«مثنوی معنوی» شرح مشتاقی و مهجوری مولاناست
خبرگزاری تسنیم: سیامک مختاری، پژوهشگر گفت: مرحوم آیتالله عزالدین زنجانی میفرمودند: قدرت و لطافت بیان مسائل خودشناسی و انسانشناسی موجود در کلام مولوی را در بیان هیچ انسان غیرمعصوم دیگری نمیتوان یافت.
سیامک مختاری نویسنده و پژوهشگر در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، به مناسبت سالروز بزرگداشت جلالالدین محمد بلخی به ارائه سخنانی درباره برخی زوایای اندیشه و شخصیت مولانا پرداخت و گفت: در سالهای اخیر اقبال روزافزونی نسبت به شخصیت و اندیشههای مولانا صورت گرفته است که این گرایش را با برگزاری همایشهای مختلف در داخل و خارج از کشور میتوان لمس کرد، اما به نظر میرسد تاکنون نتوانستهایم به ژرفنا و کنه اندیشههای مولانا واقف شویم. اندیشههای جلالالدین با توجه به اشتهار روزافزونی که یافته، به طور شایسته شناخته نشده است و میزان شناختی که از آموزههای مولانا به دست آمده نیز عملیاتی نشده است.
وی اضافه کرد: اموزههای مولوی با توجه به غنای آن قطعا قابل تأسی و تبعیت است، همانطور که استاد ما دکتر مرتضوی، حافظشناس و مثنویدان بزرگ تاریخ معاصر عنوان میکردند که اگر بخواهیم آموزههای مثنوی را در یک جمله خلاصه کنیم، «مشتاقی و مهجوری» را میتوان به وضوح در آن مشاهده کرد و نینامه یکی از نمودهای بارز این امر است. مثنوی حکایت جدایی انسان از اصل و منشأ خویش است: ما ز منزلگه عشقیم و ز سر حد عدم/ تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم.
مختاری با اشاره به مهمترین دغدغههای مولوی ادامه داد: یکی از بارزترین دغدغههای مولانا اشاره به این نکته است که انسان متعلق به این نشئه خاکی نیست؛ چراکه دنیا را نه یک قرارگاه، بلکه یک گذرگاه میداند. جلالالدین با بیان این نکته که این نشئه یک معبر است نه یک مقصد، انسان را متوجه وجود والای خویش میسازد: «من مرغ لاهوتی بدم، دیدی که ناسوتی شدم/ دامش ندیدم ناگهان، در وی گرفتار آمدم/ بالا بدم بالا بدم آنجا بدم آنجا روم/ بازم رهان بازم رهان اینجا به زنهار آمدم». مثنوی را میتوان به نوعی خودشناسی خواند. توجهی که مولوی نسبت به جایگاه رفیع انسان دارد را بنا به فرمایش مرحوم آیتالله عزالدین زنجانی که فرمودند: قدرت و لطافت بیان مسائل خودشناسی و انسانشناسی را که در کلام مولوی وجود دارد، نمیتوان در بیان انسان غیرمعصوم دیگری یافت و جلالالدین بلخی زوایای ناشناخته وجودی انسان با بیان ظریف و لطیف خود بیان کرده است.
وی با اشاره به اینکه در منابع روایی ما عنوان شده «فلیس لأنفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها بغیرها» بهای جسم انسان بهشت است و روح انسان فقط و فقط قابلیت معامله با خداوند را دارد. در مثنوی به این مهم اشاره شده است و در همین رابطه مولانا میفرماید: «خویشتن نشناخت مسکین آدمی/ از فزونی آمد و شد در کمی»؛ در کلام مولانا مهم این است که انسان خود را در این رابطه به منشأ وجودی که از آن به وجود آمده است گامبهگام نزدیک نماید: از مقامات تبتل تا فنا/ پله پله تا ملاقات خدا. در منظر مولانا بودن مقدمه شدن است، چرا که انسان باید آن شود که لایق آن است. مولانا با اشاره به وضعیت وجودی خود و مطالعه آن، نارضایتی خود را از این وضع بیان میکند و انسان را به این نکته واقف میسازد که تا بینهایت قابلیت رشد دارد، اما برای تحقق این امر باید در مسیر تعریف شده الهی گام بردارد. این نگرش را باباطاهر نیز در برخی از ابیات خود عنوان کرده است: دلا غافل ز سبحانی چه حاصل/ مطیع نفس شیطانی چه حاصل/ بود قدر تو افزون از ملائک/ تو قدر خود نمیدانی چه حاصل.
مختاری خاطرنشان کرد: آموزههایی که میتوان در کلام مولانا یافت متاثر از آیات و روایاتی است که از جانب معصومین صادر شده است. همانطور که خداوند در سوره مائده میفرماید: «علیکم انفسکم»، مولانا نیاز در تأسی به همین آیه انسان را به تفکر در شئون وجودی خویش فرا میخواند. همانطور که با عنایت به فرمایشات بزرگان معرفت راه سیر و سلوک انسانی در توجه به خویشتن و مطالعه نفس خویش عنوان شده است. نکتهای که در مثنوی به آن اشاره شده این است که انسان با سبکبار و سبکبال زیستن میتواند با آسودگی خاطر بیشتری به سرمنزل مقصود برسد. مولوی تاکید زیادی به زندگی در زمان حال دارد. عشق و علاقه مولوی به اهل بیت(ع) و سالار شهیدان را نیز در ابیات او میتوان مشاهده کرد«کجایید ای شهیدان خدایی/ بلاجویان دشت کربلایی/ کجایید ای سبکبالان عاشق/ پرندهتر ز مرغان هوایی. مولانا شاعر عارف مسلکی بود که با توجه دادن انسان به خویش و با الهامگیری از آموزههای دینی سعی کرده انسان را در این مسیر قرار دهد تا این تفکر در وی به وجود آید که مقامی لاهوتی دارد نه ناسوتی.
انتهای پیام/