به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تاجبخش فنائیان، پژوهشگر هنرهای آیینی از اساتید و هنرمندان باتجربه و برجسته تئاتر کشور است،؛ او متولد 1329 در شمیران تهران و دارای دکترای مطالعات عالی هنر است. در مقاله زیر فنائیان به بررسی مقایسهای فلسفه تعزیه و تراژدی میپردازد، این مقاله در سال 1388 در کتاب «مجموعه مقالات نخسیتن سمینار بینالمللی نمایشهای آئینی سنتی» به چاپ رسیده است. در بخش نخست این مقاله فنائیان نگاهی به فلسفه تعزیه دارد که در زیر میآید؛
فلسفه تعزیه
بدون شک آنچه دو شیوه نمایش را از یکدیگر منفک و یا به هم نزدیک میسازد، فلسفه وجودی آنهاست. قاعدتاً هر شیوه هنری، قواعد و قراردادهایش را از فلسفه به وجودآورنده آن سبک و شیوه هنری اخذ کرده و از آن تبعیت مینماید. به عنوان مثال فلسفه واقعگرایی، شیوه و سبک واقعگرایانه را در تبعیت از اهداف و قانونمندیهای خود به عنوان شاخهای از تنه درخت رئالیسم به وجود آورد. شاخههای دیگر آن البته در ادبیات، علم اجتماع، علم اقتصاد و حقوق و... سایر علوم قانونمندیهای مرتبط با فلسفهای واقعگرایی را پدید آورد.
همچنین فلسفه مدرنیسم تاثیر خود را در اکثر پدیدهها از قبیل: معماری، هنر، صنعت را برجای گذاشت و قواعد ویژه این فلسفه توقعات و قوانینی را در این پدیدهها باعث شد. ادیان اسلام و مسیحیت نیز در هنرهایی از جمله: معماری، ادبیات، شعر و نمایش، قواعد متناسب با اصول خود را پدید آوردهاند.
دیدگاههای مذهبی گوناگون نیز در دل ادیان، به دلیل دیدگاههای متفاوت، تاثیرات متناسب با همان دیدگاه، ره بر هنر و هنرمندان پیرو آن بر جای گذاردهاند، تعزیه نیز به عنوان یک هنر شیعی از این قاعده کلی مستثنی نیست. دیدگاههای مذهب شیعه درباره اسلام و هستیشناسی ناشی از آن، بر کیفیت محتوایی و ساختاری تعزیه تاثیری تعیینکننده بر جای گذارده، که خوشبختانه در این خصوص استاد «مایل بکتاش» طی مقالهای تحت عنوان «تعزیه و فلسفه آن» در مجموعه مقالات «تعزیه هنر پیشرو ایران» بدان پرداخته است:
«میتوان گفت که مراسم سوگواری عاشورا در پاسخ به نیاز ژرف اجتماعی و روحانی پدید آمدهاند. مراسم مزبور دارای نوعی تمایل فلسفی بودند که در عین پروردگی در نهضت شیعه و گرایشهای مشابه فرقه فلسفی «معتزله» از یک اصل اساسی نشأت میگرفت. در فرهنگی که تعزیه جزیی از آن بود اصول حیات، اختیار و تشبه (تقلید، همانندی چیزی با چیزی دیگر) در نمو و تکامل تعزیه نقش تعیینکنندهای داشت.
