تحولات قدرت میان بازیگران بزرگ در خاورمیانه

تحولات قدرت میان بازیگران بزرگ در خاورمیانه

خبرگزاری تسنیم: از زمان آغاز انقلاب‌های عربی در سال ۲۰۱۱ میلادی تاکنون منطقه خاورمیانه شاهد تغییر و تحولات بسیاری بوده که بر روند حضور قدرت‌های بزرگ در این منطقه تاثیر گذاشته و این کشورها را به بازنگری در جایگاه و نقش خود در این منطقه واداشته است.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، مجله «سیاست بین الملل» منتشره توسط روزنامه الاهرام چاپ قاهره در مقاله‌ای به قلم «ابو بکر الدسوقی»، سردبیر این مجله به بررسی تغییر و تحولات قدرت در منطقه خاورمیانه با توجه به تحولات جاری در آن با تمرکز روی قدرت‌های بزرگ و نحوه حضور آنها در این منطقه می‌کند.

ابو بکر الدسوقی در این‌باره می‌نویسد: خاورمیانه در طول تاریخ به خاطر اهمیت استراتژیک از زمان امپراطوری‌های استعماری اروپا کانون توجه قدرت‌های بزرگ بوده است، امپراطوری‌هایی که از قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم یعنی ظهور آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به عنوان دو قدرت بزرگ جایگزین انگلیس و فرانسه در دوران بحران کانال سوئز در سال 1956 میلادی که اتحاد میان آنها تبدیل به نزاع حاد در دوران جنگ سرد شد، خاورمیانه را میان خود تقسیم و اشغال می‌کردند. کشورهای خاورمیانه تنها طعمه این نزاع بودند که از لحاظ نظری منجر به ظهور جنبش عدم تعهد شد.

این مقطع زمانی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه نود قرن بیستم به پایان رسید و این امر باعث یکه تازی آمریکا در نظام بین الملل و تاکید بر سلطه جهانی این کشور در خاورمیانه شد، سلطه‌ای که از طریق رهبری ائتلاف بین المللی برای آزادسازی کویت در سال‌های 1991- 1990 و حمله به افغانستان در سال 2001 و اشغال عراق در سال 2003 و دیگر سیاست‌ها و اقدامات به وجود آمد. از زمان شروع انقلاب‌های جهان عربی که حساب و کتاب‌های قدرت‌های بزرگ در منطقه را بر هم زده است، خاورمیانه وارد نوعی تغییر و تحول شده است؛ به گونه‌ای که قدرت‌های بزرگ در تعامل با این منطقه دچار نوعی تضاد، حیرت و سردرگمی و نوعی حمایت و مخالفت شدند.

تردیدی وجود ندارد که این تحولات در ایجاد تغییر و تحول در ساختار خاورمیانه سهیم بود، همچنین تحولات مذکور از تغییر در سیاست‌های قدرت‌های بزرگ در قبال منطقه پرده برداشت و طولی نکشید که این تغییر در سیاست‌ها بر روند حوادث خاورمیانه تاثیر گذاشت.

سال 2013 شاهد حوادث مهم و با معنی در مورد نقش قدرت‌های بزرگ و سیاست‌های آنها در منطقه بود.

رویداد اول انقلاب 30 ژوئن در مصر بود که از میزان تضاد در مواضع واشنگتن و قاهره  پرده برداشت، این انقلاب منجر به نزدیکی قاهره و مسکو و فاصله گرفتن نسبی کشورهای حاشیه خلیج فارس از سیاست متحد خود یعنی واشگتن شد.

اما رویداد دوم، توافق در مورد خلع سلاح شیمیایی سوریه بعد از استفاده از این سلاح در غوطه شرقی دمشق و تصمیم آمریکا برای حمله نظامی به نظام سوریه – که به زعم واشنگتن با نظام سوریه با استفاده از سلاح شیمایی علیه ملت خود خطوط قرمز را زیر پا گذاشته است- بود، ولی طولی نکشید که آمریکا از تصمیم خود بعد از مداخله روسیه و تحت تاثیر سایر عوامل، عقب نشینی کرد و مسکو موفق شد با پیشنهاد خلع سلاح شیمایی سوریه در بازه زمانی مشخص و پیوستن سوریه به سازمان منع گسترش سلاح‌های شیمایی و صدور قطعنامه شورای امنیت در این مورد، مانع از وقوع جنگ شود، شورای امنیت بارها در صدور قطعنامه در محکومیت نظام سوریه با وتوی روسیه و چین مواجه شده است.

