وحدت در سیره نظرى و عملى امیر مومنان على(ع)

وحدت در سیره نظرى و عملى امیر مومنان على(ع)

خبرگزاری تسنیم: از دیدگاه حضرت على(ع) خداوند در طول تاریخ بشرى هیچ نعمتى را با وجود اختلاف، به قوم و امتى عنایت ننموده است: «و ان الله سبحانه لم یعط احدا بفرقة خیرا ممن مضى و لا ممن بقى»

به گزارش خبرگزاری تسنیم،  از نقاط تعجب‌‏برانگیز زندگانى حضرت على(ع) که اعجاب تاریخ را برانگیخته، وحدت‌‏آفرینى آن‏‌حضرت در برابر انحراف مسیر بعد از پیامبر(ص) بود که به‌‏دلیل حفظ اصل اسلام صورت پذیرفت و درسى بزرگ را در عمل به پیروان حضرتش آموخت. امروزه با توجه به بهره‏‌بردارى بى‏‌مانند دشمنان اسلام از تفرقه‏‌ها و اختلافات مذهبى، بازآموزى این درس ضرورى مى‏‌نماید.

مقام معظم رهبرى نیز در ولادت حضرت فاطمه(س) با تأکید فراوان، توجه و عمل به این درس را براى چندمین‏‌بار از همگان به‏‌خصوص سخنرانان و على‌‏الاخص مداحان خواستار شده و بى‌‏توجهى به آن‏‌را کام‌ل‏کردن نقشه دشمن دانستند.
در این مجال به‌‏طور مختصر به اهمیت وحدت در سیره نظرى و عملى حضرت على(ع) مى‌‏پردازیم.


  وحدت در سیره امام على(ع)
حضرت على(ع) جایگاه و منزلتى بس والا براى وحدت امت اسلامى قائل بوده‌‏اند به‌‏گونه‌ا‌ى‏ که آن ‏را منت و موهبتى بى‏ بدیل از جانب خداوند متعال برشمرده‏ اند. حضرت على(ع) خیر جامعه را در سایه وحدت معرفى مى ‏نماید و مى‏ فرماید: «از آنجا که دست غیبى پروردگار با جمع است، مسلمانان باید انسجام و هماهنگى خود را حفظ نمایند.» ایشان براى روشن‏ شدن خطرات اختلاف و جدایى در امت، آن ‏را به جداشدن گوسفند از گله تشبیه مى ‏فرماید که آن گوسفند، از حفاظت چوپان محروم شده و به‏ راحتى طعمه گرگ مى‏ شود. بنابراین لازم است فرد از صفوف به هم فشرده مسلمین فاصله نگیرد تا از آسیب دشمن خارجى در امان بماند و از دوستى و محبت هم‏ کیشان خود بهره ‏مند شود.

سیره و روش حضرت على(ع) بهترین درس آموزنده در زمینه وحدت جامعه اسلامى است. بر اساس دلائل کاملاً متقن و واضح از طریق آیات و روایات، خلافت نبى مکرّم و امامت جامعه‌‏ى اسلامى پس از رحلت ایشان، منصبى بود که پروردگار متعال براى حضرت على(ع) معین کرده بود. چنان‏که حضرت محمد(ص) پس از تأکیدات و سفارشات مؤکد در باره حضرت على(ع)، اندکى قبل از فوت خود در روز عید غدیر، با صراحت کامل ایشان را از طرف خداوند براى جانشینى خود معرفى کردند و فرمودند: «هر که من مولا و سرپرست اویم، (پس از من) على مولاى اوست.»
اما متأسفانه پس از ارتحال نبى اکرم(ص) به دستور الهى در مورد جانشینى حضرت على(ع) توجه نشد. حضرت على(ع) در ابتدا ضمن اعتراض، حق خویش و در واقع اجراى حکم الهى را خواستار شدند، اما با دیدن اصرار مدعیان خلافت و آغاز اختلاف در جامعه نوپاى اسلامى، ایشان براى حفظ اتحاد مسلمانان و مصلحت عمومى، سکوت کردند چراکه در آن شرایط، اصل و بنیان اسلام در خطر بود. پس از رحلت رسول خدا(ص)، در خارج از مدینه گروهى با خلافت ابوبکر کاملاً مخالف بودند. دسته دیگرى نیز با شنیدن خبر وفات پیامبر از دین اسلام خارج و مرتد شده بودند. معضل دیگر، ادعاى پیامبرى اشخاصى مانند «مُسَیلَمه» و «سَجاح» بود که گروهى را به دور خود جمع کرده بودند. در مجموع، خطر حمله به مدینه بسیار زیاد شده بود. حضرت على(ع) در نامه‏‌ى 62 «نهج البلاغه»، در این‏‌باره خطاب به اهل مصر مى‏‌فرمایند: «... به خدا سوگند، من هرگز فکر نمى‌‏کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر(ص) بگیرد یا مرا از آن بازدارد. مرا به تعجب وانداشت جز توجه مردم به دیگرى که دست او را به‌‏عنوان بیعت مى‌‏فشردند. از این‌‏رو من از بیعت دست نگاه داشتم. دیدم که گروهى از مردم از اسلام بازگشته‌‏اند و مى‏‌خواهند آیین محمد(ص) را محو کنند. ترسیدم که اگر به یارى اسلام و مسلمانان نشتابم، شکاف و ویرانى در پیکر آن مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگتر از حکومت چندروزه‌‏اى است که به‌‏زودى مانند سراب یا ابر از میان می ‏رود. پس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یارى کردم تا آن‏که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.»
على‏‌بن ابیطالب(ع)، با وجود مراتب تقوا، علم و فضل و شایستگی‌هاى بسیار که پیامبر بارها به آن‏ها اشاره کرده بود، با دورنگرى و اخلاص فراوان، به قدرى بر نفس خویش مسلط و نسبت به اسلام وفادار بود که راهى را انتخاب کرد که پایانش محرومیت خود او و صدمه به همسرش فاطمه زهرا(س) بود. شخصیت خار‌ق‌‏العاده على(ع) در چنین مواقعى روشن مى‌‏گردد. افراد متعددى امام على(ع) را به پیگیرى حق خلافت خود ترغیب مى‏‌کردند که بعضاً نیات سالمى هم نداشتند، ازجمله که یکى از فرزندان ابولهب اشعارى مبنى بر فضیلت و بر حق بودن على(ع) و در ذم مخالفانش سرود که در واقع نوعى تحریک مردم بود. اما آن‏‌حضرت وى را نهى کرد و فرمود: «براى من سلامت اسلام و این‏که اساس اسلام باقى بماند از هر چیز دیگر محبوب‏‌تر و ارجمندتر است.»
هم‏چنین هنگامى که خلیفه دوم، عمربن خطاب، احساس کرد مرگش نزدیک است، تصمیم گرفت خلیفه بعد از خودش را انتخاب کند. وى در این باره گفت: «انتخاب ابوبکر با مشورت مؤمنین نبوده؛ ولى از این پس خلیفه را باید بر پایه مشورت مؤمنین انتخاب کرد». بنابراین شش نفر را انتخاب کرد و دستور داد این شش نفر با هم مشورت کنند و در مدت سه روز خلیفه بعدى را از میان خود تعیین کنند، و الا همه آن‏ها کشته شوند. این شش تن عبارت بودند از امام على(ع)، عثمان، طلحه، زبیر، سعدبن ابى وقاص و عبدالرحمن‌‏بن عوف. اما نتیجه این شورا کاملاً مشخص و به ضرر على(ع) بود. بنابراین عباس، عموى پیامبر، از على خواست که در جلسه شرکت نکند اما على با این‏که نظر عباس را از لحاظ نتیجه تأیید مى‏‌کرد، پیشنهاد را نپذیرفت و گفت: «من اختلاف را دوست نمى‏‌دارم.» عباس گفت: «پس با آنچه دوست ندارى مواجه خواهى شد.» همانگونه که انتظار مى‏‌رفت، شورا عثمان‏‌بن عفان را به‌‏عنوان خلیفه انتخاب کرد. على(ع) پس از این انتخاب فرمود: «شما خود مى‌‏دانید من از همه براى خلافت شایسته‌‏ترم اما به خدا سوگند مادامى که کار مسلمین رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد، مخالفتى نخواهم کرد.»
تأکید حضرت على(ع) بر اتحاد و همبستگى امت اسلامى تا آخر عمرش ادامه داشت. حضرت على(ع) سالها بعد، در دوران خلافت خودش هنگامى‌‏که که طلحه و زبیر، دو شخصیت بزرگ صدر اسلام، نقض بیعت کردند و جنگ با ایشان را آغاز کردند، تا جاى ممکن از شروع نبرد جلوگیرى کرد. آن‏‌حضرت در مورد عملکرد طلحه و زبیر در این جنگ مى‌‏فرماید: «من به‏‌خاطر پرهیز از تفرقه مسلمین از حق مسلم خودم (در مورد خلافت) چشم پوشیدم و اینان با این‏که خودشان با میل و رغبت با من بیعت کردند، بیعت خویش را نقض کردند و هیچ ترس و نگرانى از ایجاد اختلاف در میان مسلمین نداشتند.» سپس افزودند: «خوب بود طلحه و زبیر سالى و لااقل چند ماهى صبر مى‏‌کردند و حکومت مرا مى‏‌دیدند آنگاه تصمیم مى‏‌گرفتند. اما آنان طاقت نیاوردند و علیه من شوریدند و در امرى که خداوند حقى براى آن‏ها قرار نداده، با من به کشمکش پرداختند.»
على‌‏بن ابیطالب(ع)، راز تداوم و هستى یک ملت را پرهیز از اختلاف و ایجاد همبستگى دانسته و مى‏‌فرمایند: «به‏‌طور قطع تاکنون ملتى بر آرمان خاصى وحدت پیدا نکرد، مگر آن‏که قدرت یافت و همبستگى آنان محکم شد و هیچ ملتى قدرت و عزت نیافت مگر آن‏که خداوند نابسامانى را از آنان برداشت و بلاى ذلت را از آنان دفع نمود و آنان را به نشانه‌‏هاى دین راهنمایى کرد.»

دلایل اصرار امام على(ع) بر وحدت‏
با مطالعه سخنان امام على(ع) مى‏‌توان به برخى از دلائلى که ایشان براساس آن بر مقوله وحدت تأکید مى‏‌نمودند، دست یافت که در ادامه به برخى از آن‏ها اشاره مى‌‏شود:
1 - وحدت ملى بسترى براى ریزش فیض الهى‏
از دیدگاه حضرت على(ع) خداوند در طول تاریخ بشرى هیچ نعمتى را با وجود اختلاف، به قوم و امتى عنایت ننموده است: «و ان الله سبحانه لم یعط احدا بفرقة خیرا ممن مضى و لا ممن بقى»؛ بى‏‌گمان در میان گذشتگان و آیندگان بشرى، هرگز خداوند با وجود اختلاف خیرى را ارزانى کسى نداشته و نمى‏‌دارد.
نه تنها اختلاف مانع نزول فیض‌‏هاى الهى مى‏‌شود حتى باعث سلب نعمتهاى موجود نیز مى‌‏گردد چنان‏که امام على(ع) با اشاره به ‏سرانجام قوم بنى اسرائیل، چنین بیان مى‏‌کنند که چگونه با رسوخ تفرقه بین آن‏ها، دوستى‏‌ها و مهربانى‌‏ها رخت بربست و پراکندگى و اختلاف سبب جنگ آن‏ها علیه یکدیگر گردید و این اختلافات سبب شد که خداوند، لباس عزت و فراوانى نعمتش را از آنان برگیرد.
از نگاه امام على(ع) وحدت و با هم بودن است که سبب یارى خداوند مى‌‏شود. چراکه «ید الله مع الجماعة»؛ دست خدا با جماعت است و لذا امام خمینى قدس سره همیشه بر این نکته تأکید مى‏‌کردند که: «کارى نکنید که عنایت خدا، خداى نخواسته کم بشود.»
2 - وحدت ملى و پیروزى در صحنه‏‌هاى مختلف‏
پیروزى و گسترش اسلام در سالهاى اولیه بعثت، نتیجه همبستگى و وحدت مسلمانان بود. این ایمان و اتحاد بود که آنان را چنان تربیت کرده بود که فارغ از هر نوع دسته‌‏بندى و قوم‏‌سالارى، تحت لواى نبوى(ص)، براى اعتلاى کلمه «لا اله الا الله» جانفشانى مى‏ نمودند و به برکت همین وحدت بود که خداوند پیروزى‏‌هاى روزافزون را بر مسلمانان عنایت مى‏‌داشت.
این‏که اتحاد باعث پیروزى مى‌‏شود، یک قانون عام و قطعى است؛ به‌‏طورى‌‏که اگر در جبهه حق «اختلاف» و در جبهه باطل «اتحاد» حاکم باشد، به‌‏طور قطع پیروزى از آن اهل باطل خواهد بود، لذا حضرت على(ع) خطاب به لشکریان خویش مى‌‏فرمایند: «والله لاظن ان هولاء القوم سیدالون منکم باجتماعهم على باطلهم و تفرقکم عن حقکم»؛ به خدا سوگند به همین زودى آنان (ارتش معاویه) بر شما چیره شوند، چراکه آنان در باطل خویش اتحاد و همبستگى دارند و شما در حق خود دچار تفرقه و اختلاف هستید.
در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامى، وحدت داراى نقش مهم و اساسى بود؛ وحدتى که چنان در بین اقشار جامعه اعم از روحانى و دانشجو، کارگر و کارمند و... الفت و صمیمیت ایجاد کرد که به تعبیر بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، امام خمینى قدس سره «بى آن‏که داراى ادوات نظامى باشیم، فقط به‌‏واسطه قدرت ایمان و وحدت کلمه، بر قواى طاغوتى غلبه کردیم.»و در دفاع مقدس نیز ایمان و وحدت کلمه، پیروزى رزمندگان اسلام را به همراه داشت.
3 - وحدت ملى و ماندگارى انقلاب‏
از آنجایى که مورخین، تاریخ را یکى از منابع شناخت محسوب کرده و قوانین حاکم بر آن ‏را قابل تطبیق بر موارد مشابه به‌حساب مى‏ آورند، بنابراین بر ما لازم است که دریابیم رمز عزت و عظمت ملتهاى متمدن و مصونیت آن‏ها از سلطه قدرتهاى خارجى چه بوده و مى‌‏باشد، تا با به‌ره‏گیرى از آن در تداوم انقلاب خویش تلاش نماییم.
حضرت على(ع) براساس تجربه تاریخى خویش، راز تداوم انقلاب را پرهیز از اختلاف و ایجاد همبستگى و اتحاد ملت دانسته و مى‌‏فرمایند: «فالزموا کل امر لزمت العزة به شانهم و زاحت الاعداء له عنهم و مدت العافیة به علیهم و انقادت النعمة له معهم، و وصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة و للزوم للالفة و التعاض علیها و التواصى بها»؛ به سراغ کارهایى روید که موجب عزت و اقتدار آنان شد، دشمنان را از آنان دور نموده، عافیت و سلامت به آن‏ها روى آورد، نعمت را در اختیارشان قرار داد و کرامت و شخصیت، باعث پیوند اجتماعى آنان شد. یعنى از تفرقه و پراکندگى اجتناب ورزیدند و بر الفت و همگامى همت گماشتند و یکدیگر را بر آن توصیه کردند.
و در جاى دیگر ایشان وحدت را سبب قوت و قدرت و رفع نابسامانى‏‌هاى امت دانسته‏‌اند: «فانه لم‏‌یجتمع قوم قط على امر واحد الا اشتد امرهم و استحکمت عقدتهم... لم‏‌یمتنع قوم قط الا دفع الله عنهم العلة، و کفاهم جوائح الذلة و هداهم الى معالم الملة»؛ به‏‌طور قطع تاکنون ملتى بر آرمان خاصى وحدت پیدا نکرد، مگر آن‏که قدرت گرفت و همبستگى آنان قوت یافت و هیچ ملتى قدرت و عزت نیافت مگر آن‏که خداوند نابسامانى را از آنان برداشت و بلاى‏‌ذلت را از آنان دفع نمود و آنان را به نشانه‏‌هاى دین راهنمایى کرد.
4 - وحدت ملى پشتوانه اجراى حق و عدالت‏
فقدان اتحاد و وحدت در هرجاى جامعه باعث هرج و مرج در آن نظام مى‏‌گردد و هنگامى‏‌که هرج و مرج و ناامنى در کشور حاکم گردد، اجراى حق و عدالت میسر نخواهد بود. حضرت على(ع) مى‌‏فرمایند: «فقلنا: تعالوا نداوى، لایدرک الیوم باطفاء النائره و تسکین العامة حتى یشتد الامر و یستجمع، فنقوى على وضع الحق فى مواضعه»؛ ما گفتیم که بیایید با خاموشى آتش جنگ و آرام‌‏کردن انبوه مردم، به چاره‏‌جویى و درمان بنشینیم تا کار مسلمانان قوام و انسجام یابد و ما براى اجراى حق و عدالت نیرومند شویم.

نمونه‌‏هایى از همکارى حضرت با خلفا، اوج حفظ وحدت‏
امیرالمؤمنین على(ع) على‏‌رغم آن‏که خلافت را از سوى خدا و رسول حق و وظیفه قطعى خود مى‌‏دانست اما آنگاه که تحقق آن‌‏را موجب خطر براى اسلام دید، در عین استفاده از هر موقعیت براى تبیین عالمانه حقایق، در مقام عمل از تشدید اختلاف به‏‌شدت پرهیز نموده و حتى تا سر حد امکان به همراهى با خلفا در مصالح جامعه اسلامى همراهى نمود که نمونه‏‌هایى از آن عبارتست از:
مشاوره سیاسى:
- مشاوره در دفع فتنه مرتدان که حضرت یارانش را به میدان آورد و از خلیفه خواست خود از شهر بیرون نرود.
- مشاوره به خلیفه دوم در نوع برخورد با عجم‏هایى که بر علیه او نامه‌‏پراکنى مى‏‌کردند.
- مشاوره به خلیفه دوم در انتخاب هجرت پیامبر به‏‌عنوان مبدأ تاریخ.
- مشاوره به خلیفه دوم در زمینه عدم تقسیم زمین‏هاى حاصلخیز اطراف کوفه و گرفتن مالیات.
مشاوره نظامى:
- رفع تردید خلیفه اول در نبرد با روم که خواست پیامبر(ص) بود.
- پیشنهاد عدم حضور خلیفه دوم در نبرد.
- پیشنهاد مقاومت ابو عبیده در برابر رومیان.
- پیشنهاد جنگ بیت المقدس که به فتح آن انجامید.
- بیان ویژگى‏‌هاى یک یک شهرهاى خراسان براى خلیفه دوم جهت حمله به آن‏جا.
مشاوره علمى و قضایى:
- پاسخگویى به چندین مورد سؤالاتى که از سوى یهودیان براى شناخت حقانیت اسلام طرح مى‌‏شد.
- بیان حکم در موضوعاتى که خلفا از بیانش عاجز مى‏‌شدند. (مانند حق ارث زن در عده)
- اصلاح و جلوگیرى از برخى احکام غلط که توسط خلفا صادر مى‏‌شد. (مانند منع جمع بین ازدواج دو کنیز خواهر و...)
برخى اقدامات عملى‏
علاوه بر مشاوره، اقدامات عملى مهمى نیز از سوى حضرت در همکارى با خلفا صورت گرفت که از جمله آن‏ها پذیرش جانشینى خلیفه دوم در مدینه در سه نوبت خروج وى به سمت نبردهاى قادسیه، جسر و بیت المقدس و نیز تلاشهاى مجدانه حضرت در سامان‏‌بخشیدن به غائله بر علیه عثمان و حداقل جلوگیرى کشته‏‌شدن وى و هم‏چنین وارد ساختن برخى یاران خویش در صحنه‏‌هاى مهم که ازجمله آن‏ها فرماندارى سلمان و عمار بر مدائن و کوفه و حضور مالک در نبرد قادسیه، حذیفه در فرماندهى جنگ نهاوند، فرماندهى عمار بر سواره‏‌نظام نبرد مصر، فرماندهى هاشم مرقال در نبرد بیت المقدس و آذربایجان و.... بود.

انتهای پیام/

 

 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران