"فردی" جریانساز در ادبیات انقلاب/نویسندهای که همه نویسندگان مدیون او هستند
خبرگزاری تسنیم: فردی نظریهپرداز و تئوریسین ادبیات داستانی انقلاب نیست، شاید نتوان او را پایهگذار جریان نقد ادبی دانست، اما بسیاری از نویسندگانی که در ادبیات داستانی انقلاب زاییده شدند، رشد پیدا کردند و به شهرت رسیدند، مدیون امیرحسین فردی هستند.
خبرگزاری تسنیم، احمد شاکری: «* ضرورتی ندارد از یک مدیر موفق بخواهیم نویسنده باشد یا از یک نویسنده انتظار داشته باشیم نظریهپرداز یا منتقد باشد، اما برای نجات حیات معنوی ادبیات انقلاب، باید همه این تخصصها را بر سر یک سفره بنشانیم تا همه، دستها را بر یک کاسه برند.
* برخلاف جوهره ادبیات داستانی که فردی و شخصی است، امیرحسین فردی را همیشه با جریان و نویسندگانی میشناسیم که او را از مسجد جوادالائمه(ع) همراهی کردهاند.
* امیرحسین فردی، یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای ادبیات داستانی انقلاب در ایجاد جریانی داستانی بوده است. توجه به نویسندگان و مطالعه موضوعی درباره آنها، از اموری است که تاریخچه غرب در پژوهشهای ادبی به آن اهتمام ورزیده و متأسفانه در تاریخچه سی و چند ساله ادبیات داستانی بعد از انقلاب به نحو جدی پیگیری نشده است.
این مطالعه باید جوانب مختلف حوزه ادبیات را شامل شود و تنها به نویسندگان ادبیات داستانی اختصاص پیدا نکند و دایرهای وسیع از منتقدان و پژوهشگران حوزه ادبیات و مدیران ادبی را نیز دربرگیرد. اهمیت مطالعههای موردی، به این واسطه است که ادبیات داستانی در کشور ما به شدت نویسندهمحور بوده است.
در طول عمر ادبیات داستانی انقلاب، از میان 12 رکن ادبیات انقلاب یعنی اصول موضوعه، آموزش، نظریهپردازی، پژوهش، آفرینش، نقد ادبی، نشر، ترجمه، مدیریت و اجرا، جذب و ساماندهی، حمایت و تبلیغ و اقتباس، عموماً به دو رکن بیش از دیگر رکنها توجه شده است. این دو رکن چیزی نیست جز نویسنده و داستان. چنین انتخابی از میان رکنهای حوزه ادبیات داستانی، تنها در محدوده ذهن باقی نمانده، بلکه عموم برنامهریزیها، اولویتسنجیها و سرمایهگذاریها را به این سمت و سو، سوق داده است.
کافی است به جشنوارههای این حوزه دقت کنیم، یا نحوه حمایتها از این دو حوزه را بررسی کنیم تا صدق این گفته معلوم شود. نتیجه این توجه بیتقارن در حوزه ادبیات داستانی، موجب شده مولود پدید آمده چون کودکی باشد که سری بزرگ و قلبی ضعیف، چشمهایی زیبا و دستهایی افلیج دارد. چنین کودکی با وجود بعضی برجستگیها، بیمار تلقی میشود.
چنین واقعیتی برای ادبیات داستانی مطلوب نیست. این کودک زمانی میتواند روی پای خود بایستد، به سرعت گام بردارد و درجههای ترقی را طی کند که از این نقصها دور باشد. از میان دو رکنی هم که بیش از دیگران به آن توجه شده، «نویسنده» بیش از داستان مورد توجه قرار گرفته است.
اگرچه نویسنده بدون داستان قابل تصور نیست، اما نوع اقبال مخاطب داستان به آثار نویسندگان مشهور، اعم از عامیانهنویس، روشنفکر و معتقد به مبانی انقلاب، گویای آن است که رکن نویسنده در زمینه ذهنی مخاطب عام و حتی خاص داستان، میتواند اثر داستانی را نیز به حاشیه ببرد و نویسندهمحوری، استیلای خود را بر آفریده هنری ثابت کند.
ریشههای این تلقی از ادبیات را باید در تاریخچه ادبیات داستانی و داستان بعد از انقلاب جست. ادبیات داستانی بعد از انقلاب، انقلاب حقیقی در حوزه روایت تلقی میشود. در سطح نویسندگان رویشی چشمگیر به وجود آمد. با وقوع دفاع مقدس، بعضی از جوانان باانگیزه و با ذوق که از دل انقلاب و کوران حادثههای دفاع مقدس به نویسندگی رو آورده بودند، با نمونه آثاری که بیشتر از دغدغه نویسندگی، در تأثیر واقعیت عظیم دفاع مقدس بودند، پا به میدان گذاشتند.
بستری که این جوانان در آن رشد کرده بودند، قهر نویسندگان نسل گذشته و بایکوت انقلاب اسلامی توسط آنان بود. این قهر، برخلاف آنچه این گروه گمان میکردند، در مقطعی حساس به کمک ادبیات انقلاب آمد و چنانچه تاریخ انقلاب نشان داده تحریم فکری و اقتصادی، همواره موجب رویشهای درخشانی در حوزههای مختلف انقلاب اسلامی بوده و ادبیات داستانی هم از آن بیبهره نیست.
تحریم دفاع مقدس از سوی نویسندگان شبهروشنفکری
در این مقطع که میتوان آن را تا پایان دفاع مقدس شناسایی کرد، تحریم دفاع مقدس از سوی نویسندگان شبهروشنفکر ابعاد متنوعی یافت. از تحریم در حوزه نقد ادبی تا تحریم در نظریهپردازی و آفرینش و حتی آموزش داستاننویسی، بلکه در نقطه مقابل، تهاجمی آشکار درباره آثار داستانی دفاع مقدس شکل گرفت. تلاش این تهاجم در درجه نخست بایکوت این آثار و در درجه دوم بیاهمیت خواندن آنها بود و در درجه سوم، طیف شبهروشنفکر که نمیتوانست حقیقتی با عنوان ادبیات دفاع مقدس را نادیده بگیرد، تلاش کرد آن را تحریف کند و برای ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس تئوریپردازی کند و در مرحله پایانی و با تثبیت جریان دفاع مقدس در ادبیات، تلاش کردند در حوزههای آموزش و پژوهش، به جریان غیر اصیل ادبیات دفاع مقدس هویت ببخشد.
نگاه نویسندهمحور در این دوران، حداقل تا پایان دفاع مقدس و ظهور آثار برجسته در این حوزه، ناگزیر به نظر میرسید، زیرا برای ادبیاتی که نمونه و مصداقی ندارد، نمیتوان نظریهپردازی کرد. از سوی دیگر، اندیشه و مبانی مناسب برای نقد ادبی سامان نیافته بود. تنها منتقدان معدود ادبیات داستانی انقلاب هم در این دوره تلاش میکردند با نقد آثار شبهروشنفکری قبل از انقلاب، از تسری مبانی آنها به ادبیات داستانی انقلاب جلوگیری و وجه افتراق اندیشه انقلاب را با این پندار شبهروشنفکرانه مشخص کنند.
این موضوع، زمینه نویسندهمحوری را فراهم آورد. از سوی دیگر بعضی نهادها و مجموعههای برنامهریز در این زمینه، وجه همت خود را صرف معرفی و تبلیغ نویسندگان نسل انقلاب کردند تا به این شکل هویتی برای ادبیات داستانی انقلاب فراهم کنند. این دوره را میتوان دوره نامها دانست. تلاشهای صورتگرفته از سوی بعضی مجموعههای انقلابی برای جلب بعضی نویسندگان پیش از انقلاب، عموماً جز موارد معدود، ناکام بود، زیرا این تلقی که نویسندگان متعلق به طیف لیبرال و چپ میتوانند با معارف انقلاب، رمان انقلاب و دفاع مقدس خلق کنند، از اساس بیپایه بود.
تجربه هم نشان داد این افراد عملاً در آثارشان اندیشه و باور قلبیشان را نمایش میدادند، اما این رویه بنا به دلایلی شکست خورد. مهمترین دلیل را باید در مبدا این استراتژی جست که براساس آن نقد آثار داستانی همسو، نوعی خودزنی تلقی میشد و حمایت همهجانبه و بیقید و شرط از بعضی نویسندگان، آنها را نسبت به راهشان دچار توهم کرد.
براساس تلقی مجموعههایی که از این نویسندگان حمایت میکردند، نام آنها با ادبیات انقلاب گره خورده بود و نقد آثار این گروه به معنای نقد انقلاب به شمار میآمد. این تحلیل از سه رکن کلیدی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی غفلت کرد؛ نظریهپردازی، نقد و آموزش.
اما با پایان دفاع مقدس، عمق تحلیلی اندک بعضی نویسندگان دفاع مقدس در شرایط اجتماعی، رویه دیگری از سکه نویسندگی آنها را هویدا کرد. ادبیات سیاه دفاع مقدس که در بنیانهای خود به شدت به ادبیات شبهروشنفکری وابسته بود، ضمن بعضی مضمونها و موقعیتهای داستانی و هنجارشکنیها ظهور کرد و روشن شد تخمی که روشنفکران در ذهن بعضی نویسندگان دفاع مقدس کاشتهاند، کمکم در حال جوانه زدن است. برای ادبیات دفاع مقدس چه میشد کرد؟
نویسندهمحوری که خود ساخته بعضی نهادهای ادبی بود، به تیغ دو دمی تبدیل شده بود که نزدیک بود شاهرگ حیات ادبیات دفاع مقدس را قطع کند. نه میتوانست نویسندههای خودساخته را تخریب کند و نه قادر بودند چنین آثاری را تحمل کند. این ترسیم اجمالی از واقعیتی است که ادبیات داستانی بعد از دوران دفاع مقدس، کم و بیش با آن درگیر بوده است. البته نباید فراموش کرد خاطرهنویسی و مستندنگاری در مقطعهایی بار ادبیات داستانی را به دوش کشیدهاند و آبروی آن را خریدهاند.
ضمن آنکه همواره نویسندگان مستقل و متعهد و نهادهای دیگری در این زمینه فعال بودهاند. بنابراین ریشه آنچه رخ داده و از آسیبهای جدی حوزه ادبیات داستانی به حساب میآید، ناشی از تلقی ناقص از هویت ادبیات داستانی و ارکان تأثیرگذار آن است.
پیله مریدپروری و محفلگرایی از معظلات ادبیات شبهروشنفکری
جز در اندکی از ابرار، این عمل انسان است که حال او را مشخص میکند. نویسندگی هم از این قاعده مستثنی نیست. گرهزدن ادبیات انقلاب اسلامی با چند نویسنده که آثار هم گونی ننوشتهاند و تحلیلهای ضد و نقیضی ارائه کردهاند، خطایی استراتژیک در این زمینه است. بنابراین مقوله تحقیق با توجه به شرایط کنونی ادبیات داستانی کشور باید از نویسنده آغاز و در سیر خود به مبانی ادبیات نزدیک شود و این ممکن نیست، مگر با نقد دقیق و منصفانه نویسندگانی که در سه دهه، ادبیات انقلاب اسلامی را پیش بردهاند و ریشههای آن را در زمین سخت ادبیات معاصر استوار کردهاند. چنین تصویری، راهی روشن را در حوزه داستاننویسی به خصوص برای نسل آینده داستاننویسان میگشاید.
