همان قصه «زندگی خصوصی آقا و خانم میم»، با چاشنی کنایه‌های سیاسی سال ۸۸

همان قصه «زندگی خصوصی آقا و خانم میم»، با چاشنی کنایه‌های سیاسی سال 88

خبرگزاری تسنیم: علی اصغر احمدی مقدم، فیلمنامه نویس و منتقد سینما و تلویزیون معتقد است «پل‌چوبی» شباهت زیادی به «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» دارد. البته اینجا دیگر خبری از ظرافت‌ها و جزئیات فیلم حجازی نیست.

بالاخره با نهایت استفاده از فضای تغییرات مدیریتی سینما و فروکش کردن تب و تاب فیلم های تحریمی سال گذشته ، « پل چوبی » آخرین فیلم از این مجموعه فیلم ها اکران آرامی را پشت سر گذاشت . پس از تماشای فیلم ، در نگاه اول آنچه که بیش از همه به چشم می آید ؛ شباهت آشکار و انکار ناپذیر قصة فیلم با فیلم « زندگی خصوصی آقا و خانم میم » ساختة « روح الله حجازی » است . زوج جوانی که سودای مهاجرت دارند در تنگنای مالی قرار دارند . زن پیشنهادی کاری از سوی استاد دانشگاهشان دریافت می کند  که آدم محترم و در عین حال مرموزی هم به نظر می رسد . مرد بر سر دو راهی قرار می گیرد و در نهایت راضی می شود که زنش را برای مدتی کار به همراه مرد استاد راهی دبی کند . زن می رود و آتش دودلی و تردید به جان مرد می افتد. تنها تفاوت اساسی پل چوبی با فیلم یاد شده آن است که این فیلم فاقد ظرافت و جزئیات فیلم زندگی خصوصی ... است و فیلمساز برای ایجاد جذابیت در داستان و رفع این نقیصه سعی کرده فیلمش را در بستر نا آرامی های سال 88 روایت کند . امّا کنایه ها و طعنه های سیاسی هم کمکی به جذاب تر شدن داستان نمی کند .

از شخصیت « میشل » عکاس هلندی که به دلیل اتمام مهلت مجوزش دستگیر شده تا شخصیت سردار نیروی انتظامی ( با بازی فرهاد اصلانی ) که برج بزرگی را در دست ساخت دارد و در ماجرای دستگیری خواهر جوان « امیر » ( در جریان نا آرامی ها ) معلوم می شود آدم متنفذی است و در همه جای نیروی انتظامی آشنا و پارتی دارد . فیلم به بهانة رویکرد انتقادی نگاهی سیاه و تمسخر آمیز از قانون و نیروی انتظامی ارائه می دهد . از رفتار قلدرمآبانه مأموری که در جواب انتقاد سادة « مانی » ( جوان دانشجویی که نگران سرنوشت دختر مورد علاقه اش است ) او را به از ته کوتاه کردن موهایش تهدید  می کند.

فیلمساز تلاش می کند با نمایش خیل عظیم خانواده های بلاتکلیفی که برای اطلاع از سرنوشت جوانانشان جلوی مقر نیروی انتظامی تجمع کرده اند ، تصویری ترحم برانگیز از ماجرا ارائه دهد . خونسردی و بی تفاوتی مأموران این موضوع را تشدید می کند . چنانکه در جواب امیر که بالاخره بعد از کلّی پارتی و توصیه و جستجو کردن ، موفق به یافتن خواهرش می شود با کمال بی تفاوتی می گویند همین که پیدایش کرده باید راضی بشود و خیالش جمع باشد و برود! . امیر هم خوشحال از اینکه مثل بقیة والدین گمشده ها نیست که دستشان به جایی بند نباشد ، راهش را می کشد و می رود .

فیلمساز آنقدر سرگرم خلق نوستالژی کوچه ، پس کوچه های محلة پل چوبی شده است که یادش رفته باید به سوال های مهمی جواب بدهد . اینکه امیر به عنوان مهندس معمار بی دست و پا ، چه ویژگی و برجستگی خاصی دارد که سردار او را برای ساخت ساختمان عظیمش انتخاب کرده .  مهندس که مدام از معمار می خواهد در کار کم بگذارد و دوز و کلک سوار کند . چرا سردار که آدم با نفوذی است باید مهندس جوان و کلکی مثل او را باید برای برجش انتخاب کند که در سراسر فیلم هیچ قابلیت فنی خاصی از وی در کارش نمی بینیم؟ در ماجراهای آشوبهای خیابانی کشورهای غربی همة اخبار را با دقت رصد می کردند . چطور ممکن است میشل به دلیل تمام شدن مجوز کاری دستگیر شود و مقرر شود که با سپردن وثیقه آزاد شود ، اما دولت هلند خبردار نشود و اقدامی نکند . طوری که نازلی متأسف از اینکه خودش سندی ندارد ، می خواهد به هلند برگردد شاید آنجا کاری از دستش بربیاید!؟ امیر اگر در کارش آنقدر تبحّر داشته باشد که سردار برای پروژة عظیمش بی خیال جوان بودن امیر کار را به او سپرده ، چرا می خواهد کشور را ترک کند . در بدترین شرایط اقتصادی ، بازار ساخت و ساز در کشور ما همیشه گرم بوده . آنقدر که یک زن و شوهر جوان مهندس ماهر بتواند زندگی راحت و بی دغدغه ای را برای خودشان بسازند . امیر و زنش به کجا می خواهند برسند که در کشور خود امکانش را ندارند؟ . اگر با همین طرز فکری که می خواهد سر سردار را به عنوان کارفرمایش شیره بمالد ، در فکر فعالیت معماری در خارج است که راه را به بیراهه رفته است . کسی که به مهندس زیر دستش سرکوفت می زند « آخه توی این دانشگاه آزاد چی یادتون میدن؟ » و کلک های کار را به رخ او می کشد ، می تواند با مهاجرت به حقوق پایمال شده اش! و آن زندگی که لیاقتش را دارد! برسد؟

