متن کامل گزارش شیوه تصمیمسازی نظامی ایران در اندیشکده مرکز تحقیقات نیروی دریایی آمریکا
خبرگزاری تسنیم: مرکز تحقیقات نیروی دریایی آمریکا با مطالعه موردی جنگ ایران ـ عراق، به عنوان تنها پرونده موجود در باب شیوه تصمیم سازی عملیاتی فرماندهان نظامی ایران، میکوشد مهمترین مؤلفههای این فرایند را استخراج کند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از مرکز تحقیقات نیروی دریایی آمریکا، کارشناسان این اندیشکده در گزارشی مفصل پس از بررسی چند مورد از حساسترین عملیاتهای ایران در جریان جنگ با عراق، مهمترین مؤلفههای تصمیم سازی عملیاتی فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی ایران را استخراج کردند.
1. انعطاف و ابتکار دو عامل کلیدی در تصمیمسازی نظامی ایران
در این گزارش تصمیم سازی نظامی در سطح عملیاتی ایران با توجه به مطالعات موردی تاریخ بررسی میشود. بهطور خاص این گزارش عوامل و فرایندهای مختلفی را تحلیل میکند که فرماندهان نظامی ایران را در جریان چهار عملیات مهم جنگ ایران و عراق تحت تأثیر قرار داد و اینکه این عملیاتها در مورد تصمیم سازی نظامی امروز ایران چه چیزی را برای ما مشخص میسازند. با اینکه زمان قابل توجهی از زمان جنگ ایران و عراق گذشته است، بیشتر فرماندهان ارشد نظامی ایران در این جنگ شرکت داشتند که به مثابه دورهای تعیین کننده در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است. این جنگ همچنین تنها نمونه منازعه عمده کشور با کشور است که در دوران پس از انقلاب در ایران دیده میشود. بنابراین، آکادمیها و مراکز آموزشی نظامی ایران، به طور خاص به مطالعه جنگ میپردازند تا از این طریق تجربههای سودمند برای امروز را کشف و تحلیل کنند. بنابراین، به رغم گذشت زمان، جنگ ایران و عراق همچنان برای درک طرز فکر فرماندهان نظامی امروز ایران، کارآمد است.
مهمترین یافتههای این ارزیابی به قرار زیر است:
• فرماندهان نظامی ایران، بر خلاف برخی از همتایان منطقهای خود، نسبتاً انعطاف پذیر بوده و در جریان منازعات از خود ابتکار عمل نشان میدهند.
• مشکلات مربوط به هماهنگی همچنان نیروهای مسلح ایران را آزار میدهد، اما ایرانیها از این مسائل باخبر بوده و اقداماتی را برای از میان بردن شکاف میان سرویسهای مختلف خود انجام دادهاند.
• ایرانیها در جایی که لازم شود از سرزمین، زمان و آب و هوا برای تعادل بخشیدن به ضعفهای مادی خود و بالا بردن توان حیات نیروهای خود، بهره میبرند.
• عملیاتهای ممانعتی و فریب یکی از کلیدیترین عوامل در نقشههای عملیاتی ایرانیها است.
• بازیگران سیاسی داخلی و عوامل خارجی میتوانند نقشی مهم ـ و گاهی اوقات تعیین کننده ـ در تصمیم سازی عملیاتی ایران داشته باشند.
2. جنگ ایران ـ عراق همچنان برای مردم و مقامات ایرانی زنده است
درک عوامل و فرایندهای مختلفی که تصمیم سازی در ایران را تحت تأثیر قرار میدهند، بیشتر یک هنر است تا فن. اقدامات حکومتی، به ویژه در مورد مسائل حساس مرتبط با امنیت ملی یا سیاست خارجی، در مجموع برای ناظران و کارشناسان خارجی مبهم و ناشفاف هستند. هر چند که چهرههای سیاسی برجسته معمولاً «اقدامات نامطلوب» خود را در مطبوعات منعکس میکنند، اما رسانههای ایرانی همچنان به شدت کنترل شده عمل کرده و ما تنها آنچه را که باید ببینیم، میبینیم. ما، به عنوان ناظران خارجی، نمیدانیم در شورای عالی امنیت ملی یا ستاد مشترک کل نیروهای مسلح در چه موردی بحث شده است. لذا ما تنها در مورد آنچه که حکومت ممکن است در جریان یک منازعه ترتیب دهد، بر اساس سابقه رفتاری و ارزیابی که از منافع و داشتههای آن در سناریوهای مختلف داریم، میتوانیم فرضیاتی را ترتیب دهیم.
این مشکلات هنگامی که قرار به تحلیل تصمیم سازی نظامی در ایران است، به ویژه در سطح عملیاتی، دو چندان میشود. جای تعجب نیست که اطلاعات در دسترس در مورد چگونگی تصمیم سازی در دو نیروی مسلح ایران، یعنی سپاه پاسداران و ارتش، بسیار اندک باشد. ما اطلاعات چندانی در مورد پیشینه، فرایندهای تصمیم سازی، نقشههای تصادفی و ملزومات عملیاتی فرماندهان نظامی کلیدی ایران در اختیار نداریم. با توجه به این خلأ اطلاعاتی، باید در مورد این موضوع تصمیم سازی نظامی رویکردی مماسی در پیش گیریم و از هر آنچه که میتوانیم بهره ببریم و منابع و روشهای مختلف و غیر متجانس را به کار بندیم.
این گزارش با رویکرد مطالعه موردی تاریخی، به بررسی تصمیم سازی نظامی ایران میپردازد. به طور خاص این گزارش به بررسی عوامل و فرایندهایی میپردازد که فرماندهان نظامی ایران را در جریان دو مورد از مهمترین نقاط عطف جنگ ایران عراق تحت تأثیر قرار داد: تصمیم حکومت ایران برای اشغال عراق به دنبال خلع ید نیروهای عراقی از بیشتر سرزمینهای ایران (1982)؛ و تصرف شبهه جزیره فاو توسط ایران (1986)، که نقطه اوج تلاشهای جنگی ایران به شمار میرود.
استفاده از مطالعات موردی تاریخی، مشکلات و معایب خاص خود را دارد ـ از جمله مهمترین آنها این است که این عملیاتها در یک بستر خاص و در گذشته رخ داده است. به هر حال همین موارد مطالب جالب توجهی در مورد تصمیم سازی عملیاتی در ایران در اختیار ما قرار میدهد:
• اول؛ جنگ ایران ـ عراق تنها نمونه موثقی است که ما میتوانیم در آن شاهد تصمیم سازی نظامی ایران در یک منازعه مسلحانه عمده باشیم. بیشتر فرماندهان نظامی ارشد ایران از کهنه سربازان جنگ میباشند. برای ایشان و نیز جامعه ایرانی، جنگ هنگامهای تعیین کننده بود که طنین آن همچنان شنیده میشود و ادامه دارد.
• دوم؛ در حالی که شباهتهای میان آن جنگ و منازعهای احتمالی با آمریکا یا یکی از متحدین آن بسیار محدود است، این موارد را میتواند تا حدودی به لحاظ عدم تقارن با هم شبیه دانست ـ در جنگ ایران ـ عراق، ایران در برابر هماوردی قرار گرفته بود که به لحاظ تکنولوژیکی برتر بود، همانطور که در جنگ با آمریکا چنین خواهد بود.
• سوم؛ جنگ ایران ـ عراق به طور کامل مستند سازی شده است و این امکان وجود دارد که تحلیلی مفصل روی عملیاتهای ایران انجام داد.
• چهارم؛ خود ایرانیها همچنان جنگ را جدی میگیرند. ایشان این منازعه را مستند سازی کرده و آن را در آکادمیها و اندیشکدههای نظامی خود مطالعه میکنند، هم به خاطر زنده نگاه داشتن خاطره کهنهسربازان و شهدای خود و همچنین به منظور استخراج تجربیات سودمند برای آینده.
3. «راه قدس از کربلا میگذرد»، شعاری انقلابی و کارآمد بود
در ماه می 1982، نیروهای ایرانی شهر بندری خرمشهر را که از اکتبر سال 1980 در دست نیروهای عراقی بود، آزاد کردند. این پیروزی، از طرف رهبران ایران به عنوان دستاوردی بزرگ و تأییدیهای الهی بر انقلاب و اهدافش در نظر گرفته شد. در یک سری از حملات پر هزینه ایران که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رهبری میشدند و در نهایت نیز مؤثر واقع گشتند، نیروهای عراقی از منطقه وسیعی از ایران که در اشغال آنها بود، بیرون رانده شدند؛ دو لشگر از 4 لشگر زرهی عراق به شدت زمینگیر شده و 12 هزار سرباز عراقی خود را به نیروهای ایرانی تسلیم کردند. پس از آن، صدام حسین، پیشنهاد عقب نشینی باقی نیروهای خود را البته به شرطی که چنین حرکتی به خصومتها پایان دهد، اعلام کرد. ایرانیها در آن زمان احساس دلگرمی میکردند و رهبران رژیم، میل چندانی به سازش با بغداد نداشتند. محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اعلام کرده است: «پس از آزادی خرمشهر، آمریکاییهای قصد داشتند قرار داد متارکه جنگ را بر ما تحمیل کنند. این به معنی موقعیت نه جنگ و نه صلح بود که امکان داشت 20 سال طول بکشد. این همان موقعیتی است که میان سوریه و اسرائیل وجود دارد. اگر ما قرار داد متارکه جنگ را پس از آزادی خرمشهر قبول میکردیم، در بهترین حالت، چندین استان مرزی ما ویرانه باقی میماند و امکان ساخت آنها ایجاد نمیشد، و 2.5 میلیون نفر از ساکنان آنجا بی خانمان باقی میماندند».
علی اکبر هاشمی رفسنجانی، سخنگوی وقت مجلس، در چند بند، پیش شرط ایران را برای پذیرش آتش بس، صراحتاً اعلام کرد: 1. اقرار عراق به مقصر بودن 2. پرداخت 100 میلیارد دلار غرامت جنگی به ایران 3. تأیید مجدد توافقات 1975 الجزایر 4. برکناری صدام حسین از قدرت و محاکمه او به دلیل جرایم جنگی. عراق به طور قابل پیش بینی، این در خواستها را رد کرد و به این ترتیب فرصت اولیه برای پایان دادن به این جنگ از دست رفت.
به دنبال اخراج نیروهای عراقی از خاک ایران و مذاکرات بعدی راجع به آتش بس، یک وقفه استراتژیک مطرح شد که طی آن، فرصتی برای ارزیابی مجدد استراتژی ایران در زمان جنگ و اهداف نهایی آن در اختیار رهبران نظامی و غیر نظامی ایران گذاشته شد. در ماه ژوئن، مجمع عمومی شورای عالی دفاع (اسدیسی) تشکیل شد تا در مورد شایستگیهای نسبی پیگیری جنگ در خاک عراق بحث و گفتگو شود. بسیاری از فرماندهان ارشد نظامی همراه با رؤسای مهم غیر نظامی در این جلسه حضور داشتند. علاوه بر این، آیت الله خمینی، رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل نیروهای مسلح در آنجا حاضر بود. هاشمی رفسنجانی میگوید: «در آن زمان، نیروهای ما تازه نفس و با روحیه بودند. آنها استدلال میکردند که دشمن را تا خاک خود مورد تعقیب قرار خواهند داد تا مانع قدرت گرفتن و ایجاد تشکیلات دفاعی آنها شوند که اگر این اتفاق بیفتد، غلبه کردن بر آنها دشوار خواهد شد. یکی از جلسات عمومی شورای عالی دفاع، قبل از امام خمینی بر گزار شد. فرماندهان ارشد نظامی از ارتش و سپاه در آن جلسه به همراه آیت الله سید علی خامنهای حضور داشتند. در آن زمان، آیت الله خامنهای، رئیس جمهور و من سخنگوی مجلس بودم. در آن جلسه، ما در مورد اینکه چه کاری باید انجام دهیم، بحث و گفتگو کردیم. یک پیشنهاد این بود که ما وارد خاک عراق شویم و آن وقت از موضع قدرت، آتش بس را بپذیریم».
در حالی که این شورا در رابط با ادامه جنگ تا آزادی تمام خاک ایران، اتفاق نظر داشت، این مسئله که آیا ایران باید به عراق حمله کند یا نه، مورد اختلاف بیشتری قرار گرفت. گزارشهایی که پس از جنگ منتشر شدند، نشان میدهند که گفتگو در شورای عالی دفاع به اختلافات ایدئولوژیکی و سازمانی کشیده شده بود. آنهایی که مخالف ادامه جنگ در خاک عراق بودند، مانند آقای خامنهای، علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه و میر حسین موسوی، معاون رئیس جمهور، چنین استدلال میکردند که اگر ایران دست به حمله به عراق بزند، به عنوان متجاوز شناخته خواهد شد. در نتیجه، موقعیت اخلاقی خود را از دست داده و برتری او در دنیای اسلام، تحلیل خواهد رفت و در ادامه نیز احتمالاً دو کشور عربی حامی ایران، یعنی لیبی و سوریه او را تنها خواهند گذاشت. آنها با توجه به وضعیت ضعیف اقتصادی ایران و شورشهای در جریان در مرزهای این کشور به ویژه در مناطق کرد نشین، اظهار میکردند که ایران منابع لازم را برای پیگیری حملهای با هزینههای بالا ندارد. افسران ارشد ارتش از جمله سرتیپ ظهیر نژاد با انعکاس این نگرانیها ادعا کردند که نیروهای ایران فاقد آموزش، پویایی، قدرت آتش و پوشش هوایی لازم برای انتقال جنگ به عراق هستند.
افراد موافق با حمله به خاک عراق در این شورا به رهبری آقای رفسنجانی و محسن رضایی، چنین استدلال میکردند که ایران میتواند کمبودهای نیروهایش را با غیرت و حمیت انقلابی جبران کند که به اعتقاد آنها، عامل مهمی در موفقیتهای ایران در میدان جنگ تا آن تاریخ بوده است. در یک سطح عملیتر، آنها اعلام کردند که تنها راه آرام کردن توپخانه عراق که در آن زمان، هنوز مناطق مسکونی مرزی ایران را مورد هدف قرار میداد، پیشروی در خاک عراق و ایجاد یک منطقه پیشگیری است. آنها میگفتند که حتی اگر صدام حسین قرار داد آتش بس را بپذیرد، باز هم به عنوان یک تهدید نظامی باقی خواهد ماند؛ پس بهتر است خاک عراق را از جمله مناطق نفتی سودآور نزدیک به مرز جنوبی، به تصرف در آورده و آنگاه از موضع قدرت با عراق معامله کنیم. برخی از افراد از جمله آقای رفسنجانی ادعا میکردند که اگر حکومت در مرز پیروزی، متارکه جنگ کند، تأثیر مخربی بر روحیه نظامیان و غیر نظامیان خواهد گذاشت. با این درک، جنگ برای جمهوری اسلامی تازه تولد یافته، نوعی نعمت به حساب میآمد که حس وحدت ملی را در رویارویی با متجاوز خارجی بر میانگیخت.
در آغاز، امام خمینی در کنار آنهایی که مخالف حمله مستقیم به خاک عراق بودند، ایستاد. آقای رفسنجانی میگوید: «منطق و استدلال امام خمینی بسیار قوی بود. اول اینکه، او ادعا میکرد مردم عراق، نگاه مثبتی به ایران دارند. اگر شما وارد خاک آن کشور شوید، حس عرب گرایی آنها باعث میشود آنها در مقابل شما مقاومت کرده و به نیروهای صدام ملحق شوند. ثانیاً، او استدلال میکرد که کشورهای عربی که تا کنون حساسیت زیادی به جنگ ایران و عراق نشان ندادهاند، در این صورت به این جنگ حساستر شده و همکاری نزدیکتری با عراق در پیش خواهند گرفت. ثالثاً، جهان و نظام بین المللی هرگز با ورود ما به عراق موافقت نخواهد کرد».
فرماندهان سپاه در شورای عالی دفاع، به طور جداگانه با امام خمینی دیدار کردند و موفق شدند او را متقاعد کنند که مسیر پیشنهادی توسط آقای خامنهای و دیگران، یعنی ادامه جنگ بدون تجاوز به عراق، غیر ممکن است. آنها دلیل آوردند که عراق از مصونیتی که مرزها در اختیارش میگذارند استفاده میکند تا نیروهایش را بازسازی و تجهیز نموده و برای حملهای دیگر به ایران آماده شود. دلایل آنها، امام خمینی را متقاعد کرد و امام خمینی به فرماندهان ارشد نظامی دستور داد که برای یک حمله برنامه ریزی کنند، اما تأکید کرد که نیروهای مهاجم از مناطق پر جمعیت به شدت دوری کنند.
امام خمینی، موضع خود را تا اندازهای تغییر داد؛ چون او متقاعد شده بود که رژیم صدام در حال سقوط است و جمعیت شیعیان عراق از ایرانیها به عنوان ناجی استقبال خواهند کرد. از این رو، امام خمینی نگران خسارات جانبی غیر ضروری بود که احتمال داشت در پی تجاوز بروز کند. قضاوت امام خمینی در مورد عراق، با توجه به اطلاعاتی که از طریق افراد برجسته تبعید شده عراقی و مخالفانی مانند باقر حکیم، رئیس انجمن عالی انقلاب اسلامی در عراق (اسسیآیآرآی) و حامی گفتمان امام خمینی در مورد تشکیل دولت اسلامی، به دست میآورد، شکل میگرفت. مجاهدین شیعه عراق با همکاری انجمن عالی انقلاب اسلامی در عراق و حزب الدعوه، مبارزات مسلحانه خود را علیه رژیم صدام در ماه می، با چندین حمله عمده به نقاط لجستیکی نظامی عراق آغاز کرده بودند. وقتی نیروی سپاه و ارتش، دستور حمله را در ماه ژولای دریافت کردند، امام خمینی، باقر حکیم را به جبهه فرستاد تا با تلاش در خصوص جلب حمایت شیعیان عراق، به نیروهای ایرانی کمک کند.
در 13 ژولای، ایران به عراق حمله کرد و جنگ وارد مرحله جدیدی شد. اهداف نهایی ایران، در این شعار انقلابی عامه پسند خلاصه میشد که «مسیر قدس از کربلا میگذرد». در این وضعیت، عراق به عنوان سنگ زیر پا برای صدور انقلاب ایران در سرتاسر منطقه قلمداد میشد.
4. تصمیم سازی نظامی ایران به تدریج تکامل یافت
عملیات رمضان المبارک
بین ماههای ژانویه و نوامبر سال 1982، ایران سه حمله گسترده جداگانه را به خاک عراق آغاز کرد: این عملیاتها عبارت بودند از رمضان المبارک، مسلم بن عقیل، محرم الحرام. مرکز اولین عملیات، یعنی عملیات رمضان المبارک، جنوب و بین بصره و العماره بود. ظاهراً، هدف اصلی این عملیات، تصرف بصره یا گذشتن از این شهر به سمت شمال و در نتیجه، قطع خطوط ارتباطی میان شمال عراق و بغداد بوده است. این منطقه تحت حمایت لشگر سوم ارتش عراق قرار داشت. این لشگر شامل هفت لشگر میشد و ترکیبی از پیاده نظام، پیاده نظام مکانیزه، و نیروی زرهی همراه با دستههای مستقل و عملیاتهای ویژه بود. پنج لشگر از این هفت لشگر در نزدیکی مرز مستقر بودند و دو لشگر دیگر به عنوان نیروی احتیاطی، ذخیره شده بودند. بصره، با خاکریزهای وسیع، میدانهای مین و کانالهایی که عراقیها به منظور جلوگیری از ورود نیروهای مهاجم و هدایت آنها به سمت محدوده از پیش تعیین شده برای مرگ، پر از آب میکردند، تقویت شده بود. بنابر گزارشها، 8 هزار نیروی عراقی در داخل و اطراف بصره صف آرایی کرده بودند.
در مقابل، ایران تقریباً 100 هزار نیروی نامنظم را که عمدتاً از سپاه پاسداران و نیروهای شبه نظامی بسیج بودند، گرد هم جمع کرده بود که با پنج لشگر ارتش، سه لشگر زرهی و دو لشگر پیاده نظام، تقویت میشدند. از این پنج لشگر، یک لشگر هم به عنوان نیروی ذخیره نگهداری میشد. روی هم رفته، شاید ایران 150 هزار نیرو جمع آوری کرده بود که آموزش و کیفیت نیروهایش نیز در حد مناسبی نبود. کیفیت و آموزش نیروهای ایرانی بسیار کمتر از نرخ استاندارد 3 به 1 که نظریه پردازان نظامی آن را برای نیروهای مهاجم پیشنهاد میکنند، بوده است.
این عملیات در ماه رمضان آغاز شد و به همین دلیل، نام این ماه بر آن گذاشته شد. نیروهای ایرانی قبل از آغاز حمله خود، فضای جنگ را با سد آتش توپخانه فرا مرزی که چندین روز به طول انجامید، آماده کرده بودند. پس از آن، در شب سیزدهم، نیروهای مسلح ایران، رمز «یا صاحب الزمان» را در تمام فرکانسهای رادیویی اعلام کردند و به این ترتیب، حمله آغاز شد. بیشتر رزمندگان در زمین باتلاقی هویزه و شلمچه در شرق بصره مستقر شدند. پیاده نظام سبک، از جمله بسیج، عملیات را گسترش دادند و از حملات موج انسانی برای در هم شکستن استحکامات دفاعی عراقی و در بعضی موارد پاکسازی میدانهای مین استفاده نمودند. نیروهای منظم همراه با سلاحهای سنگین، در هر جایی که نیروهای سپاه و بسیج در خطوط عراق شکافی ایجاد میکردند، دست به عملیات میزدند. نیروهای ایرانی به دلیل فقدان نیروهای زرهی، از گروههای سه نفره مجهز به آرپیجی برای از کار انداختن تانکهای عراقی در جنگ تن به تن استفاده میکردند.
در ابتدا، پیشرفتهای نیروهای ایرانی بسیار سریع بود. آنها خطوط عراقی را در چندین بخش در هم شکستند. طی هشت روز، نیروهای ایرانی 15 کیلومتر به داخل خاک عراق نفوذ کرده بودند، به طوری که نیروهای مهاجم میتوانستند چراغهای بصره را از فاصله دور ببینند. اما همچنانکه خطوط تدارکات رسانی ایرانیها ضعیفتر از قبل میشد، حملات آنها رو به کاستی میرفت. ایرانیها که علیرغم فقدان تحرک و پویایی، دائماً بر ادامه حمله تمرکز میکردند، اغلب در تحکیم دستاوردهای خود به وسیله تقویت نیروهای موجود در خط مقدم و سنگر گیری قوی، ناموفق بودند. عراقیها نیز برای تأثیر گذاری بهتر از بالگردهای جنگنده خود که توسط خدمه آموزش دیده آلمان شرقی هدایت میشدند، استفاده میکردند و همین مسئله، تلاشهای ایران را برای تدارکات رسانی دوباره، بغرنج میکرد. از همه مهمتر اینکه، عراق برای نخستین بار در آن زمان از سلاحهای شیمیایی که بیشتر شامل گاز سیاس بود، برای بر هم زدن حملات موج انسانی ایران استفاده کرد.
دومین حمله ایران، در 10 کیلومتری شمال در 22 ژانویه آغاز شد، اما هیچ نتیجهای به همراه نداشت. در این زمان، نیروهای عراقی برای انجام یک ضد حمله به وسیله نیروهای ذخیره خود، آماده شده بودند و از جبهههای محافظت نشده ایرانیها به آنها حمله کردند. در نتیجه این حرکت گاز انبری، واحدهای اصلی ایرانیها در نزدیکی بصره به خطر افتاد و به همین دلیل نیروهای ایرانی عقب نشینی کردند. پس از آن، در سوم آگوست که ایران دستور توقف عملیات را صادر کرد، نیروهای ایرانی تنها 50 کیلومتر مربع از خاک عراق را حفظ کرده بودند. تقریباً 20 هزار نفر از نیروهای ایرانی زخمی و مجروح شده بودند. قیام مورد انتظار شیعه که رهبری ایران وعده آن را داده بود، با شکست مواجه شد. عراقیها نیز تلفات سنگینی را متحمل شدند. به عنوان مثال، لشگر زرهی نهم، تا حدی آسیب دیده بود که فرماندهان عراقی تصمیم گرفتند آن را منحل کرده و داراییهای باقیماندهاش را به لشگرهای دیگر منتقل کنند.
از دید ایران، تنها سود محسوس این نخستین حمله به خاک عراق، این بود که برای اولین بار، بصره، مرکز پر جمعیت عراق، در تیررس توپخانه ایران قرار گرفت. علیرغم حکم امام خمینی مبنی بر جلوگیری از تلفات غیر نظامی، ایرانیها به بمباران بصره به تلافی بی رحمیهایی که عراقیها در آن طرف مرز، در خرمشهر مرتکب شده بودند، دست زدند.
حتی این دستاورد اندک که بصره در تیررس توپخانه ایران قرار گرفت نیز چندی بعد اهمیت خود را از دست داد. زیرا عراق آن را با اعلام منطقه ممنوعه دریایی در شمال خلیج فارس و حمله به تأسیسات نفتی ایران، تجهیزات صادرات نفت و نفتکشها، جبران کرد. طی چند ماه، صادرات نفت ایران تا 55 درصد کاهش یافت.
اگر چه رهبران ایران همواره بر موفقیت آمیز بودن عملیات رمضان به دلیل نشانهای از عزم و اراده ایرانیها تأکید میکردند، اما نمیتوان از این واقعیت گذشت که این عملیات نتوانست به کل اهداف خود دست یابد. علاوه بر این، ایرانیها تلفات سنگینی را در معاملهای برای دستاوردهای منطقهای بسیار محدود متحمل شدند. بنابر گزارش یکی از پژوهشگران شناخته شده راب جانسون، عملیات رمضان با توجه به بیشتر معیارها و استانداردهای نظامی، تقریباً ناکام بود.
عملیات مسلم بن عقیل
حمله دوم ایران که از حمله قبل کوچکتر بود با اسم رمز «مسلم بن عقیل»، در اول اکتبر در بخش مرکزی آغاز شد. بلند پروازی کمتری در اهداف این عملیات وجود داشت. نیروهای ایرانی قصد داشتند در این عملیات، بلندیهای استراتژیک سومار که به مندلی، شهر مرزی عراق، اشراف داشتند و همچنین خطوط اصلی ارتباطی میان بغداد و کرکوک را تصرف کنند. بیشتر رزمندگان در این عملیات، در نواحی کوهستانی شرق مندلی در کنار مرز مستقر شدند. ایرانیها برای انجام حملات خود، 70 هزار نیرو را که بیشتر از بسیج و سپاه بودند تجهیز کردند؛ از جمله سه لشگر پیاده، یک تیپ مستقل زرهی و یک یگان هوابرد. عراقیها سه لشگر خود را که شامل 30 هزار نیرو میشدند، در منطقه نگه داشتند. ایرانیها قصد داشتند همانند عملیات قبلی، از حملات موج انسانی برای ایجاد شکاف در خطوط عراقیها استفاده کنند که پس از آن، میتوانستند با بخشهای زرهی و مکانیزه ذخیره، از این موقعیت بهره کافی را ببرند. متأسفانه، این تاکتیکها مناسب ناحیه کوهستانی اطراف مندلی نبودند.
ایرانیها حمله خود را در صبح روز اول اکتبر در 18 نقطه جداگانه در امتداد یک جبهه 22 مایلی آغاز کردند. اگر چه آنها موفق شدند نیروهای تدافعی عراقی را از بلندیهای اطراف سومار عقب برانند، اما آماد و تجهیز آنها در داخل ایران، بسیار آهسته بود و این مسئله تا اندازهای به این خاطر بود که آنها زمان زیادی را صرف تجهیز نیروها میکردند و در این فاصله، عراقیها خود را برای حمله آنها آماده مینمودند. نیروهای عراقی در امتداد جاده مندلی به سومار دست به ضد حمله زدند و توسط بالگردهای جنگنده و هواپیماهای میگ 25 متعلق به پشتیبانی هوایی کوتاه برد، حمایت میشدند. البته این ضد حملهها هم ناموفق بودند و نیروهای ایرانی در روز دوم اکتبر، حملات خود را از سر گرفتند. در روز سوم، نیروهای ایرانی، 5 کیلومتر به داخل خاک عراق نفوذ کرده و حومه شهر مندلی را تصرف کردند. اما به دلیل فقدان پوشش هوایی مناسب، مجبور به عقب نشینی شدند.
در همان حال که عملیات جریان داشت، نیروهای ایرانی، تشکیلات گستردهای را در بخش جنوبی مستقر کردند؛ آنها میخواستند عراقیها را قانع کنند که طوفان واقعی به جنوب خواهد وزید و امید داشتند که به این ترتیب، صدام نیروهای ذخیره سیار خود را از مندلی بیرون ببرد. عراقیها به جای واکنش نشان دادن به این نمایش دروغین، به تقویت بخش مرکزی با استفاده از نیروهای عملیاتی ویژه از گارد ریاست جمهوری اقدام کردند. حملات بعدی ایرانیها در روزهای پنجم و ششم اکتبر نیز دفع شد و در آخر، نبرد میان مرز و شهر مندلی به بن بست برخورد. ایرانیها توانستند قسمتی از خاک خود را آزاد کنند و 65 کیلومتر مربع از سرتاسر مرز را اشغال کنند، اما یک بار دیگر در رسیدن به اهداف خود ناکام ماندند. شهر مندلی و بلندیهای مجاور آن تحت کنترل نیروهای عراقی باقی ماند. در این زمان، اختلاف آشکاری میان فرماندهان ارشد ارتش و سپاه در مورد تاکتیکهای به کار گرفته شده در این عملیات به وجود آمد. به دنبال این نزاع و کشمکش، آقای رفسنجانی اعلام کرد که سیاست جدید ایران باید با «ضربههای محدود به دشمن آسیب برساند».
عملیات محرم الحرام
سومین و تقریباً موفقترین حمله ایرانیها در سال 1982، عملیات محرم الحرام بود. این عملیات که در 31 اکتبر آغاز شد، دارای دو بخش بود؛ یکی در جنوب و در نزدیکی عماره و دیگری در جبهه میانی و در اطراف نفت شهر در شمال مندلی. وسعت اهداف عملیات محرم محدود و نسبت به عملیاتهای قبلی، دارای ماهیت اقتصادی بود. علاوه بر حذف ادوات مهم عراقی موجود در خاک ایران، قطع مسیر شرهانی ـ زبیدات (یکی از اصلیترین خطوط ارتباطی بصره و بغداد) و اشغال بلندیهای اطراف مندلی، نیروهای ایرانی قصد داشتند چندین میدان عمده نفتی عراق را از جمله میدان بزرگ بیات و شهرهای صنعتی را از جمله طیب، زبیدات و ابوغریب تصرف کنند. ظاهراً، مقامات شورای عالی دفاع، به این نتیجه رسیده بودند که این مکانها، بعداً میتوانند بر سر میز مذاکرات، مورد معامله قرار گیرند.
مقامات ایرانی، به منظور انجام این عملیات، چهار لشگر از ارتش، پنج تیپ مستقل از سپاه با نیروهای کمکی بسیج و دو گروه بالگرد جنگنده را آماده به خدمت کردند. حمله در بخش جنوب و در یک جبهه 10 مایلی در شب آغاز شد. در آن زمان، نیروهای ایرانی از آمادگی بیشتری برخوردار بودند. آنها علیرغم تحمل تلفات سنگین، در هر دو جبهه دست به پیشروی زده و از حملات روبه جلوی گستردهای استفاده کردند. در جبهه جنوب، نیروهای ایرانی موفق شدند 8 کیلومتر به داخل خاک عراق نفوذ کرده و طیب و زبیدات را تصرف کنند. در جبهه میانی، پیشروی ایرانیها بسیار آهستهتر بود، اما موفق شدند میدان نفتی بیات و تأسیسات نفتی ابوشریب را اشغال نموده و در همین حال، یک تیپ زرهی عراقی را نابود کنند.
این موقعیت برای بغداد به عنوان یک موقعیت بحرانی قلمداد شد. وقتی زنگ خطر میزان پیشروی ایرانیها به صدا در آمد و این واقعیت آشکار شد که مندلی در حال سقوط است و در نتیجه سقوط آن، مسیر بغداد در جبهه میانی باز خواهد شد، فرماندهی ارشد نظامی عراق، تنها باقیمانده نیروهای ذخیره خود را به حرکت درآورد. این نیروها شامل یک لشگر ارتش که در جنوب پایتخت مستقر بود، دو تیپ با قدرت پایین در میدانهای نفتی شمال و واحدهای ممتاز گارد ریاست جمهوری میشد. این گارد، 72 تانک را که چندی پیش از شوروی تحویل گرفته بود، در مقابل نیروهای ایرانی مستقر کرد و نیروهای ایرانی دشواری زیادی در مقابله با آنها داشتند.
