سخنرانی جنجالی بنی‌صدر در دانشگاه تهران با ترجیع‌بند "مرگ بر بهشتی!"


خبرگزاری تسنیم: بنی‌صدر در ۱۴ اسفند سال ۵۹ در حالی در جمع هواداران خود در دانشگاه تهران سخنرانی می‌کرد که شعار "مرگ بر بهشتی!" ترجیع‌بند شعارهای هواداران آقای رئیس‌جمهور بود.

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، در 14 اسفند ماه سال 1359 در حالی که هنوز کمتر از 6 ماه از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان نگذشته بود، سید‌ابوالحسن بنی‌صدر اولین رئیس‌جمهور کشورمان در سالروز وفات محمد مصدق، در دانشگاه تهران به ایراد سخنانی پرداخت.

پیش از این سخنرانی عمومی، بنی‌صدر در 17 شهریور ماه در اجتماع عمومی مردم مدعی شده بود که اقلیتی قصد دارند همه امکانات سیاسی و نظامی کشور را تسخیر کنند و اولین هدفشان هم رویارویی با رئیس‌جمهور است و این اقلیت می‌کوشد رهبری نهادهای انقلابی را به‌عهده بگیرد.

وی همچنین هشدار داد: "من نظریه تو را افشا کردم. ضابطه‌های خود را گفتم. دفعه دیگر در صورتی که اصلاح نشدی و اصلاح نشوی، نوبت افشای با اسم و رسم می‌رسد".

اگرچه این سخنان رئیس‌جمهور با واکنش بسیاری از سیاسیون وقت مواجه شد ولیکن بنی‌صدر در 14 اسفند ماه نیز دنبال تداوم این التهاب‌آفرینی‌ها در جامعه بود.

آنچه در زیر می‌آید، متن کامل و حاشیه‌های سخنان بنی‌صدر در دانشگاه تهران است که توسط دو روزنامه انقلاب اسلامی (متعلق به بنی‌صدر) و کیهان منتشر شده است.

بسم‌ اللّه الرّحمن الرّحیم.

برای آمرزش مصدق و برای آمرزش شهدای انقلاب بزرگ ما و نیز برای آمرزش سربازان، پاسداران و همه آنها که در میدان‌های نبرد در خاک و خون می‌غلطند با هم فاتحه بخوانیم.

خواهران و برادران من، لطفاً آرام باشید!

بعدازظهر امروز به من اطلاع دادند که عده‌ای برای اخلال به اینجا آمده‌اند و یک ربع پیش از این به افسر پلیس گفتم که آنهایی را که برای اخلال به اینجا آمده‌اند، از اینجا بیرون ببرند. چون بعدازظهر امروز دراین‌باره به وزیر کشور آگاهی داده شده است. این است که اگر این عده اندک دست از اخلال برندارند و مسئولین به وظیفه خودشان عمل نکنند، از شما مردم خواهم خواست که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماق‌به‌دستانی که می‌خواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند، تنبیه کنید.

مصدق، مردی که امروز به‌خاطر بزرگ داشت او شما مردم تهران در این اجتماع شکوهمند گرد آمده‌اید، بیانگر و مجری راه و رسمی است که خود دراین‌باره می‌گوید: «از مسلمانی و آداب آن برای بر حق بودن اسلام و نه برای میل این و آن، پیروی کنید و به احکام آن از ترس خدا و معاد و مقتضیات دنیوی و سیاسی عمل نمائید. باد شمال یا جنوب ما را نلرزاند و در درجه ایمان ما تأثیری ننماید و به‌طور مصنوعی یک روز آتش آن را شعله‌ور و روز دیگر به‌طور کلی خاموش نکند. من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می‌نمایم. من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند، تا زنده هستم مبارزه می‌نمایم. چگونه ممکن است خون ایرانی در عروق کسی جاری باشد و مداخله اجنبی را در امور کشور تحمل کند؟ هرکس به بقای نیروی اجنبی در خاک کشور علاقه داشته باشد و همچنین هرکسی که همسایگان را تحریک کند، مهدورالدم است.

‌با این بیان، مصدق میان استقلال و آزادی، و میان ایرانیت و اسلامیت، رابطه می‌بیند و این دو را مستقل از یکدیگر نمی‌خواهد.

حال ببینیم که ربط این دو در چیست؟ «استقلال آزادی مجموع یک ملت در رابطه با قدرت‌های خارجی است، اگر استقلال، یعنی آزادی اقتصادی، آزادی سیاسی و آزادی فرهنگی یک ملت در رابطه با قدرت‌های خارجی حاصل نباشد، چگونه می‌توان تصور کرد که در یک جامعه وابسته و زیرسلطه، در جامعه‌ای که اقتصاد آن آزاد نیست، زیرسلطه بیگانه و وابسته به شرکت‌های بین‌المللی است، و نیز در جامعه‌ای که اقتصاد آن آزاد نیست و عناصر و ارزش‌های فرهنگی بیگانه بر آن حاکم است، و نیز در جامعه‌ای که از نظر سیاسی آزاد نیست، یعنی دستگاه حاکمه‌اش به قدرت‌های خارجی وابسته است، در چنین جامعه‌ای افراد چگونه می‌توانند آزاد باشند؟ در چنین جامعه‌ای آزادی‌های عمومی چگونه می‌تواند محترم شمرده شود؟ و اگر در جامعه‌ای این آزادی‌ها وجود نداشت و اگر در جامعه‌ای صاحبان عقیده از اظهار آن عاجز بودند، و همچنین اگر در جامعه‌ای به‌جای عقل و منطق، چوب و چماق حکومت کرد، چگونه می‌توان این جامعه را مستقل شمرد؟

این است که در جامعه مستقل، نشانه استقلال وجود آزادی‌های عمومی است. یعنی همان آزادی‌هایی که بدون آن، رشد اندیشه فرزندان یک ملت ممکن نمی‌گردد و به‌عکس در هر جامعه‌ای هراندازه که آزادی‌های اساسی بیشتر باشد.

به‌ترتیبی که شنیدید، فرض آزادی بدون استقلال فریب و دروغ است. و فرض استقلال بدون آزادی هم دروغ است. حالا ببینیم که در نظر مصدق این دو مسئله با اسلامیت چگونه رابطه پیدا می‌کنند؟ در جهانی که ما هستیم، ایدئولوژی‌ها چه شرقی و چه غربی، ایدئولوژی‌های وابستگی هستند و به‌همین دلیل هم در دوران مصدق دو دسته با او مخالف بودند؛ «وابستگان به غرب» و «وابستگان به شرق».

ایدئولوژی‌ای که آنها تبلیغ می‌کردند، ایدئولوژی وابستگی بود. آنها می‌گفتند که در این دنیا جز وابستگی به شرق یا به غرب، هیچ راهی نیست. در این دنیا نمی‌توان آزاد و مستقل زندگی کرد و ملل کوچک باید به یک قدرت بزرگ تکیه کنند و موجودیت خویش را حفظ کنند. و هر دو دسته فوق در این مرام موافق بودند و هر دو دسته این مرام را تبلیغ می‌کردند. یکی می‌گفت که باید به «روسیه» وابسته باشیم و دیگری می‌گفت که باید به «آمریکا و غرب» وابسته باشیم. آن فکری قوی و توانایی که می‌گوید می‌توان به مردم تکیه کرد و اگر ما به خود مردم تکیه کنیم، و آن فکر قوی توانایی که به ما می‌گوید نیازی به وابستگی به شرق و غرب نیست، و به خود مردم تکیه می‌کنیم و مستقل و آزاد زندگی می‌کنیم، همان اسلامیت است. چرا‌که در اسلام است که استقلال و آزادی به‌معنای رهایی کامل یک ملت از سلطه بیگانه و چماق‌داران دستیار سلطه بیگانه تحقق می‌یابد، بنابراین آنچه از دید مصدق، مردی که در یک دوران تاریک ضعف و جهل و نادانی که سلطه‌گران بر جهان حاکم کرده بودند، پرچم مبارزه ضداستعماری را بر دوش کشید، اصل است، ایرانیت در همان حد آزادی و پیروی از اسلامیت به‌معنای طرز فکر و روش و دینی که به ملت امکان می‌دهد که با وحدت در پایه و با تکیه بر خود از هر بیگانه‌ای بی‌نیاز باشد.