  امّا اتهام اصلی پل چوبی . « خیانت » اتهامی که فیلم را یک سال تمام خانه نشین کرد . امیر به حدی به شیرین دلبسته است که کوچکترین بی مهری او را برنمی تابد . طوری که در سکانس های آغازین فیلم وقتی رفتار شیرین با میهمانان ناخوانده غرتش را به جوش می آورد ، سکوت نکرده و به شیرین اعتراض می کند . اما با رفتن شیرین و پیداشدن سر و کلّة نازلی ( دختری که امیر قبل از ازدواج به او علاقه داشته ) یکباره ورق برمی گردد . امیر پس از مقاومتی کوچک ، به سوی نازلی کشیده می شود . به او به کوه می رود و به      کافه ای که با نازلی در آنجا روزگاری خوشی داشته . شعرهای عاشقانه را با هم زمزمه می کنند و بی خیال شیرین می شود که برای بهبود وضع زندگی اش رنج سفر و دوری از همسر را به جان خریده است . امیر به جبران بی توجهی که در گذشته به نازلی داشته و عشق او را به خود درک نکرده درصدد جبران برمی آید . طوری که مثل خواهر گمشدة خودش ، به دنبال میشل ( پسر مورد علاقة نازلی می رود ) . امیر به پیدا کردن میشل هم راضی نمی شود و هنگامی که می بیند نازلی برای آزادی میشل مستأصل مانده ، فداکاری می کند و سند خانه اش را به عنوان وثیقه می گذارد . چرا مردی که خودش در آستانة مهاجرت است و مجبور شده زنش را برای کار به دبی بفرستد ، راضی می شود سند خانه اش ( که قاعدتاً باید مهمترین ثروتش باشد ) را برای وثیقة یک فرد خارجی می گذارد؟ سندی که معلوم نیست با توجه به سیاسی بودن پروندة میشل و قریب الوقوع بودن مهاجرت امیر و زنش ، به این زودی ها آزاد شود . در ادامه معلوم می شود اقدام امیر چیزی بیشتر از یک فداکاری ساده و تلاش برای جبران اشتباه گذشته ( ازدواج نکردن با نازلی ) است . بعد از آنکه علاقة مانی به آیدا برای امیر محرز می شود ، او به سراغ مانی رفته و با قرض دادن مقداری پول سعی می کند به جبران رفتار گذشته قدمی برای رسیدن آندو به بردارد . امّا از قضا این کمک مالی امیر ( به خواهر و نامزدش ) مثل کمکش به نازلی و میشل یک فداکاری ساده و از روی انسانیت نیست . امیر مانی را در موقعیتی می بیند که خودش قبل از ازدواج در آن قرار داشته . لذا نمی خواهد مانی هم اشتباهی را امیر در ازدواج نکردن با نازلی مرتکب شده است ، تکرار کند . لذا پس از اینکه به مانی سفارش می کند هرطور شده پای عشقش و کسی که دوست دارد بایستد ، با حسرت می گوید « کاش یک روزی کسی بود این حرف ها رو به من می زد »! .

امیر بعد از اینکه نازلی را به خاطر حرکت ایثارگرانه اش شرمنده می کند ، با او خداحافظی هم نمی کند . چرا که معتقد است « خداحافظی مال زمانی است که قرار نیست همدیگر را ببینیم »! امیر با این حرف راه را برای ارتباط های بعدی باز می گذارد و اجازه می دهد کورسوی امیدی برای در دل نازلی سوسو بزند تا ارتباط با امیر را ( به عنوان مردی که حالا دیگر برای خودش زن و زندگی دارد ) تمام شده نداند ! . امیر رفتار منفعلانة در مقابل نازلی دارد که با دلیل بازیگر و نوع بازی اش اتفاقاً خیلی هم سرد است . در مقابل رفتار آزادانه او با نازلی ، غیرتی که دربارة شیرین و شایعة ارتباطش با صبوحی ( استاد سابق و کارفرمای شیرین ) به خرج می دهد دیدنی است .

 پرداختن به حسرت های قبل از در مردان متأهل ، از یک سو و تلاشی که فیلمساز برای گریز از ممیزی ها به خرج داده ؛ از سویی دیگر باعث شده فیلم در نوعی بلاتکلیفی به سر ببرد و فضایی یک بام و دو هوا داشته باشد . سکانس کاشت افتتاحیه که در پایان فیلم کامل می شود ، هم کمکی به حل این مشکل نمی کند و بیشتر به یک ژست هنری شبیه است که تلاش می کند یک پایان بندی آبرومندانه برای فیلم دست و پا کند .

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران