مخالفان ساواک و پایان ریاست تیمور بختیار


مخالفان ساواک و پایان ریاست تیمور بختیار

خبرگزاری تسنیم:بختیار وفاداری خودرابه رژیم پهلوی و شاه به اثبات رسانیده بود.درجریان کودتای ۲۸ مرداد،حمایت صریح و آشکار او از کودتا،مورد رضایت شاه قرارگرفت و به پاداش آن حکم ریاست فرمانداری نظامی که وظیفه قلع وقمع مخالفان را برعهده داشت برای اوصادرشد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم؛

ـ آغاز فعالیت ساواک (دوران تکوین)
هنگامی که در واپسین ماههای سال 1335ش. و اوایل سال بعد، ساواک کار خود را آغاز کرد، علی‌الظاهر حکومت بر بسیاری از مشکلات پیش‌رو فائق آمده و در کنار سرکوب مخالفان داخلی، در عرصه بین‌المللی نیز به موفقیتهایی دست یافته و اینک آماده بود دور جدیدی از حیات سیاسی را آغاز کند. با عقد قرارداد کنسرسیوم نفت و تجدید روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی با بریتانیا و امریکا و متعاقب آن الحاق به پیمان سنتو، حکومت پهلوی در وابستگی به غرب گامهای استواری برداشته بود. با انتصاب منوچهر اقبال به نخست‌وزیری ـ فروردین 1336 ـ که برخلاف نخست‌وزیران قبلی در چاپلوسی و تملق نسبت به شاه حدی نمی‌شناخت، موقعیت شاه در سریر قدرت قوامی دوباره یافته بود. در چنین شرایطی حکومت با پشتیبانی امریکا و سپس انگلیس آماده می‌شد به حالت فوق‌العاده در کشور پایان داده و چنین وانمود سازد که آرامش دلخواه بر عرصه سیاسی ـ اجتماعی کشور بازگشته است. بر بنیاد چنین تصوراتی بود که در آغاز 1336ش. نخست‌وزیر مأموریت فرمانداری نظامی را پایان یافته تلقی کرده و حکومت نظامی را لغو کرد.

شاه نیز با وابسته و ناکارآمد خواندن احزاب و تشکلهای فعال در کشور، برای تأسیس احزابی سیاسی که از منویات و خواسته‌های او و حکومتش پیروی کنند اعلام آمادگی کرد. در حالی که تمامی مخالفان و تشکلهای سیاسی مستقل سرکوب و منزوی شده بودند، چنین وانمود شد که کشور عصر جدیدی از روش دموکراتیک و مشروطه را آغاز کرده است. با تشکیل دو حزب حکومت ساخته و فرمایشی ـ مردم و ملیون (به ترتیب اقلیت و اکثریت) رژیم پهلوی دورانی کمدی ـ تراژیک را آغاز کرد. در چنین شرایطی سازمان جدیدالتأسیس ساواک تحت ریاست سپهبد تیمور بختیار کار خود را آغاز کرد. بختیار که طی سالهای پس از کودتا و در رأس فرمانداری نظامی در سرکوب قهرآمیز مخالفتها تجارب گرانبهایی آموخته بود، علی‌الظاهر از اینکه به عنوان اولین رئیس ساواک در رأس تشکیلاتی قرار می‌گرفت که بنیان سازمان یافته دقیق و نظام‌مندتری داشت، چندان احساس غربت نکرد. به‌ویژه آن که در آن مقطع، «سیا» برای راه‌اندازی آن، کارشناسان مجربی به تهران اعزام کرد. اسناد و مدارک موجود هم نشان می‌‌دهد که در سازماندهی، تشکیلات و آغاز فعالیت ساواک نقش درجه اول با سیا بود.

دوره ریاست تیمور بختیار بر ساواک (1335 ـ 1339ش.) دوران تکوین ساواک است که طی آن برخی از مهمترین ادارات کل و دوایر مهم این سازمان تشکیل می‌شد. ساواک با بهره‌گیری از تجربیات مدیران و برخی رؤسای خود که پیش از آن در بخشهای امنیتی ـ اطلاعاتی ارتش و دیگر نیروهای نظامی خدمت می‌کردند، گامهای نخست را برداشت. ضمن اینکه بخش اعظمی از وظایف و نیروهای اطلاعاتی ـ امنیتی شاغل در فرمانداری نظامی، همراه تیمور بختیار در خدمت تشکیلات جدید قرار گرفت. در همان حال، سیا علاوه بر سازماندهی تشکیلات ساواک، در تجهیز و آموزش نیروهای این سازمان نقش اساسی داشت. بدین ترتیب ساواک در همان دو سه سال نخست فعالیت، به نمودار تشکیلاتی قابل قبولی دست یافت و در همان حال نفرات آموزش دیده قابل اعتنایی را جذب کرد. در این دوره ساواک با بسیاری از رموز کار تشکیلاتی، اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی آشنا شد. از آنجا که علت وجودی ساواک در درجه اول تحکیم موقعیت استعماری امریکا در عصر جنگ سرد در منطقه بود، با آغاز فعالیت آن، ادارات و بخشهای ضدجاسوسی، اداره اطلاعات خارجی و سپس امنیت داخلی در اولویت قرار گرفت و بیشترین حیطه کاری دوایر ضدجاسوسی و اطلاعات خارجی نیز در خدمت فعالیتهای جاسوسی ـ امنیتی سیا بر ضد شوروی و کشورهای تحت نفوذ آن کشور در منطقه خاورمیانه معطوف شد. بر همین اساس در تمام دوران نخست‌وزیری اقبال در مرحله نخست فعالیت ساواک، روابط سیاسی ایران و شوروی تیره شد و رهبران همسایه شمالی ایران به دلیل نفوذ و حضور امریکا در ایران، همواره حکومت ایران را تهدید می‌کردند. در همین دوران حضور سیا در ایران افزایش یافت و سازمان نوپای ساواک را به عنوان پادویی در جهت اهداف امنیتی ـ جاسوسی خود بر ضد شوروی و اقمار آن به خدمت گرفت.

