گزیده سرمقاله روزنامه های صبح امروز
خبرگزاری تسنیم : برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به مطالب زیر اختصاص دادند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ،برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به مطالب زیر اختصاص دادند.
*کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان «جوابیه عسگراولادی و پاسخ کیهان» به قلم «حسین شریعتمداری»آورده است: برادر بزرگتر و بزرگوارمان جناب آقای حبیب الله عسگراولادی در پاسخ به یادداشت روز دوشنبه 2/11/91 کیهان با عنوان «سر و ته یک کرباسند» جوابیه ای ارسال داشته اند که متن کامل آن از نظر خوانندگان محترم می گذرد. با این توضیح ضروری که نامه قبلی ایشان را بدون تعریضی به چاپ رساندیم و درباره نامه اخیر استاد نیز، نظر مشابهی داشتیم چرا که پیش از این دیدگاه و نظر کیهان درباره موضوع مورد بحث را طی یادداشت های متعدد و اخبار و گزارش های مستند و فراوان مطرح کرده ایم و نیازی به تکرار آن نمی دیدیم، اما حضرت ایشان در تماس با کیهان اصرار داشتند که آنچه در جوابیه آورده اند بی پاسخ نماند و کیهان نیز دیدگاه و نظر خود را در این خصوص مطرح کند. از این روی، ابتدا متن کامل نامه استاد و در ادامه آن، نظر کیهان را مطالعه خواهید کرد، ضمن آن که با استنباط از خواسته برادر بزرگوارمان جناب آقای حبیب الله عسگراولادی، این هر دو را به جای «یادداشت روز» می نشانیم.
برادر عزیز و سرور گرامی جناب آقای حسین شریعتمداری
مدیر مسئول محترم روزنامه کیهان
سلام علیکم
چندی پیش اجازه فرمودید به عنوان پامنبری نقدی را که در خصوص مواضع آیت الله هاشمی رفسنجانی در سرمقاله 12/10/91 قلمی کردید بنده هم در کیهان مطالبی خطاب به مخاطبین این جریده شریف داشته باشم. تعجب بنده در درج مقاله ام این بود که جنابعالی هیچ تعریضی به آن مطالب نداشتید، احساس کردم صبوری کردید حریم نگه داشتید و داوری را به مخاطبان سپردید در حالیکه بنده همواره به نصایح دوستان بویژه جنابعالی که دلسوزتر از بنده به صیانت از نظام هستید، نیازمندم.
بدون شک قلم جنابعالی در بصیرت بخشی به جامعه و شفاف سازی در خصوص فتنه ها بویژه فتنه سال 88 نقش ممتازی دارد بویژه آنکه هر وقت سخن گفته اید با مدرک و سند و قابل اثبات در محکمه مردم و محاکم قضایی و نیز فردای قیامت در محکمه الهی بوده است. اجازه می خواهم جنابعالی اذن فرمایید بار دیگر یک پامنبری شماره 2 در خصوص مقاله «سروته یک کرباسند» به شرح زیر داشته باشم.
1- شما به حق فهرستی از تلاش های هماهنگ سرویس های جاسوسی آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس را در شکل گیری فتنه سال 88 تحت پوشش های گوناگون در دهه اخیر ارائه فرمودید اگر صلاح بود و دستگاه های امنیتی نظام هم همین هوشمندی را می داشتند و پا به پای روزنامه نگاران شجاعی چون شما اطلاعات لازم را در اختیار مسئولان و بویژه رسانه ها قرار می دادند آمادگی مردم را در مقابله با فتنه دوچندان می کردند. هم اکنون که این سطور را می نویسم بدون شک همان سرویس ها در کشور فعالند و خود را برای فتنه ای جدید در انتخابات آینده آماده می کنند. به قول معروف زیرکان هوشمند ایران بهشت جاسوسان غربی است. ما ضرب شست دشمن را در نهضت مشروطیت و نهضت ملی و نیز انقلاب اسلامی بارها تجربه کردیم. به فضل خدا با روشنگری امام(ره) و مقام معظم رهبری و دلسوزانی چون شما در عرصه رسانه ها مشت فتنه گران و فتنه سازان را باز کردیم.
فهرست شما نشان می دهد که طراحان و سازماندهان و سران فتنه آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس مکار بودند اگر ما کسان دیگری را به این نام شناسایی کنیم در فتنه بعدی آسیب خواهیم خورد. امام(ره) فرمودند: دشمن اصلی ما آمریکاست و آمریکا شیطان بزرگ است اما عده ای از روی غفلت در انتخابات سال 88 رقبای خود را شیطان اکبر نامیدند و یک «رقابت انتخاباتی» را با کارگردانی سرویس های دشمن به صورت یک «منازعه ملی» درآوردند.
اینکه شما بگویید افرادی در داخل کشور «سران فتنه» بودند و بنده بگویم آنان «فتنه زده» بودند هیچ تغییری در نرخ اتهامات و جرائم و مجازات های آنها از سوی مردم و نظام حاصل نمی شود ممکن است بنده همان داوری که شما در مورد آنها دارید را بپذیرم.
اما در آسیب شناسی فتنه اگر دقیق عمل نکنیم ممکن است از یک سوراخ چند بار گزیده شویم. شما و ما می توانیم یک فهرست از سیئات کسانی که روزگاری در این کشور منشأ خدمت بوده اند (و در فتنه به قول شما جزو سران بودند و به قول من فتنه زده شدند) شماره کنیم و مشغول مرده باد و زنده باد شویم این یک راه حل است چه بسا هم معقول به نظر رسد اما به نظر این ناچیز راه حل های دیگری هم برای مهار و جلوگیری از بازتولید فتنه وجود دارد و می توان آن را از سیره علی(ع) در مقابله با فتنه جمل آموخت شاید دست آوردهای آن برای نظام مفیدتر باشد.
2- شما به حق گزارشی از ورود ژنرال های جنگ نرم به تهران تحت پوشش های خاص علمی و پژوهشی و دانشگاهی دادید. محصول تماس ها و ارتباطات آنها شکل گیری فتنه سال 88 شد. همانها همین تجربه را در فتنه 18تیر 78 داشتند اما این بار با یک لشگرکشی وسیع که عمدتا سربازان خط مقدم آن همین دوستان یا به تعبیر دیگر رقبا و یک ضلع از رقابت انتخابات سال 88 بود، به میدان آمدند. رهبری معظم انقلاب با درایت و هوشمندی فتنه را مهار و کنترل کردند. مردم انصافا جلوتر از نخبگان دست آمریکا را خواندند و از ابتدا تا انتهای فتنه ایستادند. نهادهای امنیتی و نظامی و قضایی در حد وسع خود به سرعت به اوضاع سوار و مسلط شدند و شکست عظیمی را به دشمن وارد ساختند که انصافا از فتوحات رزمندگان اسلام در 8 سال دفاع مقدس هم عجیب تر و خارق العاده تر بود. بنده در این مدت نه همراه فتنه گران و نه جزو ساکتین فتنه بودم پا به پای شما و دیگر دوستان دستی در روشنگری ها داشتم. سخن من پس از سه سال از فروکش کردن غبار فتنه این است که آیا راهی می توان برای بازگشت کسانی که به هر دلیل در این فتنه گرفتار شدند به خیمه انقلاب و امام و نظام پیدا کرد؟
غربیها همانطور که فرمودید کارشان را از گفتگو با آنها تحت پوشش های خاص آغاز کردند و در این گفتگوها آنها را راضی کردند به این خبط عظیم تن در دهند به قول شما جزو سران فتنه و به قول من فتنه زده شدند. آیا ما این قدرت را داریم که با گشودن باب گفتگو با همین ها آنها را به یاد حضور در خیمه امام و رهبری و فداکاری برای ملت بیندازیم و کارنامه آنها را در انقلاب یاد آنها آوریم و بگوئیم به دامن پر مهر امام و رهبری و مردم برگردید. به آنها بگوئیم بیایید برگردیم به کلمه ای که بین ما و شما پذیرفته شده است.
حضرت علی(ع) چند دقیقه قبل از آغاز جنگ جمل فرمودند: شتاب نکنید تا بنده حجت را بر این گروه تمام کنم آنگاه قرآنی بدست ابن عباس داد و فرمود؛ به سوی سران فتنه برو و آنهارا به قرآن دعوت کن و به آنها بگو چرا نقض پیمان کردید و بیعت شکستید او رفت و پاسخ هر سه رد حجت امام (ع) بود و گفتند چیزی بین ما و شما جز شمشیر نیست. امام(ع) باز گفتگو را رها نکرد آنگاه حضرت رو به سپاهیان خود کرد و گفت از شما چه کسی حاضر است این قرآن را در دست خود بگیرد و به نزد این جماعت ببرد و با آنان اتمام حجت کند و آنان را به قرآن فرابخواند. اگر دست او را قطع کردند قرآن را به دست دیگرش بگیرد و اگر هر دو را قطع کردند آن را به دندان بگیرد. جوانی بلند شد گفت؛ من! حضرت دوباره حرف خود را تکرار کرد. دوباره همان جوان بلند شد گفت؛ من! حضرت قرآن را به دست او داد. او رفت به میدان. فتنه گران جمل دو دست او را قطع کردند او قرآن را به دندان گرفت تا سرانجام جان سپرد. با همه این اوصاف حضرت فرمود اگر کسی از آنها فرار کرد و جنگ را ترک کرد او را تعقیب نکنید. طلحه کشته شد. زبیر جنگ را رهاکرد. با عایشه هم طوری برخورد شد که تا پایان عمر حضرت علی(ع)، در هیچ فتنه ای مشارکت نکرد.
بنده را در عرصه سیاست یک پیر می شناسند اما خدا توفیق داده در این عرصه جوان بمانم پیش خودگفتم بی آنکه از علی زمان مأموریتی داشته باشم. نقش آن جوان را آن هم پس از گذشت 3 سال از فتنه 88 بازی کنم و به کسانی که بنای بی مهری به نظام و رهبری و مردم دارند بگویم بیایید برگردیم به قرآن! قرآن تکلیف همه ما را روشن کرده است. اینکه از آن سوی تیری پرتاب نمی شود نشان می دهد ممکن است گوش شنوایی باشد لذا مهار فتنه و جلوگیری از باز تولید آن می تواند راه حل های دیگری هم داشته باشد. اجازه می خواهم ضمن احترام به این دیدگاه که آنها «سر و ته یک کرباسند» دیدگاه دیگری هم وجود داشته باشد لایه های متفاوت فتنه بازشناسی شود اگر امکانی برای گفتگو وجود دارد با همین منطق علی(ع) در جمل خود را از آن گفتگو ها محروم نکنیم. من قبول دارم چنین فهمی از صورت مسئله با توجه به پیشینه و پسینه حادثه قدری مشکل است نیازی هم نیست خیلی از عزیزان چنین برداشتی از حل قضایا داشته باشند. لذا بنده تصمیم گرفتم از آبرویی که برخی فکر می کنند از همراهی با نظام و امام(ره) و رهبری دارم باب گفتگو را با کسانی که در این فتنه به نوعی گرفتار شدند با ادبیاتی متفاوت آغاز کنم. ممکن است این رویکرد هیچ دستاوردی نداشته باشد لذا بنده به تنها چیزی که در این دنیا به عنوان آبرو دارم باقی خواهم گذاشت و ان شاء الله امیدوار به لطف و مرحمت الهی بزودی نقاب در خاک خواهم کشید. اگر هم دستاوردی داشت و آن اینکه بتوانیم دوباره دوستانمان را زیرخیمه انقلاب و زیر سایه پر مهر ولایت جمع کنیم خوب این تیرخلاص به آخرین ترفندهای جنگ نرم دشمن علیه انقلاب است.
3- حجت الاسلام والمسلمین خاتمی در آغاز توفیق اقبال مردم به او در سال 76 گفته بود راهبرد من این است که؛ معاندین نظام را مخالف، مخالفین نظام را منتقد و منتقدین نظام را موافق کنم. این سخن حقی است باید به قول و نیت او احترام گذاشت اما متأسفانه طی ده سال گذشته دیدیم که او نه تنها توفیق در عملیاتی کردن آن نداشت بلکه خودش هم اکنون در جایگاهی است که اباء داشت در آنجا بایستد. برخی از دوستان ممکن است نگران حال بنده باشند. گفته اند بنده آلزایمر سیاسی گرفته ام. آنها خوف این را دارند که بنده هم بروم همانجا که نگران هستند. این ناچیز طی 50 سال سیاست ورزی به ویژه از آن زمان که به عنوان سربازی کوچک در خیمه امام(ره) توفیق اطاعت دارم هیچگاه به این اندازه مؤمن به راه امام و انقلاب و اطاعت محض از مقام معظم رهبری نبودم اگر بنده را قطعه قطعه هم کنند از خون و پوست و گوشتم صدای وفاداری به اسلام و نظام و رهبری درمی آید. این را هم از باب توضیح بگویم این مواضع مربوط به خودم است از سوی هیچکس هم مأموریت برای گفتگو ندارم. نقد همه دوستان و نیز کسانی که طرف اصلی گفتگوی بنده هستند به جان پذیرایم.
حبیب الله عسگراولادی
¤¤¤
کیهان: درباره جوابیه برادر عزیزمان جناب آقای حبیب الله عسگراولادی گفتنی هایی هست که از آن میان تنها به چند نکته ضروری تر اشاره می شود و قبل از شروع لازم است از نظر لطف ایشان نسبت به نگارنده تشکر کنم و از خداوند تبارک و تعالی عاجزانه بخواهم که اینجانب را با حسن ظن ایشان محشور فرماید.
1- آقای عسگر اولادی خطاب به نگارنده می فرمایند «شما به حق فهرستی از تلاش های هماهنگ سرویس های جاسوسی آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس را در شکل گیری فتنه 88 تحت پوشش های گوناگون در دهه اخیر ارائه فرمودید» ایشان به بند دوم از یادداشت کیهان با عنوان «سر و ته یک کرباسند» اشاره کرده اند که در آن آمده بود؛
«فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 به گواهی اسناد مکتوب و موجود، دستکم از 10 سال قبل طراحی شده بود و تمامی مراحل آن بی کم و کاست- تاکید می شود که بی کم و کاست- براساس فرمول دیکته شده مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس، به اجرا درآمده است. از 10 سال قبل، دهها تن از برجسته ترین نظریه پردازان و مدیران کودتاهای مخملی با ماموریت آموزش و آماده سازی سران و عوامل فتنه به ایران سفر کرده و مراحل مختلف و پلکانی فتنه را با هدف براندازی نظام اسلامی به آنان آموزش داده بودند که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد؛
«جان کین» رئیس مرکز مطالعات دموکراسی در لندن و دانشگاه وست مینستر انگلستان و کارشناس ارشد MI6 -سرویس اطلاعات خارجی انگلیس- دوبار در مهرماه 1378 و آبان 1383/«یورگن هابرماس» مشهورترین نظریه پرداز «نافرمانی مدنی» در اردیبهشت ماه سال 1381/ «ریچارد رورتی» از مسئولان برجسته و بلندآوازه عملیات سری سازمان «سیا» با گرایش «جنگ های عقیدتی» در خرداد 1383/«مانوئل کاستلز» نظریه پرداز رسمی سازمان سیا و عضو «کمیته خطر» آمریکا D.C خرداد 1385/«جان هیک» عضو برجسته اینتلجنت سرویس انگلیس اسفند 1383/ «آلن تورن» از سرویس اطلاعاتی فرانسه زمستان 1380/ «تیموتی گارتن اش» دستیار آیزایا برلین و مشاور ارشد MI6 و صاحب نظریه معروف «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» شهریور 1384/«اگنش هلر» رهبر کودتای رنگی مجارستان اردیبهشت 1384/ «آدام میچنیک» از رهبران جنبش همبستگی لهستان و عوامل اصلی کودتای مخملی منجر به فروپاشی بهار 1384/ «الکساندر اسمولار» از رهبران کودتای رنگی لهستان اردیبهشت 1384/ «مایکل ایگناتیف» رهبر لیبرال های پارلمان کانادا خرداد 1384/ و... که شرح مفصل ماموریت آنان با راهبرد مشترک و هماهنگ براندازی به درازا می کشد و...
و اما، تمامی این ماموران برجسته، در پوشش های آکادمیک به ایران آمده و برای سران و عوامل فتنه88 کارگاه های آموزشی برپا کرده اند. نگاهی به موضوعات آموزشی آنها و مقایسه آن با اظهارنظرها، مصاحبه ها، یادداشت ها و تحلیل ها و تفسیرهایی که فتنه گران بر زبان و قلم داشته و دارند، به وضوح نشان می دهد که سران و عوامل فتنه در تمامی ماه های قبل و بعداز فتنه 88 و در سال های حاکمیت مدعیان اصلاحات، آموزه های برگرفته از نظریه پردازان یاد شده آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی را روخوانی و رونویسی می کرده اند. و این همه جدای از آموزش ها و روابط خیانت آمیز دیگری است که سران و عوامل فتنه در خارج از کشور با کارشناسان برجسته سرویس های اطلاعاتی دشمن داشته اند. نظیر دوبار ملاقات آقای خاتمی با جرج سوروس صهیونیست، اعزام عوامل فتنه به دفاتر دوبی و لاهه هلند که «الیزابت چنی»، دختر دیک چنی با همکاری بنیاد هیفوس در این دو کشور برپا کرده بود و...»
جناب عسگراولادی تمامی موارد فوق را تائید می کنند- که البته مستند و غیرقابل تردید نیز هست- بنابراین چگونه و با کدام توضیح می توان در وطن فروشی سران فتنه88 و نقش آنان به عنوان ستون پنجم آمریکا، اسرائیل و انگلیس کمترین تردیدی کرد؟! باید از استاد گرانقدر پرسید؛ آیا سران فتنه 88 یا به قول ایشان «فتنه زدگان» آشکارا و رسماً با منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها و همه گروههای ضدانقلاب و برانداز ائتلاف نکرده بودند و مگر مورد حمایت مستقیم مالی، سیاسی و تدارکاتی آمریکا، اسرائیل، انگلیس نبودند، مگر نتانیاهو آنان را «بزرگترین سرمایه اسرائیل در داخل کشور» ندانسته بود؟ مگر اوباما به صراحت از حمایت همه جانبه سران فتنه- با ذکر نام- به عنوان «یکی از اهداف استراتژیک آمریکا در ایران» یاد نکرده بود؟! مگر فتنه گران شعارهای رسما دیکته شده اسرائیل را به دفاع از رژیم صهیونیستی سر ندادند؟ مگر روز مبارزه با استکبار جهانی به نفع آمریکا شعار ندادند؟ مگر به ساحت عاشورای حسینی(ع) اهانت نکردند؟ مگر مسجد آتش نزدند؟ مگر تصویر حضرت امام(ره) را پاره نکردند؟! و... مگر ده ها و صدها جنایت مشابه دیگر را مرتکب نشدند؟! تمامی این جنایات با حمایت و تایید کسانی صورت پذیرفت که حضرتعالی سعی دارید آنها را فقط «فتنه زده» بدانید و نه «سران فتنه»! ممکن است بفرمائید که آنها خود را رهبران و سران فتنه 88 نمی دانند و یا بفرمائید وطن فروشی ها و جنایات یاد شده را محکوم می کنند! خب! استاد بزرگوار! آدم زنده که وکیل و وصی نمی خواهد! و در حالی که هیچیک از سران فتنه حاضر به محکوم کردن جنایات یاد شده نیستند، حضرتعالی چه اصراری دارید که آنها را فقط «فتنه زده» بنامید؟! فتنه زده افراد بی خبر و ساده دلی بودند که فریب سران فتنه را خورده بودند. آیا از نظر جنابعالی، این افراد فریب خورده با کسانی که آنها را سران فتنه می نامیم هیچ تفاوتی ندارند؟! به یقین آنها را یکسان نمی دانید، بنابراین سؤال بعدی این است که تفاوت آنان را در چه می دانید؟! آیا غیر از این است که چشم افراد فریب خورده در جریان فتنه 88 به دستورالعمل آن چند نفر دوخته شده بود؟! بنابراین چه اصراری دارید که ثابت کنید این چند نفر سران فتنه نیستند؟! مگر برای این که «سران فتنه» تلقی شوند باید چه ویژگی ها و خصوصیاتی داشته باشند که نداشته اند؟!
