آیا از خود پرسیدهاید چه کردید که امام طلب مرگ کرد؟
خبرگزاری تسنیم : مرحوم سیداحمد خمینی در رنجنامه خود به آیتالله منتظری مینویسد: آیا از خود پرسیدهاید که چه کردید که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم ، سید احمد خمینی یادگار امام، در بیست و چهارم اسفند 1324 هـ. ش در محله پارک اتابکی شهرستان قم دیده به جهان گشود و در بیست و پنجم اسفند 1373 دیده از جهان فرو بست.چهار سال پیش از تولدش، قوای متجاوز متفقین خاک میهن را اشغال کردند، و شش سال پیش از وفاتش، بعثیهای عراقی از کشور بیرون رانده شدند.
وی در طول عمر و علیالخصوص پس از شهادت سید مصطفی، در کنار امام و یار مطمئن ایشان بود. سید احمد پس از عزل آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری توسط امام خمینی، رنج نامهای را خطاب به آقای منتظری نوشت و در آن از اشتباهات وی سخن گفت.
بر همین اساس و در سالروز وفات این یادگار امام، به بازخوانی رنجنامهای که توسط وی خطاب به آیتالله منتظری انتشار یافت، پرداختیم. در بخش اول این رنجنامه که با عنوان "نامههایتان دل امام را خون کرد" منتشر شد، به توصیههای امام خمینی و در نهایت نامه ایشان مبنی بر اتهامات مهدی هاشمی، برادر داماد آیتالله منتظری اشاره شد که ایشان خیرخواهانه از منتظری خواسته بودند که نگذارند اعتبارشان توسط افرادی همچون مهدی هاشمی که متهم به قتل و انباشت سلاح بود، لکهدار شود اما منتظری پس از دریافت این نامه گفت که امام با این نامه خواب را از چشم من گرفت و من هم نامه ای نوشتم که خواب را از چشم امام بگیرد.
در بخش دوم نیز همان طور که از نظر خوانندگان گذشت، به چشم بستن آیتالله منتظری بر واقعیات و حمایت همه جانبه وی از مهدی هاشمی تا جایی اشاره دارد که وی او را مردی مخلص اسلام و انقلاب و حتی از شخص امام هم خوش استعداد و خوش درک میداند و مینویسد مهدی هاشمی در عقل، تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالاتشان، بهتر است.
بخش سوم و پایانی رنجنامه سید احمد خمینی را که در 9 اردیبهشت سال 68 ، 33 روز پس از عزل منتظری از قائممقامی حضرت امام نگاشته شده است، را میخوانید:
حضرت آیتالله:
نامههای اخیر شما در دفاع از منافقین خیال میکنید کار خودتان بوده است؟ بعداً سخنان آقای مهدی هاشمی را میآورم که چگونه این طیف در طول چند سال کار روی شما موضع شما را به طرف دفاع از منافقین سوق دادند و جنابعالی را به سقوط کامل پیش حزبالله کشیدند.
یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند وقتی بلند شدید بروید امام فرمودند:
«بیشتر حرفهای شما درست نبود. خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند.»
امام تنها همین دو جمله را فرمودند آیا از خود پرسیدهاید که چه کردید که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟
آقا مهدی در این مورد میگوید:
«آقا هادی از من خیلی داغتر بود او میگفت خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد.»
میدانید این حرفها را آقا مهدی چه وقتی زده است؟ زمانی که میخواستند اعدامش کنند. او گفته بود میخواهم هیچ چیز نگفته نداشته باشم تا بلکه خدا مرا بیامرزد عین نوار ایشان موجود است. اصل این را با سند در جای دیگری نقل میکنم.
حضرت آیت الله:
آیا هنوز معتقدید بیت شما پاکِ پاک است. آیا هنوز بر این عقیدهاید که امام با دوست خود به صورتی خوب عمل نکرده است؟
در همان نامه بدون تاریخ به امام نوشتهاید:
سند شماره 41:
«حضرتعالی با این کار، آخوندهای مخالف را که تا اندازهای ترس و یا شرم حضور داشتند، جری کردید و به آنان امکان ضربه زدن را دادید.»
آیا ترس و شرم آخوندهای مخالف و دشمن شما با دستگیری مهدی هاشمی بریزد بهتر است یا دوستان شما به خاطر دفاع شما از او، با جنابعالی بد شوند؟ شما غیر از بعضی از دوستان حضرت امام دوستی ندارید، اینها را به خاطر تحلیلهای غلط طیف آقا مهدی از دست ندهید.
در همین نامه بدون تاریخ که در قضایای مهدی هاشمی نوشتهاید، آوردهاید:
سند شماره 42:
«ضربهای که به اسم حضرتعالی و در پوشش حمایت از من و بیت من به من زده شد از همه ضرباتی که آخوندهای مخالف در رژیم گذشته و در زمان حال زدند و میزنند بیشتر بود.»
آیا امام میخواست سید مهدی را از کنار شما دور کند، حمایت از شما نبود که میفرمایید در پوشش حمایت از من، به من ضربه زدید؟
آقا مهدی به اعتراف خودش در چند جلد از پروندهاش آورده است که
(1) ساواکی بود.
(2) در قتلها و توطئهها شرکت داشت.
(3) خود را به دروغ به مظلومیت میزد و شما را تحریک میکرد.
(4) اخبار و اطلاعات غلط به شما میداد.
(5) لغزشهای بزرگی در حریم شما داشت.
(6) آتش جناح بندیها را بر ضد مسئولین کشور مشتعل ساخت.
(7) اطلاعات سری مملکت را که به شما میرسید در اختیار افراد خام مینهاد.
(8) مردم را قبل از انقلاب تشویق به عضویت در حزب رستاخیز مینمود.
(9) به خانواده سلطنتی دعا میکرد.
(10) اختلاف افکنی بین سپاه و کمیته که منتهی به قتل چند نفر گردید. و سپاه لنجان و خمینی شهر را تحریک نمود که در مقابل سپاه اصفهان مقاومت کنند.
(11) نگهداری اسناد طبقهبندی شده و اطلاعاتی سپاه پس از انحلال واحد نهضتها.
(12) مبادرت به نشر اعلامیه علیه مسئولین کشور به نام روحانیت بیدار و حوزه علیمه و فضلای تبریز.
(13) اقدام به جعل و نشر اوراقی به نام طلاب و فضلای افغانی علیه وزارت خارجه.
(14) توطئه در میان صفوف مبارزین افغانی که منتهی به خونریزی شد.
(15) تقویت نیروهای معترض نجف آباد.
خلاصه این که خود او به داشتن صفتهایی مثل شیطان، لاابالی، مجسمه شر، فساد، حیلهگری، قدرتطلبی، غرور، عجب، خودمحوری، استبداد، ریا، تکبر، خودبزرگ بینی، ضعف و تدین، فرو رفتن در منجلاب خط و خط بازی، منحرف، معیوب، آلوده، اعتراف و اذعان کرده است آیا اگر کسی او را که دارای این اعمال و اوصاف است از شما دور کند، به شما خدمت نکرده است؟ و تحت پوشش حمایت از شما به شما ضربه زده است؟
او خود در صفحه 27 می آورد:
سند شماره 43:
«خلاصه کلام این که آخرین و خطرناکترین اندیشه انحرافی من این بود که با موقعیتی که نزد فقیه عالیقدر برای خودم درست کردهام و (با) اعتماد مطلق بیت ایشان، انتقام بیمهریها و کملطفیهایی که مسئولین نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند، بگیرم و در این رهگذر از توطئهگری، افشاگری، تهمتزدن، جوسازی و ایجاد بدبینی دریغ نمیورزیدم و از نظر نفسانی خود را متکی به جهات مختلفی میدیدم، از حمایت رهبری آینده انقلاب گرفته تا محبوبیت نزد اقشار ناراضی جامعه و افراد تندرو...»
حضرت آیت الله:
با این اوصاف، وقتی امام میفرمایند ایشان در کنار شما نباشند، حمایت از شما نیست؟ اگر شما حاضر نیستید در مقابل این که امام میفرمایند آقا مهدی آنجا نباشد، امام را تحسین کنید، آقا مهدی در همین پرونده میگوید من به تیزهوشی امام که مرا در چند ملاقات شناخت و نگذاشت من در کنار رهبری آینده باشم آفرین میگویم (نقل به معنی).
در همین نامه بدون تاریخ آوردهاید:
سند شماره 44:
« نمیدانم از بهرهبرداری ضدانقلاب و آخوندهای مخالف و تفسیرهای رادیوهای بیگانه و خوشحالی آنان تا چه اندازه مطلعید.»
حضرت آیت الله:
از شما میپرسم آیا ملاک انجام کار حق، تنها خوشحالی یا بدحالی ضد انقلاب است که اگر خوشحال شوند کار حق را نباید انجام داد؟ امروز اگر ما سلمان رشدی را هم اعدام کنیم رادیوهای بیگانه ضدانقلاب و غرب و شرق بهره برداری میکنند، پس ما نباید حکم خدا را در باره او جاری کنیم؟ در ضمن ضدانقلاب از اعدام آقا مهدی هرگز خوشحال نشده است.
در نامه به امام نوشتهاید:
سند شماره 45:
«شنیده شد فرمودهاید فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض کرده است البته حضرتعالی را شاه فرض نمیکنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق میگویم. »
حضرت آیت الله:
اطلاع دقیق شما که معلوم شد چگونه است. مثل این حرف شماست که در نامهای به امام نوشتهاید:
« من از کارگردانان اطلاعات در مورد زندانها اطلاعاتم بیشتر است!»
تو را به خدا این حرف خندهدار نیست؟ آیا شما از وزارت اطلاعات بیشتر اطلاع از وضع زندانیان و زندانها دارید؟ از اینها گذشته لابد یادتان نرفته است که به امام نوشتهاید:
« حق را میگویم اگر چه تلخ باشد. من تمام خصوصیات سید مهدی را میشناسم او مخلص اسلام و انقلاب است فردی متدین است از بچگی او را می شناسم تقوای او از آقای ری شهری کمتر نیست.»
حضرت آیت الله:
آیا اطلاع دقیق شما از همین گونه که نوشتم نیست؟ اصلاً این سؤال برای من همیشه مطرح بوده است که چرا شما زود و سریع اطلاع دقیق از قضایا پیدا میکنید؟ آیا واقعاً از خود پرسیدهاید که چرا این قدر زود قطع پیدا میکنید؟ برای روشن شدن منشأ این اطلاع دقیق توجه شما را مجدداً به نوشته مهدی هاشمی جلب میکنم:
سند شماره 46-19:
«ایجاد تسهیلات لازم جهت ملاقات نیروهای مسئلهدار و معترض با آقا، چون دکتر پیمان و وابستگان به نهضت آزادی و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادی چون ارمی (طلبه منافق تائب) در بیت آقا. او (آقا هادی) در این باره می گفت به نظر آقا چون این افراد (منافقین) تائب هستند رفت و آمدشان بلااشکال است.»
حال شما خود قضاوت کنید منشأ یک چنین دیدگاهی با توجه به رفت و آمد لیبرالها و منافقین و با توجه به تحلیلی که شرح آن در پرونده آقای مهدی هاشمی (سندهای 24/1 تا 24/4) رفت چیست؟ و نیز خود قضاوت کنید که منشأ چنین دیدگاهی از شما با توجه به این که آقا هادی معتقد به کانال احتیاطی و یدکی در خارج از کشور آن هم از طریق منافقین بود و علاوه بر این معتقد بود منافقین بر این رژیم ارجحیت دارند، چه میتواند باشد؟ آیا با آنچه در بالا آمد به نتیجهای غیر از این می رسیدید که بگوئید.
«جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است؟»
حضرت آیت الله:
آیا برادران بسیار خوبمان در اطلاعات و زندانها مانند حضرات حجج اسلام ری شهری، فلاحیان، رازینی، نیری، پورمحمدی، رئیسی، و بسیاری دیگر از همین افرد خوب یعنی برادران مبارزی که به قول امام همه گونه ناسزا را از سادهاندیشان موجه تحمل میکنند و خم به ابرو نمی آروند، از تیمسار نصیری، تیمسار مقدم، ثابتی، منوچهری، حسینی، کمالی و دیگر شکنجهگران شاه در سایر شهرستانها بدترند؟ آیا آقایان روی ایادی شاه را سفید کردهاند؟
آیا مدیرکلهای اطلاعات و رؤسای ادرات اطلاعات و مسئولین دادگاههای انقلابی و زندانها که کثیری از آنان روحانیون پاک باختهای هستند که جانشان را کف دستشان گذاشتهاند و از امنیت و آسایش این مردم و مملکت دفاع میکنند از مدیرکلهای ساواک شاه بدترند؟ آیا فرزندان امام زمان در اطلاعات و دادستانیها و زندانها مانند کسانیاند که از خائنترین و کثیفترین افراد جامعه طاغوت انتخاب میشدند؟
آیا آقا مهدی هاشمی این همه ارزش داشت که شما چشم از بدیهی ترین مسائل بپوشید و خود را تا این اندازه به ورطه سقوط بکشانید. آیا بچههای اطلاعات اکثر قریب به اتفاقشان از فرزندان متدین افراد این جامعه نیستند؟ شما در آخرت جواب این سؤال را دارید؟ آیا واقعاً از اینگونه حرفها و قضاوتها پشیمان نشدهاید؟ انشاءالله که شدهاید.
امام در جواب نامه آقای ری شهری در مورد طیف مهدی هاشمی در تاریخ 66.4.16 میفرمایند:
سند شماره 47:
«با تشکر از زحمات اعضاء محترم وزارت اطلاعات، این سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه که در جنگ با ایادی استکبار در داخل کشور صدمات بسیاری دیدهاند و از طعن و لعن ضد انقلاب و اغفال شدهها نرنجیده و وظیفه اسلامی میهنی خود را انجام میدهند، با شرایط وزیر محترم اطلاعات آقای ری شهری موافقت مینمایم انشاءالله خداوند به همه شما توفیق بیشتر عنایت فرماید.
روح الله الموسوی الخمینی»
حضرت آیت الله:
صمیمانه از شما میخواهم سؤال کنم: چه دستی در کار بود تا شما را از امام تا این حد جدا کرد که شما اطلاعات و مسئولان زندانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی را از ساواکیهای شاه بدتر میدانید ولی امام آنها را سربازان گمنام امام زمان علیه السلام مینامند؟ آیا غیر از این است که شما افرادی را که به اقرار خودشان تمام اوصاف زشت مثل شیطان، لاابالی، مجسمه شر و فساد، حیلهگر، توطئهگر، ریاکار و قدرت طلب، غیرمتدین، منحرف، معیوب، آلوده به گناه و بسیاری دیگر از این اوصاف دارا بودهاند متقی، متدین، مدیر، مدبری میدانید که از بچگی بزرگشان کردهاید و از همه خصوصیاتشان مطلعید و ایشان را خوب میشناسید و الحق هم که چقدر خوب شناختید!! ولی امام با تیزهوشی مخصوص خود او را شناخت و بعد هم معلوم شد که شناخت امام چقدر مبتنی بر واقعیات و حقایق بوده و شناخت شما چقدر با سادهاندیشی همراه بوده است و متأسفانه اعتماد شما به این افراد که تعدادشان هم در بیت شما کم نیست موجب گشت چنین اطلاعات مغرضانه و بیاساسی به شما داده شود تا شما سربازان امام زمان علیه السلام را از ساواکیهای شاه بدتر بدانید.
به گوشهای از نامه مهدی هاشمی چند ساعت قبل از اعدامش خطاب به خودتان توجه کنید:
سند شماره 48:
« چه کسی جز ایشان (آقای هادی هاشمی) تحت تأثیر حساسیتها و تحلیلهای ذهنی غلط از روند انقلاب و تحولات کشور پندارهای شیطانی بر ضد امام امت روحی فداه را در ذهنیت خود و اندیشه اطرافیان پرورش میداد که نتیجه آن گزارشات انحرافی و مکتوب من و القائات تحریف شده ایشان (سیدهادی) خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء عظام و سلاله ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام بود؟ »
شاید خدا او را به خاطر بازگوکردن حقایقی که موجب روشنگری نسلهای آینده انقلاب میگردد بیامرزد.
حضرت آیت الله:
اگر این نامهها و مصاحبهها و نوشتههای آقا مهدی هاشمی را نشان شما و افراد بیتتان نمیدادیم، امروز نمیتوانستیم ثابت کنیم که شما بلندگوی منافقین و لیبرالها شدهاید.
نمیتوانستیم ثابت کنیم که تمام نوشتههای شما از گزارشات انحرافی و مکتوب طیف مهدی هاشمی و القائات تحریف شده سید هادی خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است. و از آنجا که خدا با امام است باید آقا مهدی هاشمی را هدایت کند به بازگو کردن مسائل تا توطئه بزرگ بیت شما علیه امام خنثی گردد.
والله این بخاطر پاکی امام است که افراد بیت شما که تصمیم داشتهاند جنابعالی را وادار کنند تا نامههای بسیار زننده علیه امام بنویسید معرفی کردند. این از خلوص و تنهایی امام است که ناگهان مهدی هاشمی فریاد می زند و اعتراف میکند که:«آقاهادی هاشمی در فکر دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است.»
آیا دیگر کسی حرفهای ضد انقلاب را باور میکند که حذف آقای منتظری تصفیهای است از طرف جناحی از حکومت علیه جناحی دیگر؟ آیا کسی باور میکند که امام یک تصمیم عجولانه گرفتهاند.
آیا برداشت شما از سربازان گمنام امام زمان یعنی فرزندان متدین و سلحشور مردم شریف ایران موجب نشده است که دل امام خون شود و با قلبی شکسته در نامه اخیر با شما صحبت کنند.
در همین نامه بی تاریخ نوشتهاید:
سند شماره 49:
«من حدس می زدم روزی حضرتعالی از اکثر علاقهمندانتان منقطع شوید ولی گمان نمیکردم به این زودی عملی شود.»
مهدی هاشمی در نامهای چند لحظه قبل از اعدام خود به برادرش آقا هادی نوشته است:
سند شماره 50-21:
«اکنون که چند لحظه بیشتر به مرگم نمانده است چند نکته را اجمالاً تذکر میدهم، شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگنظری که داشتی و همه چیز را با معیاهای ناقص خودت میسنجیدی، سبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سردادی که خدا میداند چه گناه بزرگی مرتکب شدی.»
***دامادتان آخرین ضربه را به شما زد***
حضرت آیت الله:
امام از دوستانش جدا نشد؛ داعیه آقا هادی، انفصال شما را از نظام و امام و مسئولین و مردم حزب الله به بار آورد. و کسی که از نظام جدا شد از دوستان هم جدا شده است چرا که دوستان شما اداره کنندگان نظامند نه دشمنان شما. و متأسفانه ضربه آخر را هم آقا هادی به شما و نظام زد و آن این که شما را به جایی رساند که نگذاشت فریاد اعتراض مردم را که از دفاع شما از منافقین و لیبرالها بلند شده بود، بشنوید، چرا که او تصمیم گرفته بود حرفهای منافقین را از دهان شما بزند و دیدید که موفق هم شد.
من از شما خواهش میکنم کمی بیرون از دایره تفکرات آقا هادی و آقا مهدی فکر کنید که شما چه کسانی را از دست دادهاید و در عوض چه کسانی را جذب کردهاید؟ آیا از دست دادن امام کم تأسف دارد؟ از دست دادن طلبههای خوب که نزد شما آنها را بد جلوه دادهاند باعث تأسف نیست؟ آیا از دست دادن فرزندان امام زمان علیهالسلام در اطلاعات و کمیته و سپاه و جهاد و نهادهای انقلابی خسارتی کوچک برای شما بود؟
بار دیگر دوستانه از شما میخواهم که کمی فکر کنید آیا آنهایی که اصیلند و در مبارزه بودهاند هیچ کدامشان حاضرند امام را رها کنند و شما را بگیرند؟ اگر یک اشتباه دیگر مرتکب بشوید و به آخوندهایی که تا دیروز شما را وهابی میخواندند، نزدیک شوید آبرویتان می رود. آنها به خون امام تشنهاند. حواستان را جمع کنید و بعد از این بیشتر مواظب افکار آقا هادی باشید. بهتر است آقا هادی را از گفتههای برادرش آقا مهدی بشناسید که لحظه قبل از مرگ! اظهار داشته است:
سند شماره 51:
« راجع به افکار آقا هادی هم البته من یکسری مسائل کم گفتم، خصوصی به بعضی از مقامات گفتم ولی کتباً چیزی ننوشتم، روی مسئله حضرت امام و انتظار مرگ حضرت امام. خب آقا هادی مسایل زیادی میگفت یعنی از من خیلی داغتر بود در این که امام خمینی چند روز دیگر -زبانم لال اون میگفت انشاءالله ... خمینی چند روز دیگر - خواهد مرد و مسئله حل میشود.»
به احتمال قوی به نظر میرسد او توبه حقیقی کرده است چرا که این مطالب را گفته بود که به قول خودش پاک خدمت خدا برسد.
درنامهای که به تاریخ 67.5.9 به حضرت امام نوشتهاید که یقیناً باعث خوشحالی منافقین و لیبرالها شد و در این نامه قلب امام زمان روحیلهالفدا را نیز به درد آوردید، آمده است:
سند شماره 52:
«اعدام بازداشت شدگان اخیر را ملت و جامعه پذیراست و ظاهراً اثر سویی ندارد.»
لابد اگر اثر سویی داشت میبایست دست از آن برداشت و از کسانی که فرزندان این آب و خاک را قتل عام کردهاند چشم پوشید؟
در همین نامه به تاریخ 67.5.9 نوشتهاید:
سند شماره 53:
«مسئولین قضایی و دادستانی و اطلاعات ما درسطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تأثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بیگناهانی اعدام میشوند.»
حضرت آیت الله:
مهدی هاشمی در پرونده خود میگوید: «ما اخباری را به ایشان میدادیم تا ایشان را به اطلاعات و سپاه حساس کنیم و بالاخره هم توانستیم این کار را انجام دهیم.»
البته میدانید که من افراد اطلاعات و بچههای دادستانی را که با ضد انقلاب در ستیزند مانند مقدس اردبیلی میدانم و معتقدم اگر مقدس اردبیلی هم حکومت دستش بود و میخواست حکم خدا را جاری کند بهتر از اینها عمل نمیکرد. علاوه بر این آیا اگر افراد اطلاعات و سپاه مقدس اردبیلی نیستند معنایش این است که ما احکام خدا را تعطیل کنیم و همه را بی دین فرض کنیم؟
واقعاً قضات همه باید مقدس اردبیلی باشند که اگر نبودند تشکیلات قضایی مشروعیت نداشته باشد؟ از آن گذشته اگر مقدس اردبیلی در جریان قضیه مهدی هاشمی بود آیا کاری غیر از کار بچههای اطلاعات و دادستانی میکرد؟ و آیا شما در آن صورت او را متهم نمیکردید که مقدس اردبیلی روی ساواکیهای شاه را سفید کرد چرا؟ برای این که مهدی هاشمی را اعدام نمود؟
در همین نامه 67.5.9 نوشتهاید:
سند شماره 54:
«ما تا به حال از خشونتها نتیجهای نگرفتهایم.»
حضرت آیت الله:
ما اصولاً خشونتی به خرج ندادهایم. آیا آیت الله صدوقی، آیت الله اشرفی اصفهانی، آیت الله دستغیب، آیت الله مدنی، آیت الله قاضی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا شهداء حزب جمهوری اسلامی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا شهیدان عزیز باهنر و رجایی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا صدها نفر از فرزندان عزیز امام از پاسداران سپاه، کمیته و بسیج در سراسر ایران با خشونت ما کشته شدند؟ آیا قدوسی و ربانیاملشی را ما با خشونت شهید کردهایم؟ آیا هزاران نفر از مردم حزباللهی و خوب کوچه و بازار را ما با خشونت کشتهایم؟ آیا ما در معابر بمب گذاشتیم و هواپیماها را ر بودیم؟ آیا ما سر سفرههای افطار سرهای بچههای انقلابی را گوش تا گوش در مقابل زن و فرزندانشان بریدیم؟
ما تنها کاری که کردهایم این بوده که نگذاشتیم مهدی هاشمی و برخی از توابین و نهضت آزادی و پیمان و دیگر لیبرالها و منافقین نزد مردم عادل و متدین معرفی شوند. ما مطالب دروغ و ساخته و پرداخته آنها را ننوشتیم و به رادیوهای بیگانه ندادیم.
بارها و بارها شیهد بزرگوار آقای محمد منتظری میگفت:
«منزل پدر من جای امن منافقین است و من نخواهم گذاشت منافقین آنجا را تصاحب کنند.»
***در نامه تان مطالبی نوشتید که کار هر کس باشد، در قعر جهنم است***
ولی دیدید که به هر وسیلهای بود آنها او را از پای درآوردند و منزل شما تصاحب شد. معذرت میخواهم که قلمم گاهی تند میشود چرا که ما صراحت را از شما آموختهایم.
در نامه 67.5.9 مطالبی نوشتهاید که دل امام و مردم حزبالله را خون نمودهاید که مطالب آن از هر کس باشد در قعر جهنم است.
حضرت آیت الله:
مطالب شما حرفهای تازهای نبود بلکه ده سال است رادیوهای بیگانه همان حرفها را میزنند و امام و نظام را به اتهامات واهی کشتن زنهای بچهدار و قتل عام هزاران نفر در چند روز و غیره متهم میکنند.
در نامه67.5.11 آوردهاید:
سند شماره 55:
«سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی میباشد با ناراحتی از نحوه اجراء فرمان اخیر حضرتعالی به قم آمده بود و میگفت مسئول اطلاعات یا دادستان - تردید از من است- از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سرموضع است یا نه پرسید تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ با عراق به جبهه بروی گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی گفت: مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند...»
حضرت آیت الله:
شما سپس نتیجه گرفتید و گفتید چون این شخص گفته است که من روی مین نمیروم محکوم به اعدام شده است و معامله «سرموضع» با او کردهاند. در حالیکه همان قاضی شرع مورد اعتماد شما پیش من آمد و صریحاً گفت آقای منتظری به من دروغ نسبت داده است من این گونه نگفتم. که من به او گفتم شما در مورد آقای منتظری چنین چیزی نگو ممکن است ایشان اشتباه فهمیده باشند. بعد مسئولین اطلاعات و امور قضایی آن استان را خواستم، آمدند و جریان را به آنها هم گفتم آنها اظهار داشتند که اصلاً بحث اینگونه نبوده است و تقریباً تمام این نوشته حضرتعالی را تکذیب کردند.
حال اگر این مسایل را از اطلاعات و دادستانی به ما بگویند چون حرف سربازان گمنام امام زمان است و آنها مهدی هاشمی را اعدام کردهاند پیش شما دروغ است و اگر مخالفین و دستیارانشان بگویند عین واقعیت است.
بحث من این است که چرا همیشه کسانی که از منافقین و لیبرالها دفاع میکنند، مورد اعتماد شما هستند ولی کسانی که از اول با انقلاب و امام بوده و هستند جنایت کارند؟
در تاریخ 67.7.9 نامهای برای آقای نخست وزیر نوشتید که توسط افراد با تقوای منزلتان که آنها را خوب میشناسید! در سطح کشور و خارج منتشر شد. این نامه پر است از «باید»ها و «نباید»ها حال با چه توانی؟ لابد میفرمائید این دیگر به من مربوط نیست چرا که من در اجرائیات دخالت نمیکنم و این را صریحاً در اعلامیهها مینوشته و در نطقهایم بیان داشتهام. نخست وزیر و دیگر دستاندرکاران باید به این بایدها و نبایدها جامه عمل بپوشانند.
در این نامه آوردهاید:
سند شماره 55/1:
1- امروز کشورهای تند هم به اشتباه خود واقف شدهاند « باید» مسئولین تنگ نظر و سختگیر و بیاعتنا به مردم اساساً تعویض شوند.
2- امروز جنگ برطرف شده « باید» به تدریج صف و کوپن را کنار گذاشت.
3- اطلاعات، سپاه کمیته و دادستانیها و بازجوها و امثالهم « باید» در روش خود تجدید نظر کنند و هشت، نه مورد « باید» دیگر در این نامه.
حضرت آیت الله:
میبینید که در چه فضای دور از اوضاع و احوال حاکم بر جامعه تنفس میفرمائید؟ درست است که اگر بایدها عملی شود، ایران گلستان میگردد ولی مگر توان عمل به آنها در وضع فعلی وجود دارد؟ شما از خصوصیاتتان این است که -به قول امام- میخواهید تاریختان را خوب ترسیم کنید کاری به تأیید نظام و اسلام - اگر تاریختان خدشهدار شود- ندارید. لذا امام مرتب میفرمایند: «من به تاریخ کاری ندارم، من به وظیفه شرعی خود باید عمل کنم» ولی شما متوجه نمی شوید کجای کار شما خراب است که امام اینگونه میفرمایند.
اگر هدف این باشد که بایدها و نبایدها تنها بر کاغذ نوشته شود تا تاریخی زیبا و چهرهای دلربا برای انسان ترسیم کند، گفتن و نوشتن آسان است من هم می نویسم: هر ایرانی باید داری یک منزل پانصد متری باشد، هر ایرانی باید یک ماشین سواری داشته باشد و هر ایرانی باید حقوقش دوبرابر خرجش باشد و ... اصولاً این بحث را ما همیشه با شما داشتهایم که اگر آنچه جنابعالی و یا حضرت امام و یا مسئولین دیگر نظام میفرمایند به صورت ارشاد باشد، یعنی خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی را در تمامی زمینهها ترسیم کنند، هیچ مانعی ندارد چرا که هادیان انقلاب باید راه صحیحی را نشان بدهند اما فرق جنابعالی با بقیه این است که شما این مسائلی را که میگویید کار به توان اجراء آن ندارید و هر وقت مسئولین و غیرهم را میبینید با پرخاش میگویید چرا به گفتههای من عمل نمیشود.
حضرت آیت الله:
از آنجا که بیشتر اطرافیان شما جنبه تبلیغی مسائل برایشان مطرح است و شما در دست آنها اسیرید کار بدینجا میکشد. مثلاً اگر از شما بپرسند خیلی از مسائل این نامه که مربوط به آقای نخستوزیر نیست، قهراً جوابی برای آن ندارید. از آن گذشته اگر شما از اوضاع دولت خبر داشته باشید متوجه میشوید که هر صف و کوپنی معلول علتهای بسیاری است که تا رفع آن علل، صفها پابرجاست. متأسفانه در همین نامه هم مسائلی را مطرح کردهاید که با خط ضد انقلاب و منافقین هم سویی دارد.
مهدی هاشمی بارها گفته است که طیف ما سعی میکرد آیت الله منتظری را علیه نهادهای انقلاب و اطلاعات بدبین کند. میبینید که همان طیف هنوز دست از سر شما برنداشتهاند چرا که در این نامه با اینکه دادگستری صدای صغیر و کبیر را درآورده است.
شما در مورد آنها هیچ حرفی ندارید ولی آوردهاید. باید دادستانیهای انقلاب در روش خود تجدیدنظر کنند، با این که ارتش هم وجود دارد، فقط باید سپاه در روش خود تجدید نظر کند. با این که شهربانی و ژاندارمری هم وجود دارد، فقط باید کمیته در روش خود تجدید نظر کند و از میان همه وزارتخانهها و ادارات تابعه، تنها وزارت اطلاعات باید در روش خود تجدید نظر کند.
اینها نیست جز این که منافقین و لیبرالها و ضد انقلاب به صورت عام روی سپاه و کمیته، وزارت اطلاعات و دادستانیهای انقلاب حساسند لذا به محض این که نخستوزیر خدمت شما می رسد فوراً حرفهای آنها باید زده شود ولو این که به نخستوزیر مربوط نباشد. از این که با صراحت لهجه حرف می زنم عذرخواهی میکنم. کمی در مورد مسئولین تنگ نظر و سختگیر که باید تعویض شوند فکر کنید. این هم مانند قضیه روان شناس است که مأمورین کمیته میبایست باشند ما یک نفر را بیرون کنیم شما پدر ما را در میآورید چه رسد به این همه افراد.
حضرت آیت الله:
من بار دیگر از شما دوستانه میخواهم که سعی کنید خود در مسائل مستقل باشید و هر چه را به شما میگویند، قبول نکنید. چه رسد به این که بنویسید.
مهدی هاشمی در صفحه 18 پرونده خود میگوید:
سند شماره 56:
«سعی وافر داشتم که ضعفها را به آقا منتقل و ایجاد حساسیت نمایم. این کار از اول که شروع شد تا این اواخر ادامه داشت و رو به افزایش بود -و در چند سطر بعد اضافه میکنند:- در راندن افراد خالص از ارگانها هم من و هم اخوی فعال بودیم و هر کدام به نوبه خود با تماسهایی که جداگانه یا مجتمعاً با آقا میگرفتیم دیدگاههای انحرافی خودمان را در لباس حق به جانبی خدمت آقا مطرح میساختیم که قطعاً بدون اثر نبوده است. تلاش بیوقفه برای ملاقات دادن افراد و شخصیتهایی که از اوضاع و احوال کشور ناراضی و بدان معترضند با حضرت آیت الله منتظری که طبعاً با تعداد و استمرار این ملاقاتها ذهنیت ایشان در جهت همان مسایل (مسائل انحرافی خودمان) توجیه میشد.»
حضرت آیت الله:
آیا باز هم شک دارید که این گروه موجب شد تا قضایای شما به اینجا کشیده شود و متأسفانه شما همه چیز را از اینها قبول میکردید حتی این مسئله را که در نامه 65.10.19 به امام آوردهاید:
سند شماره 57:
«در بعضی مدارس قم علی ما نقل طلبهای را به خاطر شرکت در تشییع جنازه شهدا از مدارس اخراج کردند.»
آیا امام توسط خود من به شما پیغام ندادند که این مدرسه کجاست و این را چه کسی به شما گفته است؟ امام بارها نگفتند این فرد کیست که اخراجش کردهاند؟ و شما به امام جواب ندادید واقعاً کدام مدیری است که جرأت کند طلبهای را به جرم تشییع جنازه شهدا از مدرسه بیرون کند؟
شما مواضعتان تا آن روزی که خودتان بودید خوب و انقلابی بود. اما وقتی در دام طیف مهدی هاشمی افتادید این گونه شد. شما قبلاً میگفتید منافقین خائن هستند، حال چیز دیگری میگوئید. شما قبل از شهادت شهید محمد منتظری میگفتید شریعتمداری باید اعدام شود، ولی بعد از مرگ شریعتمداری اعتراض داشتید که چرا نگذاشتید تشییع شود. از این قبیل مسائل بسیار دارم اما سرتان را درد نمیآورم.
در همین نامه65.10.19 نوشتهاید:
سند شماره 58:
« امروز خانواده امید نجف آبادی آمده بودند که او (یعنی امید) به وسیله تلفن با گریه گفته است: به آقا بگویید به داد ما برسد، که تلفن را قطع کردند، این آقای امید مردی است مجتهد و از مدرسین منظومه و اسفار و در زمان اختناق رساله و تحریر حضرتعالی را محرمانه چاپ و منتشر میکرد.»
جناب آقای منتظری:
حتماً میدانید که امید نجف آبادی چه مفاسدی داشت و سرنوشت او با قوم لوط گره خورده بود. مگر فروش و چاپ رساله و تحریر و مبارزه موجب میشود که از کسی که محکوم به اعدام است دفاع کنیم. و اما دفاع شما از آقای امید نجف آبادی هم بدلیل سادهاندیشی شما به جهت القائات و فشارهای همه جانبه و حساب شده افراد بیت شماست که توانستهاند از روح لطیف و حساس شما در جهت خواستهها و اهداف خود استفاده نمایند و در شرایط مناسب به نام خانوادههای زندانیان و حتی تحریک آنان به نامه و عریضهنگاری برای حضرتعالی ذهن شما را به مسئله فشار و سخت گیری در زندانها که اساساً یک مسئله پوچ و بیواقعیتی است مشغول نمایند و جالب است که مهدی هاشمی در نامه چهار صفحهای خود به شما روی همین مسئله تکیه مینماید و مینویسد که ما به تصور ا ین که حتی در زندان نیز حمایت شما موجب تسلی ما خواهد بود لذا ما به بستگان زندانیان القاء نمودیم که بستگان شما تحت شکنجه هستند تا شما را تحریک نمایند.
اکنون به متن نوشته مهدی هاشمی به جنابعالی توجه فرمائید:
سند شماره 59:
«همان تصور خامی که قبل از بازداشت بر ماها سایه افکنده بود که حضرتعالی تا آخرین لحظه از این طیف حمایت خواهید فرمود، در ایام بازداشت و بازجویی نیز همواره تسلی دهنده بسیاری از متهمین بوده است و به همین دلیل در تلفنها و ملاقاتها به بستگانشان القاء کردهاند که افراد تحت وحشیانهترین شکنجهها قرار گرفتهاند تا بلکه حضرتعالی و روح لطیف و حساس شما را در جهت حمایت از خود تحریک نمایند ولی مطمئن باشید واقعی برخلاف این است.»
جنابعالی از یک طرف در امور ریز و درشت مسایل دخالت میفرمودید و از طرف دیگر در نامهای به دانشجویان خارج از کشور نوشتید: «من درکاری دخالت نمیکنم. »
و در نامه مورخه 65.10.19 به حضرت امام نوشتهاید:
سند شماره 60:
«اجازه دهید مانند طلبهای بدون عنوان و مسئولیت مشغول درس خواندن و بحث باشم. »
جنابعالی خودتان میدانید که طرح این پیشنهاد فقط برای اعتراض به جریان دستگیری مهدی هاشمی و در حقیقت شروع فاصله از نظام بود.
این جدایی با برنامه بوده است. طبیعی است که همه کس از برخورد شما انفصال را از نظام میفهمد.
مهدی هاشمی در نامه خود به آقا هادی معترض است که چرا در مورد جدایی آقای منتظری تلاش کرده است. پس معلوم میشود تز جدایی جنابعالی از نظام، تز حساب شدهایست و موضعگیریهای شما هم مؤید همین واقعیت است.
جالب است که آقا هادی همین مطلب را پیش روی شما به آقای رفسنجانی گفته بود که آقا باید به گونهای حرکت کنند که کارهای بد نظام دامن ایشان را نگیرد. و همین مطلب را نیز دو سه مرتبه به خود من گفت. و از آنجا که شما شدیداً تحت تأثیر این القائات بودهاید در جلسه شبهای جمعه خود گفتید که من اصلاً از این نظام نیستم.(نقل از آقای موسوی خوئینیها)
حال مردم عزیز باید توجه کنند که ناگهان آقای منتظری از قائم مقامی رهبری کنار گذاشته نشده است بلکه سه سال قبل از قضیه مهدی هاشمی امام در اعلامیه خود برای خبرگان و یک سال قبل از دستگیری او دوستان واقعی انقلاب و امام و آیت الله منتظری تلاش کردند که نگذارند ایشان در خط حمایت از ضد انقلاب حرکت کند. و از همه بیشتر تلاش شخص امام بود که بیحاصل ماند و فقط توطئه مهدی هاشمی مؤثر شد و همانگونه که او در بازجویی خود آورده که طیف ما تمام نقاط حساس بیت ایشان را تسخیر نموده بود و نمیگذاشت کسی واقعیات را به ایشان بگوید، آیت الله منتظری متأسفانه راه جدایی از واقعیات را در پیش گرفت و به سویی روانه شد که فرجام آن فاجعه بود.
اکنون به گوشهای از اعترافات مهدی هاشمی توجه کنید:
سند شماره 61:
«شرمندهام بگویم ما در آن روزها به خاطر توهم شیطانی که داشتیم سعی میکردیم در موضعگیریها حتی الامکان موضع فقیه عالیقدر چیزی برخلاف موضع حضرت امام باشد.»
حضرت آیت الله:
یادتان هست من میگفتم اینها برای شما به دروغ نامه مینویسند و مطالب خود را به عنوان نامههای رسیده از مردم القاء میکنند، شما باور نمیفرمودید، و شاید اکنون نیز باور نفرمایید که اصحاب همان تفکر در کنار شمایند.
وقتی آقای هادی هاشمی در سر داعیه جدایی شما از نظام و امام را داشت غیر از آنچه شد تصور نمیرفت. حال بار دیگر به نامه مهدی هاشمی چند لحظه قبل از اعدام توجه فرمایید: خطاب به آقای هادی میگوید:
سند شماره 61/21:
«شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگنظری که داشتی و همه چیز را با معیارهای ناقص خودت میسنجیدی سبب بسیاری از فجایع شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سردادی که خدا میداند چه گناه بزرگی مرتکب شدی.»
حضرت آیت الله
طیف مهدی هاشمی هنوز هم دست از شما برنمیدارند چرا که آنها امام را قبول ندارند چه رسد به شما و به قول امام چون اعتقاد به ارتباط با منافقین و لیبرالها دارند هیچ پلی را بهتر از شما ندیدند. و این را بارها گفتهاند. وقتی امام تأکید روی رسیدگی به مسایل مهدی هاشمیداشتند معلوم بود با هوش و ذکاوت سرشار خود مسایل را تحلیل میکردند متأسفانه شما که برادرش دامادتان بود و پدرش استادتان و به قول خودتان او را از بچگی بزرگ کرده بودید و از تمام خصوصیاتش اطلاع داشتید هرگز او و طیف او را نشناختید.
شما فرزند عزیز و بزرگوار خود را هم نشناختید او را دیوانه معرفی کردید در حالیکه حضرت امام مرحوم محمد منتظری، چریک واقعی جهان اسلام را فرزند اسلام و قرآن خواندند.
خلاصه کلام این که آقای مهدی هاشمی چند بار در طول بازجوییهایش به این مسئله تکیه کرده است که ما از سالها قبل روی آیت الله منتظری کار میکردیم. از طرف دیگر آقا هادی به این نتیجه رسیده بود که حال که مسئولین با ما (یعنی طیفشان) این گونه برخورد میکنند ما باید به منافقین نزدیک شویم. مهدی هاشمی گفته است در ابتدا منافق معروف و بعد با طلبه تائب آقای ارمی با منافقین ارتباط برقرار کردیم چرا که آقا هادی منافقین را بر این رژیم ترجیح میداد.
جنابعالی هم که اجازه داده بودید که منافقینی که تائب هستند رفت و آمدشان در بیت شما بدون مانع باشد آقا هادی هم که تسهیلات لازم برای رفت و آمد لیبرالها مانند پیمان و نهضت مجاهدین خلق یعنی میثمیها، نهضت آزادی و منافقین فراهم میکرد. مکانهای حساس بیت شما را هم که طیف آقا مهدی اشغال کرده بودند شما هم با سادهاندیشی خود تمامی حرفهای این طیف را وحی منزل میدانستید.
برای نشان دادن ضعف شما در شناخت افراد همین بس که با شجاعت در نامه به امام فرمودید او را از بچگی بزرگ کردهاید و تمام خصوصیات او را میشناسید که فردی متدین، مدیر، مدبر و با تقوی است. از طرف دیگر آقا هادی و طیفش به این نتیجه رسیده بودند که شما باید از نظام جدا شوید و در این زمینه از هیچ کوشش خلافی کوتاهی نکردهاند. از طرفی دیگر آقا هادی معتقد بوده است که امام میمیرد و از دست او خلاص میشوند و کارها حل میگردد.
از تمامی اینها و خیلی چیزهای دیگر از جمله هماهنگی با رادیوهای بیگانه و سیاستهای خارجی به این نتیجه میرسیم که این گروه فاسد و مرموز تصمیم گرفته است که چند کار را انجام دهد. ابتدا چهره امام را از زبان و قلم قائم مقام رهبری چهرهای خشن که زنهای بچهدار را میکشد به دنیا معرفی کند و بعد این را به دنیا برساند که آیت الله منتظری غیر از امام است. در قدم بعد آیت الله منتظری را از نظام جدا سازد و بعد با تغییر مدیریت در سطح بالا و گسترده که از زبان شما هم نقل شده همه چیز را به نفع خودشان خاتمه دهند و می بینید که مو به مو هم اجرا شد.
ملت عزیز ایران میبیند که چگونه مستند و روشن، نقشه شوم این باند کثیف را روشن کردم و نشان دادم که قضیه آقای منتظری هرگز به خاطر چند انتقاد سطحی از اوضاع کشور که از رادیو، تلویزیون پخش میشد نبود، به خاطر بدگویی و ذهنیات ایشان نسبت به مسئولین نظام و یا تصفیه جناحی از نظام علیه جناحی دیگر نبوده است، بلکه نقشهای بوده است حساب شده که با سیاستهای خارجی هم هماهنگیهای لازم صورت گرفته بوده که به عقیده امام این نقشه با پل آقای منتظری تحقق یابد و بلافاصله ایشان را نابود کرده و کشتن ایشان را به دست حزبالله طرفدار امام جا بزنند.
***امام میفرمود اطرافیان منتظری به محض استفاده، او را نابود میکنند***
امام بارها فرمودهاند که اطرافیان آقای منتظری به محض این که استفاده لازم را از ایشان کردند ایشان را نابود میکنند. این سخن امام که سالها قبل فرمودهاند بعد از چند سال برای ما روشن شد.
از آنجا که امام آقای منتظری را فردی ساده لوح میدانند و از ایشان خواستند تنها به درس و بحث بپردازند و از کارهای سیاسی اجتناب کنند در مورد درس و بحث چیزی نمینویسم.
آنچه من آوردم گوشهای است از توطئهای عمیق علیه نظام اسلام و مسلمین و میهن اسلامیمان. توطئهای بود بسیار حساب شده علیه شخص امام و مسئولین رده بالای نظام. توطئهای علیه تمامی افرادی که با عشق امام زیستند و با عشق امام مبارزه کردند، که میخواستند بدست فقیهی وارسته که سالیان دراز در کنار امام بوده است انجام دهند. چرا که لیبرالها و منافقین از آنجا که پایگاه مردمی ندارند خود نمیتوانند ابتدا وارد عمل شوند، پس راهی غیر از بیت ایشان پیدا نمیکردند.
***امام همهگونه تلاش کرد تا منتظری که حاصل عمرش بود، آگاه شود***
البته روشن است که بعد از این نامه عدهای نامهای تنطیم کنند که هر چه اینجا آوردهام نادرست است اما خدا و مردمی که با تعقل و تفکر به مسائل مینگرند بهترین قضاوت کنندگانند. خداوندا تو میدانی که من عاشق آقای منتظری بودم. خداوندا تو میدانی که امام بیش از سه سال است همهگونه تلاش خود را نمود تا آیت الله منتظری که حاصل عمرش بود آگاه شود که چه نقشه شومی در کار است. خدایا خودت کمک فرما تا ایشان آگاه شود و به خیل دوستان امام ملحق گردد.
سخنم را با تفکر جدید جنابعالی در نامه به آقای نیری که باز حکایت از همان خط منافقین خلق در بیت جنابعالی دارد به اتمام میرسانم، نوشتهاید:
سند شماره 63:
«مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ تفکر و برداشت است یک نحو منطق است، منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد با کشتن حل نمیشود بلکه ترویج میشود.»
حضرت آیت الله منتظری، اولاً: چه شد که منافقین، پس از ده سال دوباره مجاهدین شدند که اگر منطقشان را تصحیح کنند بر نظام اسلامی رجحان داشته باشند.
ثانیاً: مجاهدین خلق با منطق، ائمه جمعه، شهدای محراب را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، حزب را منفجر کرده و 72 تن از یاران با وفای امام را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، رئیس جمهور و نخست وزیر و بقیه را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، تعداد کثیری از عزیزان این نظام مانند شهید قدوسی، هاشمی نژاد و... را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، نمازهای جمعه را به آتش کشیدند؟
مجاهدین خلق با منطق، این همه وکیل و وزیر را از این جمهوری کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، شبها به شکار حزبالله میرفتند و صدها نفر افراد معمولی کوچه و بازار را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، هواپیماهای این مردم را دزدیدند و به عراق فروختند؟
مجاهدین خلق با منطق، در ایران جاسوسی میکنند؟
مجاهدین خلق با منطق، با صدام همکاری کرده بچههای حزبالله را در جبهههای جنگ در عملیات مختلف کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، میخواستند تا تهران بیایند؟
مجاهدین خلق با منطق، هواپیمای حامل شهید محلاتی و بقیه افراد از هیئتهای قضایی و نظامی و مردم عادی را شناسایی کردند و به دولت عراق اطلاع دادند تا سرنگون کنند؟
مجاهدین خلق با منطق ...؟؟؟
تنها، مجاهدین خلق با منطق، خود افراد بیت شما را از خودشان کردند به صورتی که به تائبین آنان اجازه رفت و آمد درمنزلتان را دادید.
مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که امام را کشنده زنهای بچهدار معرفی کردید.
مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که بچههای اطلاعات فرزندان امام زمان علیهالسلام را از ساواکیهای شاه بدتر دانستید.
مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که نامههایی در دفاع از آنان نوشتید.
***باور کنید با فکر و ذکر شما روز و شبم را میگذرانم***
این نامه به پایان رسید ما همچنان در اول وصف خیانتهای آشکار و پنهان اطرافیان جنابعالی ماندهایم. باور بفرمائید که همیشه با فکر و ذکر شما روز و شبم را میگذرانم آخر شما امید همه ما بودید. بار دیگر از جنابعالی عاجزانه میخواهم که با یک حرکت انقلابی خود را از طیف سید مهدی هاشمی رها کرده و در دریای محبت بیکران دوستداران امام شناور سازید به امیدآن روز.
از خداوند متعال سلامتی و شادابی و پیروزی شما را بر عفریت ظلم و خیانت اطرافیان خواستارم و نکاتی را می آورم:
1- در خاتمه نیز همچون مقدمه از تکرار مکررات در این نامه عذرخواهی میکنم.
2- از این که بعضی از جملات تند است معذرت میخواهم چرا که ما صراحت لهجه را از شما آموختهایم.
***امام سالها برای مصلحت نظام و اسلام، خونِ دل خوردند***
3- اگر تندی نامه متأثرتان ساخته است خود را جای امام بگذارید و آنوقت کمی فکر کنید که خدا را خوش میآید تا شما برای دلخوشی چند لیبرال و منافق پیرمردی زندهدل و الهی که همه عمرش را صرف اعلاء کلمه الله کرده است آدمکش و مخصوصاً زنان بچه دارکش معرفی کرده باشید و با این حرکت غیراسلامی انسانی دل دشمنان قسم خورده اسلام و نظام و ایران را شاد کرده باشید.
کمی فکر کنید که چگونه حضرت امام ماهها و سالها زیر شلاق اتهامات واهی شما و لیبرالها و منافقین تنهایِ تنها صبر کردند و برای مصلحت نظام و اسلام با قلبی شکسته خون دل خوردند.
4- سه نامه از آقای مهدی هاشمی را که یکی به جنابعالی و دو نامه برای آقا هادی هاشمی است به جهت محتوای تکان دهندهاش در آخر آوردم.
5- تذکر این موضوع را هم لازم میدانم که اصولاً این نامه بر مکاتبات جنابعالی و امام پایه ریزی شده است که در بین از وقایع تلخی سخن رفته است.
حضرت آیت الله:
اگر از منافقین و لیبرالها و طیف مهدی هاشمی جدا نشوید مطمئن باشید تمامی حزب اللهیها در آخرت در مقابل پیامبر اکرم جلوی شما را خواهند گرفت.
والسلام علی من اتبع الهدی
احمد خمینی 9/2/1368
انتهای پیام/