اما رویداد سوم رسیدن به توافق اولیه و مرحله‌ای میان کشورهای غربی و ایران در مورد برنامه هسته‌ای این کشور به عنوان نتیجه مذاکرات میان ایران و گروه 1+5 است که راه حل مسالمت آمیز این پرونده را مشخص کرده و دهه‌ها خصومت میان ایران و کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا را پایان می‌بخشد. بدون تردید یک هدف مشترک میان این دو رویداد اخیر وجود داشت و آن توافق و تفاهم ظاهری میان آمریکا و روسیه برای رسیدن به راه حلی در مورد سلاح‌های شیمیایی سوریه و برنامه هسته‌ای ایران است.

نتیجه این رویدادها برجسته شدن نقش روسیه در تحقق راه حل‌هایی برای مسائل مهم خاورمیانه است؛ چرا که روسیه از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه نود و وخامت حال وارث آن در دهه اخیر قرن بیستم در مقابل کاهش نقش آمریکا یا عقب نشینی این کشور از مسائل منطقه، چنین فرصتی را به دست نیاورده بود. بنابراین ما در مقابل دو قدرت بزرگ قرار داریم، نخست قدرتی که سعی دارد جایگاه جهانی خود را به دست آورده و اثری از خود بر جای گذارد و دوم قدرتی که تعهدات و مداخلات مسائل منطقه‌ای او را خسته کرده و باعث به وجود آمدن اولویت بندی مجدد مسائل و تغییر رویکرد به سمت شرق آسیا شده است.

آنچه در این میان بسیار حائز اهمیت است، این است که تحولات استراتژیک بعد از اکتبر 2013 تناقضات سیاسی آمریکا در قبال انقلاب‌های عربی و حدود کاهش نفوذ آمریکا در خاورمیانه را آشکار کرد. این در حالی است که بررسی روند مذکور این تحولات بازگشت روسیه به رأس هرم نظام بین الملل را نشان می‌دهد، بازگشتی که حوادث منطقه‌ای از آن پرده برداشت، ولی این حوادث عامل بازگشت نبود.

 

روسیه

 

واقعیت امر این است که بازگشت مجدد روسیه به صورت ناگهانی به وقوع نپیوست، بلکه نتیجه فعالیت‌های طاقت فرسا و اراده سیاسی سیاستمداران و دیپلمات‌های روسی بود که از ربع قرن پیش یعنی از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی، تلاش داشتند، جایگاه جهانی کشور خود را بازیابند و این از طریق تلاش برای ایجاد قدرت متکی به خود و مستقل از کشورهای غربی صورت می‌گرفت.

هم اکنون مسکو موفق شده است با تکیه بر فروش صنایع نظامی و انرژی، مقدار زیادی از قدرت و توانایی اقتصادی و نظامی خود را بازگرداند و بدهی‌های خود به موسسات مالی را پرداخت و استقلال اقتصادی خود را محقق کند و به جایگاه قابل توجهی در توسعه انسانی در سطح جهانی دست یابد، همه اینها در چارچوب اخلاقی مبتنی بر اصل پایبندی به قوانین بین المللی و احترام به حاکمیت کشورها در چارچوب مبانی و اهداف سازمان ملل است.

همچنین روسیه تلاش کرده است، برابری هسته‌ای خود را با آمریکا محقق کرده و از لحاظ سیاسی و نظامی و اقتصادی خود را در منطقه ثابت کند، روسیه آمادگی کامل برای استفاده از توان تسلیحاتی خود علیه هر قدرت خارجی که در صدد ناامن کردن این کشور است را دارد، همانطور که در گرجستان شاهد آن بودیم.