از مهمترین همکاران بختیار در بدو تأسیس ساواک که در سازماندهی و تثبیت موقعیت ساواک نیز کمکهای مؤثری به او کردند حسن علوی‌کیا و سرتیپ حسن پاکروان بودند. سرتیپ حسن علوی‌کیا که پس از کودتای 28 مرداد 1332 معاون پاکروان در رکن 2 ستاد ارتش بود، پس از تأسیس ساواک به عنوان معاون دوم بختیار در ساواک منصوب شد و این سمت را تا پایان ریاست بختیار بر ساواک حفظ کرد. علوی‌کیا با انتصاب پاکروان به ریاست ساواک، چند ماه قائم‌مقام ساواک بود و پس از آنکه حسین فردوست در 1340 قائم‌مقام ساواک شد، به نمایندگی ساواک در آلمان غربی اعزام شد و مدت کوتاهی بعد در تمام اروپا بر نمایندگیهای ساواک مدیریت می‌کرد.  انتصاب تیمور بختیار به ریاست سازمان نوپای ساواک هم در درجه اول از اعتماد انگلیس و امریکا به او نشأت می‌گرفت که امیدوار بودند این افسر خشن و بی‌رحم، چنانکه طی سالهای پس از کودتا نشان داده بود ساواک را نیز اداره کند. اردشیر زاهدی در خاطرات خود از ارتباط بسیار نزدیک بختیار با سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و امریکا طی سالهای پس از کودتا خبر می‌دهد.

از دیگر کسانی که تیمور بختیار از تجارب اطلاعاتی ـ امنیتی آنان در سازماندهی ساواک بهره گرفت عبارت بودند از: سرهنگ زیبایی، سرهنگ غفوری، سرهنگ مرادی، سرهنگ منوچهر هاشمی، سرهنگ نعمانی، سرهنگ ناصر مقدم، سرهنگ عمید، سرهنگ مبصر، سرهنگ ماهوتیان و سرهنگ زالتاش که پیش از آن در رکن 2 ارتش و فرمانداری نظامی مشغول به فعالیت بودند. علاوه بر افرادی از این دست که سابقه خدمات نظامی ـ امنیتی و اطلاعاتی داشتند، ساواک در همان آغاز کار خود از همکاری بسیاری از غیرنظامیان نیز بهره گرفت که در مسائل و حیطه‌های مختلفی دارای تخصص و تجاربی بودند. برخی از دوایر و ادارات کل ساواک در آغاز امر فعالیت خود را با کارمندانی کمتر از تعداد انگشتان دست شروع کردند که این رقم طی سالهای پایانی فعالیت ساواک به چند صد تن بالغ می‌شد.  گفته شده بختیار، بخشی از سازماندهی ساواک را مدیون افسران نادم توده‌ای بود که طی سالهای پس از کودتای 28 مرداد دستگیر و در زندان به سر می‌بردند. احسان نراقی «ساواک را محصول اتحاد غیرمنتظره توده‌ایهای هوادار شوروی و امریکاییان» ارزیابی می‌کند که «اولیها رهنمود ایدئولوژیک و دومیها پشتیبانی لجستیکی آن را فراهم کردند.»
ساواک کار خود را به عنوان سازمانی مستقل آغاز کرد که ریاست آن عضوی از هیئت دولت بود و پست معاونت نخست‌وزیر را داشت. بدین ترتیب تیمور بختیار با انتصاب به ریاست ساواک، معاون نخست‌وزیر در کابینه اقبال شد.  البته از همان آغاز معلوم بود که ساواک تنها در ظاهر زیرنظر نخست‌وزیری انجام وظیفه خواهد کرد، و در واقع مستقیماً از شاه فرمان می‌برد و روابطش با سرویسهای اطلاعاتی خارجی و دیگر اقدامات و فعالیتهای ریز و درشت آن با هیئت دولت و نخست‌وزیر ارتباطی نداشت.

با تأسیس ادارات کل، به تدریج تأسیس شعبات و نمایندگیهای ساواک در استانهای مختلف نیز آغاز شد؛ ساواک استانها عمدتاً شامل نیروهای اداره کل سوم (امنیت داخلی) و اداره کل هشتم (ضدجاسوسی) می‌شد. تا واپسین ماههای حضور بختیار در ساواک، علاوه بر مراکز استانها، در بسیاری از شهرهای کشور نیز شعب محلی ساواک دایر شد که تحت مدیریت ساواک استانهای مربوطه انجام وظیفه می‌کردند. از همان آغاز امر، تقویت ساواک در برخی استانهای حساس مرزی نظیر کردستان، خوزستان و خراسان بیش از سایر مناطق مورد توجه قرار گرفت.  با استقرار شعب ساواک در مراکز استانها و شهرهای مختلف کشور، از سوی مدیران محلی ساواک، مسئولان اداری، کارگزاران محلی و نیز روحانیون و علما توجیه می‌شدند و به مخالفان سیاسی و مذهبی هم هشدار داده می‌‌شد که از مخالفت‌خوانی با حکومت اجتناب ورزند.

از دیگر اقدامات بختیار تأسیس نمایندگیها و شعب ساواک در برخی کشورها به‌ویژه اروپا و امریکا بود که تحت مدیریت اداره کل سوم (امنیت داخلی) قرار داشتند.
با تمام این احوال و به رغم تمام سبعیتهای تیمور بختیار، ساواک طی سالهای نخست فعالیت از منظر عامه مردم ایران هنوز چهره چندان خشن و سرکوبگری محسوب نمی‌شد و دامنه خشونت و سرکوبهای این سازمان عمدتاً متوجه تشکلهای سیاسی و مذهبی مخالف حکومت بود. به عبارت دیگر «از بسیاری جهات خشونت هنوز در مرحلة مقدماتی بود و نه پیشرفته».  در واقع مردم در آغاز امر شناخت درستی از روند و دلایل تأسیس و نقشی که برای ساواک تدارک دیده شده بود نداشتند و ساواک هم هنوز دارای تشکل سازمانی و نیروهای لازم نبود تا بتواند حیطه فعالیت و دخالتهایش را گسترش دهد. با این احوال در پایان دهة 1330ش. و آغاز دهة 1340، ساواک در اکثریت وزارتخانه‌ها، دوایر دولتی و حکومتی و نیز کارخانجات و کارگاههای تولیدی، دانشگاهها و مراکز علمی و دانش‌آموزی حضور جدی داشت و از رفتار سیاسی و مخالفت خوانیهای بسیاری از گروههای سیاسی، مذهبی، شناختی کسب کرده بود.

ـ مخالفان سیاسی و ساواک (1340 ـ 1335ش.)

