به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شاید بیش از هر کس از جمع شاعران دهه 60، این قیصر امینپور بود که به سیدحسن حسینی نزدیک بود. همه میدانستند که قیصر و سیدحسن علاوه بر اینکه با هم دوست هستند، با هم پایههای اولیه شعر انقلاب را در همان روزها که خیلیها دوست داشتند در ردیفی دیگر باشند، استوار و بینفوذ بنا کردند، به طوری که نمیتوان از شعر انقلاب حرفی زد و یادی از این دو نکرد.
بعد از آن هم ورود سلمان به جمع دوستانه آنها پازل شعر انقلاب را تکمیلتر کرد. خاطرات و ناگفتههای قیصر از حسینی و برعکس زیاد است که شاید اگر بودند و میگفتند خاطراتشان را بسیاری از حقایق جریان شعر انقلاب شناخته میشد، اما نه قیصر اهل حرف زدن و مصاحبه کردن بود و نه حسینی اهل تعریف و تمجیدهای معمول. به هر صورت شاعر هر جا که سکوت کند و از احساسش نگوید، شعرش به خوبی احساس او را نشان میدهد. شاید سروده ذیل که قیصر در یادبود حسینی گفته است، بخشی از احساس دوستانه این دو را به تصویر بکشد:
«سنگ ناله میکند: رود، رود بیقرار
کوه گریه میکند: آبشار، آبشار!
آه سرد میکشد باد، باد داغدار
خاک میزند به سر، آسمان سوگوار
سرو از کمر خمید، لاله واژگون دمید
برگ و بار باغ ریخت، سبز سبز در بهار
ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب
غرق پیچوتاب شد، جستوجوی جویبار
در لبش ترانه آب، از گدازههای درد
در دلش غمی مذاب، صخره صخره کوهوار
از سلاله سحاب، از تبار آفتاب
آتش زبان او، ذوالفقار آبدار
باورم نمیشود! کی کسی شنیده است
زیر خاک گم شوند، قلههای استوار؟
بی تو گر دمی زنم، هر دمی هزار غم
روی شانه دلم، هر غمی هزاربار
هر چه شعر گل کنم، گوشه جمال تو!
هر چه نثر بشکفم، پیش پای تو نثار!»
انتهای پیام/