آنچه در موضعگیریهای تعزیه در شکل و محتوا، در علت گسترش و رواج آن بین شیعیان نقش اساسی داشته و متقابلاً به تعبد و اعتقاد مذهبی پیروان علیابن ابیطالب (ع) موثر بوده است، همانا اعتقاد به «اختیار» در برابر «جبر» بوده، تفکری که انسان را علیرغم وظیفه بندگی، تنها مخلوقی میداند که «مختار» آفریده شده و راه گناه و ثواب را خود برمیگزیند، این نقشی است که خداوند به انسان عطا فرموده تا ضمن کشف و به کارگیری همه ظرفیتهای پنهان خود، طبیعت، راه بهشت یا جهنم را انتخاب کند، همین است که یکی به جانبداری حسین (ع) برمیخیزد و راه خدا و بهشت را برمیگزیند، و دیگری وارد لشکر عمربن سعد میشود و دنیا را به قیمت وانهادن حقیقت و پشت کردن به احکام الهی، اختیار میکند. «از حدود سده دوم تاریخ اسلام، گروهی از محققان و اندیشمندان، با استفاده از استدلال و مناظره منطقی به بحث از عقاید مذهبی و خداشناسی دست زدند. این محققان تا سده ششم هجری فعال بودهاند، اینان را «متکلمین» و اصول مورد بحث آن را علم کلام مینامیدند. متکلمین دو دسته بودند: «معتزلیان» و «اشعریان»
پیروان فرق سنی و شیعه به ترتیب جذب «اشعریان» و «معتزلیان» شدند و بیش و کم دیدگاههای آنان را به عنوان اصول فلسفی را پذیرفتند. در کنار مفاهیم کلامی، نظیر: وحدانیت خدا، عدل الهی، حادث یا قدیم بودن قرآن، موضوعات مربوط به وضع انسانی، باشد اعمال و مسئولیت انسان در قبال آنها، محور بحثهای متکلمان هر دو فرق قرار گرفت. آنها در این زمینه آرای بسیار متفاوتی داشتند. مساله این بود: آیا انسان خالق و مسئول رفتارهای خویش است یا اعمال وی از قبل مقدر گردیدهاند؟ حاکمیت سنیان از وضع قدرت، تفکر آزادانه را ترجیح میداد. به «اشعریان» نزدیک بود. اصل تیغیر (قضا و قدر) و این فکر که همه چیز با عنایت خداوند از سرآغاز زمان تعیین شده است، در خدمت منابع خلافت بود. از سوی دیگر متفکران معتزلی، این فکر را نمونه قضاوت استفاده مینمودند و زمینه را برای اعمال قضاوت شخص (اجتهاد) و بحث نظری در اسلام فراهم آوردند. مکتب فلسفی آنان بر این اصل استوار بود که انسان در اعمال خود آزادی دارد و لذا مسئول رفتار خوب و بد، و در نتیجه سزاوار پاداش و کیفر است. این اعتقاد اشاعره که رفتار اجتماعی انسان ورای قدرت اراده او در وسع عنایت خداوند «ظلم» به حساب میآمد و آن را دور از «عدل» الهی میدانستند.
آیین سوگواری برای حسین (ع) که در وقع عبارت از لعن ظلم و تاکید بر حقانیت انسان در مخالفت با ظالمان بود، نمایشی از مفهوم عدل و در مجموع در تضاد با آرا محققان ومتفکران رسمی خلافت به شمار میآمد. نمایش مزبور حمایتی مشروط از مفهوم اختیار به هشت عنوان «فیالامرین» (اعتدال) بود که خواستار اختیار و آزادی انسان بود.
متفکران معتزلی، ضمن رد اندیشههای «جبری» عقاید پیروان ثنویت را نظیر اندیشههای مانویان که هنوز در سدههای آغازین اسلام در سرزمینهای اسلامی (از جمله ایران) شایع بود بررسی و رد مینمودند. قاضی عبدالجبار که به تدریس اندیشههای خود در ری سرگرم بود و با «اشعریان» و «مانویان» مناظراتی داشت. رای خویش را درباره شناخت و ارزیابی رفتار انسانی این چنین تبیین میکند: «بنا به نظر دوگرایان، جمله مصایب و غمهای انسان، بد و جمله لذایذ و خوشیهای انسان، خوب هستند و بنا به نظر قدرگرایان «اشعریان» خوب و بد، به فاعل وابسته است، در حالی که فاعل خداست بدینسان فعل، خوب و مقبول است، قطع نظر از این که آیا فصل مزبور مایه ظلم است یا نه خوبی و بدی هر فعلی، نظیر درد، به ذات و ماهیت عمل مربوط است. اگر در عمل فایدهای موجود باشد یا این که مصیبتی را مرتفع سازد که در قیاس با درد عظیمتر است از دیدگاه ارزش، خوب است وگرنه بد است. اعمال دردانگیزی چون ظلم آکنده از شر و بدی است... و ظلم هیچ ربطی به خدا ندارد.
مایکل بکتاش ادامه میدهد: «این عقیده با رد اندیشههای ناشی از تعیین ماهیت اجتماعی خیر و شر بیانگر آن است که خیر یا شر بودن هر فعل امری به خرد است. عقیده مزبور، از نظر تجارب اجتماعی انسان، زمینه را برای سوگواری روز عاشورا، که احساس مشارکت در مصایب حسین (ع) و ضدیت او با ظالم را پدید آورد، تقویت کرد. تاکید شیعه بر گریستن به صورت نوعی مخالفت در مقابل سنن ناسازگار جامعه جلوهگر شد».
«ابوالقاسم محمودبن عمرزمخشری، ایرانی و یکی از آخرین متکلمان معروف بود، او کتابی در پند و اندرز به نام (اطواق الذهب فیالمواعظ و الخطب) نوشت که در آن توضیح داده است که بنا به سنن مذهبی هر کسی برای حسین (ع) بگرید و باعث گریه دیگران گردد از خوبان است، بنا به گفته او «هرکس که خویشتن را همانند دستهای سازد در زمره همان دسته است» و همان قدر و ارزش را خواهد داشت. یعنی او زمینه نظری تقلید را مهیا ساخت و به عملی که از هر طریق موجب گریه گردد، ارزش و اهمیت بخشید. نقلخوانی یا نقل توصیفی واقعه حزنانگیز کربلا، از اسبابی است که تا اندازهای که از دیدگاه زمخشری الهام گرفته است».
این دیدگاه که بعدها توسط افراد گوناگونی چون ملاحسین واعظ کاشفی و ابوالموید موفق خوارزمی (وفات 568 هـ. ق) و حتی شاه اسماعیل صفوی (فوت 930 هـ - ق) پیگیری شد. هرچند فلسفه «شبیهخوانی» را پایهریزی کرد، اما به سبب ارجاع بدون قید و شرط «ظاهر» و تقلید، از وجوه مربوط به شکل میتوانست موجبات تحریفات و یا دست کم عدم درک باطنی و عمقی مساله و در نتیجه انحرافات را پدید آورد، که در برخی موارد چنین هم شد. به ویژه در رابطه با درک عظمت مقام و اندیشه و رفتار معصومین (ع) و قهرمانان که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.
بدین سبب به نظر نگارنده، چنانچه شروط «تشبه» که از جمله آن شناخت، آگاهی و عمل به سیره و روش زندگی پاکان و نیکان و اختیار آگاهانه است، مورد تاکید قرار میگرفت راه بر ظاهرسازیهای بیمایه و مضر و غیرحقیقی در تعزیه تا این حد گشاده نمیماند. اشعاری که امام حسین (ع) را در حد ضعیفترین مردمان تنزل میدهد، شیوه گویش و خوانش شبیهخوانها که هنگام شبیهخوانی، همین ضعف و زبونی را تایید و تاکید میکنند از اشکالات بزرگ بعضی تعزیهنامهها و تعزیههاست، که از فلسفه اصلی آن و از شخصیت متعالی و معصوم و بزرگ امام حسین سرور شهیدان و مبارزان عالم بسیار به دور است. شاید نتیجه عدم تاکید بر شروط موضوعی و تاکیدات فلسفی و معرفتی «تشبه» است به دانش، خلق و خو و گفتار و رفتار، اشخاص که در تعزیهنامهها و تعزیهها به دلیل ستاندن گریه از مخاطب، هدف قرار گرفته است. بازگردیم به فلسفه «تعزیه» در مقاله استاد بکتاش: «رابطه تعزیه و مذهب هر از گاه اشتباه گرفته میشود: ما با چشم پوشیدن از زمینه مذهبی انکارناپذیر آن برای رسیدن به قضاوت قطعی درباره تعزیه و یا «شبیه» و مفهوم کلی نمایش از دیدگاه اسلام، نخست باید به اعتقاد متکلمان رجوع کنیم.
زیرا سوءتفاهمها به دلیل نداشتن اطلاع صحیح از این عقاید بروز کردهاند. بهطور کلی، امور مذهبی در اسلام در دو حوزه «علم کلام» و «اصول فقه» مورد بررسی قرار میگیرد و در مناظر است متکلمانی که کارشان بحث از اعتقادات مذهبی براساس شرح کلامی و قرآن است، مساله «تشبیه» (انسانانگاری خدا) یکی از موضوعات اصلی بحث به حساب میآید. از دیدگاه علم کلام، این مساله به شناخت خدا و وحدانیت خدا در خصوص امکان قیاس «تشبیه» با ذات خدا فکری که به طور کلی هم محققان «معتزلی» و هم «اشعری» آن را تکذیب نمودهاند. با این حال در خصوص امکان رویت خدا، که موضوع نظر بسیاری آرای عرفا است رای مثبت دادهاند. بنابراین این نوع انسانانگاری خدا هیچ ارتباطی با تجسم بخشیهای انسانها، که تعزیه به ظهور رسانده است ندارد.
برای اطلاع از موضع و نظر اسلام درباره تجسمبخشی انسان و یا به سخن دیگر، ایفای نقش، ناگزیریم که به عقیده محققان اسلامی که کارشان بحث از قوانین علمی شرع است رجوع کنیم. آنان در زمان عمومیت یافتن نمایشهای مذهبی، «فتوایی» صادر کردهاند: «شبیه» یا نمایش مذهبی، آزاد و شرعی شناخته شده است. در عهد سلطنت آقامحمدخان قاجار، که سنت تعزیه و نمایش کردن وقایع عاشورا گسترش مییافت، اولین حکم معروف در مورد نمایشهای مذهبی را ابوالقاسم حسن گیلانی معروف به «فاضل قمی» که از مهم ترین رهبران مذهبی و از محققان شیعه دوره قاجار بود، صادر کرد. وی در افکار آقامحمدخان نفوذ داشت و مورد احترام فوقالعاده متکلمان شیعه بود. او با صراحت اعلام داشت که نمایشهای مذهبی نهتنها شرعی هستند و ممانعتی ندارند، بلکه از بزرگترین آثار مذهبی به شمار میآیند.
در کنار همچشمی در تعزیه، عامل دیگر ضدهمچشمی نیز در مورد شکل و قیافه دشمنان امام به وجود آمد. عامل نخست، شامل عواطفی مثبت بود که برای نزدیکتر ساختن احساسات تماشاگران نشان داده میشد. در حالی که عمل دوم عواطفی منفی بود که مردم را علیه همچشمان و رقیبان برمیانگیخت. بازنمایی نمایش امام و اهل بیت علیهالسلام طبعاً برای جلب همدردی مردم انجام میشد.
در صورتی که نقشهای ستمگران و دشمنان، حس نفرت و رویگردانی از آنان را زنده میکرد. بنابراین قضاوت اخلاقی جامعه از خود، از طریق گفتارهای اشقیا، انطباق و انعکاس مییافت. به عنوان نمونه در یکی از مجالس تعزیه که شمر برای بریدن سر امام میرود. به امام میگوید:
من حسین را میکشم شرمی ندارم از رسول / من حسین را قاتلم هرگز نترسم از بتول
من حسین را میکشم رحمی نباشد در دلم/ هرکه میترسد نیاید، من حسین را قاتلم
«اصل فلسفی اراده آزاد (اختیار) چگونه در تعزیه انعکاس مییافت؟ ملاحسین واعظ کاشفی در مقتل «روضه الشهدا» در خصوص دلیل مهلت خواستن امام از نبرد در شب عاشورا و پیشنهاد او به یارانش از مقتل خوارزمی نقل میکند: «چون روز تاسوعا بگذشت و شب عاشورا درآمد... امام حسین (ع) جمع لشکر خود را طلبیده بر بالای کرسی نشست و خطبهای در نهایت بلاغت ادا کرد و بعد از ثنای خداوند تعالی... فرمود: بدانید که من هیچ کس را از اصحاب خویش باوفاتر نیافتم... خدا شما را از جهت من جزای خیر دهد و این مهلت برای شما خواستم، ظن من آن است که چون این قوم مرا ببینند طلب شما نکنند و به جستوجوی دیگری نپردازند. پس هر یک از اصحاب من امشب دست یکی از اهل بیت من گرفته در آفاق متفرق گردند تا از محنت رهایی و از شدت فرج یابند.»
این سند تاریخی، اعتقاد قلبی و اهتمام عملی ائمه اطهار (ع) را در حساسترین مقاطع حیات که همان مرگ و زندگی است و نسبت به آزادی انتخاب برای انسان و اختیار او در گزینشی راه صواب یا گناه و امیال دنیایی یا آرمانهای دینی را به اثبات میرساند و براساس چنین اعتقادی اولیای نمایش تعزیه راه حق را برمیگزینند، حتی به قیمت جان و اشقیای این نمایش، راه باطل را برمیگزینند.
«محمد رفیع طباطبایی (نظام العلما) از محققان دینی معروف دوره ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه در سن 72 سالگی کتابی در شرح فلسفه مصیبت و سوگواری برای امام حسین، تحت عنوان مجالس حسینیه، نوشت و نشر کرد. این کتاب، مسائل واقعی تعزیه و مفهوم آن را روشن میسازد و نویسنده عقاید خود را پیرامون مراحل حساس تکامل در جامعه مذهبی و نیز در ایران بیان داشته است. از دیدگاه «شیعه»، سوال این است که چرا خداوند حسین را از آن همه مصایب وا نرهاند؟ چرا به دشمنان حسین اجازه داد تا هر نوع ستم و عذابی را که میخواهند، روا دارند؟ رابطه خواست و حکم خدا با قدرت و توان بیکرانش با اینگونه اعمال که منفور نظر اوست، چه صورتی دارد؟ طباطبایی پاسخ میدهد: «خداوند قادر مطلق برای اینکه قهرا مانع اختیار مردم بناشد و هرکس به میل خود بتواند مصدر خیر و شر گردد... مردم را به حال خود گذاشته تا سعید و شقی آنچه در کمون خود دارد بیمانعی بروز دهد... و سپس میافزاید:
«خداوند به قدرت کامله خود بندگان را فاعل مختار قرار داده و به آنها قدرت و قوت فعل و ترک داده و به لسان عقل و زبان و انبیاء و رسل، راه خیر و شر را به همه مکلفین نشان داده و معلوم داشته و مصالح فاعل مختار، بود بندگان را از مجبوریت ایشان بیشتر دیده. پس حکمش مقتضی این گریده که بعد از دلالت رسل و ورائت سبل، هر کس به میل و اراده خود هر گونه راه را در پیش بگیرد حول و قوه خود را از او بازنگرفته بنده را مضطر و مسلوبالاختیار ننماید.
پس به این جهت ممکن است گاهی مشیت او به آنچه بالذات مطلوب نیست. بالعرض تعلق بگیرد تا اختیار از دستشان نرود و آن صورت تعلق اراده و مثبت خدا به وجود آن شیء محض برای ابقای قوه اختیار عبد است، که آنچه نعمت اختیار به بندگان داده از آن سلب نکند، و این معنی ثانیا و بالعرض خیر است و هرچند آن عمل صادر از عبدفینفسه شر باشد و چون حکمت خداوند با بقای حول و قوه و در اختیار بندگان علاقه گرفته، تعلق مشیت خداوند به بقای حول و قوه عبد، غیرتعلق اوست، به خیریت و شریت عمل او ... و در حقیقت تعلق اراده او به وقوع این قبیل اشیا بالذات برای این است که از بندگان سلب حول و قوه و اختیار نشود، تا بندگان فاعل مختار باشند و در افعال و اعمال خودشان.»
ادامه دارد...
انتهای پیام/