تردیدی در این نیست که یکی از معضلات کنونی ادبیات شبهروشنفکری، پیله مریدپروری و محفلگرایی آن است. این امر تا حدی جدی است که آثار آن در طول تاریخ ادبیات داستانی معاصر، حتی بعد از قریب صدسال همچنان دیده میشود. چهرههایی مثل صادق هدایت و هوشنگ گلشیری در ادبیات شبهروشنفکری در همین بستر به شهرت رسیده و احباب و اذنابی پیدا کرده است. تا جاییکه سخن گفتن در نقد این چهرهها به تابو تبدیل شده و همین، بر مشهورات غیرعملی و چشم و همچشمیهای ادبی در این طیف دامن زده است.
به نظر میرسد ادبیات انقلاب و چهرههای مرتبط با آن هم که داعیهدار آرمانهای انقلاب هستند، در کانون چنین فرآیندی، باید از مسیر دشوار نویسندهمحوری به سمت معیارگرایی و اصولگرایی ادبی سوق داده شود. حرکت در این مسیر برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، امری گریزناپذیر خواهد بود. در هر دوره و دههای از آغاز حکومت اسلامی، شاهد ظهور چهرههایی جدید در این حوزه بودیم که به واسطه آثار یا آرایشان، مورد توجه و تقلید نویسندگان بعد از خود بودهاند. اما این مسیر نمیتواند تا ابد ادامه پیدا کند.
تجربه نشان داده نویسندهمحوری، جای وزن و موزون را در ادبیات داستانی انقلاب جابهجا خواهد کرد، زیرا از آنجا که هیچ نویسندهای تمامیت ادبیات انقلاب را حمل نمیکند، در معرض خطا و نسیان و اشتباه قرار میگیرد و نویسندهمحوری میتواند مجرای ورود نویسندگان غیر اصیل را به حوزه ادبیات انقلاب اسلامی باز کند.
ادبیات داستانی انقلاب، در طول عمر نهچندان بلند خود، شاهد ریزشها و رویشهای متعددی بوده است. چه بسا نویسندگانی که در نمایش حماسههای دفاع مقدس قلم زدهاند و بعد از یکی ـ دو دهه زبان به تردید و سیاهنمایی باز کردهاند و نویسندههایی که داستانهایشان در دهه آغازین انقلاب زبان مستضعفان و آرمانهای انقلابی شمرده میشد و در دهههای بعد به عناصر ادبیات سکولار غرب تمسک جستند. آیا این تجربهها کافی نیست تا از معدن وجود نویسندگان نامی ادبیات داستانی انقلاب و منتقدان این حوزه، زر را از مس جدا کنیم؟
جدا نکردن ارزشهای اصولی توسط معیارهای انقلاب، همانطور که نویسندگانی را در محور توجه قرار داده است، مایهای هم برای افتراق در حوزه ادبیات داستانی فراهم آورده است. این افتراق میان این یا آن نویسنده و منتقد، گاهی دامنه گستردهتری از تابعان و شاگردان و علاقمندان هریک را دارد بازی قهر و آشتی و حمایت و محکومیت یکی له یا علیه دیگری میکند. ریشه این عامل چیزی جز نویسندهمحوری و به هم آمیختن سره از ناسره نیست.
این مقدمه، نگارنده را از اظهارنظر مستقیم و ناپخته درباره یک نویسنده پرهیز میدهد که اظهارنظر در این باره میتواند نوعی نقض غرض تلقی شود، اما با توجه به موضوع که شخصیت جناب امیرحسینفردی است، گمان میکنم شایسته باشد از منظری هرچند کوتاه به این نویسنده توجه کنیم.
اغراق نیست اگر بگویم امیرحسین فردی، یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای ادبیات داستانی انقلاب در ایجاد جریانی داستانی بوده است. بسیاری از نویسندگان، در حوزههای موضوعی دیگری تاثیرگذاری خود را ثابت کردهاند؛ سیدمهدی شجاعی با آثار متقدمش درباره معصومان(ع)، رویکرد جدیدی را در حوزه ادبیاتروایی و داستانی معرفی کرد و در این حوزه پیش گام و تاثیرگذار بود.