ضد حمله عراقیها، امنیت مندلی را تأمین کرد و نیروهای ایرانی را وادار به ترک طیب و زبیدات نمود. البته، ایرانیها موفق شدند ابو بیات و همچنین 210 کیلومتر مربع از خاک عراق را حفظ کنند. اواسط ماه که بارانهای سیل آسا جنگ را به بن بست کشاندند، نیروهای ایرانی موفق شدند 3 هزار سرباز عراقی را اسیر و تقریباً 140 تانک را به غنیمت ببرند.
دیلیپ هایرو، مؤلف و پژوهشگر مینویسد: «در میان بزرگان و فرماندهان عراقی، فشار بر صدام برای قبول کردن خواسته اصلی تهران مبنی بر تسلیم قدرت افزایش یافته بود تا از حملهای گسترده از طرف ایران جلوگیری کرده و جنگ را به پایان برسانند». اما صدام به این فشارها هیچ توجهی نداشت. در عوض، او تظاهرات گستردهای را در حمایت از خود در 13 نوامبر در پایتخت عراق سازماندهی کرد و 4 میلیون عراقی را به خیابانها کشاند. وقتی عملیات محرم متوقف شد، دیکتاتور عراق موفق شده بود مخالفین داخلی خود را به وحشت انداخته و همچنین تلاشهای ایرانیان را برای پیشروی در بغداد بی نتیجه گذارد.
5. برتری ایران در اجرای عملیاتها به رغم حمایتهای گسترده بینالمللی از عراق؛ تجزیه و تحلیل حملات سال 1982 ایران
در آن زمان، آقای رفسنجانی ادعا کرد که عملیات محرم الحرام، راه را برای عملیاتهای بعدی هموار کرده است؛ اما در واقع، سال 1982 به یک بن بست استراتژیک ختم شد که به مدت چهار سال دیگر نیز ادامه یافت. ایرانیها به برخی موفقیتها در سطح تاکتیکی، از جمله اشغال چند صد کیلومتر مربع از خاک عراق، دست یافته بودند. فرماندهان نخبه ایرانی، ابتکار چشمگیری را به نمایش گذاشته بودند و در استفاده از زمین، آب و هوا و تاریکی شب برای جبران کمبود مهمات، مهارت بالایی داشتند. رهبران ایران نیز به مردم خود نشان دادند که صلاحیت بر عهده گرفتن مسئولیت جنگ با عراق را دارند. با این وجود، ایرانیها برای حداقل دستاوردهای منطقهای، یک سری تلفات غیر قابل تحمل را به جان خریده بودند. آنها در رسیدن به اهداف اصلی خود مبنی بر بی ثبات سازی رژیم عراق و اتمام جنگ در شرایط مطلوب برای ایران نیز کاملاً موفق نبودند.
نگاهی دقیق به عملیاتهای رمضان، مسلم بن عقیل و محرم نشان میدهد که اقدامات جنگی ایرانیها به واسطه چند عامل عملیاتی و تاکتیکی مختل شد. در ادامه به بررسی این عوامل میپردازیم.
فقدان پویایی، قدرت آتش و پشتیبانی نزدیک هوایی، باعث اختلال در عملیاتهای ایرانیها شد. همچنانکه سرتیپ ظهیرنژاد در جلسات شورای عالی دفاع در ژوئن 1982، صراحتاً اعلام کرده بود که ارتش ایران آمادگی حمله به خاک عراق را ندارد. اگرچه نیروهای ایرانی، با موفقیت، نیروهای عراقی را از بخش بزرگی از خاک ایران بیرون رانده بودند و همین مسئله بر طرز فکر بسیاری از اعضای شورای عالی دفاع سایه افکند، اما تاکتیکها و منابعی که آنها در این عملیات به کار بستند، قابلیت اجرای پایینی برای نیروها داشت. بر اساس بسیاری از گزارشها، نیروهای ایرانی فاقد نیروی زرهی لازم و توپخانه سنگین برای شروع حمله بودند؛ تجهیزات آنها شامل 900 تانک در برابر 3000 تانک عراقی و 900 توپخانه در برابر 1800 توپخانه عراق بود. ایران تنها 120 جنگنده مناسب برای پرواز و تهاجم هوا به زمین در اختیار داشت در مقایسه با 300 فروند هواپیمای فعال عراق. اگر چه هر دو طرف در اواخر سال 1982، با کمبود شدید تجهیزات مواجه بودند، اما عراقیها، که در آن زمان از حمایت گسترده آمریکا، شوروی، فرانسه و دولتهای عربی حوزه خلیج فارس برخوردار بودند، موقعیت بهتری در تجهیز دوباره نیروهای خود داشتند.
حفاظت و تاب آوردن، مشکل همیشگی ایرانیها بود. عملیاتهای رمضان، مسلم بن عقیل و محرم، یک الگوی عمومی را از حملات ایرانیها در مراحل اولیه جنگ به دست داد. در هر یک از عملیاتها، نیروهای ایرانی موفق به ایجاد یک شکاف اصلی و در نتیجه پیشرفت سریع میشدند. اما با گذشت چند روز از عملیات، حملات آنها به طور ناگزیر تحلیل میرفت و به دنبال آن دست به عقب نشینی میزدند. در نتیجه، ایرانیها برای حداقل دستاوردهای منطقهای، تلفات سنگینی را متحمل میشدند. ناکامی ایران در تحکیم دستاوردهایش را میتوان به چند عامل نسبت داد؛ این عوامل عبارتند از فقدان برنامه ریزی پیشرفته، اهداف بیش از اندازه بلند پروازانه، عدم موفقیت در پراکنده شدن و سنگر گرفتن پس از پیشرفت اولیه، ناکامی در عطف توجه کافی و تخصیص منابع لازم به حفظ پشتیبانی لجستیکی. مخصوصاً این عامل آخر از حساسیت بالایی برخوردار بود؛ چون نیروهای پیاده ایرانی معمولاً خودشان تجهیزاتشان را حمل میکردند و سیستم تجدید تدارکات، به ویژه در هنگام حمله، که واحدهای اصلی اغلب سریعتر از واحدهای پشتیبانی حرکت میکردند، ناقص و ابتدایی بود. پژوهشگرانی چون کرتزمن و واگنر میگویند: «این سیستم بر اساس تجهیزات رسانی تا زمانی که واحدهای ایرانی مجبور به عقب نشینی یا تغییر نقشه نشده باشند، کار میکرد، اما اغلب، وقتی آنها مجبور به سازماندهی دوباره یا پیشروی بسیار سریع میشدند، این سیستم با شکست مواجه میشد».
ارتش و سپاه پاسداران، بر سر مسائلی چند با هم اختلاف داشتند. کشمکش داخلی بین این دو سازمان، تدابیر جنگی ایران را مختل کرد و به بحرانی پس از عملیات رمضان منجر شد. هر کدام از این سازمانها دیگری را مقصر ناکامیها در میدان جنگ میدانست. افسران ارتش، مقامات همتای خود را در سپاه به دلیل حرفهای نبودن و فقدان آموزش مورد انتقاد قرار میدادند. آنها از وضعیت مورد توجه سپاه در سلسله مراتب نظامی ناراحت بودند و از این واقعیت که این مورد، اعمال قدرت نامناسبی در تصمیم گیریها میکند، رنج میبردند. سرتیپ ظهیرنژاد در عملیات رمضان با جدیت اعلام کرد که اگر افراد فاقد صلاحیت به دخالت خود در هدایت جنگ ادامه دهند، از مقام خود استعفا خواهد داد. مقامات ارشد سپاه نیز، همتایان ارتشی خود را به دلیل فقدان تعصب انقلابی و التزام به تدابیر جنگی مورد انتقاد قرار میدادند.
ایرانیها فاقد ساز و کار هماهنگی عملیاتها در سطح عملیاتی و تاکتیکی بودند. ارتش و سپاه تنها در نوع آموزش، سازمان و نظریه متفاوت نبودند، بلکه آنها از دو زنجیره فرماندهی جداگانه، ستاد مشترک مربوط به خود و وزارتخانه مجزا دستور دریافت میکردند. در نتیجه، تطبیق زمانی عملیاتها برایشان بسیار دشوار بود. در بدنه سپاه، این مسائل کنترل و فرماندهی، به مراتب پایینتر نیز سرایت کرد، تا جایی که فرماندهان اغلب به طور مستقل عمل میکردند و هماهنگی ضعیفی میان واحدهای پیاده و توپخانهها برای پشتیبانی آتش وجود داشت.
مقامات ایرانی بر این باور بودند که اعتقاد و جهش انقلابی سپاه پاسداران، کمبود لجستیکی و فقدان آموزش آن را جبران خواهد کرد. این نگرش، تا اندازهای از بنیانهای عقیدتی حکومت نشأت میگرفت، که ریشه در مفاهیمی چون شهادت و فداکاری، و همچنین رویکرد انقلابیها به ارتش داشت. قبل از حملات سال 1982، ریاست شورای عالی دفاع اعلام کرد که ایران میتواند ذخیره نیروی انسانی عظیم خود را برای از پا در آوردن عراق در یک جنگ عمومی فرسایشی به کار گیرد. به این ترتیب، سپاه و به ویژه بسیج، از به کار گیری تاکتیکهای نظامی متعارف، که نیازمند آموزش بیشتر بودند، در حمایت از تهاجمات گسترده رو به جلو به موقعیتهایی با استحکامات دفاعی شدید، خودداری میکردند. حملات معروف «موج انسانی»، عمدتاً در طول حملات 1982 شکل گرفت و برای مدت طولانی مورد توجه ایرانیها بود، تا اینکه در نیمه پایانی جنگ و به دنبال افزایش شدید تلفات و خسارات، کنار گذاشته شد.
همچنین فقدان امنیت عملیاتی (اُپیاسایسی)، باعث ایجاد اختلال در روند عملیاتهای ایرانیها میشد. در طول هر یک از عملیاتهای سال 1982، ایرانیها، شاخصهای حساسی از قصد و نیت خود را قبل از انجام عملیات منتشر میکردند و همین مسئله باعث میشد عراقیها ضد حملات مؤثری را سازماندهی کنند. زمان طولانی تجهیز و تجمع نیروها در اطراف مرز، که به راحتی توسط ماهوارههای عکاسی هوایی کشف میشدند، ساختار و آرایش نیروهای مسلح ایران را در اختیار دشمن قرار میداد. در آن زمان، ایرانیها هنوز بر تکنیکهای تکذیب و فریب مسلط نشده بودند که میخواستند از تکنیک فریب، برای پوشاندن مانورهای خود در جنگ استفاده کنند. در چندین موقعیت، از جمله عملیات رمضان، ایرانیها حتی مقاصد خود را قبل از آغاز عملیات، به طور عمومی اعلام کردند.
قبل از حملات سال 1982، وقتی ایرانیها در خاک خود عملیات میکردند، بیشتر این عوامل، مانع حساسی به حساب نمیآمدند. تاکتیکهایی که آنها به کار میگرفتند، مانند حملات گسترده روبه جلو، در خوزستان کارایی بیشتری داشتند؛ چون ایرانیها میتوانستند نیروهای خود را در یک جبهه محدود در مقابل مواضع ساکن عراقی متمرکز کنند. خطوط تدارکات رسانی آنها، کوتاهتر و امنتر بود. نیاز به قابلیت تحرک و پویایی، به ویژه در مناطق شهری مانند آبادان و خرمشهر، از حساسیت کمتری برخوردار بود. ارتش و سپاه قادر بودند با یکدیگر و با تمرکز بر عملیاتهای متعارف، دست به عملیاتهای مؤثرتری بزنند و همچنین سپاه میتوانست هدایت جنگهای پارتیزانی را علیه نیروهای متجاوز عراقی بر عهده گیرد. علاوه بر این، نیروهای نظامی ایران میتوانستند بر حمایت ساکنین بومی حساب کنند؛ این جمعیت، علیرغم اینکه عمدتاً عرب بودند، علیه متجاوزان عراقی در زیر یک پرچم جمع شدند. خلاصه اینکه، ایرانیها، از امتیاز انجام عملیات دفاعی برخوردار بودند.
آزادی خرمشهر و بیشتر مناطق اشغالی خوزستان، اعتماد به نفس بالایی را در اختیار ریاست شورای عالی انقلاب قرار داده بود. عملیاتهای رمضان، مسلم بن عقیل و محرم الحرام نشان دادند که نیروهای نظامی ایران فاقد آمادگی و تجهیزات لازم برای انتقال عملیاتهای تهاجمی به خاک عراق هستند. به هر حال، ایرانیها توانایی سازگاری و به کارگیری تجربیاتی را که از این عملیاتها و عملیاتهای بعدی به دست آورده بودند، برای افزایش حملات موفقیت آمیز دیگر در جنگ داشتند.
نبرد فاو (1986)
سال 1986، نقطه تحول بزرگ دیگری در جنگ ایران و عراق بود. از زمان اجرای عملیات رمضان، ریاست شورای عالی دفاع باور کرده بود که شرایط به نفع ایران است و اگر کوشش کافی در تدابیر جنگ با عراق اعمال شود، رژیم صدام نهایتاً سقوط خواهد کرد. به همین منظور، ایرانیها حملات متعددی را در امتداد 1500 کیلومتر از مرز بین دو کشور آغاز کردند. پس از مدتی، آنها موفق شدند تجربیاتی را که از شکستهای قبلی کسب کرده بودند، با هم ترکیب کنند. مخصوصاً، ایرانیها تلاش کردند تا هماهنگی بین سپاه و ارتش را از طریق تشکیل یک قرارگاه عملیاتی مشترک بهبود بخشند؛ این قرارگاه در آن زمان، قرارگاه خاتم الانبیاء نام گرفت. همچنین آنها، سپاه را در قالب یک نیروی جنگی متعارف با آموزش گسترده، به ویژه در عملیاتهای آبی و خاکی و ترکیبی، سازماندهی کردند.
با وجود این بهسازیها، بین سالهای 1982 و 1986، ایرانیها موفق به وارد کردن ضربهای محکم به رژیم عراق نشدند. آنها تنها موفقیتهای نسبی در زمینه قلمرو کسب کردند؛ آزادی بیشتر بخشهای باقیمانده در دست عراقیها در جبهه مرکزی که قبل از سال 1982 توسط عراقیها اشغال شده بود، از این قبیل موفقیتها بود. نیروهای ایرانی، همچنان متحمل تلفات نسبتاً سنگینی در جبهه میشدند. در سال 1986، عمق استراتژیک و جمعیت ایران، در موقعیت بسیار بهتری نسبت به عراق قرار داشت؛ جمعیت ایران بیش از دو برابر جمعیت عراق بود. با این وجود، ایران تنها قادر به تجهیز تقریباً یک میلیون سرباز بود و این رقم در مقابل هشتصد هزار سرباز عراقی قرار میگرفت.
همچنین عراق از حمایت گسترده بینالمللی بهره میبرد. بین سالهای 1982 و 1986، وامها و اعتبارات فراوانی از طرف کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و آمریکا به سمت عراق سرازیر شد. عراق نیز به ولخرجیهای بزرگ نظامی دست زد و از یک سری کشورهای تأمین کننده مختلف از جمله شوروی، فرانسه و چین، سلاح تهیه کرد. تنها در سال 1984، عراق به ارزش 7.7 میلیارد دلار، سلاح و مهمات وارد کرده بود. تا سال 1985، عراق توانایی انجام چندین ضد حمله را به دست آورده بود؛ پس از سال 1982، این نخستین باری بود که آنها قادر به انجام چنین کاری شده بودند. در مقابل، ایران که روز به روز در انزوای بیشتری فرو میرفت، با موانع بزرگی برای تأمین و تدارکات مواجه شده بود؛ آنها توانسته بودند تنها هزار تانک برای میدان جنگ تهیه کنند و این در مقابل 4500 تانک عراقی قرار داشت. برتری و امتیاز عراق در هوا نیز بسیار بیشتر از ایران بود. ایرانیها، در مقابل 500 هواپیمای جنگی مخصوص عملیات عراق، تنها دارای 60 یا 80 فروند از این نوع هواپیما بودند. اگر چه به نظر میرسید ایران برای هدایت یک حمله گسترده، فاقد موقعیت مناسب است، اما در 9 فوریه 1986، نیروهای ایرانی، عملیات والفجر 8 را آغاز کردند؛ این عملیات یکی از بلند پروازانهترین و از جمله عملیاتهای بسیار موفقیتآمیز ایران در طول این جنگ بود.
6. در عملیات ولفجر هشت تصمیمگیریهای نظامی ایران به بلوغ رسید
هدف اصلی عملیات والفجر 8، تصرف شبه جزیره فاو در جنوب بصره و در نتیجه، محرومیت بغداد از دسترسی به دریا بود. عملیات والفجر 8 نیز مانند بسیاری از عملیاتهای دیگر ایران، از اهمیت اقتصادی برخوردار بود. آقای رفسنجانی، بعداً در مصاحبهای میگوید: «فاو به چند دلیل برای ما از اهمیت برخوردار بود؛ نخست اینکه، با تصرف فاو، عراق توانایی استفاده از دریا را از دست میداد، و دسترسی به دریا، تنها با قایق، مخفیانه و در تاریکی شب از طریق خور عبدالله برای آنها امکان پذیر میشد. اما آنها دیگر نمیتوانستند در دریا حضور نظامی داشته باشند. علاوه بر این، عراق دیگر نمیتوانست از دو انبار نفت خود، یعنی انبار نفت العمیه و البکر استفاده کند». در آن زمان نیز مانند حالا، انبار نفت بصره (اِیبیاُتی) و انبار نفت خور العمیه (کیاِیاُتی)، بیشترین صادرات نفت عراق را بر عهده داشتند. قطع دسترسی عراق به دریا نه تنها بغداد را از سودی که به شدت مورد نیاز بود، محروم میکرد، بلکه باعث میشد قیمت نفت بالا رفته و ایران نفع کافی را از آن ببرد. (در آن زمان، قیمت نفت به دلیل افزایش تولیدات عربستان سعودی و کویت، بسیار پایین بود).
عملیات والفجر 8، با توجه به اهداف و میزان آمادگی و برنامه ریزی که با خود به همراه داشت، با عملیاتهای قبلی متفاوت بود. ایران، شمار زیادی از نیروهای خود را برای این عملیات تجهیز کرده بود؛ تقریباً نیمی از ارتش و دو سوم سپاه پاسداران. ایرانیها برای اولین بار در اکتبر 1985، به منظور کاهش بار مسئولیت مردان در جبهه، از نیروی بانوان در انجام کارهای پشت جبهه، استفاده کردند. همچنین، آنها شرایطی را تنظیم کردند تا کارمندان دولتی را به جبهه بفرستند. ایرانیها به منظور کسب آمادگی برای عبور از اروندرود، آموزش خاکی و آبی گستردهای را، از جمله حملات شبیه سازی شده در ساحل دریای خزر در شمال ایران، برنامه ریزی کردند. آنها ذخیره قایقهای کوچک و تجهیزات نصب پل را در آبادان آغاز نمودند. خلاصه اینکه، ایران، تکاورهای مخصوصی را به میدان فرستاد که برای مبارزه در تالابها و زمینها مرطوب آموزش دیده بودند.
ایرانیها به جای اینکه نیروهای خود را بر یک منطقه متمرکز کنند، یک حمله دو بخشی را انتخاب کردند؛ تمرکز عملیات اصلی بر تصرف شبه جزیره فاو در جنوبیترین نقطه بود؛ عملیات فرعی یا پشتیبانی، در قسمت شمالی و در بصره شکل میگرفت تا به عنوان نقطه انحراف عمل کرده و با فریب نیروهای عراقی، از تقویت واحدهای موجود در فاو توسط آنها جلوگیری کند. عملیات پشتیبانی شامل سه تک جداگانه به شمال بصره میشد. نخستین تک، در 9 فوریه در نزدیکی قرنه و در جنوبیترین نقطه باتلاقهای هویزه صورت گرفت، که نیروهای ایرانی تلاش کردند میان منطقه تحت کنترل لشگر سوم و چهارم عراق، فاصله بیندازند. متأسفانه، ایرانیها با شتاب به سمت مواضع بسیار مستحکم عراق حرکت کردند و علیرغم سه روز حمله مداوم توسط «موج انسانی»، با تلفات و خسارات سنگین عقب رانده شدند.
دو روز بعد، ایرانیها تک دیگری را در 60 کیلومتری جنوب، در زمینهای نسبتاً آزاد در اطراف منطقه جنوبی باتلاقهای هویزه آغاز کردند. این عملیات، که از عملیات اول کوچکتر بود، به سرعت به یک مسابقه تیر اندازی میان نیروهای زرهی دو طرف در برد کوتاه، تبدیل شد. عراق، که نیروهای زرهیاش هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی دارای برتری بودند، حمله ایرانیها را دفع کرد؛ اما دو طرف متحمل خسارات سنگینی شدند. تک سوم، که ضربه نهایی حملات فرعی بود، در 14 فوریه و در باتلاقهای هویزه اتفاق افتاد و نیروهای ایرانی، حمله آبی خاکی وسیعی را برای تصرف قسمت شمالی جزیره مجنون آغاز کردند. این بار نیز، نیروهای ایرانی تلفات سنگینی را متحمل شدند و موفقیت چشمگیری به دست نیاوردند.
اگرچه عملیات پشتیبانی در شمال از لحاظ تاکتیکی با شکست مواجه شد و ایرانیها از همه طرف عقب رانده شدند، اما به عنوان یک نمایش دروغین، موفقیت آمیز بود. چندین روز طول کشید تا عراقیها بفهمند که تک اصلی نیروهای ایرانی، متوجه جنوبیترین نقطه، یعنی شبه جزیره فاو، است. وقتی سر فرماندهیهای عراق، نیروهای ذخیره خود را به جبهه شمالی فرستادند، ایرانیها به دستاوردهای مهمی رسیده و به خوبی مواضع خود را تقویت کردند. ژنرالهای ارتش صدام نتوانسته بودند اهمیت استراتژیک شبه جزیره فاو یا آسیب پذیری آن را تشخیص دهند. احتمالاً در آن زمان، عراقیها قابلیتهای آبی ـ خاکی ایرانیها را دست کم گرفته و اروند رود را به عنوان مانعی کارآمد قلمداد کرده بودند. شاید الگوهای عملیاتی ایرانیها، نوعی احساس غلط از خود راضی بودن را در عراقیها پدید آورده بود. در طول شش سال قبل، هیچ کدام از حملات گسترده ایرانیها در جنوبیترین نقطه اتفاق نیفتاده بود. به هرحال، بنابر یکی از این دلایل، وقتی تک بزرگ ایرانیها در شب دهم آغاز شد، این شبه جزیره از سیستم دفاعی ضعیفی برخوردار بود و پادگانهای آن توان حفاظتی خود را به راحتی از دست دادند.
حمله به فاو، با یک یورش آبی ـ خاکی در شبی همراه با طوفان و باران آغاز شد. نیروهای ایرانی از تاریکی شب استفاده کرده و عرض هزار متری اروند رود را طی کردند و در آنجا شش پایگاه ساحلی مجزا بنا نمودند. امنیت جزیره ام الرصاص توسط غواصها تأمین میشد؛ این جزیره در وسط اروند رود قرار داشت که بعداً، ایرانیها از آن به عنوان منطقهای برای استقرار بخش لجستیکی استفاده کردند. بالاخره، نیروهای ایرانی توانستند با برقراری پل شناور، تانکها و تجهیزات سنگین توپخانهای را از رودخانه عبور دهند. در همان هنگام، نیروهای ایرانی به سرعت در یک جبهه با وسعت 65 کیلومتر پیشرفت کردند. در شمال، نیروهای ایرانی به سمت شریان اصلی که فاو را به بصره منتقل میکرد، حرکت کردند؛ اما، مقاومت شدید نیروهای عراقی مانع آنها شد. در جبهه میانی و جنوبی، ایرانیها به سرعت، بیشتر قسمتهای شبه جزیره را اشغال و تحت کنترل در آوردند و با مقاومت محدودی مواجه شدند. شهر فاو، که عمدتاً قبل از آغاز عملیات خالی شده بود، در همان روز اول سقوط کرد. همچنین، نیروهای ایرانی موفق شدند مرکز اصلی کنترل هوایی و اعلام خطر عراق را در خلیج فارس، که باعث ایجاد رعب و وحشت موقت در میان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس میشد، تصرف کنند. در روز دوازدهم عملیات، ایرانیها موفق شدند به مسیر آبی خور عبدالله در مرز کویت دست یابند، اما نتوانستند پایگاه اصلی نیروی دریایی عراق را در ام قصر، در شمال و در طرف دیگر این مسیر آبی، تصرف کنند. ایرانیها که میدانستند بدون شک با ضد حمله از طرف عراق مواجه خواهند شد، دستاوردهای خود را تقویت کرده و شروع به پراکنده شدن و سنگر بندی در منطقه کردند.
فرماندهی ارشد عراق، که فریب خورده بود و گمان میکرد که تک اصلی ایرانیها به بصره خواهد بود، به آهستگی واکنش نشان داد و تمام نیروهای ذخیره خود را برای دفاع از فاو اعزام کرد. ایران نیز موفق شد 20 هزار نیروی خود را به شبه جزیره منتقل کند. ضد حمله عراقیها، که بالاخره در روز دوازدهم آغاز شد، بسیار ضعیف سازماندهی و تجهیز شده بود و پس از یک هفته مبارزه مداوم، با شکست مواجه شد. نوع زمین و شرایط جوی، به عنوان عاملی برای تخفیف بسیاری از برتریهای نیروهای عراقی قلمداد شد. رسته زرهی و توپخانه عراق، در زمینهای باتلاقی فاو، به ویژه در مقابل لشگر پیادهای که سنگر گرفته و مجهز به موشکهای هدایت شونده ضد تانک مانند «اِیتیجیام»ها و «آرپیجی»ها بود، کارایی کمی داشت. علاوه بر این، دید ضعیف، کارایی نیروی هوایی عراق را کاهش میداد. خلبانان عراقی مجبور میشدند در ارتفاع پایین، بمبهای خود را رها کنند و همین مسئله، آسیب پذیری آنها را در مقابل پدافند هوایی ایران افزایش میداد. در نتیجه، عراق تلفات سنگینی را متحمل شد و 55 هواپیما و بالگرد را در جریان این حملات از دست داد. بارندگی سنگین نیز تأثیر حملات شیمیایی عراق را، که در ضد حملات عراق به طور آشکار نشان داده شد، به شدت کاهش داد. در همان زمان که شرایط جوی رو به وخامت گذاشت، یعنی در 22 فوریه، ایرانیها بیش از یک هفته فرصت داشتند تا افراد و تجهیزات خود را به شبه جزیره منتقل کنند.
در روز بیست و چهارم، صدام حسین یکی از بهترین فرماندهان خود را به نام ژنرال عبد الرشید، برای ترتیب دادن ضد حملهای به منظور باز پس گیری فاو به میدان فرستاد. سه تیپ مستقل از لشگر هفتم عراق، که با گارد جمهوری تقویت شده بودند، در امتداد سه محور مجزا شروع به حرکت کردند؛ یکی در امتداد ساحل خور عبدالله، یکی دیگر در وسط شبه جزیره، و دیگری در امتداد اروند رود. شرایط جوی بهتر و بهبود میدان دید، به عراقیها این امکان را داد که تمام برتری خود را در مقابل ایران به کار گیرند. این شرایط، همچنین به عراقیها این امکان را داد که از سیستمهای پرتاب راکت چند گانه (امآرالاس) یا (کاتیوشا)ی خود، که نسبت به توپ لولهای اقبال بیشتری در اهداف زمینی دارند، به نحو مطلوبتری استفاده کنند. پس از آن، دور جدیدی از جنگ آغاز شد که در آن، هر دو طرف بسیاری از داراییهای اصلی خود را به میدان نبرد فرستادند. در طول چهار روز، عراقیها 10 هزار نفر تلفات بر جای گذاشتند، و این رقم در مورد ایرانیها 30 هزار نفر بود. وسعت تصمیم صدام حسین را مبنی بر باز پس گیری شبه جزیره فاو، می توان از تعداد پروازهای عملیات هوایی عراق دریافت؛ این رقم، عبارت از 18548 پرواز بین 9 فوریه و 25 مارس در مقایسه با 20011 پرواز در کل سال 1985 بود.
اگرچه عراقیها خطوط جلویی خود را تثبیت کرده و مانع پیشروی ایرانیها شدند، اما تلفات سنگینی را در رسته زرهی و هوایی متحمل گردیدند، و موفق به باز پس گیری بیشتر مناطق اشغال شده توسط نیروهای ایرانی نشدند.
به طور خاص آنها همواره با مشکلات تحرک و جابجایی، مواجه بودند؛ زیرا چندین شریان اصلی که برای تسهیل انتقال نیرو به شبه جزیره فاو ساخته شده بودند، در اثر بارندگیهای اخیر، به باتلاقهای گلی تبدیل شده بود. علیرغم ضد حملهای از طرف عراقیها در 11 مارس و در پایان هفته سوم نبرد، عراقیها توانسته بودند تنها هفت کیلومتر به داخل شبه جزیره پیشروی کنند. با تصرف بیشتر مناطق شبه جزیره توسط نیروهای ایرانی، خطوط ایرانیها تثبیت شده بود.
7. ایران در عملیات ولفجر 8 ضربه سنگینی بر اعتبار صدام و متحدانش وارد کرد
عملیات والفجر 8، نقطه اوجی در اقدامات جنگی ایران بود و به طور کلی، به عنوان یکی از موفقیت آمیزترین عملیاتهای ایران شناخته میشود. این عملیات، آتش امید را مبنی بر نزدیک بودن سقوط رژیم صدام، که به اشتباه هم اعلام شده بود، در دل رهبری ایران شعلهور کرد. برای نخستین بار در طول دو سال، ایرانیها موفق شده بودند مناطق عراق را تصرف و حفظ کنند؛ به تعبیر هایرو، «به این ترتیب، آنها توانسته بودند بر این درک رایج در میان ناظران محلی و خارجی، که ایران قادر به فرار از بن بست نظامی نیست، خط بطلان بکشند». اگرچه نیروهای ایرانی موفق نشدند ارتباط عراق را با دریا به طور کامل قطع کنند، و عراق توانست دسترسی بسیار محدودی را از طریق ام قصر برای خود حفظ کند، اما تصرف فاو و حفظ آن توسط ایران، ضربه سنگینی به اعتبار و حیثیت صدام حسین وارد آورد. نیروهای ایرانی موفق شدند تعداد زیادی از نیروهای عراقی را اسیر و سلاحهای آنها را به غنیمت بگیرند؛ یک منطقه پایگاه موشکی را در فاو، که اهواز و خرمشهر را تهدید میکرد، تصرف کنند؛ و پایگاه اعلام خطر عراق را که قبلاً به آن اشاره شد اشغال نمایند. تعداد کل کشته شدگان عراقی شاید نصف کشته شدگان ایرانی بود؛ با این حال، این نسبت برای بغداد غیر قابل قبول بود. دلیل آن، یکی این بود که کشته شدگان عراقی شامل بسیاری از خلبانان با تجربه و متخصصین فنی میشد که جایگزینی آنها کار سادهای نبود، و دیگر اینکه از لحاظ جمعیت نگاری، بین دو کشور تعادل وجود نداشت. همچنین حضور نیروهای ایرانی در خور عبدالله، تهدیدی برای کویت و هشداری برای بسیاری از دولتهای عربی مجاور به حساب میآمد.
بر خلاف حملات قبلی که شرح آن گذشت، عملیات والفجر 8، حاکی از بلوغ تاکتیکی ایران بود. حملات «موج مردمی» که نقش مهمی را در عملیاتهای رمضان و مسلم بن عقیل بازی میکرد، بسیار کمتر و همراه با تاکتیکهای متعارفتر نظامی مورد استفاده قرار گرفت. اگر با درک بازتری به این عملیات نگاه کنیم، احتمال دارد به دلایل بیشتری برای موفقیت آن برسیم. در ادامه به بحث در این مورد میپردازیم:
ارتش و سپاه، هماهنگی در میدان نبرد و کنترل و فرماندهی عملیاتی را بهبود بخشیده بودند. عملیات والفجر 8، نخستین باری بود که ایرانیها توانستند حملات هم زمان را در چند جبهه با موفقیت پیش ببرند؛ یک حمله پشتیبانی به شمال بصره، تک اصلی به جنوب و در مجاورت فاو، و عملیات بعدی در ارتفاعات کردستان، که والفجر 9 نام گرفت، و وقتی عملیات والفجر 8 در حال تمام شدن بود، هنوز ادامه داشت. در طول جریان عملیاتها، فرماندهان ایرانی، با تغییر مسیر نیروها از یک بخش به بخش دیگر بعد از نفوذ، به منظور تضمین موفقیت، درجهای از انعطاف پذیری را از خود نشان دادند. این مسئله در مورد حملات قبلی، مانند رمضان المبارک، صدق نمیکرد؛ در آنجا فرماندهان ایرانی قادر نبودند یا نمیخواستند در میانه مسیر و در میدان نبرد، دستورات خود را تصحیح کنند. با توجه به این مسئله، مسلماً ایرانیها از تلاشهای خود برای بهبود هماهنگی ارتش و سپاه در سطح عملیاتی با ایجاد قرار گاه مشترک خاتم الانبیاء و در سطح تاکتیکی به وسیله سرویسهای مربوطه، سود کافی برده بودند.
ایرانیها در استفاده از شرایط جوی و نوع زمین به نفع خود، مهارت داشتند. فرماندهان ایرانی، به خوبی از امتیازات مشخص نیروهای عراقی در زمینه رسته زرهی، قدرت هوایی و توپخانه آگاهی داشتند. به منظور تخفیف برتری عراق در این زمینهها، ایرانیها با دقت زمین مورد نظر برای انجام عملیات را انتخاب کردند و حملات اصلی خود را در مناطقی آغاز نمودند که رفت و آمد وسایل نقلیه و پشتیبانی پیاده نظام در آنجا با مانع مواجه میشد. در مورد عملیات والفجر 8، این منطقه شامل شبه جزیره فاو میشد، که با موانع طبیعی و غیر طبیعی، اروند رود و باتلاقهای هور الهویزه پوشیده شده بود. یک بار که ایرانیها مواضع خود را محکم کرده بودند، توانستند از موقعیت زمین به نحو مطلوبی استفاده کرده و ضد حملات عراقیها را به منطقه کشتار دشمن بکشانند. نقش حساس زمین در طراحی نقشه ایرانیها در زمان جنگ، در مصاحبهای بعد از جنگ، توسط سرتیپ رحیم صفوی مورد اشاره قرار گرفت. او با اشاره به عملیات والفجر 8 و چند عملیات قبل از آن، اعلام کرد: «ما همیشه باید زمینی را انتخاب کنیم که مناسب حال نیروهایمان باشد، که اغلب نیروهای پیاده نظام هستند، تا به دشمن این اجازه را ندهیم که با نیروهای زرهیاش، نیروهای ما را هدف قرار دهد، یا اگر توانست این کار را بکند، با نبرد سختی مواجه شود. به این ترتیب، ما در خصوص نیروهای پیاده نظام خود، دارای برتری خواهیم بود». همچنین ایرانیها، عملیات والفجر 8 را طوری طراحی کردند که با فصل بارندگی در شمال خلیج فارس هم زمان باشد؛ این همان عاملی بود که تحرک نیروهای زرهی عراق را و نیز ظرفیت نیروی هوایی آن را برای هدایت حملات پشتیبانی هوایی نزدیک علیه واحدهای زمینی ایران به شدت کاهش داد.
ایرانیها به طور گسترده و مؤثر از سیاست «تکذیب و فریب»، هم قبل از عملیات والفجر 8 و هم در طول آن، استفاده کردند. ایرانیها برای اینکه عراقیها را فریب داده تا گمان کنند که تک اصلی متوجه بصره خواهد بود، یک شهرک خیمه نشین بزرگ در حوالی باتلاقهای هور الهویزه بر پا کردند. آنها همچنین با قرار دادن چند کشتی قدیمی فریبنده در همان نزدیکی، آمایشهای ساختگیای برای یک حمله خاکی آبی گسترده ترتیب دادند. ایرانیها وقتی استقرار قبل از عملیات نیروهای خود را در منطقه مرزی در حوالی آبادان آغاز کردند تا برای حمله اصلی آماده شوند، برای جابجایی افراد به جای کامیونهای نظامی، از کامیونهای تجاری استفاده کردند. بیشتر عملیاتهای لجستیکی آنها در تاریکی شب انجام شد. ایرانیها مواضع کامل شده را نیز در امتداد اروند رود استتار کردند. آنها به منظور فریب عراقیها و اعلام عمدی مقاصد اصلی خود، مبارزه هدف دار اطلاعاتی را آغاز کردند؛ به این ترتیب، از طریق عوامل دو جانبه، اطلاعات غلط در اختیار سر فرماندهی عراق قرار میدادند. این اقدامات باعث شدند که تقویت و افزایش توان نیروهای ایرانی در جنوب، مخفی بماند؛ هم از چشم عراقیها که به شدت وابسته به شناسایی منطقهای و اطلاعات مردمی و پیغامها بودند، و هم از چشم آمریکاییها که تصاویر به دست آمده از ماهوارهها را در اختیار عراقیها قرار میدادند. وقتی عملیات والفجر در حال شکل گیری بود، ایرانیها توانایی این را داشتند که با ظاهرسازیهای مداوم خود در هور الهویزه، عراقیها را با خیال آسوده نسبت به فعالیتهای خود نگه دارند. اگرچه عراقیها بعدها، بیشتر تقصیر را در مورد سقوط فاو به گردن واشنگتن انداختند، که اعلام کرده بود اطلاعات غلط یا گمراه کننده در اختیار عراقیها قرار داده است، با این حال، ایرانیها توانسته بودند یک مبارزه هدف دار «تکذیب و فریب» به راه بیندازند که باعث بهت و حیرت همه، از جمله آمریکاییها، شده بود. در طول 4 سال فاصله میان عملیات رمضان و عملیات والفجر 8، ایرانیها در زمینه امنیت عملیات نیز پیشرفت کرده بودند. به عنوان مثال، در طول عملیات والفجر 8، برای رساندن پیام به فرماندهان در خطوط مقدم، به جای استفاده از امواج رادیویی، از پیک موتوری استفاده کردند. به این ترتیب، عراقیها و متحدان آنها دیگر نمیتوانستند پیامهای ایرانیها را از طریق رهگیری سیگنالها بخوانند.
ایرانیها برای انجام عملیات والفجر 8، به طور گسترده آموزش دیدند و برنامه ریزی کردند. بر خلاف مراحل اولیه جنگ، که رهبران ایرانی اعتقاد داشتند که ایمان و تعصب انقلابی سربازان پیاده نظام معمولی میتواند کمبود آموزش و تجهیزات را جبران کند، سپاه و ارتش زمان زیادی را صرف آموزش و کسب آمادگی برای عملیات والفجر 8 کردند. در ماههای قبل از عملیات، آنها مانورهای چند گانه خاکی-آبی را در شمال ایران طراحی کردند و واحدهای جدیدی را، که به جنگهای چریکی دریایی و خاکی-آبی اختصاص داشتند، ایجاد کردند. آنها همچنین تجهیزات خاکی-آبی ویژهای را، از جمله قایقهای کوچک، برای استفاده در اروند رود، تهیه کرده بودند.
ایرانیها در حفظ دستاوردها نیز پیشرفت کردند. همانطور که قبلاً گفته شد، در مراحل اولیه جنگ، همچنانکه واحدهای پیشرو از خطوط تجهیزات رسانی ابتدایی و ناقص خود سریعتر حرکت میکردند و در نهایت، انسجام خود را از دست می دادند، حملات ایرانیها پس از سه یا چهار روز رو به تحلیل میرفت. در نتیجه، ایرانیها اغلب موفق به تقویت داشتههای خود نمیشدند. و این همان قضیه «دو قدم به جلو، یک قدم و نیم به عقب» بود. در سال 1986، نیروهای ایرانی ثابت کردند که در حفظ دستاوردها، به ویژه در مناطق لجستیکی، پیشرفت قابل توجهی کردهاند. در طول عملیات والفجر 8، ایرانیها از روشهای مبتکرانهای برای انتقال نیروها و تجهیزات، مخصوصاً توپهای سنگین، به شبه جزیره فاو استفاده کردند. پل شناور موقت، که بر روی اروند رود بنا شده بود، یکی از این روشها بود. این پل در طول روز به زیر آب میرفت و در هنگام شب بر روی آب شناور میشد. واحدهای ایرانی، وقتی به شبه جزیره رسیدند، به سرعت متفرق شده و سنگر گرفتند تا در تیر رس دشمن قرار نداشته باشند.
البته این پیشرفتها نتوانستند برتریهای مربوط به موقعیت داخلی و مهمات و تدارکات عراق را، به عنوان نیروی مدافع، جبران کنند. در پی عملیات والفجر 8، کشورهای غربی و عربی، حمایتشان را از عراق دو برابر کردند. ایرانیها، بر خلاف سخنوری پیروزمندانه، موفق نشدند به سخنان خود راجع به «حمله نهایی» جامه عمل بپوشانند. این نبرد، به یک جنگ ساکن فرسایشی تبدیل شد، تا اینکه در ماههای پایانی جنگ، ایرانیها از بیشتر مناطقی که در عراق اشغال کرده بودند، از جمله شبه جزیره فاو، بیرون رانده شدند.
8. نتیجهگیری: تجربه جنگ با عراق، فرماندهان ایرانی را به بلوغ رساند
همانطور که مثالها و تحلیلهای ذکر شده نشان میدهد، نیروهای مسلح ایران توانایی این را دارند که خود را با شرایط مختلف تطبیق داده و تجربیات به دست آمده از عملیاتهای قبلی را با هم ترکیب کنند. آنها همچنین در دانشگاههای افسری خود و مؤسسات آموزش عالی، ارزش زیادی برای مطالعه عملیاتهای دوران جنگ قائل هستند. با اینکه زمان زیادی از دوران جنگ میگذرد، بسیاری از مقامات ارشد ایران، کهنه سربازان «جنگ تحمیلی» هستند و تجربیات جنگی آنها از همان جنگ نشأت گرفته است. بنابراین، عملیاتهایی چون والفجر 8، چه نکاتی را در مورد برنامه ریزی عملیاتی ایران و تصمیم سازی نظامی فعلی آن، در اختیار ما میگذارد؟
به نظر میرسد، فرماندهان نظامی ایران در نبرد، نسبتاً انعطاف پذیر باشند و مقداری ابتکار از خود نشان بدهند. همانطور که عملیاتهای گذشته نشان میدهند، ایرانیها اگر مبتکر نباشند، از خود چیزی ندارند. سی سال تحریم به علاوه حرکت انقلابی به سمت خود کفایی، ایرانیان را طوری بار آورده است که به کمترین مقدار راضی میشوند. نیروهای مسلح ایران، از جمله ارتش و سپاه، بر خلاف همتایان منطقهای خود، مانند عراقیها در طول جنگ، خیلی با اصول تعلیمی انعطاف ناپذیر محدود نشدهاند. همچنین یک نظام تصمیم سازی فوق العاده متمرکز که آزادی عمل آنها را برای تفکر مستقل، محدود میکند، بر آنها تحمیل نشده است. این انعطاف پذیری تا حدودی از جمهوری اسلامی نشأت میگیرد که به طور کلی یک تأثیر هموار کننده در حوزه نظامی و اجتماعی دارد. شاید هم ابتکار آنها از اضطرار و ضرورت نشأت میگرفته است؛ نیروهای مسلح جمهوری اسلامی تازه تولد یافته، مجبور بودند برای زنده نگه داشتن نظام تازه تأسیس خود، دست به ابتکار بزنند. فرماندهان در خطوط مقدم در طول عملیاتهایی چون والفجر 8، اگر یک عملیات خاص امیدوار کننده پیش نمیرفت، ابتکارات خود را رها کرده یا تدابیر خود را در نیمه راه تغییر میدادند. پیشرفتهای نهایی در ارتش و سپاه، نشان میدهد که فرماندهان محلی هنوز در انجام اقدام مستقل، حداقل در دوران جنگ، از آزادی عمل بالایی برخوردار هستند.
مشکلات هماهنگی همچنان نیروهای مسلح ایرانی را آزار میداد، اما ایرانیها از این مسائل آگاه بودند و برای کاهش اختلافات بین سپاه و ارتش، اقداماتی را در پیش گرفتند. در طول جنگ، به خصوص در مراحل اولیه آن، ایرانیها به دلیل هماهنگی ضعیف میان ارتش و سپاه و همچنین رقابت داخل سازمانی، از فعالیتهای خود عقب افتادند. نتیجهای اجتناب ناپذیر از وجود دو نیروی مسلح موازی با مأموریتهای همسان و مسئولیتهای مشترک، از جمله مشکلاتی بود که احتمال وقوع در آیندهای قابل پیش بینی را داشت. با این حال، ظاهراً ایرانیها در مورد این مسائل، تدابیری اندیشیدند و در برخی موارد، برای کاهش اختلاف میان این دو سازمان و تقویت هماهنگی بین آنها، گامهایی برداشتند. همانطور که قبلاً به آن اشاره شد، شورای عالی دفاع در سال 1948، قرارگاه دفاع مشترک خاتم الانبیاء را برای نظارت و هماهنگی فعالیتهای این دو سازمان در سطح منطقهای، تأسیس کرد. در سال 1989 و پس از جنگ، ایرانیها دپارتمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را منحل کرده و به همراه آن، حالت خود مختاری سپاه را از میان برداشتند و هر دو سازمان را زیر نظر ستاد کل نیروهای مسلح قرار دادند. همانطور که تلاش اخیر نیروی دریایی سپاه و ارتش برای تعیین مناطق عملیاتی مربوط به خود نشان میدهد، این روند با مسئولیت فرضی سابق سپاه در خلیج فارس و مسئولیت ارتش در خلیج عمان ادامه دارد.
ایرانیها همواره از نوع زمین عملیات، زمان و شرایط جوی برای جبران ضعف مهمات و نیروی خود و افزایش توان زنده ماندن نیروها استفاده میکنند. در طول جنگ ایران و عراق، ایران مجبور بود برای جبران کمبود جنگ افزار و قدرت مانور محدود نیروهای خود، از محیط به عنوان یک امتیاز استفاده کند. همانطور که عملیات والفجر 8 و سایر عملیاتها نشان میدهند، ایرانیها در انجام این کار، مهارت بالایی داشتند. آنها معمولاً زمین عملیات را با دقت بررسی و زمینهای کوهستانی، گل آلود و باتلاقی را که به پیاده نظام در مقابله با نیروهای زرهی یا مکانیزه کمک میکرد، انتخاب مینمودند. از چهار عملیاتی که شرح داده شد (رمضان، محرم، مسلم بن عقیل و والفجر8)، سه عملیات در شب شروع گردید. در عملیات والفجر 8، ایرانیها از پوشش ابری هوا برای حرکت دادن نیروها و جلوگیری از پشتیبانی نزدیک هوایی عراق استفاده کردند. با توجه به ماهیت بی تناسب یک نزاع احتمالی میان ایران و دشمنان اصلی او، از جمله آمریکا، این محرکها احتمالاً به عنوان عاملی مؤثر در نقشه کشی نظامی ایرانیها، هم در هوا و هم در دریا، شرکت داشته باشند. مخصوصاً، ایرانیها عملیاتهای خود را در زمان و مکانی متمرکز می کنند که فضای دشمنان را برای مانور و برتری فنی آنها را تعدیل میکند.
سیاست «تکذیب و فریب» به نحو بارزی در نقشه کشی عملیاتی ایرانیها مشاهده میشود. مدتی طول کشید تا ایرانیها در طول جنگ، البته در سالهای پایانی جنگ، بر این سیاست مسلط شوند. پس از آن، این سیاست به ویژگی ثابت عملیاتهای ایرانی تبدیل شد. والفجر 8، که میتوان گفت موفقیت آمیزترین عملیات ایرانیها در طول جنگ بود، به استفاده از تله، نمایشهای دروغین و کمپین اطلاع رسانی غلط اهمیت فراوانی داد که به طور موفقیت آمیز توانست نه تنها عراق بلکه متحدان آمریکایی او را نیز فریب دهد. تجربیاتی که ایرانیها از جنگ به دست آوردند، توسط عملیاتهایی چون «فریب تاکتیکی صربها» و اختفای اقدامات در طول کمپین هوایی نیروهای ناتو در کوزوو، که آخرین موارد استعمال موفقیت آمیز تکنیکهای «تکذیب و فریب» هستند، تقویت شد.
بازیگران سیاسی داخل کشور و نمایندگان خارجی، میتوانند تأثیر مهم و برخی اوقات قاطعی بر نقشه کشی عملیاتی ایران داشته باشند. مقامات نظامی ایران در طول جنگ، به خصوص در مراحل اولیه آن، مرتباً از دخالت تهران شکایت میکردند. شورای عالی دفاع، که اعضای آن شامل افسران ارشد ارتش و سپاه و همچنین غیر نظامیان بود، گروهی مجزا و گلهمند بود؛ دلیل آن تا حدی به گرایش این شورا به منعکس کردن چشم انداز سیاسی ایرانیها مربوط میشد. تصمیمات اغلب بر اساس رضایتمندی هیئت سیاسی داخلی اتخاذ میشد. یک عامل مؤثر بر تصمیم ایران مبنی بر تجاوز به عراق، تمایل رهبران ایران به تقویت اتحاد و بهبود روحیه در جبهه داخلی بود. عامل دیگر، لابی شخصیتهای برجسته مخالفان شیعی در عراق، از جمله محمد باقر حکیم، رئیس شورای عالی انقلاب اسلامی در عراق بود. بازیگران سیاسی داخل کشور و نمایندگان خارجی، احتمالاً باز هم بر نقشه کشی عملیاتی ایران تأثیر خواهند گذاشت؛ چون عواملی که به آنها اجازه میداد که در طول جنگ ایران و عراق بر تصمیم گیرندگان نفوذ داشته باشند، هنوز بر قوت خود باقی است. چشم انداز سیاسی ایران، جناح بندی شده باقی مانده است. شورای عالی امنیت ملی، جانشین رسمی شورای عالی دفاع و هیئت عالی مشاور امنیت ملی ایران، هنوز یک موجودیت نظامی-غیر نظامی است که ترکیب سیاسی گوناگون ایران را منعکس میکند. نمایندگان خارجی، به خصوص نمایندگان شیعه، همواره عامل فراهم کنندهای برای ایران بوده و خواهند بود که به جمهوری اسلامی این امکان را میدهد که قدرت و نفوذ خود را در کشورهای همسایه به کار گرفته و آنطور که میخواهد به دشمنانش ضربه بزند. با توجه به توسعه نفوذ ایران بر این گروهها در گذشته، به ویژه در خاورمیانه، عراق، افغانستان و نفوذ روبه رشد نیروی قدس، به سختی میتوان سناریویی را تصور کرد که در آن یک تنش مسلحانه گسترده با یک قدرت خارجی رخ دهد و نمایندگان خارجی، عوامل مؤثری در نقشه کشی عملیاتی ایرانیها نباشند.
رویکردی که در این مقاله مطرح شد و از مطالعات موضوعی تاریخی برای تشریح و توصیف نحوه تصمیم سازی عملیاتی در زمان حال، استفاده گردید، مسلماً محدودیتهای خاص خود را دارد. بیش از دو دهه از پایان جنگ ایران و عراق میگذرد. از آن زمان تا کنون، نیروهای مسلح ایران همچنان به رشد و سازگاری با تغییرات به وجود آمده در فضای امنیتی منطقه ادامه دادهاند. مهمترین تغییرات، مربوط به بخش تکنولوژی بوده است؛ شایان ذکر است که ارتش و سپاه به سیستمهای تسلیحاتی پیشرفتهتری، به ویژه در نیروهای موشکی بالیستیک و دریایی، دست یافتهاند. ساختار فرماندهی و کنترل ایران نیز رشد قابل توجهی کرده است. این رشد و توسعه همراه با تشکیل ستاد کل نیروهای مسلح در دوره بلافاصله پس از جنگ، آغاز و در گرایش اخیر در جهت تمرکز زدایی از اختیار تصمیم سازی، هم در سپاه و هم در ارتش، منعکس شد.
بسیاری از عناصر تصمیم سازی در سطح عملیاتی در ایران، بدون شک، مخصوص موقعیتی خاص هستند. به طور مثال، استفاده ایران از تاکتیکهای «موج مردمی» در طول مراحل اولیه جنگ، ناشی از ترکیبی از عوامل ویژه، از جمله غرور ایدئولوژیکی، فقدان آموزش و استفاده عراق از سیستمهای دفاعی ساکن بود که بعید به نظر میرسد در سناریوهای امروزی، با همان شکل و ساختار تکرار شود. با وجود این پیش بینی و اخطار، تجزیه و تحلیلی دقیق از عملیاتهای ایران در طول جنگ میتواند بینش با ارزشی را در مورد برخی پارامترهای وسیع از تصمیم سازی عملیاتی در زمان حال در نیروهای مسلح ایران فراهم کند؛ به خصوص که در این زمینه، اطلاعات ارزشمندی در دسترس نیست. جنگ، تنها مثال محکم از تصمیم سازی عملیاتی ایران در طول عملیاتهای جنگی گسترده است که میتوانیم به تفصیل آن را تجزیه و تحلیل کنیم. در مقیاسی کوچکتر، قواعد نامتقارنی که بر استراتژی ایران در طول جنگ حکم فرما بودند، هنوز هم برای نزاع احتمالی میان ایران و آمریکا، البته در مقیاسی متفاوت، مناسب هستند. بالاخره، همانطور که در بالا ذکر شد، ایرانیها، خودشان جنگ را جدی گرفته و آن را در دانشگاههای افسری و مراکز آموزشی مورد مطالعه قرار میدهند تا بتوانند درسهایی مناسب برای زمان حال از آن به دست بیاورند.
انتهای پیام/