مردی که در آن روزهای تاریک پیش از آن که نهضت‌های استقلال‌طلبانه در جهان آغاز شود، آغازگر دوران بود، با این طرز فکر و با این دید به مقابله قدرت حاکم روز رفت و با همه این‌که دستگاه حاکمه در مجموع با وی مخالف بود، و با همه آن‌که تمام امکانات در دست سلطه‌گران و عوامل د‌اخلی آنها بود، به‌یاری مردم این سرزمین موفق شد که پنجه در پنجه بزرگ‌ترین امپراطوری‌های زمان درافکند. و به‌قول آن نویسنده بیگانه: در عظمت او همان بس که با آن‌که تنها کسی است که نفت را ملی کرد و پنجه در پنجه کارتل‌های جهانی افکند، آن قدر شأن و مرتبت جهانی پیدا کرد و چنان در افکار و دل‌های مردم جهان زنده شد که کارتل‌ها برای اولین بار این مخالف پیگیر خود را نتوانستند از میان بردارند و او در بستر مرد.

اکنون که در جمله کوتاهی دید او را از «آزادی و استقلال» و «ایرانیت و اسلامیت» دانستیم، لازم می‌دانم درباره «اخلاق سیاسی مصدق» نیز چند کلمه‌ای بگویم: در این جهان که ما هستیم: دو نوع دید از رهبری وجود دارد: 1 ــ رهبری بر این باور است که خود می‌باید به‌جای یک ملت تصمیم بگیرد و خود می‌باید سرنوشت مردم را هرطور که خواست تعیین بکند. این رهبری رهبری‌های دیکتاتورمآبانه، در گذشته و حال تاریخ بشر هستند. و مصدق از این‌گونه نبود، زیرا از نظر او رهبری خدمتگزاری مردم و اجرای خواست و اراده مردم است.

این است که چندین نوبت در مجلس شورای آن روز گفت که: «من نوکر ملتم». برای او نوکری ملت فخر بود، به‌این‌اعتبار که او خود را مجری اراده مردم می‌دانست، و با آن نوع رهبری که خود را قیم مردم بداند و هرکار که خواست بکند، و مردم امکان نداشته باشند که هیچ اظهارنظری در هیچ زمینه‌ای بکنند، مخالف بود.

هم‌اکنون نیز در جمهوری اسلامی ما از زبان امام همین رهبری، یعنی رهبری مقبول است، امام دو سه روز پیش خطاب به سران هشت کشور گفتند که در این جمهوری منتخب ملت است و هر مقامی در این جمهوری منتخب ملت است و باید مجری رأی و خواست ملت باشد، بنابراین از نظر «اخلاق سیاسی» او بیان‌کننده همان خطی است که ما در امامت پذیرفته‌ایم و رهبر را کسی می‌دانیم که راه را نشان می‌دهد و خواست‌های عمومی را در خود به اعمال، رفتار و گفتار خویش متبلور می‌کند. و بیانگر اساسی‌ترین خواست‌های مردم خویش می‌شود و در اجرای آن خواست‌ها با قاطعیت و تا سر حد توان می‌کوشد. و با هیچ حادثه‌ای از میهن روی نمی‌گرداند.

این رهبری رهبری مصدقی است و او کسی است که این‌گونه رهبری را قبول می‌داشت. سخن و عملی از اوست که برای نسل ما و همه نسل‌ها بسیار درخور توجه است. آن روز که او (مصدق) به زمامداری رسید، رهبران گروه‌های سیاسی به‌نزد او رفتند تا هیئت وزیران را از نمایندگان آنها انتخاب کند.

مصدق به آنها گفت که: شما مبارزه کردید برای این‌که مقام‌های کشوری و لشکری را لایق‌ترها اشغال کنند و یا این‌که مبارزه کردید که یک گروه حاکم برود و یک گروه حاکم دیگر بیاید؟ کدام‌یک از این دو بود؟ اگر مبارزه برای این بود که باندها و گروه‌ها و آنها که به‌جای لیاقت و خدمت، زور و خیانت را وسیله ترقی کرده‌اند، نباشند، پس بگذارید من کسانی را که لایق همکاری خود می‌دانم، و متناسب وضع تشخیص می‌دهم به همکاری برگزینم.

اگر چنین نشود و طوری بشود که اشخاص به‌صرف وابستگی این گروه و یا آن گروه امور را در دست بگیرند، مردم آن‌وقت خواهند گفت که فرق یار این حکومت و حکومت‌های قبلی چیست؟ مگر پیش از این باندها و وحدت‌های خانوادگی نبود که بر کشور حکومت می‌کرد؟ حالا هم که همان بساط است.

لذا، این بود که زیر بار نرفت و گفت که حزب و گروه سیاسی باید به‌دنبال عقیده باشد و نه در پی تحمیل افراد خود به حکومت. و این خط و ربط نیز همان خط و ربط اسلامی است، یعنی همان خط و ربطی که در صدر اسلام مولا علی(ع) در پیش گرفت و به آنها که در راه ائتلاف و زدوبند بودند و به او مراجعه کردند، و مقام خواستند گفت که این حکومت، حکومت معتقدان و لایقان است و این حکومت، حکومت زورداران، حکومت بندوبست‌چی‌ها، حکومت هوچی‌ها و حکومت آجیل‌بده‌ها و آجیل‌بگیرها نیست، بنابراین از نظر اختلاف سیاسی مصدق پیروی همان خط اسلامیت بود و در همین راه گام برمی‌داشت بااین‌حال ما بر آن نیستیم که بگوییم در کار او هیچ عیب و نقصی نبود. آیندگان نیز وقتی به زندگی ما می‌رسند، معایب و نقایص بی‌شمار خواهند جست.

در این جهان هیچ انسانی مصون از خطا نیست، جز آنها که خداوند در حقشان لطف را به انتها رسانده و آنها را از لغزش‌ها حفظ می‌کند. ما بر آن نیستیم و در اینجا گرد نیامده‌ایم تا از مصدق بتی بسازیم، که او خود بنا بر نامه‌ای که نوشت از بت‌سازی بیزاری جست.

یک نکته ارزشمند دیگر در زندگی مصدق این بود که وقتی کسی از خارج به او نامه نوشت که کس یا کسانی را برای رهبری معین کند، مصدق در پاسخ نوشت که: رهبری چیزی نیست که من به کسی تفویض کنم یا به ارث برسد. هرکس کار کرد عملاً رهبر است، بنابراین، با آن نامه صریح و چندین نوشته که از او به‌جا مانده است، و سخنی که در لحظات آخر عمر از او منقول است که گفته است: من اکنون با خیال راحت می‌میرم هرکس از این پس در این سرزمین...

‌می‌گویند رفته‌اند بالای درخت و بلندگو را قطع کرده‌اند. شما که بلندگو را برقرار کردید، خودتان هم حفظ از آن را به‌عهده بگیرید... ‌(بنی‌صدر مدارک تعدادی از حاضرین را که توسط نیروهای بنی‌صدر بازداشت‌ شده بودند برای هوادارانش می‌خواند)

گفتم که مصدق در روزهای آخر زندگی گفته بود که: من اکنون با خیال آسوده چشم از جهان می‌بندم‌ چرا‌که کسی به‌نام من بر این مردم تحمیل نشد و خود مردم هستند که ضمن مبارزه آنهایی را که توانایی رهبری را دارند تشخیص داده و آنها را به رهبری برمی‌گزینند. من مایل هستم که در این روز به این امر تأکید مجدد بکنم.