2- جناب عسگراولادی عزیز، انکار نمی کنند، بلکه تاکید هم می فرمایند که فتنه 88 مدیریت بیرونی داشته است و از این روی باید مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس را «سران فتنه» تلقی کرد. این برداشت که فتنه 88 را مثلث یاد شده مدیریت کرده است قابل تردید نیست و سران فتنه حقیرتر از آن بوده و هستند که طراح اصلی فتنه همه جانبه، عمیق و پرحجم 88 باشند ولی سخن آن است که «مدیریت بیرونی» چگونه و تحت مدیریت چه کسانی فتنه88 را در داخل کلید زده و دستورالعمل های خائنانه خود را از طریق چه کسانی در داخل کشور دنبال کرده است؟! و فتنه گران زیرکدام پرچم جمع شده بودند؟!
3-استاد بزرگوار خطاب به نگارنده می فرمایند «اینکه شما بگوئید افرادی در داخل کشور «سران فتنه» بودند و بنده بگویم آنان «فتنه زده» بودند هیچ تغییری در نرخ اتهامات و جرائم و مجازات های آنها از سوی مردم و نظام حاصل نمی شود. ممکن است بنده همان داوری که شما در مورد آنها دارید را بپذیرم» در این بخش از نامه آقای عسگراولادی نکته مهمی نهفته است که یقین دارم ایشان از آن غفلت فرموده اند و اتفاقا جان کلام همینجاست. اگر سران فتنه را فقط «فتنه زده» بدانیم ضمن آن که واقعیات موجود را نادیده گرفته ایم، جنایات آنان را که وطن فروشی و ایفای نقش ستون پنجم دشمن از جمله آنهاست، در حد و اندازه افراد فریب خورده پائین آورده و از خیانت های یاد شده تبرئه کرده ایم! در این حالت جناب عسگراولادی - با عرض پوزش و بی آن که بخواهند- برای کاستن از جرم و جنایت سران فتنه، به افراد ساده دل که فریب آنها را خورده بودند جفا کرده اند. آیا غیر از این است؟!
4- آقای عسگراولادی به ماجرای جنگ جمل و نصیحت ها و اتمام حجت های حضرت امیر علیه السلام با اصحاب جمل اشاره کرده و نتیجه گرفته اند که ایشان نیز در پی نصیحت «سران فتنه» یا به قول خودشان «فتنه زدگان» هستند در این باره گفتنی است که؛
الف؛ مگر مسئولان نظام و مخصوصاً رهبر معظم انقلاب با سران فتنه اتمام حجت نفرمودند؟ ایشان در خطبه نماز جمعه 26 خرداد، آنان را به قانون گرایی دعوت کرده و از آشوب های خیابانی برحذر داشتند و مدتی بعد از ستاد هر 4 نامزد انتخاباتی 5 نفر را فرا خوانده و نقطه نظرات آنها را به دقت مورد توجه قرار دادند و سفارش های منطقی و پدرانه ای فرمودند. به سران فتنه رسماً اعلام شد که اگر نسبت به سلامت انتخابات تردیدی دارند، نظام حاضر به پی گیری نظرات آنها و حتی بازشماری هر صندوقی است که آنان می خواهند. تعدادی از نمایندگان مجلس و صاحب نظران با موسوی، کروبی، خاتمی و هاشمی به طور جداگانه ملاقات کردند و خواستار رویکرد آنان به قانون و پی گیری خواسته خود از مجاری قانونی شدند و... اما سران فتنه به هیچ یک از این نصیحت های منطقی، قانونی و مستدل توجهی نکرده و به فتنه گری ادامه دادند. گفتنی است که جناب عسگراولادی نیز روز دوشنبه 2 آذرماه 88 در مصاحبه با خبرگزاری فارس درباره همین افرادی که اکنون آنها را فقط «فتنه زده» می نامند، گفته بودند: «اصل مطالب را کسانی از خارج و عوامل شان در داخل مدیریت می کنند که یک قلم مبلغ 77 میلیون دلار و یک قلم جدید مبلغ 55 میلیون دلار از کاخ سفید دریافت کرده و سازمان و ساختار خاص خود را داشته و گوششان به این حرف ها بدهکار نیست. در حال حاضر شیب معتدل در جریان های سیاسی طی می شود تا همه به این نتیجه برسند که باید چشم فتنه را کور کرد ان شاءالله...»
اکنون باید پرسید؛ جناب عسگراولادی عزیز! مبالغ کلان 77 و 55 میلیون دلار که جنابعالی به آن اشاره فرموده اید را چه کسانی در داخل کشور دریافت کرده اند؟ این که سخن خود حضرتعالی است. نیست؟! آیا مبالغ کلان یاد شده- که البته فقط بخشی از بسیارهاست- وسط خیابان توزیع شده و یا آن که برای افرادی خاص فرستاده شده است؟! مانند آن مبلغ کلان که از سوی ملک عبدالله سعودی برای یکی از سران فتنه حواله شده بود!
فرموده بودید «اصل مطلب را کسانی از خارج و عواملشان در داخل مدیریت می کنند» بنابراین خود جنابعالی اولاً؛ بر پیوند فتنه 88 با بیرون تأکید ورزیده اید و ثانیاً؛ فرموده اید که کسانی در داخل آن را مدیریت می کنند. یعنی اذعان دارید که افراد یاد شده «سران فتنه» هستند.
نکته درخور توجه آن که امروز با استناد به جنگ جمل می فرمائید، باید آنها را نصیحت کرد ولی در مصاحبه یاد شده بعد از نصیحت سران فتنه تاکید می فرمائید که «آنها گوششان به این حرف ها بدهکار نیست»، که حق با شما بود و دیدیم که گوششان به هیچ روشنگری و نصیحتی بدهکار نبود. اما چرا امروز نظر دیگری دارید؟ چه تغییری در صورت مسئله پدید آمده است؟!
ب: جناب آقای عسگراولادی به این نکته توجه نفرموده اند که در جریان جنگ جمل، ابتدا حضرت امیر علیه السلام، اصحاب و سران فتنه جمل را نصیحت فرمودند ولی بعد از آن که نصیحت و اتمام حجت در آنها تأثیری نکرد- و به قول آقای عسگراولادی گوششان به این حرفها بدهکار نبود- حضرت به میان آنها شمشیر کشیدند و فتنه جمل را با قلع و قمع فتنه گران فرو نشاندند. و اتفاقا مادام که سران فتنه جمل کشته نشده بودند دست از جنگ با آنان نکشیدند. آیا غیر از این بود؟! بنابراین استناد آقای عسگراولادی به برخورد حضرت امیر(ع) در جنگ جمل با نتیجه ای که از آن گرفته اند، همخوانی ندارد و سخن همان است که استاد گرانقدر در مصاحبه آذرماه 88 خویش به آن اشاره کرده و گفته بودند «در حال حاضر شیب معتدل در جریان های سیاسی طی می شود - یعنی همان مدارا و تسامح با فتنه گران- تا همه به این نتیجه برسند که باید چشم فتنه را کور کرد ان شاءالله» به بیان دیگر جناب عسگراولادی تاکید داشته اند که بعد از آنهمه نصیحت و مدارا چاره ای جز کور کردن چشم فتنه نیست.
5- فرموده اند «این که از آن سوی تیری پرتاب نمی شود نشان می دهد ممکن است گوش شنوایی باشد»! و پرسش آن است که آیا سران فتنه کمترین ابراز ندامتی کرده اند؟ و آیا کماکان بر طبل فتنه آمریکایی- اسرائیلی نمی کوبند؟ مگر جناب عسگراولادی نمی بینند که سران فتنه به جای ابراز ندامت و پوزش از مردم به خاطر آن همه وطن فروشی و جنایت، همچنان در گفتار و رفتار از مواضع رسما اعلام شده مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل پیروی می کنند؟! استاد گرانقدر از سران فتنه چه موضع و یا بینش و منش همراه با اسلام و انقلاب و مردم و امام را دیده اند که می فرمایند از آن سوی هیچ تیری پرتاب نمی شود؟! بهتر است بفرمایند بصیرت و حضور پرصلابت مردم، چشم فتنه را کور کرده است نه آن که سران فتنه دست از وطن فروشی و جنایت کشیده باشند. آنها همچنان به تیراندازی مشغولند ولی تیرهای زهرآگین آنان با سپر بصیرت مردم روبرو و خنثی می شود.
6- و بالاخره؛ اگرچه درباره جوابیه آقای عسگراولادی گفتنی های فراوان دیگری نیز هست ولی این وجیزه را با اشاره به یک نکته خاتمه می دهیم و آن جلب نظر ایشان به گفته ای از حضرت امام(ره) است، آنجا که تاکید می فرمایند اگر دیدید دشمنان اسلام و نظام از شما تعریف می کنند در کار خود تردید کنید و از آن دست بکشید. اکنون جناب استاد نگاهی به رسانه های دشمن بیندازید، همه آنها، اظهارات این روزهای شما را نشانه حقانیت! خود و ستون پنجم داخلی خود یعنی سران فتنه معرفی می کنند. دشمنانی که تا دیروز علیه شما بیشترین کینه توزی ها را داشتند، این روزها، بیشترین تعریف و تمجیدها را نثار حضرتعالی می کنند. نه آن که فقط تعریف و تمجید کنند بلکه اظهارات این روزهای شما را، با مواضع قبلی حضرتعالی به مقایسه نشسته و اصرار دارند مواضع این روزهای جنابعالی را مهر تاییدی بر کینه توزی ها و دشمنی های خود علیه اسلام و انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی معرفی کنند. حضرتعالی فرموده اید که حاضرید آبروی خود را فدا کنید که باید عرض کرد؛ آبروی شما متعلق به خودتان نیست بلکه برآمده از یک عمر فداکاری و پاکبازی برای اسلام و مسلمین است و باعث افتخار همه انقلابیون. این گوهر ناب، گرانبهاتر از آن است که به دستاویزی در دست دشمنان برای حمله به اسلام و نظام تبدیل شود!
در خاتمه، اگر خدای نخواسته جسارتی از این قلم به ساحت همیشه دوست داشتنی و قابل احترام شما شده باشد، پیشاپیش عذرم را بپذیرید و بر من خرده مگیرید، چرا که شما خود اصرار فرموده بودید نظر کیهان در ذیل جوابیه حضرتعالی مطرح شود.
*جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان «فاصله مصر تا انقلاب واقعی» آورده است:انقلاب مصر این روزها در آستانه ورود به دومین سال خود قرار گرفته درحالی که هنوز فاصله زیادی تا تحقق خواستههای مردم برای تکمیل اهداف انقلاب وجود دارد. دو سال پیش در چنین روزهایی، حرکت خودجوش مردم مصر علیه رژیم خودکامه و وابسته رژیم حسنی مبارک به نتیجه رسید و فرعون مصر را پس از سی سال سلطه بر این کشور، از اریکه قدرت به زیر کشید.
اکنون در آستانه دومین سالگرد انقلاب مصر، سئوالی که در این کشور و در ذهن جوانان انقلابی مصری خلجان میکند و افکار بسیاری را میکاود، اینست که ارمغان این انقلاب چه بوده و تا چه اندازه با شعارهایی که ملت فرعون ستیز مصر دو سال پیش در میدان التحریر میداد، فاصله و زاویه دارد؟
قطعاً نخستین گام در برقراری یک انقلاب، ساقط کردن رژیمهای دیکتاتوری است. در انقلاب مصر نیز هر چند حسنی مبارک به عنوان سمبل رژیم دیکتاتوری، ساقط شد، اما بدنه رژیم سابق و عناصر و مدیران ناپاک آن، پس از گذشت دو سال همچنان برقدرت تکیه دارند و در ساختار ارتش، دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی، جاخوش کردهاند. بیشک، پاکسازی هوشمندانه کشور از عناصر کلیدی رژیم دیکتاتوری حسنی مبارک و جایگزینی آنان با عناصر مطلوب و انقلابی، مهمترین وظیفه انقلاب مصر بود ولی متأسفانه بسیاری از بقایای رژیم سابق همچنان در سر جای خود باقی هستند و همچنان به کارشکنی در تثبیت نظام انقلابی ادامه میدهند. انقلاب مصر تاکنون توانسته فقط رأس رژیم سابق و برخی از عناصر آن را ساقط کند، اما بدنه و شاکله رژیم فاسدی که ملت مصر برای اسقاط آن بپاخاسته بود، همچنان درجای خود باقی است و در مقاطع مختلف نشان داده که شروع به صف بندی نموده و همه توان و قدرت خود را برای ضربه زدن به آنچه تاکنون محقق شده، به کار گرفته است.
واقعیت اینست که حسنی مبارک طی سی سال حکمرانی خود در مصر توانسته بود کشور و رژیم را در مصر به شکل اختاپوسی به غرب و رژیم صهیونیستی وابسته کند و ساختار کشور را در جهت این هدف، تجهیز نماید. بنابر این، انقلاب ملت مصر، فقط با یک رئیسجمهور مستبد و فاسد مواجه نبود بلکه بر کشور مصر یک شبکه فاسد و درهم تنیده حکومت میکرد که علیرغم کنار گذاشته شدن بخشی از آن، هنوز اصل شبکه وجود دارد. این شبکه اکنون آنچنان دست نخورده باقی مانده که پس از گذشت دو سال از انقلاب، نه تنها انقلابیون نتوانستهاند فرعون مصر را به سزای جنایات بیشمارش برسانند بلکه اکنون زمزمه تبرئه و آزادی وی به گوش میرسد تا آنجا که عدهای از بقایای رژیم مصر به خود جرأت میدهند با بلند کردن تصاویر وی، در تظاهرات خیابانی خواستار آزادی فوری و بیقید و شرط او و آزادی اموالی که او چپاول کرده است شوند! بنابر این گزافه نیست اگر گفته شود پاکسازی هوشمندانه و بازسازی مدبرانه و زیربنایی مصر، در واقع همان انقلاب واقعی مصری هاست که هنوز به نتیجه نرسیده است و بقایای رژیم فاسد گذشته از هر فرصتی برای وزنکشی و قدرت نمایی خود، حتی در میدان التحریر استفاده میکنند.
دومین هدفی که برای انقلاب مصر وجود داشت و انقلابیون در روزهای پرشور تظاهرات میدان التحریر بر آن پافشاری میکردند، قطع رابطه فوری با رژیم صهیونیستی و لغو پیمان ننگین کمپ دیوید بود ولی این خواسته انقلابی نه تنها محقق نشد بلکه دولتمردان جدید بر تداوم و گسترش رابطه با این رژیم غاصب تأکید و پافشاری میکنند. شاید به دلیل همین فقدان اراده برای برخورد با رژیم صهیونیستی در هیات حاکمه جدید اخوانی مصر است که برخی از مخالفین محمد مرسی، او را به اجرای منویات آمریکا و کنترل انقلاب ملت مصر متهم میکنند و معتقدند او و اخوان المسلمین که با تکیه بر شور انقلابی مردم مصر به حاکمیت دست یافتهاند، گامی واقعی و اساسی برای برآوردن خواستههای انقلابی مردم برنداشته بلکه تمام اقدامات آنها در فراهم کردن زمینه نفوذ و سیطره اخوان المسلمین بر دستگاههای دولتی و ایجاد طبقهای جدید خلاصه شده است.
گام سومی که حاکمیت جدید در تحقق آن چندان موفق نبوده، قطع سلطه سیاسی و اقتصادی غرب بر این کشور بوده که نه تنها از آن کاسته نشده بلکه بر شدت و عمق آن نیز افزوده گردیده و این تصویر را از محمد مرسی ایجاد کرده که وی درصدد فروش آرمانها و اهداف انقلاب ملت مصر به کشورهای غربی و شیوخ مرتجع و سلاطین گنجینههای نفتی عرب است. دیروز در دومین سالگرد انقلابی که دیکتاتور سابق مصر را سرنگون کرد و گروههای اسلام گرا را در این کشور روی کار آورد، ملت در تاکید بر تکمیل اهداف انقلاب و پایان دادن به نگرانیهای اقتصادی پس از تحولات سیاسی، به خیابانها آمده و خواستار تحقق فوری اهداف انقلاب شان شدند. مردم به همراه گروهها و احزاب سیاسی این کشور، محمد مرسی و اخوان المسلمین را به صراحت، به خیانت در اهداف انقلاب متهم کردند و آنان را در اجرای اصلاحات پس از انقلاب، شکست خورده خواندند.
امروز شعارهای همان مردمی که در مصر، حسنی مبارک را سرنگون کردند، مؤید این واقعیت است که بسیاری از مصریها به این نتیجه رسیدهاند که انقلاب شان از رسیدن به اهداف خود دور مانده و حاکمیت کنونی دستاورد چندانی در تحقق آن نداشته است.
مردم مصر هر چند طی دو سال گذشته شاهد برگزاری پنج انتخابات و همه پرسی بوده و ثابت کردهاند قادر به انتخاب از طریق صندوقهای رأی هستند ولی بیکفایتی هیأت حاکمه جدید در تحقق اهداف انقلاب و ترجیح دادن منافع سیاسی بر اهداف ایدئولوژیک باعث شده بار دیگر به خیابانها آمده و خواستار تکمیل و تحقق اهداف انقلابی شان از طریق دیگری شوند. در این واقعیت نیز تردیدی وجود ندارد که بقایای رژیم گذشته، مخالفان گروههای مذهبی و عناصر وابسته به غرب تلاش میکنند از احساسات انقلابی مردم با بهانه قرار دادن مطالبات آنها سوءاستفاده کنند و به اساس انقلاب مردم مصر ضربه وارد نمایند. آنچه میتواند این توطئه را خنثی کند بازگشت دولتمردان جدید مصر به خط انقلاب و تحقق مطالبات انقلابی مردم است.
*رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان «فاکتورهای تاثیرگذار بر انتخابات 92 از منظر غرب» به قلم «امیر محبیان»آورده است:برهه انتخابات ریاست جمهوری در ایران علاوه بر اهمیتی که برای نظام اسلامی و مردم ایران دارد،برای نظام های سیاسی معارض جمهوری اسلامی که بقای نظام ایران را برنمی تابند نیزازاهمیت
ویژه ای برخوردار است.خوب یا بد هر انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ انقلاب اسلامی که مایه روی کار آمدن رئیس جمهوری جدید شده ،تحولاتی جدی در رویکرد قوه مجریه بهوجود آورده است.تلاش برای مدیریت یا حداقل تاثیر گذاری بر انتخابات ریاست جمهوری از آرزوهای این نظام های معارض بوده و هست.
***
در سال آینده انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد و مجموعه تحلیل های نظریه پردازان یا تحلیلگران غربی حاکی از تلاش آنان برای تاثیر گذاری بر انتخابات بویژه از طریق طراحی دستور کار برای کاندیداها بهواسطه تغییر اولویت مردم است.تحریم های اقتصادی فراتر از ایجاد نرمش در سطح مقامات ارشد برای مذاکره در قالب مطلوب غرب، تغییر فضای ذهنی توده های مردم و نیز کاندیداهای ریاست جمهوری رانیز جستجو می کند.
جدا از تحلیل هایی که بر عوامل دور از ذهن یا آرزویی و غیر واقعی تاکید دارد،پاره ای از تحلیل ها بهدلیل اتکاء بر بعضی از واقعیت های اقتصادی باید مورد توجه قرار گرفته و نظام و بویژه کاندیداها باید به گونه ای
برنامه ریزی نمایند که امکان سوءاستفاده را از بیگانگان بستانند.
***
کوان هریس از تحلیلگرانی است که بر روی عوامل اقتصادی مانور داده و نکات قابل تاملی را مورد توجه قرار داده است.
محورهایی که از نظر وی می تواند به پاره ای از فشارهای اقتصادی-اجتماعی و به تبع آن سیاسی بینجامد،عبارتند از:
- شوک اقتصادی-اجتماعی ناشی از تورم شدید
- ادامه کاهش فروش نفت در سال 2013 در ادامه کاهشی که در سال 2012 رخ داد و فروش بنا بر ادعای او از 3/2 میلیون بشکه در ابتدای 2012 به یک میلیون بشکه در انتهای 2012 رسید.
- کسری بودجه بیش از سی درصد
- تنش میان نخبگان بر سر ادامه یا عدم ادامه پرداخت یارانه ها
- بحران کارخانه ها در افزایش تولید بهدلیل افزایش قیمت مواد خام و نیز ناتوانی در افزایش تولید کشاورزی
- توافق نخبگان سیاسی بر وضع بد اقتصادی منجمله رئیس جمهور احمدی نژاد
- ادامه بحران هسته ای
***
بررسی های نگارنده نشان می دهد که در مجموع آمریکا در پی آناست که از طریق کاهش درآمد و کسری بودجه دولت ایران به سه هدف دست یابد:
1. ایجاد تصویر ناکارآمدی نظام در حل معضلات
2. افزایش احساس محرومیت نسبی و پدیدآوری پتانسیل اعتراضی
3. ایجاد این ذهنیت که مشکلات کشور ناشی از سیاست ضدآمریکایی است.
در عین حال برآنم که رسانه ها و سیاستمداران غربی و بویژه آمریکایی قصد دارند که برای کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری در سال 92 دستور کار نوشته و آنها را بصورت ظریفی به گونه ای ناخواسته مدیریت نمایند.محورهایی که آنها می کوشند برای کاندیداها به عنوان دستور کار تعیین کنند ؛عبارت است از:
- اولویت دهی به مذاکره با آمریکا یا ارسال سیگنال های مثبت به عنوان یک فاکتور رای آور
- ورود به فاز انتقاد صریح یا ضمنی از مواضع نظام که در هر حال تصویری از ضعف تصمیمات را به اذهان متبادر کند.
- وارد سازی کاندیداها به فاز خود افشاگری یا سیاه نمایی از نظام
- تشویق تنش در صورت نرسیدن به نتیجه مطلوب نظیر مدل سال 88
***
متاسفانه باید اعتراف کنیم که در بعضی از مواضع مقدماتی تعدادی از کاندیداها نشانه هایی دال بر بروز مواضعی که در چارچوب مدل فوق هست؛دیده
می شود .نشانه هایی که ممکن است تا انتخابات بر شدت و تعداد آن افزوده شود.در همین راستا شایسته است که طرح های مدیریت برداشت کانون های برنامه ریزی غربی شناسایی و توسط نهادهای ذیربط در اختیار کاندیداهای محتمل از هر خط فکری یا جناحی قرار داده شود؛تا هشیارانه از ورود به میدانی که برنده آن نهایتا کشورهای مخالف ایران و منافع ایرانیان هستند؛خودداری نمایند.
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز درسرمقاله خود با عنوان «شرط موفقیت در کمک به دهکهای پایین» به قلم «عوض حیدرپور»آورده است:درباره نشستهای اخیر دولت و مجلس که راجع به اقتصاد صورت میگیرد،باید گفت که شرایط فعلی کشور خطیر است. در شرایط فعلی یکی از موضوعات مهم، هدفمندی یارانههاست که به عنوان یک کار بدیع از سوی دولت و مجلس آغاز شده است. اما متاسفانه دولت برای اجرای فاز اول هدفمندی یارانهها طبق قانون عمل نکرد و در تاثیر این اقدامات معیشت مردم به شرایط سخت دچار شد. باید قبول کرد در شرایط غیرعادی مذاکره و تصمیمگیری سخت صورت میگیرد و باید تعامل بیشتری بین دولت و مجلس برقرار باشد. جلسات اخیر هم برای ایجاد تعامل بیشتر در حال انجام است که یکی از نشستها هفته گذشته برگزار شد و جلسهای دیگر امروز شنبه برگزار میشود که از جمله محورهای آن فاز دوم هدفمندی یارانهها است. درباره هدفمندی یارانهها دولت میخواهد بگوید من کارآمد هستم و اگر مشکلی ایجاد شد آن را گردن افراد دیگری از جمله مجلس بیندازد. اما مجلس میگوید دولت در فاز اول به قانون عمل نکرده و اگر قرار باشد فاز دوم را اجرایی کند باید طبق قانون عمل کند. اگر واقعیت را بخواهیم بیان کنیم این است که نه مجلس مقصر است نه دولت؛ شرایط سخت است. نکته دوم این است که دولت دنبال آن است که بر اساس سلیقه خود و بخصوص شخص رئیسجمهور بر اساس برداشت خود از وضعیت کشور، واقعیت را تعریف کرده و مشکلات را سازماندهی کند؛ از جمله در مدیریت هدفمندی یارانهها و تدبیر و مدیریت تحریم ها. این در حالی است که تمام این مسائل را دنیا تجربه کرده است. هم سختی تحریم و هم هدفمندی یارانهها و نقدینگی در دنیا و کشورهای مختلف تجربه شده است و دلیلی ندارد که از دانش و تجارب دنیا استفاده نکنیم. دولت برای آنکه فقط برداشت خودش از جامعه را به عنوان واقعیت قبول دارد مجامع و گروه نمایندگان را دعوت میکند تا با آنان صحبت کند. این در حالی است که دولت نمیتواند از این طریق واقعیتهایی که مد نظرش است را به مجلس القا کند. نمایندگان به خوبی از شرایط کشور و معیشت مردم مطلع هستند و بر اساس این واقعیتها تصمیم میگیرند. یکی از مسائلی که در نشستهای مختلف با نمایندگان مجلس مطرح میشود همین فاز دوم هدفمندی یارانههاست که دولت اصرار دارد آن را اجرایی کند. اگر دولت با روش علمی و صحیح در تدارک اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها بر بیاید و جهت حل مشکلات معیشتی، مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه قدم بر دارد مجلس به صورت جدی حمایت میکند؛ اما شرط آن، این است که بر اساس قانون عمل کند. به همین خاطر هم هر قدر در این نشستهای مشترک تصمیماتی اتخاذ شود، این تصمیمات باید در صحن مجلس مطرح شده و بعد از بررسی کارشناسی و شناسایی تبعات آن نهایی و به قانون تبدیل شود.
وضعیت معیشتی مردم سخت است و مقام معظم رهبری دستور دادند به معیشت و مشکلات مردم بیشتر رسیدگی شود. دولت موظف است به صورت منطقی سازوکاری برای حل مشکلات معیشتی پیدا کند و حتما هر تصمیم دولت باید به صورت لایحه به مجلس بیاید و آن را به قانون تبدیل کرده و بعد اجرایی کند. اگر دولت بر اساس استنباط خودش تصمیم بگیرد و برای بهبود معیشت مردم بودجهای را هزینه کند، خلاف قانون و اشتباه است. دولت راحت سخن از توزیع 20 میلیارد دلار جنس بین مردم میگوید. دولت قبلا چقدر توانست از این راه وضعیت مردم را بهبود ببخشد؟! بنابراین اگر بنا باشد 2 یا 5 میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برای کمک به دهک پایین جامعه اختصاص داده شود حتما باید لایحه آن در مجلس تصویب شود. باید مشخص شود که دولت این پول را به چه صورت و به چه کسانی میدهد. آیا میخواهند این کمکها را نقدی یا غیرنقدی پرداخت کنند؟ اصرار مجلس براقدامات قانونی دولت برای رفع مشکلات معیشتی مردم به خاطر آن است که اگر خارج از قانون عمل شود بازار مکارهای ایجاد میشود و چیزی نصیب دهک پایین جامعه که نیازمند این کمک است نمیآید.ایده کمک به دهکهای پایین جامعه متعلق به مقام معظم رهبری است و به نظر من حتما باید این کمک حتی به صورت دائمی به دهک پایین جامعه انجام شود. سایر کشورها نیز تجربه پرداخت کمک به دهکهای پایین جامعه را دارند. مثلا در آمریکا 50 تا 60 میلیون نفر از جمعیت این کشور بن کمک غذایی میگیرند. بنابراین هیچ مانعی وجود ندارد که در فضای پوشش تامین اجتماعی کاری کنیم که به محتاجین کمک شوند. قطعا اگر کمکی که به مردم میشود صادقانه باشدو بر اساس قانون انجام بگیرد شبهه انتخاباتی نخواهد داشت. نظام باید در شرایط سخت معیشتی به کمک اقشار فقیر و ضعیت جامعه بیاید. این منطق غیر قابل قبول است که بگوییم چون در آستانه انتخابات است کمک به مردم را به بعد از انتخابات مو کول کنیم. از سوی دیگر این کمک، وظیفه و کمک نظام به اقشار ضعیف است، نه کمک دولت به مردم. کسانی هستند که در جمهوری اسلامی ایران نیازمند فوری به کمک دارند و به نظر من اگر امروز کمک شود بهتر است تا فردا انجام شود. مجلس هم هیچ گاه مخالف کمک به اقشار ضعیف جامعه نیست ولی اصرار دارد این کمک باید حساب و کتاب داشته و بر اساس قانون مصوب صورت بگیرد.
*حمایت
روزنامه حمایت درسرمقاله خود با عنوان «»آورده است:دستگاه دیالیز به جای قصاص
مظفر الوندی
چندی پیش به همراه تعدادی از مدیران سازمان زندانها و اساتید محترم دانشگاه از زندان «بابل» در مازندران بازدید کردم. این زندان که نمونهای از یک مرکز اصلاحی و تربیتی مدرن بود، شدیداً بازدیدکنندگان را تحت تأثیر قرار داد. شاید باور این مطالب برای کسانی که عموماً با جنبههای منفی زندان آشنایی دارند کمی سخت است. لکن زندان «بابل» را باید دید و بعد قضاوت کرد.به هر حال نکتهای که به این بهانه میخواهم به آن بپردازم فضا و فیزیک زندان نیست، بلکه تصویر آدمهایی است که پشت این دیوارهای بلند بدون توجه به پیشینه و پلهای خراب شده پشت سر، امیدهای تازهای را زنده کرده و در تلاشی خستگیناپذیر واژههای مثبت را جایگزین اندیشههای منفی کردهاند.در این زندان همه جور آدم در حال گذران زندگی جدیدی هستند و این همان «تولد دوباره» است. تولدی که از تاریخ مندرج در حکم «محکومیت» یا «بازداشت» آنها شروع شده است و دوران طفولیت فکری و بلوغ و رشد را خیلی سریع طی کردهاند و امروز انسانی با افکاری جدید هستند.در زندان «بابل» با کسی برخورد کردیم که سخنانش، سرگذشتش و تحول روحی و جسمیاش، افکار سنتی و قالبی ما را دگرگون کرد. وی قاتلی بود که در دوره جاهلیت خود انسان بیگناهی را طعمه هوسرانی خود کرده بود و پس از دستگیری و بازداشت حکم قانون مبنی بر «قصاص» مانند وزنه سنگینی بر پیکر تیغ کشیده و خالکوبی شدهاش سایه افکنده بود و هر لحظه در انتظار طناب و چوبهدار بود. اما وی در زندان به جای قطع امید، با واژههای «زندگی نو» آشنا شد و به سرعت از فرصتهای فراهم شده برای توبه و انابه بهره جست. جسمش را با ورزش از پلیدیها و رخوتهای ناشی از اعتیاد و تزریق پاک کرد و روحش را با نوای قرآن و اقامه نماز در خلوت زندان شستوشو داد و با اعتماد به نفس کامل در انتظار اجرای حکم قصاص بود که اولیای دم درخواستش را کرده بودند اما این نمایش عبرتآموز، پرده دیگری هم داشت که در آن سوی دیوار بود. خانوادهای داغدار و ماتم زده از فقدان فرزند، مردد در اعمال حقوق قانونی برای خاموش کردن صدای قاتل برای همیشه جنگ و گریزی پایانناپذیر در ذهن و فکر اولیای دم ایجاد کرده بود، هر گاه جسم خونآلود بچه تصور میشد عزمشان برای قصاص قاتل جزم میشد و هر گاه کمی از این تفکرات فارغ میشدند به فکر فرورفته و دنبال اندیشهای دیگر برای «ماندگاری» بیشتر «یاد و خاطره» بچه مقتولشان، اما به یک باره به فکری جدید رسیدند. آنان دریافتند که با «معدوم» کردن قاتل، گرچه پرونده قضایی وی بسته خواهد شد اما التیامی بر دردهای ریشهدار نخواهد بود. قاتل و مقتول هر یک با پروندهای معنوی و جداگانه دستشان از دنیا کوتاه و به تدریج از خاطرهها محو میشوند اما میتوان کاری کرد که یاد «مقتول» ماندگار و قاتل نیز پشیمان از کرده خود به جبران مافات بپردازد به همین دلیل خانواده مقتول دست به ابتکاری ستودنی زدند. نیازهای منطقه و محل زندگی را بررسی کردند و دریافتند که با پول دیه بچهشان میتوانند یک دستگاه دیالیز برای بیماران نیازمند کلیوی تهیه و در تنها بیمارستان شهرشان حومه تنکابن نصب و تابلوی «یادمان» بچه بیگناهشان را بر آن درج و به مردم نیازمند خدمات دیالیز بدهند، با این کار هم نام بچهشان را ماندگار میکنند و هم فرصت دوبارهای به قاتل میدهند و همچنین خدماتی ارزشمند به مردم، این کار یعنی «ماندگاری خاطرات» و انتخابی آگاهانه که حق او است. به نظر میرسد اندیشمندان، خطبا، سخنرانان و هر کسی که تریبونی برای سخن گفتن در اختیار دارد میتوانند این کار «زیبا» را ترویج کنند. قصاص گرچه حق مسلم اولیای دم است اما میتوان برای خشکاندن «کینه و دشمنی» از این فرصت استفاده و بذر محبت و ماندگاری را افشاند و نامی نیک را برای همیشه در افکار عمومی برجای گذاشت.البته نیاز به توضیح است که اینگونه اقدامات در جرائم غیرعمد و جرائم غیرجنایی و غیرباندی مؤثرتر است و اتفاقاً در جرایم غیر عمد نیز که دیه تعیین میشود در صورت متمکن بودن اولیای دم میتوان، مبالغ دیه را در اینگونه امور هزینه کرد. ما در سال صدها مورد تصادف منجر به فوت، ضرب و جرحهای غیرعمد و ... داریم که برای دیه آنها دهها میلیارد تومان صرف میشود، قربانیان این گونه جرائم و خانوادههای آنان که واقعاً نیاز مالی نداشته باشند میتوانند جهت این پول را به سمت کارهای عامالمنفعه سوق داده و آبادانی و زندگی را جاری سازند همان کاری که «مرگ مغزیها» در اهدای «اعضای سالم بدن» به نیازمندان و درماندگان انجام داده و با مرگ خود چندین نفر را حیات دوباره میبخشند. بیایید همه با هم زیباییها، مهرها و محبتها را جایگزین کینهها و دشمنیها کنیم و از زندگی سراسر امید لذت ببریم.
*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان «تولید محصولات سبز فاکتورمهمی برای حفظ سلامت جامعه است» به قلم «نغمه علی بیک زاده»آورده است:یکی از کاربردی ترین مفاهیم بهداشت و سلامت که می تواند جامعه را از آسیب ها و بیماری ها در امان نگاه دارد ویکی از مصداقهای بارز اجرای ماده یک اصل 43 قانون اساسی است، مسئله غذاست. در این روزگار که عوامل مختلف محیطی و مسائل درهم تنیده زیستی مردم جهان را گرفتار بیماری های مزمن از قبیل آسم، چربیخون، قندخون و انواع سرطان ها نموده است یکی از راه های اجتناب از عوامل بیماری زا و حفظ سلامت را متخصصین استفاده از غذای سالم یا ارگانیک عنوان می کنند.
غذای ارگانیک عبارتست از غذاهای حیوانی و گیاهی که محصول سیستمهای طبیعی باشند و برای تولید آنها از موادشیمیایی همچون حشرهکشها، قارچکشها، آفتکشها و علفکشها استفادهنشده باشد و اصلاحات ژنتیکی روی آنها صورت نگرفته باشد. گیاهان ارگانیک گیاهانی هستند که در هنگام رشد از گیاخاک و خاک طبیعی غنی و سالم برخورداربوده اند و در خاک آنها کودشیمیایی به کارنرفته باشد و به وسیله فاضلاب آبیاری نشده باشد ونیز در معرض اشعه گاما و یونیزاسیون و موادشیرین کننده و رنگ دهنده مصنوعی قرارنگرفته باشند.
همچنین برای حصول تولیدات حیوانی ارگانیک از قبیل گوشت، شیر و تخم مرغ باید حیوان مورد استفاده، در زمان رشد، به وسیله هورمونها و داروها تغذیه نشده باشد و از خوراک و آب کاملا ارگانیک بهرهمندشدهباشد.
در کشورما کتاب های مناسبی در سطح دانشگاهی ترجمه و نیز تألیف شده است و عده ای از متخصصان ایرانی تحت نظارت فائو و با داشتن تأیید فائو در کشور فعال هستند و دانشگاههای کشور نیز در رشته های مختلف کشاورزی به دانشآموختگان، درسهایی با هدف آشنایی و آموزش تولید محصولات سبز یا ارگانیک را در دستورکار خود قرارداده اند اما آنچه باعث شگفتی است آنستکه در نمایشگاه های مختلف محصولات کشاورزی که در کشور برگزار می شود تولیدات گیاهی و حیوانی تراریخته یا اصلاح ژنتیکی شده رونمایی و مورد تشویق قرارمی گیرند. همچنین محصولات بازار آنچنان به سرعت از تولیدات طبیعی دورشده اند که امروز شیرهای بسته بندی شده ای که در اختیار خریداران قرارمی گیرد دارای شناسنامه روی جلد هستند و به لحاظ طعم با آنچه ما به خاطر داریم و همین کارخانه شیرپاستوریزه پاک در سراسر کشور توزیع می کرد تفاوت دارند.
یا مثلا مرغ هایی که در کشور به فروش می رسد از لحاظ قطر و ضخامت پوست، نرمی و لطافت گوشت، بو و طعم با مرغ هایی که در دهه شصت در آشپزخانه های خانه های ما طبخ می شدند تفاوت فاحش دارند. امروز نارضایتی از وضع موجود در بین ساکنین تهران قابل لمس تر است. مهاجرینی که از مناطق مختلف کشور به تهران آمدهاند تلاش می کنند که گوشت مصرفی سالیانه خود را از طریق ذبح گوسفند در شهرستانهای خود تهیه و فراهم کنند و درصورت امکان از خرید گوشت های بسته بندی شده فروشگاهی اجتناب کنند.
اگرچه فائو هر از گاهی راجع به میزان تولیدات خوراکی برای جهان اظهارنظرهایی می کند اما ما باید بدانیم که برای تولید بیشتر در واحد زمان داریم چه هزینه ای پرداخت می کنیم . نباید اجازه دهیم بیش از این از فاکتورهای سلامت فاصله بگیریم. ما عضوی از جامعه جهانی هستیم و درصورتیکه کشور وسیع و حاصلخیز خود را که هنوز دارای ظرفیت های مناسب برای حفظ سلامت هست از آسیب عوامل شیمیایی حفظ کنیم می توانیم مطمئن باشیم پاسداری از یک ثروتملی نمودهایم و نیز در جامعه جهانی نیز، با نگاه منصفانه و خیرخواهانه، موردتأیید خواهیمبود.
*ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان «در اینجا همه چیز به هم ربط پیدا میکند!» به قلم «محمدعلی وکیلی»آورده است: تحولات و نوسانات بازار ارز و طلا طی هفته گذشته چنان سرعت و وسعتی داشته که تحلیل و ارزیابی آنها امر به غایت دشواری است.گذشته از به هم ریختگی اقتصاد،در همه حوزهها ظرف یکسال گذشته،تصمیمات و مواضع مسئولان از شیب تناقض وتضاد تندتری برخوردار بوده است.پیامهای متضاد و متناقض چنان شدید است که رمز گشایی و دستیابی به فهم درست از آنها نا ممکن است.
به عنوان مثال در هفته گذشته افزایش مجدد قیمت دلار همزمان با حکم انفصال رئیس کل بانک مرکزی توسط دیوان محاسبات بود.توجیح جناب بهمنی برای بازار متلاطم ارز این بود که حکم دیوان عامل افزایش قیمت دلار شده است.شاید این علت یابی به عنوان فرافکنی قابل پذیرش باشد اما ربط دادن اتفاقات بازار ارز که مختص هفته گذشته نیست و بلکه سابقه ای بیش از یکسال دارد این رفتار مصداق،شخصی کردن مسائل ملی و اقتصادی کشور است.البته این شکل پاسخ و این شیوه کالبد شکافی منحصر به ایشان نیست.
جنس مواضعی که آقای رئیس جمهور ظرف یکسال گذشته در خصوص اتفاقات اقتصاد برگزیده اند ازههمین قماش است.شاید یکی از مهمترین دلائل این نوع رفتار با پدیده اقتصاد ساده سازی مسائل وتحلیل خطی و تک بعدی بر اساس بازی حاصل جمع صفر میباشد.اقتصاد به صحنه بازی گروههای سیاسی تبدیل شده است و همچون گوشت قربانی دست به دست میشود و به عامل گروکشی برای تسویه حسابهای گروههی و شخصی تبدیل شده است.این رفتار موجب پرهیز نگاه کارشناسی و به شوخی گرفتن عرصه زندگی مردم گردیده است.در هفته گذشته چند اتفاق میتواند در نوسان اخیر قیمت ارز موثر باشد که هیچکدام درتحلیل مسئولان مربوطه مورد اشاره قرار نمیگیرد.افت شاخصهای بورس به خروج بخش مهمی از نقدینگی شناور جامعه از این بازار شد.به طورطبیعی بهترین بازار برای جذب نقدینگی بیرون رفته ازبورس،بازار ارز و طلا میباشدواگر روزی این بازار محدود هم جوابگوی این میزان نقدینگی سر سام آور نباشد بازار مسکن را هدف قرار میدهد و باعث شوک قیمتی در آن میشود. پیامهای ناخوشایندی که از مذاکرات اولیه در پرونده هسته ای به بیرون درز کرد،بی تاثیر در این بازار شکننده نبود.
نحوه عملکرد بازار ارز مبادله ای یکی دیگر از عوامل مهم در نوسانات هفته گذشته میباشد.بنابراین در یک نگاه کلی معلوم میشود دکه تحلیل تک علتی اتفاقات بازار اقتصاد مسئولانه و کارشناسانه نمیباشد.بی تردید همین مواضع غیرکارشناسانه و شخصی کردن تحولات بازار،خود عاملی در تشدید نوسانات به حساب میآید.اینکه در کشور ما باب شده که هر مسئول بتواند هر چیزی را به هر مسئله دلخواه ربط بدهد باعث آسیب پذیر کردن امنیت روانی جامعه و بازی با اقتصاد بیمار زده مملکت است تردیدی نیست که در یک نگاه کلی همه چیز میتواند به هم ربط داشته باشد اما چشم پوشی بر علتهای نزدیک و رفتن سراغ علتهای بعید نه منطقی و نه چاره ساز است وظیفه مسئول،تحلیل مسئله بر اساس عوامل و علتهای نزدیک میباشد اگر علت یابی یک پدیده صحیح انجام نپذیرد محال است به درمان منتهی شودعلت درمانی فرع بر علت یابی صحیح میباشد مطالعه مجموع مواضع و نوع تصمیمات اتخاذ شده در حوزه اقتصاد ظرف یکسال گذشته نشان میدهد که فرآیند علت یابی منطقی و دقیق نمیباشد بنابراین تصمیمات هم در مسیر حل مسایل نبوده است.دود این روشهای غیر مسئولانه در مرحله اول به چشم ملت است و بازی با قوت لایموت آنان میباشدو درمرحله ثانی موجب سلب اعتماد مردم به کار آمدی و کارگشایی مسئولان میباشد.گویا همه با استراتژی شوک بنای تبرئه خود و متهم سازی دیگران را دارند.انباشت این شوکها به انباشت مشکلات در زندگی مردم منجر شده است و معلوم نیست که ظرفیت مردم تا به کجا کشش بازیهای کودکانه بر سرنوشت خویش را دارد و چه کسی در آینده مسئول عواقب اینگونه رفتار با معیشت مردم خواهد بود؟!
*مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان «رواست بر این درد بگرییم!» به قلم «ولی درویشی»آورده است:
-جمعیت کثیری از مردان و زنان، پیرامون یک کامیون جمع شدهاند. ازدحام و فشار جمعیت مشتاق اما عصبی چنان زیاد است که هر آن، دلت میلرزد مبادا پیرمردی، پیرزنی یا دختربچهای کوچک و نحیف و گریان زیر دست و پا بماند.
-دروازه آهنین و بزرگ ورودی ساختمان بسته است و چندین مرد، از آن بالا رفته و فاتحانه بر فراز آن ایستاده اند. یکی شان سعی میکند انتهای جمعیت را بیابد. یکی هم، از آن بالا اسکناسهای مچاله شده را میگیرد و کیسهای میدهد.
-در جلوی جمعیت، ازدحام دستهایی است که به سوی آسمان درازند و عقب تر چشمهایی که به آسمان آن جلوها دوخته شدهاند. البته، نه آن دستها رو سوی خدا دارند و نه آن چشمها در گفتوگو با او. بلکه همه این دستها و چشمها، چشم به عنایت مرد ایستاده بر فراز دروازه دارند.
-چند محموله کوچک از میان جمعیت عبور داده میشود. آنچنان به مردمی که دیر راه باز میکنند، پرخاش میشود گویی هر آن ممکن است که محموله منفجر شود.
-صف آنقدر طولانی و نامنظم و پیچ در پیچ و گاه درهم تنیده است که عابران را آزرده خاطر میکند تا چه رسد به «در صف ماندگان!».
-پیر زنی چادرش را از پشت سرش گره زده است، گویی که به جهادی نابرابر و جنگی همه جانبه آمده است. پیرمردی پاچههای شلوارش را درون جورابهایش کرده است، گویی میدانسته است که برای بقا، باید از میان آب و خاک و آتش و باد، رعد آسا بگذرد.
-پیرمردی بیش از این، تاب ایستادن نداشته و در حالیکه دست رادر مقابل هجوم تیغ تیز آفتاب، سایبان چشمان کم فروغش کرده است، در میانه صف بر روی خاکهای زمین، بی ادعا، نشسته است.
-فریادهایی که گاه و بیگاه از هر سوی جمعیت بر میخیزد، حرفهای ناشنیدنیای که به وفور شنیده میشود، تصاویر غلبه زور جوانترها بر حرمت پیرترها و ... نیز بخشهایی از پشت صحنه یا سانسور شده این نمایش چند هزار نفره مردمی است!
اشتباه نشود. اینجا استان تهران است و این جمعیت نه به استقبال محبوبان اجتماعی و مقامات دولتی آمدهاند و نه آمدهاند کیک زرد ببینند. بلکه آمده اند تا عملا یکی از دستاوردهای دولت را برای مدیریت جهان، درمعرض دید جهانیان مدعی مدیریت، به نمایش بگذارند. اینان از شدت رفاه! پاسی از شب نگذشته به اینجا آمدهاند، به امید آنکه تا پاسهایی از "شبها" گذشته، سرانجام بتوانند "برنج هندی" خریداری کنند. آنهم نه به رایگان، بلکه با قیمتی که تا دیروز مرغوبترین برنجهای ایرانی را با آن میخریدند... .
در حالیکه تکرار چند روزه چنین صحنه ای در هر کدام از کشورهای اروپایی درگیر با شدیدترین مشکلات اقتصادی، شاید تمام وزرا و سایر مسئولین مرتبط را وادار به استعفا میکرد، اما کارنامه برخی از مسئولین سالهای اخیر کشور ما سرشار از چنین صحنههایی است. این صحنه نیز، بی هیچ کم و کاستی، دقیقا تکرار همان صحنههای رقت بار توزیع گوشت مرغ در میان مردم است که هزینه ای گزاف، به اندازه خدشه دار کردن بیشتر فرهنگ و ادب ایرانی در منظر جهانیان و در مواردی نیز بروز خشونت و اعتراض عمومی، را در پی داشت. اما افسوس و صد افسوس که مدیران ما نتوانستند از آن تجربه تلخ، درسی هر چند کوچک، حتی به اندازه طراحی و اجرای یک سیستم توزیع مناسب، بیاموزند. جالبتر آنکه بعضی وقتها، مسئولین، چشم بر این صحنهها بسته و سخنانی بر زبان میرانند که گوش جامعه از آنها پر است.
به عنوان نمونه، علیرغم تکرار هر روزه صحنههایی بدتر از این، استاندار تهران اخیرا اظهار داشته اند: با تمهیدات اندیشیده شده، برنج و گوشت قرمز مورد نیاز مردم برای شب عید! در استان تهران به میزان لازم تامین میشود و در واقع هیچ محدودیتی برای تامین برنج داخلی و خارجی در استان تهران وجود ندارد.
شاید زیبنده نباشد که گفته شود: «سالی که نکوست، از بهارش پیداست!» اما میتوان گفت: «کارها به عمل برآید به سخن رانی! نیست».
به هر روی، آرزوی هرایرانی مؤمن و وطن دوست، این است که «ایران» در رفاه و سلامت و سعادت باشد. این «حق مردم» و «وظیفه حکومت» است و همه باید برای رسیدن مردم به «این حق» و توفیق حکومت برای انجام «این وظیفه» نه تنها دعا، که کمک و مشارکت کنیم. اما متولیان امر نیز به هوش باشند که اگر همچنان مشاهده شود، مردان و زنان این خاک زر خیز، خواهران و برادران ما و پدران و مادران ما، برای دریافت کالایی با اندک بهایی پایینتر از قیمت بازار آشفته این روزها، ساعتها و بلکه روزها در صفهای طولانی بایستند و ناشنیدنی ترین سخنان را بشنوند و نادیده ترین صحنهها را ببینند و همچنان عزت دهند و خفت خرند، با بی کفایتی خود، جامعه را چنان دردمند کرده اند که به توصیه مولایمان «رواست بر این درد بگرییم».
*آرمان
روزنامه آرمان درسرمقاله خود با عنوان «استخدامهای دولتی از منظر اقتصادی» به قلم «علی دینی ترکمانی*»آورده است:دولت در چارچوب طرح مهرآفرین به دنبال استخدام 490 تا 500 هزار نفر نیروی جدید از طریق استانداریهای سراسر کشور است. نمایندگان مجلس با استناد به مغایرت قانونی این طرح با مواد 41، 51، 57 و 68 قانون برنامه پنج ساله پنجم و همین طور مواد 29 و 44 قانون خدمات کشوری، مخالف پیشبرد آن است. صرفنظر از مغایرت قانونی، از منظر اقتصادی چند نکته را در این باره میتوان برشمرد. اول اینکه، اگر این طرح معطوف به کاهش میزان بیکاری باشد، به ویژه از منظر اقتصاد کینزی، چندان موردی ندارد حتی اگر موجب افزایش کسری بودجه از محل افزایش هزینههای جاری دولت شود. دلیل این امر میتواند ناتوانی بخش خصوصی در تامین اشتغال به میزان کافی باشد. اما لازمه چنین امری این است که جذب نیروهای جدید در یک فرآیند رقابتی شایستهسالارانه و شفاف صورت گیرد. از این منظر، نگرانی موجود درباره اجرای این طرح این است که این تعداد نیروی کار یا دست کم بخش قابل توجهی از آن از میان نیروهایی جذب شوند که در حال حاضر به صورت قراردادی در پروژههای سرمایهگذاری مختلف شاغل هستند. چنانچه این حدس یا حدس دیگر مبنی بر جذب نیروهای از پیش تعیین شده صحیح باشد، در اینصورت، عملیاتی شدن این طرح نه تنها نمیتواند رضایت اجتماعی را در پی داشته باشد بلکه موجب سرخوردگی و یأس اجتماعی هم خواهد شد. در تحلیل نهایی، شائبه برخورد سیاسی دولت با این موضوع در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال آینده و تلاش دولت برای پایگاه سازی اجتماعی جهت کسب رای را تقویت خواهد کرد. دوم اینکه، با فرض تامین پیش شرط اول یعنی جذب نیرو با رعایت معیارهای شایستهسالارانه، اگر اجرای این طرح همراه با اجرای طرح دیگری شود که معطوف به بازتوزیع عادلانه پرداختها در بدنه دولت و بخش عمومی باشد، میتوان بخشی از هزینههای جاری ایجاد شده را از محل کاهش دستمزدها و پاداشهای بسیار بالای پرداختی به بخشی از نیروی کار جبران کرد. به بیانی دیگر، با چنین بازتوزیعی میتوان کل بودجه جاری را تا حدی تثبیت کرد و در عین حال تعداد پرسنل را افزایش داد. عملیاتی شدن یک شغله بودن در دستگاه دولتی و بخش عمومی و استفاده از پرسنل ثابت دستگاهها هم میتواند تا حدی همین اثرگذاری را داشته باشد. البته از آنجا که پیشبرد چنین ایدههایی ولو آنکه تبدیل به قانون شود امری بعید به نظر میرسد، باید افزایش هزینههای جاری از محل اجرای چنین طرحی را پذیرفت. سوم اینکه، بهرغم تمایل بسیاری از خانوارها برای عملیاتی شدن اجرای چنین طرحی در چارچوبی شایستهسالارانه و ایجاد فرصتی برای شاغل شدن اعضای بیکار خود، باید پذیرفت که اجرای این طرح در شرایط کنونی که درآمدهای دولت به دلیل تحریمها از محل فروش ارز نفتی کاهش یافته و در سال آینده نیز احتمالا به میزان بیشتری کاهش پیدا خواهد کرد، توجیهی ندارد؛ چرا که میزان کسری بودجه را میتواند به میزانی بسیار بالاتر از آنچه اقتصاد تاب تحمل آن را دارد افزایش دهد و از این طریق هم دولت را در منگنه تامین منابع پرداختهای پرسنل قرار دهد و هم آثار سوئی بر عملکرد اقتصادی بگذارد.
* اقتصاددان
*دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان «درباره وعدههای دولت» به قلم «محمدصادق جنانصفت»آورده است:تدوین و تصویبکنندگان قانون اساسی در مقدمه آن آوردهاند: «قوه مجریه به دلیل اهمیت ویژهای که در رابطه با اجرای احکام و مقررات اسلامی دارد...
باید راهگشای ایجاد جامعه اسلامی باشد.» در اصل سوم قانون اساسی نیز آمده است: «دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است به منظور نیل به اهداف اصل دوم همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد.» در ادامه این اصل به دولت 16 تکلیف در حوزههای گوناگون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شده است که «ایجاد رفاه و رفع فقر»، «پی ریزی اقتصادی صحیح و عادلانه»، «محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی» بخشهایی از تکالیف 16 گانه هستند. اصل 29 در ذیل حقوق ملت نیز آمده است: «... دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای «مربوط به» برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری و...» را تامین کند. در اصل 30 و 31 نیز دولت مکلف شده است «وسایل آموزش و پرورش رایگان برای همه» «مسکن متناسب با نیاز» را برای مردم فراهم کند. قانون اساسی در فصل نهم مربوط به قوه مجریه نیز آورده است: «پس از مقام رهبری، رییسجمهور عالیترین مقام رسمی کشور است...» در اصل 126 نیز آمده است «رییسجمهور مسوولیت امور برنامه و بودجه و امور اداری و استخدامی کشور را مستقیما بر عهده دارد و...».
همان طور که به طور خلاصه در بالا نگاشته شد رییس قوه مجریه وظایف و اختیارات گستردهای در قانون اساسی دارد. علاوه بر این و با توجه به اینکه رییس جمهور توسط شهروندان انتخاب میشود از طرف افکار عمومی نیز قدرت قابل توجهی دارد. این اختیارات و قدرت رییس دولتهای ایران اما در سالهای اخیر و با توجه به کارنامه دولتهای گذشته و حال، پرسشهایی را ایجاد کرده است که در ادامه میخوانید.
پرسش نخست درباره این است که آیا دولت حق دارد هر زمان که اراده کرد، هر وعده رفاهی را به شهروندان ارائه کند؟ برخی طرفدار این نظریهاند که رییس دولت و بالاترین مقام اجرایی کشور حق دارد و میتواند برای امیدوار کردن مردم به آنها وعدههای رفاهی دهد و این کار برای حفظ نظام سیاسی ضرورت دارد و نباید رییس دولت را در دادن وعده محدود کرد. برخی دیگر اما میگویند که رییس قوه مجریه به رغم اینکه اختیارات گستردهای دارد و از طرف دیگر فرد دوم نظام به حساب میآید، حق ندارد خارج از عرف و تواناییهای ملی به شهروندان وعده دهد. این گروه باورشان این است که دادن وعدههای غیراجرایی و غیرکارشناسی میتواند اثر معکوس گذاشته و به یاس عمومی بلندمدت شهروندان منجر شود.» نکته دیگر آن است که چون این وعدهها در عرصه عمومی مطرح میشود، ضروری است امکان بررسی کارشناسی این وعدهها در همین عرصه از طریق رسانههای عمومی با حضور کارشناسان مربوطه انجام پذیرد. رفتار دولت در دادن وعدهها بهگونهای است که اگر درباره آنها چارچوب مشخصی تهیه نشود، میتواند پیامدهایی با ابعاد گسترده در ایجاد خواستههای نامعقول و غیرمنطقی در شهروندان ایجاد کند. کاش میشد دست کم نظرسنجی مستقلی درباره وعدههای قبلی انجام داد تا با استناد به آن به این پرسش رسید که آیا رییس جمهور به صرف اینکه رییس جمهور است، میتواند هر وعدهای دهد؟
*جام جم
جام جم دریادداشت خود با عنوان «افراد مسن وام ممنوع» به قلم «مستوره برادران نصیری»آورده است: شهروندی با ستون تماسهای مردمی روزنامه تماس گرفته و تعریف کرده است که متصدیان بانکی به پدرش که 60 سال دارد، گفتهاند ممکن است بمیری، به همین دلیل به تو وام تعلق نمیگیرد.
اول فکر کردیم شاید بانک واقع در شهرستان محل سکونت این شهروند بدرفتاری کرده است، اما ماجرا فقط به برخورد بد و غیرمحترمانه کارمندان بانک خلاصه نمیشود.
ظاهرا بانکها به افراد مسنی که شرایط مالی چشمگیری نداشته باشند نه تنها وام نمیدهند بلکه ضمانت آنها برای پرداخت وام به سایر افراد را هم قبول نمیکنند.
مثلا تصور کنید پدری را که 60 یا 70 سال دارد، کارگری ساده بوده و حالا بازنشسته شده است. این پدر اگر بخواهد برای تعمیر منزلش، ازدواج فرزندش، خرید خودرو یا هر مساله مالی دیگری که اتفاقا احتیاج به آن بسیار شایع است به بانک مراجعه کند به هزار بهانه کارش امروز و فردا میشود تا از خیر وام گرفتن بگذرد یا شاید در نهایت با همین پاسخ رو به رو شود که ممکن است همین فردا بمیری، پس وام به تو تعلق نمیگیرد.
داستان را میتوان جور دیگری هم تعریف کرد. فرزند فرد مسنی که بیکار است و میخواهد وام بگیرد و کاسبی راه بیندازد یا اصلا ازدواج کند یا هر مساله مالی دیگری به بانک مراجعه میکند. حتی اگر این فرد بیکار را با تحصیلات بالا هم تصور کنید، چندان بیراه نرفتهاید.
به هر حال اولین پاسخی که بانک به این فرد میدهد، منفی است. اگر پدرش هم بخواهد ضمانت فرزندنش را بکند هم مورد قبول بانک نیست، چون مسن است و به همان دلایل ذکر شده احتمال دارد بانک نتواند در صورت پرداخت نشدن اقساط به پول برسد.
پس در تعریف بانکها پرداخت وام برای افراد جوان و مسن تعریف درستی ندارد، مگر بر اساس شرایطی که همه میدانیم و خیلیهایمان مشمولش نمیشویم.
شاید حق با بانکها باشد و پرداخت وام باید تحت شرایط استاندارد باشد، اما وقتی صحبت از تخلفات، پارتیبازی و اختلاسها میشود همه میدانیم که دور زدن قانون در بانکها وجود دارد، پس میتوان توقع داشت به قانونی نانوشته پایبند نباشند و در پرداخت وام به افراد مسن یا جوانان جور دیگری برخورد کنند.
با این حال اگر قرار بر این باشد که وامها به افراد فعال، صاحب شغل و درآمد تعلق گیرد مسلما باید تعریف دیگری برای بانکداری در کشور تدوین شود.
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم : انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.