امیرحسین فردی، جریانساز در ادبیات انقلاب
محمدرضا سرشار در حوزه نقد ادبی در طول چند دهه به نقد عالمانه جریان شبهروشنفکری داستاننویسی پرداخت و تاحدود قابل توجهی در تعیین مرزهای ادبیات داستانی انقلاب با غیر آن موفق بود. شهریار زرشناس در نقد مکتبهای ادبی، جزو نامهای پرکار و تاثیرگذار به حساب میآید، اما امیرحسین فردی را باید شخصیتی جریانساز معرفی کرد. برخلاف جوهره ادبیات داستانی که فردی و شخصی است، امیرحسین فردی را همیشه با جریان و نویسندگانی میشناسیم که او را از مسجد جوادالائمه(ع) همراهی کردهاند. جریانی که کماکان و با ریزشها و رویشهایی همواره حلقهای را در اطراف او ایجاد کردهاند. درحقیقت امیرحسین فردی نه فقط بهخاطر آثارش که در جای خود قابل تأملند، که به واسطه این خصلت، تأثیر قابل توجهی در ادبیات داستانی بعد از انقلاب گذاشته است.
آنچه امیرحسین فردی را در این امر مهم یاری رسانده، به ویژگیهای شخصیتی او باز میگردد. امیرحسین فردی نظریهپرداز و تئوریسین ادبیات داستانی انقلاب نیست. حتی شاید نتوان او را پایهگذار جریان نقد ادبی دانست، اما قطعاً بخش عمدهای از نویسندگانی که در ادبیات داستانی انقلاب زاییده شدند، رشد پیدا کردند و به شهرت رسیدند، این توفیق را مدیون امیرحسین فردی هستند.
امیرحسین فردی، قابله نویسندگان ادبیات انقلاب است و اکنون در سن کهنسالی، به نظر میرسد خود نیز دریافته این ویژگی، یک فرصت و تهدید است. جمعی که او را در مسجد جوادلائمه(ع) پرورش داد، در یک مسیر راه نپیمودند. از داستاننویس شبهروشنفکر تا نویسنده ادبیات سیاه دفاع مقدس و نویسندگان متعهد به آرمانهای انقلاب؛ همه این تیپها را میتوان در میان خروجیهای جریان مسجد جوادالائمه(ع) مشاهده کرد.
طبیعی است آنچه امیرحسین فردی از آن جمع مسجدی انتظار داشت، در همه نویسندگان آن جمع محقق نشد. چنانکه چنین احتمالی درباره کسانی هم میرود که تحت مدیریت او در کسوت مسئول مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری هستند. به نظر میرسد هر جریانی در ادبیات داستانی انقلاب که بخواهد نویسندگانی را پرورش دهد، با این مساله روبهروست. مسالهای که ناشی از خلأ نظریه و نقد و دانشهای بنیادین ادبیات داستانی است. امیرحسین فردی را باید به واسطه راندن شاگردانی که ایده او را در ادبیات داستانی متعهد انقلاب دنبال نکردند، ستود. گمانم بر این است که ادبیات، بیش از آنکه نیازمند شخصیتهای جامع باشد، نیازمند فکر جامع است.
ضرورتی ندارد از یک مدیر موفق بخواهیم نویسنده باشد یا از یک نویسنده انتظار داشته باشیم نظریهپرداز یا منتقد باشد. اما برای نجات حیات معنوی ادبیات انقلاب، باید همه این تخصصها را بر سر یک سفره بنشانیم تا همه، دستها را بر یک کاسه برند. تحقق این نگاه، امری دشوار و البته فتحالفتوح ادبیات داستانی بعد از انقلاب است. به نظر میرسد مدیریت این فضا، کاری است که رهبر انقلاب در سطحی بالاتر انجام میدهد که از همه ظرفیتها برای اعتلای انقلاب اسلامی بهره میبرد. این مضمون در این آیه شریفه آمده که: «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا و اذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداء فألف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمه اخواناً و کنتم علی شفا حفره من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون».»
علاقهمندان میتوانند این یادداشت را در پایگاه اینترنتی «مجله داستان» به آدرس http://dastan-magazine.com/ مطالعه کنند.
انتهای پیام/