به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، از رحلت رحمه.. للعالمین تا شهادت بانوی دوعالم علیهما سلام شاید مهم ترین برهه تاریخ اسلام باشد. اگرچه جامعه شناسی مسلمین صدر اسلام از آن دست مسائلی است که پرداخت آن به نگارش کتب بسیار نیازمند است و غربت اهل بیت علیهم السلام را نیز نمی توان در مقالی چنین موجز بیان کرد اما با اشاره به برخی شواهد و روایات در این زمینه می توان نگاهی اجمالی نسبت به نیمه اول قرن اول به دست آورد. برهه ای از تاریخ که به دلیل عدم شناخت لازم بارها مورد مقایسه با جمهوری اسلامی قرار گرفته و بعضا حملاتی علیه نظام با استفاده از شاه کلید هایی نظیر حکومت امیرالمومنین صورت می گیرد. آنچه بیان می شود روایاتی مختصر در این باره است که هر یک از آنها بازتاب رفتار جامعه آن روز است.
یکی از معروف ترین اخبار مربوط به ساعات آخر حیات پیامبر اعظم(ص) آن است که فلان در جواب درخواست قلم و کاغذی که ایشان طلب می کنند، می گوید؛ ان الرجل لیحجر. این جمله شاهدی است بر اینکه مساله مهجور ماندن پیامبر و اهل بیت ایشان از پیش از رحلت جنابشان آغاز شده بود. چرا که گوینده این جمله پیامبر را با عبارتی غیرمحترمانه خطاب می کند و خواست پیامبر برای وصیتنامه ایشان از طرف اطرافیان به روشنی نادیده گرفته می شود! در حالی که وصیت کردن از سنت است و عمل به آن نیز واجب است و قطعا وصیت همچون وجودی باید بیشترین توجه را به خود جلب کند اینچنین جمله ای و آنچه در عمل رخ می دهد نشانه آن است که دید جامعه آن روز تفاوتی بسیار با نگاه تازه مسلمانان به وجود پیامبر اعظم پیدا کرده بود و بدیهی است یک هزارم این نگاه را نیز نثار خاندان آن حضرت نکرده باشند. مساله فرماندهی اسامه نیز شاهد دیگری بر این مدعاست.
در حالی که پیامبر(ص) ، امت را به جنگ با دولت روم امر کرده بودند، آنها با گستاخی از اطاعت امر ایشان اجتناب می کردند و این نافرمانی تا جایی پیش رفت که ایشان فرمودند «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه» لکن این نفرین آشکار نیز از سوی پیامبر تاثیری در اطاعت مردم از ایشان نداشت و حمله به روم تا پس از استقرار دولت ابی بکر به تاخیر افتاد. پیامبر(ص) در حدیث دیگری فرمودند هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد.
نکته ای که در این حدیث هست نیز آن است که این آزار نه از جانب مشرکان و اتفاقا از سوی مسلمانان متوجه آن حضرت بوده و موارد تاریخی آن بسیار است که پرداخت به آن در این مجال نمی گنجد. این جمله گرچه به حد کفایت مشهود است، عمق آن با مقایسه رفتار بنی اسرائیل - که کارشکنی و نافرمانی شان زبانزد تاریخ است و قرآن موارد بسیاری از آزار پیامبران را در کارنامه ایشان به تصویر می کشد- به چشم می آید. بنی اسرائیل حضرت زکریا را در درختی که ایشان به آن پناه برده بود اره کردند و 70 پیامبر را در یک روز کشتند.
در میان تمام بنی اسرائیل تنها حواریون به حضرت عیسی ایمان آوردند و قوم یهود سر حضرت یحیی را از تن مبارک آن حضرت جدا کردند. امثال اصحاب ایکه نمونه ای از قساوت این قوم است و حضرت موسی نیز بارها به شکایت از ایشان زبان گشوده اند که در قرآن شواهد آن موجود است. روایت دیگری از پیامبر اعظم(ص) تاکید می کند نزدیک ترین اقوام به امت پیامبر بنی اسرائیل بودند و برای همین هم هست که بیشتر امثال قرآن از همین قوم است. قول دیگری نیز در تفسیر این حدیث مطرح می شود که این حدیث مختص زمان پیامبر نیست و به اهل بیت نیز تسری می یابد چرا که رفتار قوم پیامبر با آل پیغمبر نیز در تاریخ پیامبران دیگر بی سابقه بوده است.
پس از پیامبر نیز مهجوریت اهل بیت(ع) ادامه می یابد و مساله سقیفه و شهادت تنها دختر پیامبر روشن ترین نمونه بی تفاوتی قوم نسبت به عترت است و خطبه حضرت صدیقه(س) که به خطبه فدک معروف است سندی تاریخی در این باب محسوب می شود. حضرت در قسمتی از این خطبه می فرمایند: «آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد و کشیدن آن سهل شود، پس آتشگیره ها را افروخته تر کرده و به آتش دامن زدید تا آن را شعله ور سازید و برای اجابت ندای شیطان و برای خاموش کردن انوار دین روشن خدا و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان می خورید و برای خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان کمین گرفته و راه می رفتید...» همچنین رو به انصار مدینه می فرمایند: «ای پسران قیله آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالی که مرا می بینید و سخن مرا می شنوید و دارای انجمن و اجتماعید، صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید و دارای نفرات و ذخیره اید و دارای ابزار و قوه اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست...
... صدای دعوت من به شما می رسد ولی جواب نمی دهید و ناله فریاد خواهی ام را شنیده ولی به فریادم نمی رسید...» در آخر خطبه نیز آن حضرت در میان مردم رو به قبر پیامبر می کنند و می فرمایند: «ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینی که از باران محروم شود، و قوم تو متفرق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف شدند.
هر خاندانی که نزد خدا منزلت و مقامی داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.
مردانی چند از امت تو همین که رفتی و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند.
بعد از تو مردانی دیگر از ما روی برگردانده و خفیف مان کردند و میراث مان دزدیده شد.» و همچنین خطاب به امیرالمومنین که «(فلان) با کمال وضوح با من دشمنی کرد و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه توز دیدم، تا آنکه انصار حمایت شان را از من بازداشته و مهاجران یاری شان را از من دریغ کردند و مردم از یاری ام چشم پوشی کردند، نه مدافعی دارم و نه کسی که مانع از کردار آنان شود، در حالی که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم».
تظلم تنها بازمانده پیامبر(ص) در میان مهاجر و انصار و جمع مردم با بی تفاوتی آنها رو به رو می شود و نتیجه ای ندارد و مردم از کنار آن به راحتی می گذرند.
پس از آن نیز در جریان شهادت حضرت صدیقه(س) کمترین عددی که از تعداد مهاجران نوشته اند چهل است و تا سیصد نفر نیز آورده اند و این یعنی در مدینه این گروه از مردم به خانه پیامبر حمله کرده بودند و مردم خم به ابرو نیاورده بودند.
پس از وقوع حادثه نیز مردم به جای اینکه به علت آن بپردازند از اهل بیت(ع) درخواست می کنند که حضرت زهرا(س) یا روز گریه کند یا شب! و این گریستن کوچک ترین تاثیری در آنها نگذاشته بود.
مردمی که پیامبر را کمتر از 2 ماه پیش از دست داده بودند چنین برخوردی با وارث ایشان کردند در نتیجه آنهایی که پس از 25 سال امیرالمومنین(ع) را برای خلافت انتخاب کردند، نسلی بودند تربیت شده پسر خطاب و عثمان عفان و نگاه شان به امیرالمومنین(ع) همان نگاهی بود که به دیگران داشتند و نتیجه آن می شود آنچه که همین هایی که به خانه آن حضرت پناه برده بودند می شوند مخاطب این خطبه ای که «فریاد زنان در بین شما می ایستم و با صدای بلند از شما یاری می خواهم، سخنم را گوش نمی دهید، و فرمانم را نمی برید تا وقتی که بدی عاقبت امور آشکار شود. انتقام خونی را به وسیله شما نمی توان گرفت و به توسط شما امکان رسیدن به مقصودی نیست.» همچنین حضرت در جای دیگری فرمودند: «ما لی الا الکوفه» و این «ال» در عربی الف و لام تحدید است. یعنی جز کوفه برای من نیست.» و شواهد نافرمانی مردم در نهج البلاغه بسیار است و خطبه های آن حضرت در این باب موید همین نکته است و این جمله ای که «خداوندا اینها من را خسته کرده اند و من اینها را».
وضعیت امام حسن(ع) نیز همانگونه است. امام (ع) در خانه خویش همچون جعده ای را داشتند و در حدیثی می فرمایند: «مردم کوفه به معاویه نامه نوشتند تا مرا به او تحویل بدهند.» که همین یک حدیث برای ذکر غربت آن حضرت کفایت می کند! کار امام حسن(ع) به جایی رسیده بود که این جمله معروف «السلام علیک یا مذل المومنین» را حجربن عدی که از یاران امام علی(ع) بود به آن حضرت گفته بود.
در باب غربت ائمه(ع) شاهد و سند بسیار است اما از نگاهی مجمل به آنها این مفهوم استنباط می شود که اولا در زمان ائمه(ع) جز برای تعداد اندکی مفهوم امامت و وصایت رسول خدا(ص) به این تعبیر که امروز به کار می رود وجود نداشته و مردم با همان دیدی به ایشان نگاه می کردند که به دیگر بزرگان عرب و مفهوم شیعه اساسا شکل نگرفته بوده و حکومتی مستقر که امر امام آن اطاعت شود و حکم او نافذ باشد و دشمن آن خوار شده باشد وجود نداشته است. ثانیا اهل بیت پیامبر(ص) مواجه با مردمی بودند که احقاد بدر و حنین را با خود داشتند و طبق حدیث معروفی از امیرالمومنین(ع) بعد از پیامبر همه کافر شده بودند الا 7 نفر!
در نتیجه می توان به یقین گفت که جمهوری اسلامی تنها دولت شیعی در طول تاریخ است که به مفهوم امروزی حکومت شکل گرفته و مردم آن شیعیان محسوب می شوند. در حالی که قیاس ما بین حکومت امیرالمومنین(ع) و جمهوری اسلامی قیاسی مع الفارق و اشتباه است از آنجا که نه مردم آن زمان قابل مقایسه با امروز بوده اند و نه دولت امیرالمومنین به مفهوم امروزی دولت مستقر بوده است. فلذا بدیهی است که انتظاری که از ولی فقیه امروز هست مبنی بر اینکه در همه امور دخالتی مستقیم کند و نظایر آن با توجه به قیاس صحیح بین این دو دولت انتظاری خلاف است! چرا که ظرفیت هر چیزی باید وجود داشته باشد و مخصوصا خواص جامعه در مقابل امر امام زمان خود نیز ان قلت می آورند و کارشکنی می کنند چه رسد به ولی فقیهی که نایب امام معصوم است مخصوصا اگر این خواص خود را از سهم داران انقلاب و پدر و مادر و خواهر و برادر آن بدانند!
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.