روسیه سیاست خارجی خود را در چارچوب «مبنای پوتین» که مبتنی بر توسعه نقش مسکو در جهان چند قطبی که تحت سلطه قدرت واحد نیست، تعیین کرده است. مسکو تلاش می‌کند نقش خود را در آسیا بازیافته و روابط خود را با چین از طریق مشارکت استراتژیک سازمان یافته و در چارچوب سازمان شانگهای تقویت کند.

روسیه همچنین تلاش می‌کند تا روابط خود را با قدرت‌های منطقه‌ای مثل هند و ژاپن و قدرت‌های نو ظهور مثل برزیل و آفریقای جنوبی در گروه بریکس تحکیم و تثبیت کرده و نقش قوی‌تری در منطقه خاورمیانه ایفا کند و از سیاست بی‌طرفی منفی در قبال مسائل منطقه به سمت ابتکار عمل پیش رود. سفر پوتین به خاورمیانه در فوریه 2007 نمود عینی این رویکرد بود و در سال 2013 در بحران سوریه کاملا واضح و آشکار شد.

روسیه از متحد خود، سوریه حمایت کرد و همچنین در انتخاب مقطع دشوار برای واشنگتن موفق عمل کرد. پوتین پی برد که باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا با اعلام جنگ علیه سوریه به خاطر استفاده از سلاح‌های شیمایی علیه غیر نظامیان، در مهلکه افتاده است، این در حالی بود که شرایط سیاسی و اقتصادی آمریکا برای مداخله نظامی جدید واشنگتن بعد از جنگ افغانستان و عراق، در خاورمیانه مناسب نبود.

بنابراین در چارچوب سیاست خروج آمریکا از خاورمیانه ابتکار عمل روسیه در مورد خلع سلاح شیمایی سوریه به مثابه یک راه حل جادویی بود که متحد سوری خود را از حمله نظامی که ممکن بود، باعث سرنگونی نظام آن شود، را نجات داد و از سوی دیگر نیز باعث حفظ آبروی رئیس جمهور آمریکا در امتناع از حمله نظامی و باعث شد که دولت آمریکا به دیدگاه روسیه گرایش بیشتری داشته باشد، دیدگاهی که مبتنی بر حل و فصل مسالمت آمیز بحران سوریه از طریق کنفرانس ژنو 2 – قرار است در ژانویه 2014 برگزار شود – است.

همچنین دیپلماسی روسیه نقش مهمی را در توافق هسته‌ای غرب و ایران در مورد برنامه هسته‌ای این کشور ایفا کرد و آن از طریق اعمال فشار به تهران و مشارکت در تحمیل تحریم‌های بین المللی علیه ایران صورت گرفت که در نهایت در مذاکرات با 1+5 به نتیجه رسید.

همچنین روسیه به خوبی از اشتباهات دیگران استفاده می‌کند، در همین چارچوب توانست روابط خود را با مصر بعد از تنش در روابط این کشور با آمریکا بعد از 30 ژوئن 2013 تقویت کند که نمود عینی آن سفر وزیر امور خارجه و دفاع روسیه در 13 و 14 نوامبر 2013 برای از سرگیری توافق همکاری میان طرفین به مصر بود. توفقنامه‌ای که در سال 2009 در جریان سفر ولادیمیر پوتین به قاهره امضا شده بود، در کنار این اظهار نظرها در مورد معاملات فروش سلاح روسیه به قاهره به ارزش دو میلیارد دلار و از سرگیری همکاری‌ها در تمام زمینه‌ها زیاد شده است، این در حالی است که مصر نیز در چارچوب سیاست تنوع در جایگزین‌ها و ارتباط با گزینه‌های دیگر فعالیت می‌کند،  جایگزین‌هایی که نبیل فهمی، وزیر امور خارجه مصر در 22 دسامبر 2013 در گفت‌وگو با شخصیت‌های آکادمیک به آن اشاره کرد.

کاملا مشهود است که روسیه روابط خود را در چارچوب مسالمت آمیز و مبتنی بر گفت‌وگو، همکاری، تفاهم، برای و توافق با تمام طرف‌های و بدون ورود به درگیری با آمریکا و کشورهای غربی پیش می‌برد و هیچ تمایلی به درگیری ندارد.

 

آمریکا

 

اما آمریکا به عنوان اولین قدرت بزرگ در جهان، تلاش می‌کند تا ریشه‌های نزاع در خاورمیانه را خشکانده و راه حل‌های سریع و تاریخی برای مشکلات حاد خاورمیانه مثل توافق هسته‌ای ایران و غرب پیدا کند که شاید از دیدگاه آمریکا از آثار آن در آینده ( درصورت رسیدن به توافق نهایی ) مقابله با دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای بدون ورود به جنگ چه به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم – از طریق اسرائیل - باشد. چرا که در هر دو صورت آمریکا باید طی سال‌های طولانی حضور قوی و تاثیرگذار در خاورمیانه داشته باشد که دارای هزینه‌های هنگفت مادی و انسانی برای واشنگتن است و ایالات متحده تمایلی به این مسئله ندارد. همچنین دولت اوباما از طریق جان کری، وزیر امور خارجه تلاش می‌کند، به یک توافق صلح میان فلسطینیان و صهیونیست‌ها مبتنی بر راه حل تشکیل دو کشور دست یابد، همان طور که اوباما در دور اول ریاست جمهوری‌اش اعلام کرد، ولی نسبت به تحقق این مسئله چندان خوشبین نیست.

اگر تحرکات و جنب و جوش وزیر خارجه آمریکا نبود، باراک اوباما این پرونده را بدون رسیدن به راه حل دائم مختومه اعلام می کرد. همچنین دولت اوباما تمایلی به ورود در درگیری‌های داخلی کشورهای عربی مثل تونس، عراق، لبنان و مصر ندارد؛ چرا که تحولات موجود در این کشورها باعث سردرگمی سیاسی آمریکا شده و واشنگتن از درک واقعیت تحولات مصر ناتوان است و حتی گاهی اوقات این مسئله منجر به بروز تنش هایی در روابط میان طرفین شده است. فراتر از این آمریکا عقب نشینی خود را از پرونده‌هایی که وارد آن شده بود مثل بحران سوریه را شروع کرده است؛ چرا  که واشنگتن بر این باور است که این بحران منافع استراتژیک آن را در منطقه تهدید نمی کند، علاوه بر این جایگزین نظام سوریه – در صورت سقوط آن – سوریه را تبدیل به طعمه‌ای برای جریان‌های سلفی تکفیری تروریستی عمدتا وابسته به سازمان تروریستی القاعده می کند، از این رو آمریکا از قرار دادن تسلیحات در اختیار گروه‌های تروریستی مسلح فعال در سوریه امتناع ورزید و با روسیه در مورد امتناع از حمله نظامی به سوریه در مقابل خلع سلاح شیمایی این کشور توافق کرد.

همچنین واشنگتن لحن اظهار نظرهای تند علیه نظام سوریه را عوض کرد و دیگر اصراری بر کناره گیری «بشار اسد»، رئیس جمهوری سوریه از قدرت در این کشور ندارد. واقعیت این است که آمریکا تلاش می کند، تعهدات خود را کم کرده و از مسئولیت آنها در خاورمیانه رهایی یابد، برخی در داخل آمریکا بر این باور هستند که واشنگتن بی فایده و بدون دلیل هزینه‌های سنگینی را در خاورمیانه متحمل شده است و همچنان اکثریت افکار عمومی خاورمیانه از به آمریکایی‌ها بیزار هستند.

دولت آمریکا گرایش به سمت شرق و تقویت روابط خود را با کشورهای اقیانوس آرام را به عنوان استراتژی جایگزین در دستور کار قرار داده و در صدد ایجاد شراکت استراتژیک در همه زمینه‌ها با این کشورهاست. قدرت‌های آسیایی به ویژه چین تهدیدی برای سلطه آمریکا به شمار می رود، باراک اوباما پیش از این گفته بود که آمریکا قدرت اقیانوس آرام خواهد بود، همان طور که «هیلاری کیلنتون»، وزیر امور خارجه سابق آمریکا در گفت‌وگو با یکی از مجلات بین المللی با اشاره به این تعبیر از اصطلاح قرن اقیانوس آرام آمریکا ( America’s Pacific Century) استفاده کرد.

 

چین

 

اما در مورد چین باید گفت که قدرت این کشور در در آسیا، آفریقا و خاورمیانه از طریق دیپلماسی آرام و متکی بر قدرت نرم و تجارت جهانی افزایش یافته است. چین تلاش می کند تا اوایل سال 2016 تبدیل به دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان شود، در حال حاضر چین بعد از آمریکا از لحاظ میزان هزینه‌های نظامی که در سال 2010 به 119 میلیارد دلار رسید، رتبه دوم را دارد.

در حالی که تمرکز و گرایش آمریکا به سمت شرق آسیا است، چین تلاش می‌کند تا نفوذ خود را در خاورمیانه افزایش داده و روابط خود را در این منطقه به عنوان منبع اصلی انرژی و بازار مهم تجاری تعمیق کند، از این رو با روسیه که گرایش به نظام چند قطبی دارد و مخالف سلطه آمریکاست، شراکت می‌کند و به همراه مسکو تلاش می‌کند، اتحادها و پیمان‌های بین الملی مثل گروه بریکس متشکل از برزیل، هند و آفریقای جنوبی را تقویت کند تا نقش جهانی این دو کشور در مقابله با بحران ها افزایش یابد. هماهنگی و توافقات میان روسیه و چین در مسائل خاورمیانه به ویژه بحران سوریه در این چارچوب بود.

بدون تردید هر یک از مراحل تحول در قدرت‌های بزرگ بر خاورمیانه تاثیرگذار است، چه بسا اولین تاثیر آن از دست دادن اعتبار و مقبولیت آمریکا باشد، مسئله ای که به ضرر منافع و ائتلاف و همپیمانی این کشور در منطقه است و شاهد عینی آن مخالفت اسرائیل به عنوان متحد آمریکا با توافق هسته‌ای میان ایران و غرب است که این توافق را یک اشتباه تاریخی قلمداد می‌کند، همچنین موضع کشورهای حاشیه خلیج فارس که به مداخله نظامی آمریکا در سوریه و سرنگونی نظام سوریه دل خوش کرده بودند؛ حتی نگرانی این کشورها نسبت به چالش هایی که نقش ایران بر آنها تحمیل می‌کند، تشدید می‌شود.

این مسئله با مشارکت در فعالیت‌های مختلف که مهمترین آن شرکت در کنفرانس استراتژیک خلیج فارس که مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی و انرژی در اواخیر اکتبر 2013 آن را ترتیب داده بود، به وضوح قابل لمس بود. تردیدی وجود ندارد که این نگرانی با توافق در مورد برنامه هسته‌ای ایران تشدید شده است، چرا که ممکن است این موضوع در تقویت نفوذ منطقه‌ای ایرانی در نتیجه توافق با آمریکایی‌ها و چه بسا اتحاد با آن ها در آینده، سهیم باشد.

همچنین عقب نشینی آمریکا از خاورمیانه فرصت تاریخی را در اختیار محور رسیه و چین در نفوذ به منطقه عربی که ممکن است منجر به روابط استراتژیک با این منطقه شود، فراهم خواهد کرد. این مسئله ممکن است به کانون‌های نفوذ آمریکا آسیب زده و بازگشت احتمالی آمریکا به منطقه را دشوار کند، آمریکا به کلی نمی تواند از خاورمیانه چشم پوشی کند چرا که این منطقه بستر اصلی امنیت ملی و منافع استراتژیک این کشور به شمار می‌رود، ولی در این مقطع ترجیح می‌دهد که این منطقه را از دور و یا از طریق متحدان منطقه‌ای و یا نماینده های بین المللی‌اش مدیریت کند و شاید به صورت مسقتیم بر تضمین امنیت اسرائیل و تامین منافع آن در خلیج فارس نظارت کند.

خلاصه سخن اینکه منطقه خاورمیانه شاهد تحولات بی‌سابقه‌ای در سطح حوادث، همکاری‌ها و تاثیرگذاران منطقه و بین المللی است. قدرت های بزرگ همچنان در تمام همکاری های منطقه ای تاثیر گذار هستند؛ ولی تحولات این قدرت‌ها بر آینده خاورمیانه و طرف های منطقه‌ای و عربی که به این قدرت‌ها متکی هستند، تاثیرگذار خواهد بود.
انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon
طبیعت
پاکسان