحمیلی
با شروع جنگ تحمیلی همراه گروهی که اکثرا از وابستگان نزدیک او بودند به خوزستان رفت. در عملیاتهایی در هویزه، محور مالکیه، سدکوهه و شکست حصر سوسنگرد حضور فعال داشت. هر کجا لازم بود از انجام وظیفه ابایی نداشت. پس از شهادت دکتر چمران به تهران مراجعت و مدتی را صرف رسیدگی به امور کارخانه تحت مدیریت خود نمود و وقتی شنید که عملیاتی در منطقه شحیطیه در مسیر الله اکبر به بستان در جریان است، خود را به جنوب رساند و با سرگرد فرتاش، مسئول عملیات ستاد جنگهای نامنظم ملاقات نمود. سرگرد فرتاش در مورد محسن الله داد اظهار داشت که وقتی پیش من آمد گفت که من خواب دیدهام شهید چمران یک چشم ندارد. من همان چشم او هستم، آمدهام که پیش او بروم. من که با شهادت دهها نیروی ستاد جنگهای نامنظم بعد از فقدان دکتر چمران مواجه بودم با التماس گفتم که خواهش میکنم از این حرفها نزنید. ما این روزها شهید زیاد دادهایم به همین خاطر در جریان عملیات، محسن الله داد را پیش خودم در محل ستاد عملیات نگه داشتم تا اینکه خبر دادند نیروهای درگیر ما در منطقه زیر آتش شدید قرار گرفته و در حال عقب نشینی تلفات سنگینی دادهاند. محسن الله داد با اصرار خواهش کرد که او را برای عقب کشیدن نیروها بفرستد و ایشان در جریان عقب آوردن نیروها با ترکش توپخانه دشمن در تاریخ 10/06/60 به شهادت رسید.
وصیت نامه
متن اولین و تنها وصیتنامه شهید محسن اللهداد (الهی) است که دو ساعت قبل از شروع عملیات نوشته شده است، به شرح زیر است:
با سلام و درود به روان پاک شهیدان از هابیل تا رجائی و باهنر و با یاد انسانهای پاک طول تاریخ و با یاد خط سرخ شهادت و با احترام به امام امت، اسوه مقاومت و رحمت و خشم - خمینی کبیر - که بر فواره خون سرخ خود وضو خواهم ساخت به امید اینکه با اولین قطره خونم که بر زمین گرم خوزستان، این دیگر کربلای قرون میریزد، گناهانم بر زمین ریزد و از عذاب خداوندی که حق است در امان باشم و به لطف و مرحمت او چشمان گریانم روشن شود.
فریاد توپها و غرش تانکها و رگبار مسلسلها و انفجار مینها، چرخش ذوالفقار علی (ع) را تداعی خواهد کرد و امید فتح نزدیک مسلمین را که به حق امت ما شایستهتر از آن است که به گمان آید.
سلام بر پدر و مادر و همسر و فرزندانم. و برادران و خواهران و همه بستگانم. و همه دوستان و آشنایان و دعای خیر برای همه کسانی که خدا را شاهد دارند و در جهت او گام میزنند. در تاریکیای که حاکم است و روزنهای از نور چراغ قوه روشنی گرفته، مجال وصیتنامه کامل و جامع نیست. ولی گواهی میدهم که همسرم بهترین دوست و یاور من در زندگی بود و من نتوانستم ایثارگریهای او را که یکی از آنها بیخانمانی و لامکانی است را پاسخی در خور دهم و بهیاد آن کلام افتادم که بهراستی من حقیر از زندگی روزمرهام نیز لنگ بودم و نه فرزندی بودم که بتوانم باری از روی دوش پدر و مادرم که عمری برایم سوختند بردارم. در عین حال خدا را شاهد میگیرم همیشه در جهت و فکر قدمی مثبت بودم و هستم و امیدوارم از من راضی باشند. همسر و فرزندانم را از صمیم قلب دوست دارم و امیدوارم اگر ثوابی در این راه برایم باشد، قسمت همسرم گردد که همچون همیشه مشوق من در این راه بود و در بار آخری که به جبهه آمدم اصرار او سهم به سزایی داشت. رحمت به شیر پاکی که از چنان مادری نوشیدی. وعده ما پیش خدا.
یک دست لباس با آرم سپاه پاسدارن در کیسه برزنتی در یکی از اطاقهای ترابری ستاد جنگهای نامنظم استاد شهیدم، دکتر چمران است که با جواد صحبت کرده، اگر راضی بود (چون از او گرفتم) برای میثم نگهداری که اگر انشاءالله بزرگ شد در کنار تحصیل و کسب علم بر تنش برازنده باشد و راه پدرش را ادامه دهد. سمیه عزیزم را زینبوار زیستن و سمیهوار شهید شدن وصیت میکنم.
از دنیا اگر چیزی هست که بعهده همسرم با نظارت پدرم میگذارم که خمس را محاسبه و پرداخت نمایند و طبق قانون شرع عمل نمایند. از آنجائیکه همسر از قطعه زمینی که هست قلباً راضی نیست برای ایجاد مسکن از مسؤولان امر میخواهم ترتیب دهند که راهی برای جابهجایی محل رفاه راه خانوادهام قرار دهند و همسرم پس از من حتماً باید همسری برای خود انتخاب نماید و در این امر کوتاهی نکند. به همه بگوئید اگر کسی از من طلبی دارد بگوید که همسرم تا حدودی بدهی و طلب مرا میداند.
به هر کس از کاسب محل و دوست و غیره دیدید مصرّاً بخواهید که مرا ببخشد.
سلام بر شهیدان
درود بر خمینی
سرباز خاکی اسلام
محسن اللهداد (اللهی)
انتهای پیام/