ـ حزب توده
حزب توده که مدت کوتاهی پس از سقوط رضاشاه تأسیس شد و رهبران آن از همان آغاز تحت کنترل و سلطه شدید سیاستگذاران شوروی قرار گرفته بودند، به سرعت فعالیتهای خود را در بسیاری از مناطق ایران گسترش داد و آشکارا از منافع و ضرورت نفوذ و حضور هر چه بیشتر شوروی در ایران حمایت می‌کرد. به دنبال سوءقصد به شاه در 15 بهمن 1327 فعالیت این حزب غیرقانونی اعلام شد و رهبرانش تحت تعقیب قرار گرفته و بسیاری از کشور گریختند. در دوران نخست‌وزیری مصدق حزب توده جانی دوباره گرفت. موضع‌گیریهای مشکوک حزب توده در قبال دولت مصدق و کودتای 28 مرداد بر کسی پوشیده نیست. از همان سالهای نخست دهة 1320 علاوه بر شاخة سیاسی، حزب توده در میان نیروهای نظامی کشور نیز نفوذ کرد. بعدها آشکار شد که دهها تن از نظامیان کشور در رسته‌های مختلف، از درجه‌داران تا افسران میانی و برخی افسران ارشد به عضویت حزب توده درآمده و شاخه نظامی آن را تشکیل داده‌اند. در دهة 1320 (و طی سالهای 1322 ـ 1325) بسیاری از اعضای نظامی حزب توده در نیروهای نظامی و انتظامی شناسایی و تحت تعقیب قرار گرفته بودند اما این موج دستگیریها بر نفوذ حزب توده در میان ارتش و نیروهای انتظامی پایان نداد و تنها پس از کودتای 28 مرداد بود که با همکاری رکن 2 ارتش و فرمانداری نظامی، قریب به اتفاق نظامیان عضو حزب توده شناسایی، دستگیر و یا تحت تعقیب قرار گرفتند و رهبران و اعضای برجسته و فعال غیرنظامی این حزب نیز به سرعت از عرصه سیاسی ـ اجتماعی کشور منزوی شدند و یا از کشور گریختند. 

تعقیب حزب توده پس از کودتای 28 مرداد 1332 با حمایت و همنوایی پیدا و پنهان انگلیس و امریکا صورت می‌گرفت. آنها بر این باور بودند که رهبران و اعضای بلندپایه حزب وابستگی بلاشرطی به شوروی دارند و در شرایط فعالیت گسترده حزب توده، راه نفوذ و حضور شوروی در ایران روزافزون خواهد شد. بر همین اساس، هم‌زمان با سرکوب شدید حزب توده، دولتهای وقت ایران همگام با سیاستهای امریکا و انگلیس، در روابط سیاسی، اقتصادی خود با شوروی محتاطانه رفتار می‌کردند. در دوران نخست‌وزیری اقبال، روابط ایران و شوروی به تیرگی گرائید؛ در این میان حزب توده مورد بغض و کینه فرمانداری نظامی و ساواک واقع شد  و این روند تا پایان دوران پهلوی کماکان ادامه یافت.  حزب توده به حمایت از شوروی، با پیمانهای متعدد رژیم پهلوی با کشورهای اروپایی و امریکا مخالفت می‌کرد و این پیمانها را در راستای وابستگی هر چه بیشتر ایران به امریکا و امپریالیسم غرب ارزیابی می‌نمود.  سرکوب و انزوای حزب توده (شاخه سیاسی و نظامی) پس از کودتای 28 مرداد 1332 سریع و بسیار موفقیت‌آمیز بود. صدها نفر از اعضای بلندپایه حزب در بخش سیاسی و نظامی دستگیر، شکنجه، محاکمه و مجازات شدند. در آستانه تشکیل ساواک، حکومت در از میان برداشتن حزب توده به دستاوردهای قابل‌توجهی دست یافته بود. در این میان ضعف و خیانت رهبران حزب توده آسیبهای جبران‌ناپذیری بر بدنه میانی و پایین دست حزب وارد ساخته بود.  دستگیری، محاکمه و اعدام دهها تن از افسران عضو حزب توده طی سالهای 1333 ـ 1337 نشان داد که رژیم پهلوی و نیز حامیان خارجی آن خطر نفوذ حزب توده در ارکان کشور را بیش از هر زمان دیگری جدی تلقی کرده و درصدد ریشه‌کن کردن آن برآمده‌‌اند.

جرم اعدام‌شدگان و نیز محبوسین ابد و طولانی‌‌مدت اعضای حزب توده «خیانت بر ضد امنیت کشور و خیانت و جاسوسی» اعلام شده بود.  تعقیب، دستگیری و محاکمه اعضای حزب توده (و عمدتاً شاخه نظامی) پس از پایان کار فرمانداری نظامی و از اوایل 1336ش. به سازمان جدیدالتأسیس ساواک سپرده شد؛ البته در آستانه فعالیت ساواک، در ارکان و تشکیلات حزب توده در نقاط مختلف ایران رخوت راه یافته بود.  در این دوره حدود 450 نفر از اعضای سازمان نظامی حزب توده دستگیر و به مجازاتهایی سنگین محکوم شده بودند.

کیانوری تصریح می‌کند که در آغاز فعالیت ساواک «از سازمان حزبی [توده] شبکه بسیار کوچکی برجای مانده بود و تعداد اعضای آن از چند صد نفر تجاوز نمی‌کرد» مهمترین اعضای باقی مانده سازمان نظامی حزب توده خسرو روزبه بود که نهایتاً دستگیر و در «21 اردیبهشت 1337 تیرباران شد.»

شکنجه و اعتراف‌گیریهای توأم با اعمال خشونت مهمترین میراث فرمانداری نظامی بختیار برای ساواک بود. هر چند طی سالهای دهة 1320 نیز موارد پراکنده‌ای از اعمال شکنجه و آزارهای جسمی و روحی متهمان و زندانیان سیاسی وجود داشت، اما پس از کودتای 28 مرداد 1332 شکنجه مخالفان و متهمان سیاسی روندی سریع یافت و افراد بسیاری تحت شدیدترین شکنجه‌های جسمی و روحی قرار گرفتند.

این روند پس از تأسیس ساواک نیز با اعمال روشهایی کارآمدتر ادامه یافت. برخی از مهمترین بازجویان و شکنجه‌گران ساواک تربیت یافته مکتب تیمور بختیار در فرمانداری نظامی بودند. سرهنگ زیبایی، سرهنگ سیاحتگر، سرهنگ امجدی و سرهنگ مولوی از جمله این افراد بودند که کار شکنجه و بازجویی از متهمان را پس از لغو فرمانداری نظامی در ساواک ادامه دادند و بعضاً طی سالهای آتی به مقامات کلیدی ساواک دست یافتند.  گزارشات موجود نشان می‌دهد که طی سالهای مدیریت بختیار بر ساواک بیشترین روشهای قهرآمیز توأم با شکنجه‌های جسمی و روحی شامل متهمان و زندانیان سیاسی می‌شد. پس از فروپاشی تشکیلات سیاسی ـ نظامی حزب توده تا نیمه دهة 1330، ساواک تلاش بیشتری برای تعقیب و دستگیری هسته‌های وابسته به حزب توده آغاز نمود و بسیاری از اعضای آن را روانه زندان کرد. با این اقدامات خشن، در پایان ریاست بختیار بر ساواک، دیگر از حزب توده رمقی باقی نمانده بود.  در جریان دستگیری، شکنجه و محاکمات، اعضای حزب توده واکنشهای متعددی از خود بروز دادند. گروهی تا واپسین روزهای حیات، همکاری با فرمانداری نظامی و سپس ساواک را روا ندانستند، اما گروه عمده‌ای، تحت فشار و شکنجه فرمانداری نظامی و ساواک از پیشینه سیاسی خود ابراز پشیمانی کرده و با دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی همکاری کردند و به خدمت رژیم درآمدند و به تدریج در مدیریتهای مهم و حساس ساواک و سایر دوایر و دستگاههای دولتی و حکومتی به کار گمارده شده، تئوریسین دفاع از نظام شاهنشاهی پهلوی شدند.  تیمور بختیار رئیس فرمانداری نظامی و ساواک در اظهار ندامت و پشیمانی و توبه‌‌نویسی اعضای حزب توده، نقش درجه اولی برعهده داشت.  در بخشهایی از ندامت‌نامه دکتر محمد بهرامی دبیرکل وقت حزب توده چنین می‌خوانیم:

اینجانب دکتر محمد بهرامی دبیرکل سابق حزب منحله توده اینک که به اتهام سنگینی در کنج زندان افتاده و به گذشته سیاه خود نگاه می‌‌کنم می‌بینم که غیر از شرمساری و ندامت حاصلی از عمرم ندارم. دفتر سیاه اعمال گذشته من اینطور خلاصه می‌شود:

در آلمان بودم از روی سادگی اغفال شدم و به دام کمونیسم بین‌‌المللی افتادم (سال 1314) به ایران آمدم دست از فعالیت کمونیستی نکشیده و با دسته 53 نفر زندانی شده و چهار سال و نیم در زندان ماندم و در شهریور منحوس 1320 آزاد گردیده و یکی از بانیان اولیه حزب بیگانه پرست توده شدم (مهرماه 1320) از همان روز تأسیس حزب منحله توده در کمیته مرکزی آن حزب دارای مقام و مسئولیتهای مهمی بودم بعد از مرگ سلیمان میرزا اسکندری با نورالدین الموتی هر دو دبیر کمیته مرکزی بودم و کسی بالاتر از ما نبود و در کنگره دوم دکتر رادمنش دسته‌بندی کرد و او دبیرکل شد و من دبیر هیئت اجرائیه شدم. وقتی که بهمن 1327 پیش آمد و دولت حزب توده را منحل کرد دکتر رادمنش و آنهایی که با اعدام غیابی محکوم شده بودند فرار کردند و ما را با یک دنیا مشکلات اینجا گذاشته از آن به بعد دبیرکل حزب بنده بودم تا روزی که دستگیر شدم. در تمام جریانات حزب خائن توده بنده دخیل و ناظر بوده‌ام و اینک به نظر من بزرگترین خیانتها را که حزب بی‌آبروی توده در طول زندگانی خودش مرتکب شده است یادآوری می‌کنم (البته از جزئیات و اقدامات کوچکتر صرفنظر می‌‌کنم)...
در خاتمه با کمال شرمساری از خاکپای همایونی طلب عفو می‌نمایم و قول می‌‌دهم که اگر مورد عفو قرار گیرم از راه طبابت که شغل جان‌نثار است ارتزاق خواهم کرد و دیگر لقمه جاسوسی و خیانت بدهان خود و زن و فرزندانم نخواهم گذاشت. از مقامات دولتی و انتظامی هم طلب عفو می‌کنم و قول می‌دهم غیر از مطالبی که تا به حال درباره خیانتها و جاسوسیها و آدمکشیها و بیگانه‌پرستیهای حزب منفور توده عرض کرده‌ام بقیه مطالب را نیز فاش کرده در آتیه تا جان در بدن دارم از منویات شاهنشاه معظم پیروی و با دستگاه انتظامی همکاری نمایم.

زنده باد شاهنشاه جوانبخت ما.
مرگ بر حزب بیگانه‌پرست توده.
مرگ بر اجنبی‌پرستان.
دکتر م ـ بهرامی
از جمله اقدامات ساواک دعوت به همکاری از افسران توده‌ای نادم بود که با نگارش ندامت‌نامه‌هایی مورد عفو شاه قرار گرفته بودند. 

بدین ترتیب تعداد زیادی از زندانیان توده‌ای با هماهنگی پس از تحمل چند سال حبس به تدریج از زندان رهایی یافتند  و ضمن همکاری با ساواک در بخشهای مختلف اداری و مدیریتی کشور مجوز کار گرفتند. بسیاری از همکاران و اعضای حزب توده نیز توسط نادمین و همکاران اطلاعاتی جدید ساواک شناسایی و تسویه شدند. علی امینی در خاطرات خود به فساد و خوش‌خدمتیهای دانسته و نادانسته‌ای اشاره می‌کند که اعضای نادم حزب توده در ارکان حاکمیت پهلوی وارد ساختند.

بسیاری از افراد نادم تا زمان به دست آوردن کار و شغل موردنظر ساواک، مستمریهای ماهیانه دریافت می‌کردند،  ضمن اینکه نادمین، هر از گاه تعهداتی مبنی بر ادامه همکاری با ساواک امضاء‌کرده و ارادت خود را نسبت به آن سازمان تجدید می‌کردند.  علاوه بر پستهای دولتی، بختیار تلاش کرد تعدادی از افسران نادم را در اراضی خالصه و یا در بخش کشاورزی و دامداری به کار گمارد.  شرکت هواپیمایی از دیگر مراکزی بود که در دوران ریاست بختیار تعدادی از توده‌ایهای نادم در آن به کار گمارده شدند.

ـ نهضت مقاومت ملی و طرفداران مصدق

بسیاری از طرفداران، کارگزاران دولت و همکاران مصدق که پس از کودتای 28 مرداد 1332 نهضت مقاومت ملی را برپا ساخته و به کودتا اعتراض داشتند، در دوران ریاست تیمور بختیار بر فرمانداری نظامی تحت تعقیب قرار گرفتند. اعضای دولت مصدق نظیر وی دستگیر، محاکمه و گرفتار حبس شدند. دکتر حسین فاطمی تنها کسی از طرفداران مصدق بود که به اعدام محکوم شد. پس از تأسیس ساواک نیز تعقیب، دستگیری و پیگیری پرونده اتهامی این گروه مورد توجه قرار گرفت؛ البته ساواک به زودی دریافت که اعضای نهضت مقاومت ملی و طرفداران مصدق دیگر آن رمق و قدرت سابق را در کشور ندارند و فعالیت اعضای پراکنده آن نیز از اعتراضات و انتقادات قابل اعتنایی برخوردار نیستند و مراقبت از آنان چندان زحمتی برای ساواک ندارد.  ساواک در همان نخستین ماههای فعالیت، اعضای نهضت مقاومت ملی را به دو طبقه یکم و دوم تقسیم‌بندی کرد. گروه یکم افرادی را دربرمی‌گرفت که هنوز از عقاید خود دفاع می‌کردند. گروه دوم شامل کسانی بود که پس از دستگیری، بازجویی و احتمالاً شکنجه از رویه پیشین عدول کرده و از رفتار سابق خود اظهار پشیمانی کرده بودند.  در آبان 1336 نیز ساواک گروهی از طرفداران جبهه ملی سابق و نهضت مقاومت ملی را دستگیر کرد و نخست‌وزیر وقت ـ دکتر اقبال ـ دستگیرشدگان را خائن خواند که هنوز از تز مصدق دست برنداشته‌اند و قصد دارند «با خارجیها ارتباط پیدا کنند.»  ساواک بر آن بود تا با دستگیری گسترده اعضای نهضت مقاومت ملی در تهران و سایر شهرها و از بین بردن انسجام درونی و تشکیلاتی آن، آخرین رمق نهضت مقاومت ملی را در هم شکند؛ برخی از اعضای برجسته این گروه توسط مأموران شکنجه شدند. در آن دوره نام سرهنگ زیبایی در صدر شکنجه‌گران و بازجویان ساواک قرار داشت. قبل از تأسیس ساواک نیز برخی از فعالان نهضت مقاومت ملی تحت شکنجه‌ قرار گرفته بودند. 

ـ روحانیون و علما

در دوره نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، آیت‌الله کاشانی نامدارترین علمای پیشگام مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی بود. پس از کودتای 28 مرداد 1332 مخالفت ایشان با استبداد و سلطه امریکا و انگلیس بر کشور کماکان ادامه یافت. در همان حال رژیم کودتا تا واپسین روزهای عمر ایشان، آزارهای تمام ناشدنی را متوجه وی ساخته و با آغاز کار ساواک، مراقبت از او افزایش یافت. حکومت که هنوز تصور روشنی از قدرت و نفوذ روحانیون و علما در کشور نداشت، برای برخورد با آنان شیوه روشمندی در پیش نگرفته بود. در تمام سالهای دهة 1330، حوزه‌های علمیه به رهبری آیت‌الله العظمی بروجردی، در حال تثبیت و گسترش نظام علمی، فرهنگی و اجتماعی خود بودند و نشانه‌‌هایی آشکار از تربیت و بالندگی نسل جدیدی از علما و روحانیون مبارز و مخالف با نظام استبدادی پهلوی در گوشه و کنار کشور به چشم می‌‌خورد. در آغاز دهة 1340 در برابر موج فزاینده مخالفت خیل عظیمی از علما و روحانیون، حکومت به سرعت غافلگیر شد و ابتکار عمل را از دست داد.

در دوران ریاست بختیار، به دلیل حضور آیت‌الله العظمی بروجردی ساواک نظیر سایر ارکان حکومت، کمتر رفتار خشنی با روحانیت در پیش گرفت و سعی داشت مقاصدش را از روش‌های مسالمت‌آمیزتری پیش برد.  ساواک از همان آغاز فعالیت، به سرعت علما و روحانیون مخالف حکومت را شناسایی و برای هر یک سوابق و پرونده‌هایی تشکیل داد و مأمورانی به مراقبت از آنان گمارد.  امام خمینی(ره) از جمله علما و روحانیون سرشناس و مخالفی بود که در دوران ریاست بختیار بر ساواک، تحت مراقبت شدید مأموران این سازمان قرار داشت.  در این دوره ساواک مراقب بود تا از مخالفت روحانیون و علما با استیلای امریکا و انگلیس بر ایران جلوگیری شود. از هنگام آغاز روابط غیررسمی حکومت با رژیم اسرائیل نیز که با اعتراض علما همراه بود، مراقبت ساواک از روحانیون بیش از پیش افزایش یافت.  از همان آغاز فعالیت ساواک، ضرورت کنترل مساجد و تکایا مورد توجه قرار گرفت و در مساجد و منابری که علمای سرشناس مخالف حکومت حضور می‌یافتند، خبرچینان ساواک در آمد و شدی همیشگی بودند و معمولاً از تمام مشاهدات خود گزارش تهیه می‌کردند. کنترل و مراقبت از مساجد و تکایا در روزهای عزاداری ماههای محرم، صفر و رمضان شدت می‌گرفت. ساواک مراقب بود در مساجد و تکایا، علما و وعاظ، سخنی در مخالفت از رژیم پهلوی و خاندان سلطنت و مشکلات و بحرانهای عدیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر زبان نیاورند.  از جمله مهمترین محورهای انتقاد علما و روحانیون از رژیم پهلوی در آن مقطع، اسلام‌زدایی و نیز اشاعه فساد و فحشا در کشور، به‌ویژه در شهرهای بزرگ بود.

حکومت متهم بود که در ترویج فساد و فحشاء و اسلام‌زدایی از جامعه ایرانی، تلاشهای پیدا و پنهان بسیاری انجام می‌دهد.  با این احوال، مسئولان درجه اول ساواک، از جمله تیمور بختیار، هنوز تلاش می‌کردند در مقابله با علما جانب احتیاط را رعایت کنند و با روشهای مسالمت‌آمیز و عوام‌فریبانه، خود را به نوعی طرفدار اسلام و ارزشهای دینی بشناسانند.  ساواک توصیه می‌کرد رجال درجه اول کشور در مراسم عزاداری و نظایر آن شرکت کنند و نگران تبعات سوء عدم توجه رجال و شخصیتهای سیاسی مهم کشور به ارزشهای اسلامی بود.  در همین راستا ساواک جدولی از روزها و ماههای مورد عنایت شیعیان را تهیه کرده و به اولیای امور توصیه می‌کرد در روزهای تعیین شده بیش از ایام دیگر به شعائر دینی پایبندی نشان دهند و رادیو نیز در ایام پیش‌بینی شده برنامه‌های هماهنگ‌تری پخش کند.

از جمله اقدامات ساواک در آن دوره تلاش برای ایجاد اختلاف بین علما و روحانیون بود. اسناد و مدارک موجود نشان می‌دهد که در برخی از نقاط کشور این ترفندهای ساواک مدتی مؤثر ‌افتاد.  از جمله روحانیون و وعاظ صاحب‌نام آن دوره حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی بود که در سخنرانیهای خود همواره از حکومت انتقاد می‌کرد و ساواک به رغم تمام تلاشها و هشدارهایی که می‌داد نمی‌توانست موجبات سکوت او را فراهم آورد. فلسفی به دلیل ارتباط نزدیکش با آیت‌الله العظمی بروجردی، در منابر و سخنرانیهایش حملات تندی به نارسائیهای فرهنگی و گسترش فحشا و فساد در کشور می‌کرد و از ظلم و ستمی که به مردم روا داشته می‌شد انتقادات صریحی می‌نمود. وی بارها از سوی ساواک احضار و تذکرات فراوانی به او داده می‌شد، اما او هیچ‌گاه این هشدارها را جدی نمی‌گرفت.

از جمله علمای سرشناسی که در تمام دوران ریاست بختیار بر ساواک، انتقادات صریح و بی پرده‌ای از حکومت می‌کرد آیت‌الله حاج شیخ جواد فومنی حائری بود. ساواک همواره جاسوسانی در مجالس او داشت که انتقادات و سخنرانیهای اعتراض‌آمیز او را ثبت و گزارش می‌کردند. ساواک بارها به او هشدار داده و تهدید می‌کرد که دست از بدگویی از رژیم پهلوی بردارد، اما وی در مجالس و منابر انتقادات صریح خود را مطرح می‌کرد.  انتقادات او از حکومت تند و صریح بود و رژیم پهلوی را در منابر و سخنرانیهایش با واژه‌هایی چون «قلدر بی‌دین و زورگو و بی‌شرف» خطاب می‌کرد.

آیت‌الله العظمی بروجردی در تمام دوران ریاست بختیار بر ساواک، به رغم اینکه کمتر در مسائل سیاسی به طور مستقیم وارد می‌شد، نسبت به مسائل مختلف اجتماعی و فرهنگی حساس بود و رژیم پهلوی و شخص شاه نیز در برخورد با ایشان جانب احتیاط را رعایت کرده، برای او احترام قابل ملاحظه‌ای قایل می‌شدند.

ساواک رفتار مسالمت‌آمیزی با ایشان داشت؛ تیمور بختیار تلاش می‌کرد از رنجش آیت‌الله‌العظمی بروجردی اجتناب ورزد و چنان وانمود کند که خواسته‌های او را به انجام می‌رساند.  ساواک در تلاش بود به آیت‌الله بروجردی چنین تلقین کند که شاه و مجموعه حاکمیت پهلوی جز در راستای اهداف متعالی اسلام و تشیع گام برنمی‌دارند. ساواک با برخی اقدامات متظاهرانه سعی می‌کرد از مخالفت ایشان با اقدامات حکومت جلوگیری کند. ساواک تلاش می‌کرد چنین وانمود سازد که وجود شاه در سریر سلطنت برای استقلال کشور، اجرای شعائر اسلامی و دینی، دفاع از جهان تشیع و مبارزه با کمونیسم و جریانات سیاسی و فلسفی ضددینی ضرورتی تام و انکارناپذیر دارد.  ساواک بارها تلاش کرد آیت‌الله العظمی بروجردی را به حمایت سیاسی از شاه و حکومت ترغیب سازد، اما ایشان هیچ‌گاه چنین اقدامی را روا نداشت.  در دوران حیات ایشان، رژیم پهلوی و حامیان خارجی او قادر نشدند طرحهای اصلاحی شاه موسوم به انقلاب سفید را اجرا کنند. آیت‌الله بروجردی هرگاه اقدام خلافی از ناحیه حکومت مشاهده می‌کرد، آشکارا به مسئولان امر و حتی شخص شاه تذکر می‌داد.  بختیار ـ رئیس وقت ساواک ـ بارها مسئول ساواک قم را مأمور کرد تا با آیت‌الله بروجردی دیدار کند و مراتب ارادت او را به آیت‌الله اظهار نموده، متظاهرانه، آمادگی ساواک را برای اجرای دستورات ایشان اعلام نماید.  مأموران و نمایندگان ساواک در طی ملاقاتهایشان با آیت‌الله بروجردی، نظرات ایشان را جویا می‌شدند و به انحاء گوناگون می‌کوشیدند اقدامات حکومت را در راستای مصالح کشور قلمداد نمایند؛ اما ایشان آنچه را به مصلحت تشخیص می‌داد به صراحت ابراز می‌کرد. 
بر همین اساس در آستانه درگذشت آیت‌الله بروجردی، تلاش فراوانی صورت گرفت تا جانشین ایشان از میان مراجع مورد اعتماد رژیم پهلوی انتخاب شود، که با ناکامی روبرو شد.

ـ امور فرهنگی

از مهمترین حیطه فعالیت سازمان جدیدالتأسیس ساواک، فضاهای آموزشی و فرهنگی کشور بود. دانشگاهها و مراکز آموزش عالی به عنوان مهمترین کانونهای مخالفت با رژیم پهلوی، پس از کودتای 28 مرداد به سرعت توسط فرمانداری نظامی و سپس ساواک به مبارزه فراخوانده شد. هماهنگ با سرکوب سایر گروههای سیاسی ـ مذهبی مخالف حکومت، سیاست سرکوب دانشجویان و دانشگاهیان مبارز نیز با شدت بیشتری ادامه یافت. در تمام دوران ریاست بختیار، مأ‌موران ساواک در ارکان مدیریتی و اداری و نیز در میان استادان و دانشجویان نفوذ کردند.  البته به رغم تمام تلاشهای صورت گرفته در دهة 1330ش. دانشگاهیان به مبارزه بر ضد رژیم پهلوی ادامه دادند و در آستانه دهة 1340 جنبشها و اعتراضات دانشجویی وارد مرحله نوینی شد.

نشریات و روزنامه‌ها که در دهة 1330 از مهمترین کانونهای اطلاع‌رسانی محسوب می‌شدند، از همان آغاز، تحت تعقیب و مراقبتهای شدید فرمانداری نظامی و سپس ساواک قرار گرفتند. مطبوعات مستقل و منتقد حکومت بسیار زود به تعطیلی کشانیده شد. در همان حال، نشریات باقی مانده تحت نفوذ و سلطه دستگاههای امنیتی ـ اطلاعاتی قرار گرفتند. مأموران فرمانداری نظامی و سپس ساواک، مدیران مسئول و نویسندگان نشریات را به دقت کنترل می‌‌کردند و مطبوعات منتقد به سرعت تعطیل می‌شدند.  به نشریات دستور داده شده بود در نوشته‌های خود از رژیم پهلوی تمجید کرده و از مخالفان حکومت سخنی به میان نیاورند. در دهة 1330، مدیران مسئول و نویسندگان نشریات، بارها تعهد سپردند تا از چارچوب خواسته‌های ساواک فراتر نروند.  انتشار مطالبی در تمجید از برخی کشورهای خارجی نظیر شوروی که دشمنی و رقابت آشکاری با امریکا و جهان غرب و نیز رژیم پهلوی داشت نیز ممنوع بود.  فرمانداری نظامی و سپس ساواک همواره فهرست و پیشینه تمام نویسندگان و مدیران مسئول مطبوعات را در اختیار داشتند و هرگاه صلاحیت آنان مورد تأیید ساواک قرار می‌گرفت، ادامه فعالیت مطبوعاتی آنان امکان‌پذیر می‌شد.  دست‌اندرکاران نشریات به مجرد تخطی از چارچوبهای مطبوعاتی تعیین شده تحت تعقیب قرار گرفته و دستگیر می‌شدند.

از مهمترین سانسورچیان و مأموران ساواک در مطبوعات، محرم علی‌‌خان نامی بود که از سال 1306ش. در شهربانی رضاشاه استخدام شده و از همان زمان در بخش مطبوعات اداره آگاهی فعالیت می‌کرد و در تمام سالهای منتهی به کودتای 28 مرداد و پس از آن به عنوان مأموری دون‌پایه ولی بسیار با تجربه به مسئولیت برخورد با نشریات ادامه می‌داد. او که فردی کم‌سواد بود، در تمام دوران ریاست بختیار به فعالیت خود ادامه داد. مدیران مسئول، سردبیران و نویسندگان مطبوعات آن دوره موارد بسیاری از برخوردهای وی را با مطبوعات و روزنامه‌ها در خاطر دارند. عمدتاً محرم‌علی خان از سوی ساواک مأموریت می‌یافت تا خبر توقیف و تعطیلی نشریات را به مدیران مسئول اطلاع دهد. سالهای طولانی همواره سر و کله این محرم‌علی خان در نشریات کشور پیدا بود.  هنگامی که تیمور بختیار به ریاست ساواک رسید، علاوه بر انتقال بسیاری از همکاران خود در بخشهای امنیتی ـ اطلاعاتی فرمانداری نظامی به سازمان جدیدالتأسیس ساواک، بسیاری از مأموران سانسور نشریات و روزنامه‌ها را نیز که طی سالهای پس از کودتا تجارب قابل توجهی اندوخته بودند با خود به ساواک آورد. خاطرات اهالی مطبوعات نشان می‌دهد که در تمام دهة 1330 تیمور بختیار رئیس ساواک مظهر بی‌رحمی، سخت‌گیری و اعمال سانسور بر مطبوعات و نشریات کشور بود.  از اوایل سال 1339 و هم‌زمان با گسترش بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، رژیم پهلوی درصدد برآمد با برگزاری انتخابات حزبی، فضای به اصطلاح باز سیاسی در کشور ایجاد کند. در این دوره مطبوعات نیز، به سان برخی گروههای سیاسی، فضایی جدید اما کوتاه برای تنفس یافتند که تا واپسین ماههای دوران نخست‌وزیری علی امینی (1340 ـ 1341) با نوساناتی چند ادامه یافت. البته این امر به مفهوم پایان سانسور و غیبت ساواک در عرصه آزار و اذیتهای مطبوعاتی نبود.

ـ پایان ریاست بختیار بر ساواک

تیمور بختیار وفاداری خود را به رژیم پهلوی و شاه به اثبات رسانیده بود. در جریان کودتای 28 مرداد، حمایت صریح و آشکار او از کودتا، مورد رضایت شاه قرار گرفت و به پاداش آن حکم ریاست فرمانداری نظامی که وظیفه قلع و قمع مخالفان را برعهده داشت برای او صادر شد. موفقیت چشمگیر او در انجام مأموریتهای محوله، موجبات انتصابش به ریاست ساواک را فراهم آورد. بختیار افسری جاه‌طلب و بی‌رحم بود که حد و مرزی برای حیطه قدرت و فعالیتش نمی‌شناخت و آرزومند دستیابی به مقامات و مناصب درجه اول سیاسی ـ نظامی بود. رسیدن وی به پست نخست‌وزیری، از مهمترین آرزوهای بختیار بود. بدین ترتیب به رغم وفاداری بدون قید و شرط بختیار، هیئت حاکمه نسبت به او بی‌اعتماد بود و برخی در این باره به شاه هشدار می‌دادند. حضور قدرتمندانه بختیار در رأس مهمترین نیروی اطلاعاتی ـ امنیتی کشور (فرمانداری نظامی و سپس ساواک) بیش از پیش موجبات اینگونه سوءظنها را فراهم می‌آورد.

