ادبیات انقلاب، داستان ندارد/ زبان داستاننویسان انقلابی سوسیالیستی شده است
خبرگزاری تسنیم : یک منتقد ادبی گفت: داستاننویسان انقلاب، همان ادبیات سوسیالیستی و ادبیات دنیای غرب را در آثارشان به کار میگیرند؛ به همین خاطر است که ما تا الآن داستانی هماهنگ با ادبیات انقلاب نداریم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ابراهیم زاهدیمطلق را باید جزء یکی از نویسندگانی دانست که مثل خیلی از نویسندههای حوزه انقلاب اسلامی،کار خود را با امیرحسین فردی در مسجد جوادالائمه(ع) شروع کرد. مسجدی که پاتوقی برای خیلی از نویسندههای امروز و این سنخ بود. رسول فلاحپور، امیرحسین فردی، راضیه تجار، محمد ناصری و خیلیهای دیگر به این جمع میآمدند و میرفتند.
زاهدیمطلق را رسانهایها به خصوص خبرنگاران حوزه کتاب و ادبیات خوب میشناسند. او که سالها در حوزه روزنامهنگاری فعالیت کرده و داوری چند جشنواره را نیز برعهده داشته، در کارنامه فرهنگی خود عناوینی چون «رضای زهرا»، «ترکش حرفشنو»، «تسبیح بولدوزر» و... را به ثبت رسانده است. با وی در خصوص ادبیات داستانی انقلاب به گفتوگو نشستهایم.
*تسنیم: آقای زاهدی! از اینجا شروع کنیم که اصلاً ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در کجای ادبیات معاصر قرار دارد و نسبت به جریانهای دیگر ادبی چه جایگاهی دارد؟
ببینید اول از اینجا شروع کنیم که اصلاً این نوع تقسیمبندی مبنی بر داستان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دست و پای آدم را میبندد. داستان هم میتواند تماش انقلاب باشد که اگر اینطور تقسیمبندی کنیم، راحتتریم. اما باید در وهله اول تکلیف داستان انقلاب را با ادبیات انقلاب مشخص کنیم. به تعبیر من ادبیات انقلاب و داستان انقلاب دو مقوله مجزا از هم هستند. داستان انقلاب یعنی ماجرایی که در قبل و بعد از انقلاب اتفاق افتاده و به نوعی به این موضوع ربط پیدا میکند و با واقعهای به نام انقلاب گره خورده است.
اما ادبیات انقلاب یعنی نوع بیان ویژهای که انقلاب برای ما به وجود آورده است. همانطور که ادبیات کمونیستی و کاپیتالیستی داریم، میتوانیم ادبیات انقلاب هم داشته باشیم. ادبیات انقلاب، به عبارت جامعتر، یعنی زبان و بیانی که انقلاب برای ما فراهم کرده است. اگر بخواهیم مثال کوچکی بزنیم، میتوانیم به چند واژه و عبارت اشاره کنیم. به عنوان نمونه «در رابطه با» قبل از انقلاب نبود. کلمه «نیرو» هم قبل از انقلاب و قبل از جنگ نبود. این عبارت بعد از جنگ به معنای نفر به وجود آمد. ورود و کاربرد این واژگان نشان میدهد که زبان ما دارد بعد از انقلاب عوض میشود و ویژگیهای خاص خود را پیدا میکند.
ادبیات انقلاب یعنی همین. یعنی اینکه ببینیم انقلاب چه زبان و ادبیاتی برای ما به وجود آمده است. به طور کلی باید گفت که انقلاب به عنوان بنیادیترین اتفاقی که در سه دهه گذشته اتفاق افتاده، ادبیات خاص خود را نیز برای ما به وجود آورده است.
*تسنیم: حالا با وجود این دستهبندی و تعریفی که ارائه دادید، آیا ما در حال حاضر اثری در قالب ادبیات انقلاب داریم؟ آیا در سه دهه اخیر با وجود حمایتهای مادی و معنوی موفق شدهایم که گفتمان انقلاب را با ادبیات خاص آن در قالب یک کتاب داستانی به مخاطب عرضه کنیم؟
به نظرم هنوز اثری با این ویژگی و شاخصه به وجود نیامده است.خیلیها قصه و داستان مینویسند که یکی و دوتا ساواکی در آن هست و بچههایی هم هستند که پدرشان را ساواک دستگیر کرده است. زمان وقوع حوادث این داستان به قبل از انقلاب بازمیگردد. همچنین شخصیتهای داستان نیز با همان ویژگیهای آدمهای انقلابی برای سه دهه قبلاند، اما این آثار ادبیات انقلاب نیستند، بلکه داستان انقلاباند.
*تسنیم: پس شما معتقدید هنوز ما اثری که هویت ادبیات انقلاب را نشان دهد نداریم؟ آیا همراه با موضوع، زبان داستانها نیز این امر را القا نمیکنند؟
در چند سال اخیر من اثری را ندیدم که ادبیات انقلاب را نشان دهد. وقتی نویسنده با همان زبان گلشیری و نثر دولتآبادی حرف میزند و تقلید میکند، یعنی از زبان و ادبیات مارکسیت استفاده کرده است. بیشترین تأثیرگذاری بر ادبیات معاصر ما از جانب ادبیات مارکسیستی بوده است. نویسندگانی مانند داستایوفسکی، شولوخف، تولستوی و به طور کلی نویسندگان بعد از انقلاب روسیه بیشترین تأثیرگذاری را بر نویسندگان داشته است.
ما حتی این سایه تأثیرپذیری را تا اواخر دهه 70 هم در ادبیات خود میبینیم، اما در همین سالها نهضت ترجمه از ادبیات آمریکایی شروع شد و ما حالا شاهد تأثیرپذیری از ادبیات آمریکایی و سبک نوشتاری و زبانی ادبیات کاپیتالیستی هستیم. ممکن است با این ادبیات، داستان انقلاب بنویسیم، اما اثری با شاخصههای ادبیات انقلاب طرح نمیکنیم. به همین خاطر است که میگویم هنوز من ادبیات انقلاب ندیدهام. با همان ادبیات سوسیالیستی و ادبیات دنیای غرب داستان انقلاب و موضوعات آن را طرح میکنیم. جای خالی اثری در قالب ادبیات انقلاب در ادب معاصر واقعاً احساس میشود.
*تسنیم: دلیل این امر از کجا نشأت میگیرد؟
باید زمان بگذرد و نویسندگان به هویت خود برسند. ضمن اینکه باید از انقلاب هم شناخت درستی پیدا کنند. همه تعبیرهای به کار رفته شده در داستان انقلاب به خروج شاه و پیروزی ختم میشود. اخراج شاه و پیروزی انقلاب یک گوشهای از حوادث انقلاب است. انقلاب فقط همین نبود. تجربه کسانی که در بطن انقلاب بودند و با حوادث آن دستهپنجه نرم میکردند، میگوید که انقلاب فراتر از این حرفها است. برای انتقال و بیان درست آن باید زبانی پیدا کنیم که هویت ادبیات انقلاب را مستقل از دیگر جریانهای ادبی کشور نشان دهد. حقیقت این است که هنوز به هویت خود در این حوزه نرسیدهایم. مگر نویسندگان ما چقدر سواد دارند و جامعهشناسی میدانند.
شخصیت یکی از ارکان اصلی داستان است. ما گروههای مختلفی در انقلاب داشتیم. تصورات مختلفی در ذهن شخصیتهای مختلف در انقلاب مبنی بر پیروزی انقلاب وجود داشت که به آن پرداخته نشده است. مثلاً کسبه و بازاریها به عنوان یکی از مهمترین ارکان انقلابیون بودند. اینکه آیا بخشی از این بازاریها فقط برای انقلاب مقاومت کردند یا مثلاً مصالح دیگری مثل خروج بزرگان بازار در آن زمان از گردونه تجارت هم ملاک بوده یا خیر؟ امری است که در داستان میتوان به آن پرداخت.
نوشتن برای ادبیات انقلاب جرأت میخواهد
اینکه چرا افسران ردهپایین وارد این میدان شدند؟ آیا فقط حس انقلابی بود یا در کنار آن مصالح دیگر و منافع شخصی هم همراه بوده است یا خیر را باید در ادبیات انقلاب بپردازیم. نویسندهای که میخواهد نویسنده انقلاب شود، باید اینها را بداند. البته ناگفته نماند که بیان این موارد جرأت هم میخواهد. نویسنده باید طبقات مختلف مانند نظامیها، بازاریها، دانشگاهیها و ... را بشناسد. اگر این شناخت و آزادی را داشته باشد، مینویسد. در غیر این صورت ادبیات انقلاب در نمیآید.
نویسندگان در این زمان است که هم به شناخت خودشان میرسند و هم به شناخت از جامعه. نویسندگان ما بخشی از انقلاب را گرفته و نشان داده و از مابقی غافل شدهاند. درست مانند مثال فیل در مثنوی مولوی که همه یک بخشی را گرفتهاند و کلیت را نمیدانند.
*تسنیم: هیچیک از نویسندگان امروز این معیارها را ندارند؟
احساس میکنم که رضا امیرخانی دارد کمکم به این نقطه میرسد. یک روز به او گفتم که مجموع کارهای تو را میتوان در زمره ادبیات انقلاب تلقی کرد. امیرخانی در «من او»، «بیوتن»، «ارمیا»، و «قیدار» بخشی از گروههای مختلف انقلاب را یاد میکند. در بخشی روحانیت را ذکر میکند و در یکی جوانمردان را میآورد و پر و بال میدهد. به نظرم پرداختن به شخصیت دانشگاهیان به عنوان یکی از گروههای مهم و تأثیرگذار در انقلاب، در کتابهای او خالی است.
در کتابهای او ادبیات انقلاب را میتوان کمکم پیدا کرد. هم در آن مسلمانی هست و هم عشق و نفرت. زبان خاص خود را هم دارد. مهمتر از همه اینکه این آدم هیئتی است. انقلاب ما اصلاً از هیئتها آمده و شکل گرفته؛ به همین خاطر نویسنده آن هم باید از هیئت دربیاید، مثل نویسنده جنگی که باید جبهه را تجربه کرده باشد. در این صورت زبان شخصیتها را به خوبی میداند. مثلاً زبان روحانیت در آثار امیرخانی با روحانی در دیگر آثار داستانی نوشته شده، فرق میکند.
انتهای پیام/