از نظر من خط عمومی که مصدق در آن بود با جامعیت تمامی که در انقلاب اسلامی ما پیدا کرد و اسلام به‌تمامی بیان‌کننده اراده انقلاب اسلامی ایران شد، باید به راه امام برود. به‌نام مصدق بر ضدانقلاب عمل کردن بیرون از فلسفه و زندگی او است. و کسانی که چنین می‌کنند، آنهایی هستند که می‌خواهند از نام مصدق برای پیشبرد مقاصد خویش استفاده کنند.

مایلم که در اینجا مطلبی را برای شما افشا بکنم: یک سال پیش از انقلاب اسلامی ایران، دکتر بختیار به پاریس آمد و گفت که آماده است تا در خط امام عمل کند‌ و نامه‌ای نوشت و به من داد که آن نامه به نظر امام برسد. به او گفتم که: شرط این‌که این نامه را به امام برسانم، این است که از شما وفاداری به این قول را در عمل ببینم. دل من قرص نیست و باور نمی‌کنم که شما به همان راه می‌خواهید بروید و در عمل معلوم شد که، مطابق معمول سیاست مداران در این فکر بوده است که از وجود امام برای مقاصد خویش استفاده کند.

بعد که از دست آن نابخرد (شاه) فرمان نخست‌وزیری گرفت، عکسی از مصدق را در کنار میز خویش قرار داد و امروز هم او و کسانی نظیر او بر آن هستند که نام مصدق را وسیله ستیز با انقلاب اسلامی قرار دهند. این را بدانند که وقتی ملتی چنین قیام گسترده و سراسری کرده و همه ‌آرمان‌ها و خواستهای خویش را تمام و کمال در رهبری امام یافت، از این راه بازنمی‌گردد و هیچ عنوانی حتی عنوان دین را نمی‌توان وسیله مخالفت با این انقلاب و خواست عمومی مردم قرار داد.

اینک که به‌اختصار درباره مصدق و اخلاق و راه و رسم او صحبت کردیم، وقت این است که کمی درباره مسائل روز کشور صحبت کنیم و ببینیم آن تجربه چگونه به کار امروز ما می‌آمد؟ وضعیت جنگ اگر روزی به‌خواست خدا جنگ با پیروزی ملت ما به پایان رسید و دشمن از رسیدن به هدف‌های خویش ناتوان شد، شما مردم خواهید دید و خواهید دانست که چه روزها و شب‌های بسیار سختی بر ما گذشته است و ما برای تدارک این پیروزی چه تلاش خارج از حد و توانی کرده‌ایم.

همه آنها که در جبهه‌های جنگ با صلابت و پایداری ایستادند و سینه در سینه دشمن از پیشروی او جلوگیری کردند، لحظات بسیار سختی گذرانده‌اند و اینک که به‌شکر خدا وضعیت نیروهای ما خوب شده است، و امیدها به آن است که ما حتی یک سرانگشت از خاک میهن را تسلیم دشمن نکنیم، زمان آن است که ما درباره آنچه که در روزهای اخیر گذشته است، به ملت مسلمان و گرامی ایران گزارش کنیم. از نظر ما نیروهای دشمن نه توان پیشروی دارند و نه راه عقب‌نشینی. نیروهای ما توانایی استقامت در برابر دشمن را دارند.

وضعیت بین‌المللی چنان است که هیچ‌کدام از دو ابرقدرت پیروزی ما را نمی‌خواهند‌ اما پیروزی ما برای آمریکا به‌معنای پایان سیاست خاورمیانه آن ابرقدرت است. همه شما می‌دانید که پس از رویه سازش‌کاری که سادات در پیش گرفت، آمریکا یکی پس از دیگری مواضع از دست رفته در خاورمیانه را از نو به دست آورد و اینک در کار این است که تسلط خویش را در منطقه کامل گرداند.

ا‌و به حمله صدام به ایران برای کامل کردن این پیروزی چشم دوخته بود و امید داشت که این حمله ظرف چند روز به نتیجه برسد و اینک که از پیروزی نیروهای فرستاده صدام مأیوس شده است، سیاست او دست‌کم این است که چون عراق نمی‌تواند پیروز بشود، ایران هم پیروزی به‌دست نیاورد، زیرا می‌داند که در صورت پیروزی ما موج انقلاب سراسر کشورهای خاورمیانه را در برخواهد گرفت و مواضع و منافع آمریکا در منطقه به‌طور جدی در خطر خواهد افتاد. این است که با تمام وسایل در تضعیف ما می‌کوشد و از هیچ‌گونه تحریک برای تضعیف روحیه مقاومت ما فروگذار نمی‌کند.

ابرقدرت روس نیز این پیروزی را نمی‌خواهد. همه شما می‌دانید که پیروزی ما به‌معنای همان نظریه اسلامی است که وقتی ملتی به خود تکیه کرد و روی پای خویش ایستاد، می‌تواند بدون اسلحه آمریکایی و روسی به‌نیروی فداکاری و ابتکار فرزندان خود، پیروزی به دست بیاورد که دراین‌صورت همه ملت‌های اسیر، این تجربه گران‌قدر را به‌کار خواهند برد تا خود را از سلطه قدرت‌های جهانی رها سازند.

افغانستان در کنار ما و بسیاری از نقاط دیگر جهان از این درس بزرگ ما خواهند آموخت. وقتی ببینند و بدانند که نیروهای مسلح ما با چه امکاناتی با یک نیروی مسلح و مجهز که همه دنیا نیز به آن کمک کرده و می‌کنند، مقابله کرد و پیروز شد، چه‌کسی این تجربه را در این دنیا تعقیب نخواهند کرد؟ پس ناچار همه آنها که در این جهان تشنه استقلال و آزادی هستند و مردمی که می‌خواهند حاکم بر سرنوشت خویش نگردند، از پیروزی ما به‌عنوان یک تجربه بزرگ درس خواهند گرفت، همان طور که از انقلاب ما درسی را که باید بگیرند، گرفتند.

پس، این دو ابرقدرت به دلایل سیاست سلطه‌جویانه‌ای که در افغانستان و در سرزمین‌های اسلامی و غیراسلامی دارند، موافق پیروزی ما نیستند، اما در داخل نیز کسانی هستند که از این پیروزی وحشت دارند، آنها همان وابستگان به این قدرت خارجی و کوتاه‌بینانی هستند که گمان می‌کنند پیروزی ما در این نبوده، پیروزی محض رئیس جمهوری است حال آن‌که این پیروزی، پیروزی سربازان و پیروزی پاسداران، و پیروزی همه مردان و زنانی است که در سرتاسر کشور برای غلبه بر دشمن به کار و تلاش مشغولند.

پیروزی انقلاب اسلامی ما، پیروزی اسلام است و بدانند که مردی که با رأی ملت عنوان رئیس جمهوری یافته است و امروز می‌باید بیانگر خواست و اراده او به پیروزی باشد کسی نیست که پس از پیروزی بیاید و مطالبه حق و حقوق بابت پیروزی کند. آنها بیخود نگران هستند. این پیروزی پیروزی تمام مردم و پیروزی سربازان و پاسداران شماست. پیروزی همین پاسبان‌ها و ژاندارم ها و همه نیروهای مسلح شماست. پیروزی آن مردان و زنان عشایری است که در جبهه‌ها می‌جنگند و پیروزی روستائیان شهربان، دهقان‌ها و کارگران و همه زنان و مردان محروم و مستضعف ماست که برای استقلال میهن اسلامی خویش جان    [داده‌اند] بنابراین شما این را بدانید که چون ما روان‌شناسی شکست نداریم و در اینجا موقع و زمان آن است که درباره این دو نوع روان‌شناسی با شما صحبت بکنم، می‌گویم یک روان‌شناسی، روان‌شناسی سیاسی شکست است آن‌کسانی که بنا را بر شکست می‌گذارند و می‌کوشند خود را از پیش بیگناه بسازند تا بعد که شکست آمد، گناه شکست به گردن آنها نیفتد.

این روان‌شناسی، روان‌شناسی شکست است. وقتی شکست آمد، بدبختی آن‌قدر زیاد خواهد شد و روزها و شبهای مردم آن‌قدر تیره‌تر از سیاه خواهد شد که برای کسی حوصله این‌که ببیند تقصیر با که بوده، نیست. ما می‌باید به‌جای روان‌شناسی شکست، روان‌شناسی پیروزی داشته باشیم...

شما که با این چماق‌دارها نیستید، از آنها جدا بشوید تا من از مردم بخواهم که به حساب آنها برسند. شما که از اینها نیستید، اطراف آنها را تخلیه کنید. شما که از چماق‌داران نیستید، اطراف آنها را تخلیه کنید تا من از مردم بخواهم خودشان به حساب آنها برسند.

گفتم که در همین هفته رؤسای 8 کشور به ایران آمدند و ما با آنها گفت‌وگو کردیم. و آنها به ما پیشنهادی دادند که در دست مطالعه شورای دفاع است.

این سران کشورهای اسلامی پیشنهادهایی به ما ارائه کردند که این پیشنهادها در دست مطالعه است آنچه ما با آنها گفتیم و شنیدیم در موقع خود با تفصیل تمام از روی نوار پیاده می‌شود و به اطلاع شما مردم مسلمان ایران عیناً می‌رسد. آنچه باید در اینجا بگویم این است که ما به هیئت نمایندگی در 3 زمینه با قاطعیت تمام نظرهای خود را گفته‌ایم: 1 ــ آتش‌بس و عقب‌نشینی باید با هم و بلافاصله انجام بگیرد.

سه مطلب را به فرستادگان رؤسای 8 کشور مسلمان گفتیم: 1 ــ مقدم بر هرکار می‌باید نیروهای دشمن خاک ما را ترک کند و این مسئله‌ای نیست که ما درباره آن هیچ‌گونه ارفاقی را بپذیریم. 2 ــ ما خارج از موافقت‌نامه 1975 با چیزی موافقت نمی‌کنیم. 3 ــ همان‌طور که امام فرموده‌اند یک هیئت بین‌المللی اسلامی باید به تجاوز رسیدگی کند. در صورتی که این سه شرط حاصل شود البته ما پیشنهادهای هیئت منتخب کنفرانس طائف را خواهیم پذیرفت.

آنچه من باید اینجا به شما بگویم، این است همان‌طور که در مسائلی که پیش از این واقع شده مرسوم بوده است. عده‌ای که خود می‌خواهند زمینه شکست ما را فراهم بیاورند تبلیغ می‌کنند که گویا من جانب‌دار سازش با دشمن هستم که به کشور ما تجاوز کرده است، کسی گفته است لابد من به آقای دیالمه وعده‌هایی داده‌ام این‌‌که آیا من می‌توانم وعده‌هایی بدون آن‌که ملتی آن را خواسته باشند، بدهم یا ندهم، یک مسئله است و این‌که این رئیس جمهور منتخب این ملت است و نمی‌تواند بیرون از اراده و خواست این ملت عملی انجام دهد، یک مطلب است.

این که من در جبهه‌های جنگ حاضرم و در آنجا در کنار آنها که می‌جنگند از موجودیت...

ما به‌عنوان نماینده شما زیر بار هیچ موافقتی که سرسوزنی از خاک شما و از جمهوری شما را به‌خطر بیفکند؛ نخواهیم رفت شما که می‌کوشید حقایق را وارونه جلوه دهید و حقیقت را غیر از آنچه هست، نشان بدهید، وقتی یک ملتی کسی را انتخاب کرده و به‌عهده او گذاشت تا پاسدار استقلالش باشد، چرا باید سخن‌هایی بگویید که موقع او را در جهان و در قبال دشمن ضعیف بگرداند؟ ما نه‌تنها تسلیم هیچ موافقتی که استقلال ما را ولو به‌اندازه خردلی لکه‌دار کند، به جمهوری اسلامی ما زیان برساند نمی‌شویم بلکه آن راه‌حلی را که متضمن مجازات متجاوز نباشد، نمی‌پذیریم‌ بنابراین لازم نیست من از شما بخواهم که به من اعتماد کنید، یقین دارم که در دل فردفرد شما اعتماد کامل وجود دارد و می‌دانید کسی که در میدان‌ها هرلحظه با خطر مرگ روبه‌رو است، برای آن می‌جنگد که استقلال میهن حفظ شود و در میهن اسلامی، جمهوری اسلامی قوام و دوام بیابد.

‌در داخل کشور کسانی هستند که موافق پیروزی ما در این جنگ نیستند و پیروزی ما را خطرناک‌تر از پیروزی دشمن می‌دانند، اینها که نمی‌آیند به‌طور علنی بگویند ما با پیروزی نیروهای مسلح مخالفیم، آنها عمده کوشش خود را صرف تضعیف رئیس جمهوری و شکستن روحیه نیروهای مسلح ما کرده‌اند، هرروز یک دروغ را می‌سازند و می‌روند از تریبون‌هایی که دارند، در میان مردم شایع می‌گردانند یک جریان تبلیغاتی گسترده به‌راه انداخته‌اند که به شما می‌گویم: من در حضور شما مردم تعهد می‌سپارم که همه ما در این جنگ تا پیروزی قطعی نیروهای مسلح مقاومت خواهیم کرد. این ملت عزیز و گرامی با ما همراه هستند و ناسزاها، اتهام‌ها و شایعه‌سازی‌ها و جعل خبرهای آنها تأثیری در خواست و اراده این مردم نمی‌کند.

آقایان نمایندگان محترم، دلیلی ندارد که فرض کنم که شما جز دلسوزی انگیزه‌ای در نوشتن این نامه داشته‌اید، با کمال علاقه و در نهایت صمیمیت به شما می‌گویم اگر در نامه خودتان دقیق شوید می‌بینید شما هم به من حق داده‌اید. شما در نوشته خود نسبت به اداره سه وزارتخانه که خوب اداره نمی‌شوند، اظهار نگرانی کرده‌اید. پس شما هم با من موافقید که این سه وزارتخانه خوب اداره نمی‌شوند، معنای طرح شما این است که همان کسانی که من موافقت نکرده‌ام که آن وزارتخانه‌ها را اداره کنند، به این کار ادامه بدهند. اگر شما بر این باورید که این اداره خوب نبوده است، به من حق داده‌اید، وقتی شما هم با من موافق هستید که این وزارتخانه‌ها خوب اداره نشده‌اند، برادران من، پس من هم مانند شما از روی دلسوزی به حال این مردم و این جمهوری موافق نبوده‌ام که اداره‌کنندگان کنونی، این وزارتخانه‌ها را اداره کنند.

اگر اینها به اداره توانا بودند، قطعاً در این 6 ماه این توانایی را نشان می‌دادند تا هم شما و هم مردم ایران متوجه بشوند که حق با پیشنهاد‌کننده بوده است و من به‌ناحق با کسانی که توانایی اداره داشته‌اند، مخالفت کرده‌ام. اینک که شما و ما بر این باور هستیم و مثل من موافق هستید که اداره صحیح نبوده است، معنای طرح دوفوریتی شما غیر از ادامه همین نوع اداره است؟ پس بهتر بود که شما دنبال علت می‌رفتید و می‌دیدید که چرا من با این عده مخالفت کردم البته به‌معنای آن نیست که آنها لیاقت و صلاحیت هیچ‌کاری را ندارند، شاید کارهایی باشد و حتماً هست که کمال لیاقت را برای اداره آن کارها دارند، اما معنای عدل آن‌طور که اسلام و قرآن به ما می‌آموزد، این است که هرچیز و هرکس را در جای خود قرار بدهیم.

‌اما ناراحت شده‌اید که من گفته‌ام تصویب این طرح عواقب خطرناک دارد، چرا مردم رئیس جمهور انتخاب می‌کنند؟ برای این که او دید عمومی و مربوط به تمام کشور داشته باشد و آن نقطه گذاشته است و نوشته است که: تحصیل این آزادی به‌عنوان زمینه کار و مبارزه و هدف انقلاب ایران جز فریب نیست. دقت می‌کنید گفته است تحصیل «این آزادی، کدام آزادی؟ این کدام آزادی، همان چند تا نقطه است. حالا من آن را در صفحه بعد عیناً برایتان می‌خوانم تا شما ببینید که با چه تقلب‌هایی تناقض می‌سازند تا به ضدرئیس‌جمهوری عمل کنند.

‌آن جمله اصلش این است. «یکی از این مسائل که واقعیتی دربر ندارد، می‌خواهند آن را زمینه اصلی قرار دهند، آزادی مستقل از استقلال است «من هفت ماه قبل از ریاست جمهوری گفته‌ام، آن آزادی که با استقلال همراه نباشد، فریب است، حالا هم در آغاز سخنرانی همین حرف را زدم در میدان آزادی هم همین حرف را می‌زنم و امیدوارم اگر در میدان شرف به خاک و خون افتادم، خون من هم بر زمین همین را بنویسد و تا زنده‌ام همین سخن را بگویم. اما این روزها در همین روزنامه برای این‌که یک مقصری برای این‌که این پولها را که به آمریکا داده شده است، پیدا کنند، راه افتاده‌اند و کشف کرده‌اند که چون من در مصاحبه مطبوعاتی گفته‌ام که ایران پولهای خود را از بانکهای آمریکایی خارج می‌کند آمریکایی‌ها هم فوراً پولهای ما را توقیف کرده‌اند. با این‌که من چندین نوبت این معنا را توضیح داده‌ام، اما «گوبلز» گفته است باید دروغ را آن‌قدر تکرار کرد تا همه آن را حقیقت بدانند. (گوبلز افسر تبلیغاتی هیتلر بود) و اما مطلب این بود که وقتی که من به وزارت خارجه رفتم، یادداشت‌ها و گزارش‌هایی که از آمریکا آمده بود، خواستم تا ببینم در کجای کار هستیم.

دو گزارش آمده بود که دستگاه کارتر تمام اقدامات اداری لازم را برای بلوکه کردن پولهای ایران انجام داده است و فقط منتظر امضای کارتر است. از بانک مرکزی هم چند نفری پیش من آمدند و همین مطلب را عنوان کردند و گفتند که باید در اولین فرصت ما این پولها را خارج کنیم. همان شب در شورای انقلاب پیشنهاد خارج کردن پولها را از دستگاه پولی آمریکا دادم و شورای انقلاب پذیرفت. آنهایی که از بانک مرکزی آمده بودند، در پشت در اتاق شورای انقلاب حاضر بودند و بلافاصله تصمیم شورای انقلاب را به آنها ابلاغ کردم.

آنها هم رفتند عمل کردند. یک روز بعد از آمریکا گزارشی رسید که کارتر این اوراق بلوکه کردن پولهای ما را امضا کرده است و تا چند ساعت دیگر اعلام خواهد شد، پس ملاحظه می‌کنید که تصمیم آمریکا بیش از آن گرفته شده بود و تنها کاری که برای ما می‌ماند، این است که پیشدستی در خارج کردن آن ارزها لااقل در اعلامش بکنیم تا بعدها از نظر حقوقی وضع ما بهتر باشد. از نظر روانی هم در وضعی عکس‌العملی قرار نگرفته باشیم. و من هم در ساعت 2 بعدازظهر آن روز این خبر را اعلام کردم، با این‌که من چند نوبت این توضیح را داده‌ام باز از نو مقاله پشت سرمقاله در همین زمینه.

حالا بسیار خوب، شما که تحقیق می‌کنید بایست از روز اول می‌کردید، بعد هم این چه ربط دارد به این‌که پول‌های ما را کم و زیاد بکنند و اما یک نمونه هم از کیهان راجع به دانشگاه بیاورم. مسئله انقلاب فرهنگی یک سلسله مقاله‌ها نوشته است که من امیدوارم در کارنامه بعضی نکات آن را جواب بدهم. یکی از آنها در مقام نوشته که شما بودید و به‌دستور شما دانشگاه تعطیل شد. من غلط کردم این‌چنین دستوری دادم! اگر این کار فیض و منزلتی دارد از من نیست من وقتی از خوزستان برگشتم دیدم تدارک داستان تازه‌ای دیده‌اند و وضع طوری بود که می‌خواستند در داخل یک آشوب عمومی به‌راه بیندازند و بعد هم دیدید که واقعه طبس پیش آمد تا وضع را برگردانند و جمهوری را سرنگون کنند.

اینها را آن‌موقع به‌تفصیل گفته‌ام، پرسیدم که دانشگاه را چرا باید بست؟ گفتند برای این که باید انقلاب فرهنگی شود و گفتیم این کار را در تعطیلات تابستان بکنید و حالا هم می‌گویم یک نسلی را نمی‌توان بلاتکلیف نگه‌داشت امام فرموده‌اند که انقلاب فرهنگی بشود نگفته‌اند که این کار تا قیامت طول بکشد. ما انقلاب اسلامی کردیم برای این‌که دانشگاهی بیانگر فکر مستقل و مبتکر و فرهنگ اسلامی ما و بیانگر روح استقلال‌طلب و آزادی‌جوی نسل امروز خود داشته باشیم و ما باید در اولین فرصت چنین دانشگاهی را باز کنیم. من این معنا را یک بار هم گفته‌ام.

یکی دو روز پیش کسی نزد من آمد که بنابر ادامه رویّه سابق در رادیو تلویزیون نیست یکی دو نوبت هم مخبران رادیو و تلویزیون برای مصاحبه آمدند و من نپذیرفتم و آنها هم همین صورت را نشان داده‌اند. خوب معلوم می‌شود که بنایشان بر لطف و عنایت در حق من بوده است به‌هرحال عده‌ای تلفن کردند که: شما چرا حاضر به مصاحبه نشدی؟ شما می‌دانید که من گفته بودم تا وقتی که رادیو و تلویزیون از سانسور پاک نشود این کار را نخواهم کرد اما دشمنی فردی و گروهی هم با کسی نداریم.

به‌نظرم در شأن جمهوری نیست که دستگاه تبلیغاتی انحصاری بگردد. در این جمهوری باید رادیو و تلویزیون اخبار را همان‌طور که واقع می‌شود بی‌کم‌وکاست منتشر کند.

قبل از این‌که من با شما خداحافظی بکنم و صحبت را تمام نمایم، می‌خواهم یک معنایی را با شما در میان بگذارم. روزی که مصدق از دنیا رفت، با آن‌که در ایران خفقان بود و خانواده او برای این که جنازه او به‌دست دژخیمان رژیم پهلوی نیفتد، با سرعت تمام به احمدآباد بردند.

رادیوها و خبرگزاری‌های جهان ساعت به ساعت مرگ او را به اطلاع مردم دنیا می‌رساندند. در روزنامه لوموند مقاله‌ای تحت این عنوان نوشتند: «معاصر کورش بزرگ مرد». نوشته بودند او متعلق به یک ایران تحت سلطه نبود. بیانگر هوش، عظمت، توانایی، اراده و استقامت آن ایران بزرگی بود که در روزگاران دراز در پهنه گیتی نقش خویش را در پیشبرد تمدن و ایستادگی در مقابل اقوام مهاجم ایفا کرده است.

سزاوار نبود در جمهوری اسلامی، در تاریخی که برای مدارس می‌نویسند او را دستیار سیدضیاء و عامل سیاست انگلیس بخوانند. این کار چیزی از شأن و مرتبت مصدق نمی‌کاهد‌ اما به‌گمان من به‌دست کسانی انجام می‌گیرد که با جمهوری اسلامی و با اسلام دشمنی دارند، می‌خواهند در فرزندان ما کینه پدید آورند‌ چرا‌که این سهل هرچه را باور کند، انگلیسی بودن مصدق را باور نخواهد کرد.

حالا هم آنها که در خدمت سلطه آمریکا می‌خواهند این جمهوری را از شکستی به شکستی بکشانند، همه‌جا تبلیغ می‌کنند که رئیس جمهور شما دو نفر را فرستاده است در آمریکا، آقای ریگان را ملاقات کنند!! آن دو نفر حالا اینجا هستند. خوب، آنها که این سؤال‌ها را مطرح می‌کنند، اگر قصد و غرضی ندارند، ممکن نبود با تلفن بپرسند این‌طور چیزی هست یا نیست؟ اصلاً با ریگان ما چه‌کاری داریم؟ کاری بازمانده است که محتاج به ملاقات و گفت‌وگو با آقای ریگان باشد؟ نه، این ملت اشتباه نکرده است. رأی خود را درست داده است. امیدوارم که من به‌عنوان رئیس جمهور بیان‌کننده شخصیت، حیثیت، شأن، مرتبت این ملت در جهان باشم.

آمریکا می‌داند که دشمن او در ایران کسی است که می‌گوید باید مردم ما و تنها مردم ما، درباره سرنوشت خودشان نظر بدهند، با تمام قوت در همان زمان که در مرزها سنگر به سنگر برای استقلال میهن اسلامی می‌جنگد در میدان آزادی و در همین‌جا مراقب آزادی‌های مردم است، اگر بنا است جوّ اجتماعی ما سالم بشود، بهتر است آنها که باید رعایت کنند رعایت نمایند وگرنه برای من چرا این نمی‌ماند که خود را تسلیم بر سرنوشت و رأی مردم کنم. من کسی نیستم که یک لحظه بدون خواست مردم در جایی که هستم قرار بگیرم، اما شما مردم نباید حالت افراد خروس‌باز را داشته باشید. کشور ما باید براساس تفاهم و موافقت و وحدت اداره شود اما معنای موافقت و وحدت این نیست که همه به حکم یک عده گردن بگذارند، معنای موافقت این است که نیروهای اسلامی معتقد به جمهوری اسلامی کار وحدت خود را شروع کنند و با توان و استقامت پیش بروند.

شما از من فراوان می‌پرسید که چه باید کرد. من به شما می‌گویم که تعهد ما دوجانبه بوده است. من تعهد سپرده‌ام که به انقلاب اسلامی خیانت نکنم، میهن اسلامی و استقلال آن را پاسداری کنم و برای آرمان‌های شما تا جان دارم بکوشم. شما هم فراموش نکنید تعهد سپرده‌اید که حمایت کنید و در صحنه‌ها حضور داشته باشد و تا شما در صحنه‌ها هستید، هیچ خطری استقلال ایران، آزادی شما و جمهوری اسلامی را تهدید نمی‌کند. من کاملاً امیدوارم که اداره‌کنندگان دستگاه رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها به راه انقلاب اسلامی بروند، ایجاد برخورد و جوسازی و تحریک نکنند.

‌اطلاعیه‌ای ‌به‌تعداد زیاد چاپ شده و بنا بوده است در پادگان مشهد توزیع کنند، سراسر مطالبی کذب و دروغ در آن نوشته‌اند از جمله در آن نوشته‌اند از من سؤال شده است که آیا من در دزفول در کاخ زندگی نمی‌کنم؟ آنها که در دزفول با من بوده‌اند و آنها که با من هستند، افرادی که نظامی، سرباز، پاسدار و همه آنها که در آنجا هستند، خوب ببینند که پخش‌کنندگان این ورقه‌ها به‌اسم گروهی از دانش‌آموزان مسلمان مشهد در حالی که دانش‌آموزان روحشان از این بازی‌ها خبر ندارد، به‌اسم آنهاست، راست گفته‌اند یا خیر؟

اینجا نمی‌خواهم حمل بر ستایش بشود، چندین نوبت، چون در جایی که من بودم، آنها که به دیدن من آمدند بعضی از آنها در اینجا حاضرند و آنها که با من زندگی کرده‌اند، می‌دانند من در جایی بوده‌ام که از صبح تا شام و از شام تا صبح زیر انفجارات گلوله‌های توپ بود و مرا شرم می‌آمد، با این‌که چندین نوبت با اصرار تمام از من می‌خواستند که به پناهگاه بروم و من شرمم می‌آمد که سربازان ما در سنگرها باشند و من در پناهگاه آن‌وقت اینها نوشته‌اند که من در قصر زندگی می‌کرده‌ام ولی خوب این شما را (پخش‌کنندگان اعلامیه را) لو می‌دهد.

معلوم می‌شود آن‌چه بیشتر مورد توجه شماست، همین چیزهاست. به‌هرحال این‌گونه تبلیغات شب و روز که من نمونه‌هایی از آن را نشان داده‌ام، این مردم را فریب نمی‌دهد. کاری نکنید که این مردم هرچه را می‌شنوند، عکسش را حقیقت بپندارند، بنابراین امیدوارم در عمل ببینیم که رادیو و تلویزیون ما آن‌طور که خواست اسلام است، با نهایت بی‌طرفی اداره می‌شود. به‌محض این‌که این معنا بر معلوم شد البته من هم مصاحبه خواهم کرد و هیچ برخورد شخصی در کار نیست‌ اما این صحیح نیست که رئیس جمهور منتخب مردم، بگوید چون در رادیو و تلویزیون سانسور وجود دارد، من مصاحبه نمی‌کنم، بعد بکند! مردم از او خواهند پرسید خوب چه شد؟ پس باید ما در عمل ببینیم که چنین کارها نمی‌شود.

در پایان سخن امید خود را به پیروزی این نسل به‌خواست خدا اظهار می‌دارم. در آن روزها که ما با دشمن روبه‌رو شدیم کمتر کسی باور می‌کرد که نیروهای مسلح ما بیش از 4 روز دوام بیاورند امروز 5 ماه و نیم است که جنگ ادامه دارد و نیروهای مسلح ما، دیگر نیروهای مسلح روز اول نیستند.

بسا کسان ممکن است عظمت مشکلات را که می‌بینند گمان ببرند نه این مشکلات را ما نمی‌توانیم حل کنیم اما من یقین دارم که این ملت بزرگ بر همه آن مشکلات پیروز می‌شود. من یقین دارم که هیچ مشکلی نیست که اراده ملت ما از حل آن عاجز باشد. شما مردم بدانید اینهایی که رخنه در نهادها کرده‌اند و شب و روز در این نهادها، بر ضد رئیس‌جمهوری تبلیغ می‌کنند، دشمنان انقلابند. دشمنان اسلامند. چه دلیل دارد که رئیس جمهوری مخالف مردان فداکار و مخلص و صمیمی باشد آنها که این تبلیغات را می‌کنند دو نظر دارند یکی روبه‌رو کردن این نهادها با مردم و یکی کشاندن این نهادها به دشمنی با رئیس‌جمهوری.

شما بدانید که اینها در رفتار من کمترین تغییری نمی‌دهد. نهادهای انقلابی ما بدانند که اگر خدای نکرده پشتیبانی مردم از بین برود، انقلاب با خطر جدی روبه‌رو می‌شود. آنها باید همیشه محبوب مردم باشند و کسانی که در میان آنها رخنه می‌کنند و به کارهایی از آن قبیل که امروز می‌کنند، مبادرت ورزند دشمنان و خائنان به شما هستند.

می‌گویند که در خیابان این چماق‌داران مشغول وظیفه رذالتند، آرام باشید! خود من الآن می‌آیم آنجا جلوی دانشگاه، الآن به آنها اخطار می‌کنم فوراً جلو دانشگاه را تخلیه کنند و اگر چنین نکردند، خود من به آنجا می‌آیم. ترجیح می‌دهم که امروز به‌دست تبهکار آنها کشته بشوم بلکه رسم چماق‌داری در این کشور از میان برود.

امروز این‌طور که به من گفته‌اند نیروهای انتظامی را نه باطوم دادند و نه وسیله داده‌اند لابد این هم جزو برنامه بوده است. به‌هرحال شما مردم آرامش خودتان را حفظ کنید! از برخورد تا می‌توانید خودداری بکنید! اگر اخطار ما مفید واقع نشد، آن‌وقت نوبت شماست که وارد عمل بشوید، با آرامش دانشگاه را ترک بگویید و از خدا بخواهید که این‌گونه اتفاق‌ها بنای وحدت این ملت را متزلزل نکند و امروز بحمدالله بسیاری چیزها از حرکت اینها بر ما معلوم شد.

اگر می‌گفتند که ما اینها را نمی‌شناسیم، امروز اینها براثر حسن عمل شما دستگیر و تحویل مقامات انتظامی شدند و مشخصات آنها معلوم شد و مشخص شد که از کجا آب می‌خورند. امیدواریم که دیگر بهانه‌ای نباشد و همه بدانند که اگر در برابر این‌گونه اشخاص قاطعیت لازم به‌خرج داده بشود، امنیت قضایی به این کشور بازنمی‌گردد و بدون امنیت قضایی ما نخواهیم توانست جمهوری را به راه صواب ببریم.

خواهران و برادران من، دفعه پیش که صحبت کردم عده‌ای تلفن کردند و نامه نوشتند که شما کوتاه آمدید، شاید حالا هم عده‌ای از شما بروید و همین کار را بکنید اما بدانید که کار رئیس جمهوری خروس‌بازی و جنگ خروس نیست. کار رئیس جمهوری بیان حقایق و ایجاد آگاهی در مردم است و کوشش است برای این‌که اساس وحدت در جامعه از بین نرود، آن مقدار از مخاطب هم که گفتم در مقام این بود که عده‌ای هستند که بدون اطلاع و خودسر عمل می‌کنند و وقتی که شما اینها را به‌پای عده‌ای دیگر بنویسید، بر پای کشور است. ما باید هرچیزی را تحقیق کنیم و تا به آخر برویم و کشور خودمان را محیط امنی بگردانیم.

این که رئیس جمهوری برای صحبت بیاید و عده‌ای با اسلحه سرد و گرم برای اخلال بیایند، این جمهوری، جمهوری نیست که بتواند دوام بیاورد. مگر این‌که شما مردم همان‌طور عمل بکنید که کردند، از این پس هم باید به این چماق‌دارها که معلوم است چه‌کسانی هستند بگویم که: بدانید و چماق‌هایتان را هم بشکنید. مگر از کار مغز چه زیانی دیدید که آن را با چماق عوض کردید؟ به‌جای چماق‌های‌تان مغزهای‌تان را به‌کار بیندازید! آن‌وقت خواهید دید که جوّ اجتماعی ما تا کجا سالم، پاک و منزه خواهد شد. این جمهوری به‌خواست خدا و با پشتیبانی بی‌دریغ شما مردم از خطرها خواهد گذشت و پیروز خواهد شد.

***حاشیه سخنرانی رئیس‌جمهور به‌نقل از روزنامه کیهان***

بعدازظهر پنج‌شنبه گذشته دکتر بنی‌صدر به‌مناسبت سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق برای گروه‌های مختلف که در زمین چمن دانشگاه تهران گرد آمده بودند سخنرانی کرد. شرکت‌کنندگان در این مراسم در زمین چمن و در قسمتی از خیابان ضلع جنوبی و شرقی زمین چمن جمع شده بودند و جایگاه سخنرانی نیز در مقابل جایگاه خطبه‌های نمازجمعه بر روی بالکن ساختمان واقع در شمال زمین چمن در نظر گرفته شده بود.

اکثر شرکت‌کنندگانی که در زمین چمن خصوصاً در جلو و شرق نشسته بودند را دختران و پسران محصل بین سنین 14 تا 18 سال تشکیل می‌دادند و نظمی که در شعارها، نشستن، حرکت و تهاجم از خود نشان می‌دادند، نشان‌دهنده یک نظم و تشکیلات از قبل سازمان داده شده بود که به‌نظر می‌آمد که غالب آنان از اعضا و «میلیشیای» سازمان مجاهدین خلق باشند.

در وسط زمین حدود 400 نفر دختر با روپوش‌های غالباً به‌رنگ سورمه‌ای به‌طور منظم نشسته و پلاکاردهایی با عناوین زیر در دست داشتند: «چوب، چماق، شکنجه دیگر اثر ندارد»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «مسلمان به‌پاخیز، حزب شده رستاخیز»، «صدا و سیمای ما از انحصار حزبی آزاد باید گردد» و چند پلاکارد با عنوان: «درود بر مصدق، سلام بر آزادی». در وسط زمین همچنین پلاکاردی که بر روی آن جمله‌ای از دکتر مصدق نوشته شده بود و پوستری از آیت‌الله شریعتمداری به‌چشم می‌خورد.

در خارج از دانشگاه و خیابان‌های جنوبی و شرقی زمین گروه مخالف در دسته‌هایی چند، در حالی که پلاکاردها و عکس‌هایی متعدد از دکتر مصدق (در حین تعظیم و بوسیدن دست شاه معدوم و همسرش ثریا) و صباغیان (درحین فشردن دست و تعظیم دربرابر هویدای معدوم) را در دست داشتند شعارهایی با این عناوین می‌دادند: «جمهوری اسلامی راه مصدق نمی‌ره». «پینوشه، پینوشه، ایران شیلی نمی‌شه». «کوبنده توده‌ای، ولایت فقیه است»، «ضدملی‌گرایی، ولایت فقیه است»، «اینها بودند می‌گفتند، بختیار، سنگرت را نگه‌دار!»، «مرگ بر لیبرال!»، «تا مرگ شاه دوم نهضت ادامه دارد». عنوان تعدادی از پلاکاردهایی که مخالفین در دست داشتند جملاتی از بیانات امام و به‌شرح زیر بود. «ما چقدر از ملی‌گراها سیلی خورده‌ایم»، «افراد ملی‌گرا به‌درد ما نمی‌خورند»، «ملی‌گرایی خلاف اسلام است»، «ملی‌گرایی اساس بدبختی مسلمین است»، «نگذارید بگویم در زمان ملی‌گراها چه بر ما گذشت».

چند دختر چادرمشکی نیز در میان زمین چمن پلاکاردهایی از سخنان امام بر ضدملی‌گرایی و عکس‌هایی از امام در دست داشتند که مورد یورش جوانی در بین جمعیت واقع شده و جوان مذکور، پلاکاردها و عکس امام را پاره‌پاره کرد و به هوا پرتاب کرد. در این هنگام جمعیت با کف‌زدن از جوان تشویق به‌عمل آوردند.

قبل از شروع سخنرانی دکتر بنی‌صدر نواری از یکی از سخنرانی‌های دکتر مصدق پخش شد که مرتب با شعارهای «چوب، چماق، شکنجه دیگر اثر ندارد»، «حزب چماق‌به‌دستان در پیشگاه ملت افشا باید گردد»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و با کف‌زدن‌ها و سوت‌های ممتد ابراز احساسات به‌عمل می‌آمد.

در ساعت 3:40 دقیقه بعدازظهر دکتر بنی‌صدر در میان کف‌زدن‌ها و سوت‌های حضار به جلوی جایگاه آمد و برای ابراز احساساتی که می‌شد، دست تکان می‌داد. دختران و پسرانی که در جلوی جایگاه بودند، به‌صورت کاملاً منظم شعارهای زیر را می‌‌دادند: «حزب چماق‌به دستان افشا باید گردد»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد». عده‌ای از مردم نیز شعارهای «بنی‌صدر، بنی‌صدر، حمایتت می‌کنیم»، «فرمانده کل قوا بنی‌صدر»، را می‌دادند که دختران مذکور از دادن این شعارها خودداری کرده و خود این شعار را دادند: «مسلمان به‌پاخیز، حزب شده رستاخیز».

بنی‌صدر سپس پشت میکروفن قرار گرفت و شروع به سخنرانی کرد. در خیابان‌های ضلع جنوبی و شرقی زمین چمن همچنان شعارهایی موافق و مخالف داده می‌شد و عده‌ای هم به بحث با یکدیگر مشغول بودند.

چند تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به‌اسامی دکتر کاظم سامی، تقوی، معین‌فر، صباغیان، دکتر سحابی، و همچنین شمس آل‌احمد، منصور فرهنگ، سعید سنجابی، علیرضا نوبری نیز در جایگاه حضور داشتند.

در حین سخنرانی چند بار از جانب گروهی که به‌نظر می‌رسید «میلیشیا» باشند، گفته شد: بنی‌صدر، بنی‌صدر بلندگو را قطع کردند. در این هنگام بنی‌صدر به مخالفان اخطار کرد که اگر مأموران انتظامی از عهده دستگیری آنها برنیایند، این کار را به مردم خواهد سپرد. پس از مدتی که از سخنرانی گذشت، یک فشفشه دست‌ساز در ضلع شمال شرقی زمین برتاب شد که صدای سوختن و آتش آن نظرها را به خود جلب کرد. بلافاصله تعدادی سنگ نیز به‌طرف زمین چمن پرتاب شد.

در پی این وقایع این شعارها از طرف دختران و پسران و سپس جمعیت موافق داده شد: «مراسم را حزب به‌هم می‌زند»، «اخلال تو میتینگ‌ها کار حزبه»، «بنی‌صدر، بنی‌صدر، بلندگو را قطع کردند»، «چماق‌دار، چماق‌دار مرگ فرا رسیده»، «نصر من الله و فتح قریب، مرگ بر این حزبک مردم‌فریب!»، «مرگ بر بهشتی!»، «بنی‌صدر، بنی‌صدر افشا کن، بهشتی را رسوا کن!».

بنی‌صدر در قسمتی از سخنانش در حالی که چند برگه و کارت شناسایی را نشان می‌داد آنها را متعلق به چند تن از افراد کمیته و حزب جمهوری اسلامی خواند که آنان را به‌عنوان چماق‌دار دستگیر کرده‌اند. پس از اعلام این مطلب بنی‌صدر با شعارهای «مرگ بر بهشتی»، «سردسته چماقداران بهشتی»، مورد تشویق قرار گرفت.

سپس بنی‌صدر از مردم خواست که دور گروهی را که شعار مخالف می‌داد، خالی کنند تا مشخص شوند که عملی نشد. در این هنگام از ضلع غربی و جلوی جایگاه گروهی در حالی که پا به زمین می‌کوبیدند این شعار را دادند: «بنی‌صدر، بنی‌صدر، حکم تهاجم بده!». پس از مدتی که این شعار را تکرار کردند بنی‌صدر گفت: «شما مردم اینها را با آرامش از اینجا بیرون کنید، اینها را بیرون کنید.» ناگهان آن دسته از پسرهایی که در کنار دیوار ضلع شرقی مستقر بودند از دیوار با کمک یکدیگر بالا رفتند و پس از چند لحظه افرادی را که سر و صورتشان را ضربه‌های مشت شکافته و خونین کرده بود در حالی که به‌شدت با مشت و لگد بر سر و صورت و بدنشان می‌کوبیدند از دیوار به پائین پرتاب می‌کردند و افراد پلیس و افراد گارد رئیس جمهوری آنها را گرفته و به زیر جایگاه منتقل می‌کردند.

صحنه‌های فجیعی به‌وجود آمده بود، افرادی که از زمین چمن بالا رفته بودند مرتب اشخاصی را که «ریش و اورکت آبی» ‌به‌تن داشتند در حالی که با مشت به سر و صورتشان می‌کوبیدند و خطاب به آنها شعار مرگ بر چماق‌دار می‌دادند! به پائین و به میان هوادارانشان در زمین چمن پرتاب می‌کردند. هوادارانشان هم در زمین چمن با ولعی وصف‌ناشدنی به جان آنها می‌افتند و تا آنجا که در توان داشتند با مشت و لگد آنان را زده و به جلو می‌کشاندند و تحویل پلیس‌هایی که در جلو مستقر بودند، می‌دادند.

تعدادی از این پلیس‌ها نیز کار مشت و لگد آنها را به همدیگر پاس می‌دادند که از جانب تعدادی از مردم و چند تن از خود پلیس‌ها به همکارانشان می‌گفتند پلیس حق ندارد کتک بزند. در حین درگیری‌ها، بنی‌صدر چند بار از افراد خواست که شعار تحریک‌آمیز ندهند و کسی را نیز کتک نزنند، ولی مهاجمین همچنان به مضروب ساختن اشخاص دلخواه خویش که ریش یا اورکت داشتند، ادامه می‌دادند. این صحنه‌ها مدتی ادامه یافت و مهاجمین در حالی که حالتی وحشیانه به خود گرفته بودند با شعارهایی که به‌وسیله دوستانشان داده می‌شد بیشتر تحریک می‌شدند و شعارهایشان عبارت بود از: «چماقدار، چماقدار، مرگت فرا رسیده»، «مرگ بر بهشتی!»، «ایران را گورستان چماق‌دار می‌کنیم»، «بزن، بزن، حقشه».

بنی‌صدر در ادامه سخنانش یک بار هم به صدا و سیمای جمهوری اسلامی حمله کرد که با کف و سوت برایش ابراز احساسات شد. وی در حین سخنانش به مسافرت سعید سنجابی و منصور فرهنگ که روزنامه‌های خارجی نوشته بودند‌ برای ترتیب دادن ملاقات بین بنی‌صدر و ریگان در 19 اسفند، به آمریکا مسافرت کرده بودند، و همچنین چند هفته پیش در مجلس تعدادی از نمایندگان خواستار تکذیب آن از طرف رئیس جمهور در صورت عدم‌صحت آن شده بودند، اشاره کرد و آن دو تن را به جایگاه فراخوانده و این کار را تکذیب کرد.

بنی‌صدر همچنین چند بار در حین سخنرانی برگه‌ای شناسایی را که به‌وسیله مهاجمین از افراد مضروب به دست آمده بود را نشان داده و آنها را متعلق به افراد کمیته‌ها اعلام کرد.

بنی‌صدر در رأس ساعت 6 به سخنان خود پایان داد و شرکت‌کنندگان در حالی که شعارهایی بر علیه «دکتر بهشتی» می‌دادند دانشگاه را ترک گفتند. در پایان مراسم در جلوی درب جنوبی دانشگاه چادری که در آن نمایشگاه عکس ترتیب داده می‌شد و یا کتاب در آن به فروش می‌رسید همچنان می‌سوخت. این چادر در حین مراسم به‌وسیله گروهی که پلاکاردی با عنوان «چادر وحدت، مرکز چماق‌داری» در دست داشتند ‌آتش زده شده بود.

انتهای پیام/*