از هنگام نخست‌وزیری حسین علاء (1334 ـ 1336ش.)، تیمور بختیار برای رسیدن به مقام نخست‌وزیری تلاش می‌کرد؛  در دوره حضور بختیار در رأس ساواک، جاه‌طلبیهای وی افزایش یافت. گفته می‌شد بسیاری از نمایندگان مجلس شورای ملی نیز به تدریج مرعوب ساواک شدند؛ تا جایی که برخی از قوانین با فشارهای پنهانی ساواک تصویب می‌شد و نفوذ بختیار و ساواک در ارکان مختلف کشور گسترش می‌یافت.  به تبع آن، سوءظن و سپس هراس شاه از خطر بالقوه‌ای که از ناحیه بختیار او را تهدید می‌کرد، نمود بیشتری یافت.

هشدارهایی که برخی رجال در این باره به شاه می‌دادند، بیش از پیش موقعیت بختیار را تضعیف کرد. از جمله مهمترین کسانی که در شهریور 1339 و هم‌زمان با پایان دوران نخست‌وزیری اقبال نسبت به سوءعملکرد ساواک و بختیار به شاه هشدار داد حسین علاء ـ وزیر دربار وقت ـ بود. وی معتقد بود که حضور و نفوذ ساواک در ارکان حاکمیت و نیز بخشهای حساس داخل و خارج کشور بیش از حد گسترش یافته است.  شاه نیز در تمام دوره ریاست بختیار بر ساواک، تلاش می‌کرد بین او و سایر امیران ارتش و همکاران بلندپایه‌اش در ساواک اختلاف‌ بیاندازد. گفته می‌شد شاه به سپهبد کیا و سپهبد علوی‌مقدم دستور داده بود به طور پنهانی فعالیتهای بختیار را زیرنظر گیرند؛ در عین حال بختیار را نیز مأمور تجسس در رفتار آنها کرده بود.  با این احوال، هنگامی شاه به بختیار سوءظن یافت که جان. اف. کندی در ماههای پایانی 1339ش. به ریاست جمهوری امریکا رسید و به بحرانهای عدیده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی موجود در ایران واکنش نشان داده و نارضایتی خود را از روند حاکم بر کشور که به عقیده او موجبات نفوذ و سلطه شوروی را فراهم می‌آورد، اعلام کرد.

به همین دلیل، شاه، بختیار ـ رئیس‌ ساواک ـ را به واشنگتن فرستاد تا دیدگاه نهایی کندی را درباره ایران جویا شده و نسبت به برآورده شدن خواسته‌های امریکا در ایران به رئیس‌ جمهور جدید اطمینان دهد. گفته شده در این ملاقات، کندی از ضرورت محدود ساختن قدرت شاه در رأس حاکمیت و انتصاب بختیار ـ حداقل به پست نخست‌وزیری ـ وعده‌هایی به او داده است.  حتی گفته شده که کندی درباره جایگزینی بختیار با شاه، در رأس حاکمیت، نیز مذاکراتی انجام داده است.  با این احوال در گزارش مفصلی که ساواک درباره مسافرت بختیار به امریکا و ملاقاتهایش با رئیس‌جمهور و سایر مقامات آن کشور تهیه کرده، حتی اشاره‌ای که شایعات فوق را تأیید کند وجود ندارد.  بختیار مدت کوتاهی پس از ملاقات با کندی، در واپسین روزهای 1339ش. از ریاست ساواک کنار گذاشته شد. گفته شده بخشی از مقامات سیا که با قدرت‌یابی بختیار در رأس حاکمیت پهلوی موافقت نداشتند، محتوای نگران‌کننده مذاکرات بختیار و کندی را بلافاصله به اطلاع شاه رسانیده بودند.

علی امینی نیز بعدها در خاطراتش تصریح کرد که در شرایط بحرانی آستانه دهة 1340، شاه که از جاه‌طلبیهای بختیار نگران شده بود، ترجیح داد به نخست‌وزیری امینی تن در دهد و خود را از شرّ بختیار رهایی بخشد.  در هر حال در 24 اسفند 1339 جعفر شریف امامی ـ نخست‌وزیر وقت ـ با معرفی سرلشکر حسن پاکروان به عنوان رئیس ساواک، به بیش از چهار سال مدیریت بختیار بر ساواک پایان داد و بختیار تا هنگام انتصاب امینی به نخست‌وزیری، در انتظار انتصاب به این سمت باقی ماند.  اما انتصاب امینی نیز او را مأیوس نکرد و در تمام دوران نخست‌وزیری‌ امینی که با برخی ناآرامیهای سیاسی و بازداشت رجال سیاسی کشوری و لشکری همراه بود، به دنبال راهی برای قدرت‌یابی بود.  در تابستان 1340ش. هم مدتی شایع شد که هنگام مسافرت شاه در خارج از کشور، بختیار درصدد کودتا برآمده است. احتمالاً افرادی نظیر علی امینی بر این شایعه دامن زده بودند تا ذهن شاه را بیش از پیش از او مشوب کنند؛ بختیار پس از پایان کارش در ساواک، دفتر خصوصی در خیابان فیشرآباد (شهید قرنی) تهران تأسیس کرده و به امور شخصی مشغول بود.  با این حال، به دنبال ناآرامیهای سیاسی، دانشجویی زمستان 1340، امینی شاه را متقاعد کرد که بختیار معزول در گسترش بحران دست دارد و تقاضا کرد شاه با بازداشت بختیار موافقت کند، اما شاه ضمن مخالفت با این طرح، به بختیار تکلیف کرد کشور را ترک کند. بدین ترتیب بختیار در سوم بهمن 1340 کشور را ترک کرد.  شاه نیز پس از پایان سلطنت، در آخرین کتابش «پاسخ به تاریخ» یادآور شد که سپهبد بختیار ـ اولین رئیس ساواک ـ را به دلیل جاه‌طلبی و طمعی که در امور مختلف داشت از مقامش عزل کرده است.  بختیار در خارج از کشور نیز منتظر بود راهی برای بازگشت به کشور و رسیدن به پست نخست‌وزیری بیابد، اما این آرزوی او با آغاز نخست‌وزیری اسدالله علم ـ 28 تیر 1341 ـ و بعد از بازنشسته شدنش توسط شاه با ناکامی روبرو شد.

منبع : کتاب «ساواک» سازمان اطلاعات و امنیت کشور/ناشر: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon