به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از اندیشکده رند، کارشناس این اندیشکده در گزارشی به بررسی دو راهحل مهم پیشنهادی از طرف آمریکا برای بحران عراق، یعنی حمله هوایی و تفکیک کشور به سه دولت کوچکتر، پرداخته و معتقد است هیچ یک از اینها راهحل مناسبی برای برونرفت از این اوضاع نیستند و تنها به بیثباتی در این کشور دامن میزنند. وی معتقد است آمریکا باید از جایگزینهای کوتاه مدت که موجب بیثباتی بیشتر میشود، جلوگیری کند که این کار مستلزم استراتژی بلند مدت و مبتنی بر کلی نگری است.
اگر سیاستگذاران آمریکایی علاقمند به کشور عراقی یکپارچه، باثبات و دموکراتیک میباشند، پس نیازمند استراتژیای هستند که این هدف را محقق کند. با این حال، گفتوگوی عمومی در مورد اینکه چه کاری در مورد عراق انجام دهیم، در انبوهی از آزمون و بررسی گزینههای کوتاه مدت که با دیدگاهی بلند مدت تقویت نشدهاند، غوطهور شده است. شاید هنوز چندان دیر نشده باشد که این گفتوگو را از بحثی فنی به بحثی استراتژیک و از کوتاه مدت به بلند مدت ارتقا دهیم تا توسعه استراتژی آمریکا را، که احتمالاً به حفظ تمامیت ملی عراق کمک میکند، تسهیل بخشیم. چنین استراتژیای مستلزم بررسی دلایل بنیادی درگیری فعلی است؛ حقوق سنیها باید حفظ شود؛ اکثریت شیعه باید احساس امنیت کند و کُردها باید دلیل خوبی برای باور کردن این مسئله داشته باشند که دولت عراق آیندهای مطمئن و سودمند را برای آنها فراهم خواهد کرد. تمام اقلیتها باید تحت حمایت قرار گیرند. استراتژی مؤثر نیازمند صبر و حوصله است تا مانع گرفتار شدن در دام جایگزینهای کوتاه مدت خطرناک شویم که در عوض ایجاد موقعیتهایی برای ثبات، آنها را از بین خواهد برد.
دو راه حل از میان چندین راه حل برای بحران عراق بیشتر جلب توجه میکند؛ یا آمریکا میتواند رهبری حملات هوایی را علیه گروه تروریستی موسوم به داعش بر عهده گیرد تا دولت کنونی عراق را حفظ کند، یا میتواند قبول نموده و به تفکیک کشور عراق، که به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخته شده است، به سه دولت فرقهای و قومی کمک کند. حملات هوایی یک تاکتیک نظامی هستند که به طور آشکار داعش را از پیشروی متوقف کرده و این موقعیت را در اختیار ارتش عراق قرار میدهند که زمینهای از دست رفته را باز پس گیرد. طرفداران تفکیک پیشنهاد میکنند که عراقیهای سنی و کُرد، دولت مرکزی و قانون اساسی عراق را در حمایت از سه دولت کوچکتر قومی یا فرقهای رها کنند. در واقع، هیچ یک از اینها یک راه حل نیستند، چون هیچ یک از آنها از دیدگاهی برای ثبات بلند مدت در عراق نشأت نگرفته و از آن حمایت نمیکنند.
کشتن رهبران و مبارزان سنی با حملات هوایی نه یک استراتژی سیاسی است و نه به لحاظ تاکتیکی، قابل دوام. در حالیکه احتمالاً موج اول حملات در کشتن اعضای داعش موفقیت آمیز جلوه کند، اما پس از آن، همچنانکه اعضای باهوشتر داعش پراکنده شده و خود را بیش از پیش در میان توده مردم عراق مخفی میکنند، اهداف مورد نظر به سرعت ناپدید خواهند شد. بدون یک برنامه کاربردی برای ارتش عراق برای باز پس گیری شمال و غرب عراق، حملات هوایی هیچ ارزش عملیاتی نخواهد داشت؛ این حملات به هدف میان مدت یکپارچه کردن مجدد کشور نیز کمک نمیکنند. اگر این برنامه عملیاتی وجود هم داشته باشد، به خوبی برنامه ریزی نشده است و دست کم در حال حاضر، عملی به نظر نمیرسد.
در حالیکه داعش و سایر گروهها پیشرفت چشمگیری در شمال و غرب عراق کردهاند، اما خطوط جنگی به احتمال زیاد در مرکز و شرق بسیار مستحکم شده است. هرچند داعش در صورتی که موفق شود به فرودگاه بغداد نزدیک گردد، آسیب زیادی را میتواند به آن وارد نماید، اما برای کسب هرگونه موفقیت مداوم در بغداد یا استانهای جنوبی شیعه نشین، به شدت تحت فشار خواهد بود. این ادعا که حملات هوایی به توقف جنگ و خونریزی کمک خواهد کرد، مقبولیت خود را به سرعت از دست میدهد.
البته مهمتر از همه اینکه حملات هوایی به جای اینکه هدف استراتژیک کشوری یکپارچه و دموکراتیک را تقویت کند، آن را تحلیل میبرد. این حملات تنها رهبران و افراد داعش را به هلاکت نمیرساند، بلکه بسیاری از مبارزان ملیگرای سنی را، که بیشتر نماینده جامعه وسیعتر سنیهای عراق هستند، به قتل میرساند. حتی حملات هوایی موفقیت آمیز به لحاظ تاکتیکی، این پیام را برای عراقیهای سنی غیر از داعش ارسال خواهد کرد که آمریکا گزینه کمک به ایران را انتخاب کرده است تا سنیها را سرکوب و آنها را در دولت عراق منزوی کند. این تصوری نادرست و غیر منصفانه است، اما همین تصور به طور آشکار توسط بسیاری از رهبران قبیلهای و نظامی سابق سنی بیان شده است. حملات هوایی احتمالاً جمعیت سنی را بیش از پیش از دولت مرکزی و نیز طرف صحبت آمریکایی دور کند، که به دنبال همکاری مداوم آنها هستند.
گزینه دوم، یعنی تفکیک کشور، بنا به سه دلیل عمده و اصلی با شکست مواجه خواهد شد. نخست، این گزینه به طور مؤثری سنیها را از درآمد تولید نفت عراق محروم خواهد کرد. در حالیکه در مناطق سنی نشین، ذخایر کشف شده و کشف نشده نفت و گاز وجود دارد، اما این ذخایر در مقایسه با منابعی که به طور کامل در اختیار شیعیان و کُردها هستند، ناچیز به نظر میرسد. اینکه کشور جداگانه یا حتی فدرالی شیعه یا کُرد از روی میل بخشی از درآمد نفتی خود را با عراقیهای سنی تقسیم میکند، خیالی باطل و بیهوده است. عراقیهای سنی هرگز با از دست دادن درآمد نفتی به طور کامل موافقت نمیکنند؛ آنها به مبارزه ادامه خواهند داد و این کار را با حمایت منطقهای کافی انجام میدهند تا دورهای طولانی و خشونت بار از بیثباتی را رقم بزنند.
دلیل دوم برای اینکه تفکیک کشور با شکست مواجه خواهد شد این است که سنیها نمیخواهند کنار بروند و علاقهای ندارند دولت خود را جدای از بغداد تشکیل دهند. بنابر گفتوگوهای من با رهبران سنی از دسامبر 2013 تا اواسط ژوئن 2014، تحلیل سخنرانیها و نوشتههای سنیها به زبان عربی و تحلیلهای تطبیقی موارد مطرح شده در رسانههای جمعی از استان سنی نشین الانبار طی دو ماه اخیر، تقریباً هیچ مدرکی دال بر زبان تجزیه طلبی وجود ندارد. در عوض، انقلاب سنیها به عنوان انقلابی ملیگرایانه و عراقی توصیف میشود.
شواهد نشان میدهد که احساسات ضد شیعی در روایت گسترده سنیها بسیار کمتر از احساسات ضد دولتی و ضد ایرانی است. خشم سنیها مستقیماً علیه نوری مالکی نخست وزیر، دولت عراق و ایران است و نه علیه شیعیان عراقی. این خشم نشأت گرفته از این باور سنیها است که مالکی تحت کنترل ایران است و رهبران ایران و نخست وزیر عراق به طور هدفمند از سنیهای عراق را از حقوق خود محروم کرده و آنها را میکشند. روایتها در عراق اغلب مورد اغراق واقع میشوند، اما شواهد فراوانی برای تقویت نارضایتیهای سنیها وجود دارد. نفرت و دشمنی ثابت شده میان شیعیان و سنیهای عراق واقعی است، اما این دشمنی برای دولت فعلی است که خشونت ضد دولتی را تحریک میکند. این فرض که عراق بخشی از جنگ داخلی فرقهای منطقهای در چهارچوب اسلام است، باید با دقت بیشتر مورد ارزیابی قرار گیرد.
بسیاری از سنیها میخواهند یک دولت مرکزی قوی داشته باشند، اما دولتی که از حقوق آنها حمایت کرده و منابع را به طور منصفانه و در برخی موارد با بخشندگی بیش از حد در اختیار آنها بگذارد. تمام مطالبات سنیها را در مورد حقوق مدنی بپذیریم یا نپذیریم، نمیتوان استدلال کرد که تصور سنیها در مورد محرومیت از حقوق مدنی منجر به خشونت آنها علیه دولت عراق میشود. تفکیک کشور تنها به این احساس در رابطه با محرومیت از حقوق مدنی دامن میزند و حتی سنیهای عراقی میانهرو را نیز بیش از پیش بیگانه میکند. در واقع، محتمل به نظر میرسد که سنیها تفکیک را به مثابه تصدیق عملی محرومیت از حقوق مدنی و متعاقباً، دلیل موجه برای قیام مداوم و ابدی تلقی خواهند کرد. تفکیک کشور، بغداد را به هدفی معقولتر و توجیه پذیرتر تبدیل میکند.
سوم، تفکیک کشور، به جای اینکه داعش و سایر گروههای افراطی را تحلیل ببرد، آنها را تقویت میکند. اگر سنیها دیگر امیدی به آینده دولت عراق نداشته باشند، هیچ دلیلی برای آنها وجود ندارد تا علیه قدرتمندترین گروه نظامی سنی به پا خیزند. وجود مداوم داعش در عراق، بیثباتی را دائمی میکند، اما در طول زمان تأثیری خطرناکتر نیز خواهد داشت. در حالیکه بسیاری از سنیها در حال حاضر شیعیان عراق را به عنوان تهدید اولیه برای خود قلمداد نمیکنند، اما اگر افراطیترین سنی مجاز شود که تریبون سنیها را به دست گیرد، ممکن است تمایل و احساسات آنها تغییر کند.
امروز رهبران داعش افراطگرایانی هستند که نماینده اعتقادات یا آرمانهای سنیهای عراق نیستند. شواهد اندکی از حمایت عمومی بادوام از داعش یا هدف آن مبنی بر تأسیس خلافت اسلامی در عراق وجود دارد. سنیهایی که من با آنها صحبت کردهام، اگر فردا روز جایگزین معتبری برای خشونت ضد دولتی بیابند، داعش را رها میکنند. یکی از رهبران گروه جنگ طلب ملیگرای سنی در مصاحبهای که اخیراً انجام شد، بیان کرده است که داعش انقلاب ما را ربوده است. تفکیک کشور تضمین خواهد کرد که داعش کنترل این انقلاب را برای مدتی در دست میگیرد.
یک استراتژی قابل دوام برای عراقی دموکراتیک، باثبات و یکپارچه مورد نیاز است. آمریکا، متحدان منطقهای آن و به خصوص، ایران، به جای اجرای حملات هوایی یا به رسمیت شناختن تفکیک عراق، میتوانند کمک کنند تا گذار به سمت دموکراسی فراگیرتر عراقی، آسان شود. این مسئله نیازمند کاهش محرومیت سنیها از حقوق مدنی است. در حالیکه هیچ رهبر سنی واحدی وجود ندارد که نماینده تمام یا حتی بیشتر سنیهای عراق باشد، فهرست شکایات سنیها واضح و مبرهن است. برخی از اینها را میتوان برای تأثیر گستردهتر و سریعتر مورد بررسی قرار داد. در اینجا فهرستی از این شکایات و نارضایتیها را ارائه میکنیم که از منابع چندگانه جمع آوری شده است؛ از جمله مکاتبات مستقیم سیاستمداران سنی، رهبران قبیلهای و رهبران نظامی سابق. این اظهارات تفسیر شدهاند تا منعکس کننده روایت سنیها باشند:
بخشش بازداشت شدگان: زندانیانی که به طور غیر قانونی بازداشت شدهاند باید طبق قانون عفو عمومی سال 2008 عراق آزاد شوند.
موازنه مجدد دولت: سنیها براساس درصد جمعیت، به حد نصاب نمایندگی نمیرسند. سنیها باید از نظر نماینده با سایر گروهها در یک سطح باشند.
توقف بمباران شهرها: توقف سریع بمباران تبعیض آمیز شهرهای عراق، از جمله رمادی و فلوجه و البته نه فقط این شهرها.
عقب نشینی از شهرها: نیروهای امنیتی عراق و نیروهای ضربتی باید سریعاً از تمام شهرهای سنی نشین خارج شوند.
بازسازی شهرها: بازسازی شهرهای سنی نشین که در درگیریهای اخیر آسیب جدی دیدهاند.
مبارزه با القاعده، نه سنیها: دولت باید از یکی قلمداد کردن تمام سنیها به عنوان القاعده دست برداشته و به سنیها برای مبارزه با القاعده خارجی و محلی کمک مداوم نماید.
تغییر کاربری نیروهای امنیتی عراق: ارتش عراق به طور نامناسبی برای استیلاء بر سنیها و نابودی آنها به کار گرفته میشود. همه باید از قانون عراق پیروی کنند.
آزادی احمد العلوانی: احمد العلوانی، عضو پارلمان، باید از زندان آزاد شده یا جلسه استماع سریع و بیطرفانه توسط یکی از کمیسیونهای پارلمان برای او ترتیب داده شود.
لغو مجوزهای بازداشت: هرگونه حکم جاری علیه رهبران سنی باید لغو شود. اعتراضات قانونی باید مجاز شمرده شود.
بازگرداندن تمام افرادی که در داخل کشور تبعید شدهاند: تمام کسانی که در داخل کشور تبعید شدهاند باید باز گردانده شده و آسیبی که به خانههای آنها وارد گردیده و هزینههای تبعیدشان جبران شود.
برخی از این شکایات غیر واقع بینانه هستند. برای مثال، بسیاری از سنیها بر این باورند که نماینده تقریباً نیمی از جمعیت عراق هستند، در حالیکه آنها نماینده تعداد بسیار بسیار کمتری از مردم عراق هستند. این مسئله را میتوان با یک سرشماری ملی معتبر ثابت کرد، اما به نظر میرسد تا رسیدن به ثبات مورد نیاز برای سرشماری راهی بسیار طولانی باقی مانده است.
شاید با این وجود یک رهبر سنی به صحنه بیاید. برخی از سنیها عقیده دارند که ایاد علاوی، یکی از سیاستمداران شیعه باید به مالکی ترجیح داده شود. مبارزه انتخاباتی علاوی در انتخابات سال 2014 به این منظور طراحی شده بود که بیطرفی خود را میان شیعه و سنی حفظ کند. او با این رویکرد کرسیهای اندکی را به دست آورد، اما او با انجام این کار، حسن نیت خود را به عنوان یک کاندید همه جانبه حفظ و تقویت کرد. این احتمال وجود دارد که چند رهبر نه چندان مشهور سنی از درگیری فعلی در استانهای انبار و نینوا پا به عرصه گذارند. به هرحال، آشتی و مصالحه لزوماً نیازمند یک رهبر سنی واحد و معتبر یا حتی شورای رهبری نیست.
چنین رهبری طی 11 سال از زمانی که سنیها از قدرت بیرون انداخته شدند، پیدا نشده است. در واقع، شاید برای دولت عراق بهتر باشد راهی برای رسیدگی یک جانبه به شکایات سنیها بیابد بدون اینکه تلاش کند شخص درست و مناسبی را پیدا کند تا با آن گفتوگو کند. این رویکرد نه تنها از مذاکرات طول و دراز میان طرفین خصومت جلوگیری میکند، بلکه کمک میکند تا از محرومیت گروههای اقلیت سنی از حقوق مدنی خود جلوگیری شود. پیدا کردن راهی برای مصالحه بدون مذاکره به شدت دشوار است، اما گزینهای است که ارزش تلاش و جستجو را دارد. این گزینه در اختیار نخست وزیر شیعه قرار میگیرد تا با دوراندیشی و شجاعت به سمت جمعیت زیاد سنیها دست دراز کرده و پیشنهادات قانونی و عملی را برای آنها مطرح کند.
شکایات و نگرانیهای شیعیان و کُردها نیز باید مورد رسیدگی قرار گیرد. در حالیکه شیعیان در حال حاضر بزرگترین و به لحاظ فنی، قدرتمندترین گروه در عراق هستند، اما از داخل دچار تفرقه شده و نگران بازگشت سنیهای بعثی میباشند. حالا که کُردها کرکوک را تصرف کردهاند، فرصت اندکی باقی مانده است تا از اعلان استقلال توسط آنها جلوگیری شود. اگر شیعیان تشخیص دهند که ارزش ندارد تغییر مسیر دهند و اگر کُردها تشویق نشوند که در دولت عراق باقی بمانند، در نتیجه، هیچ سازگاری و مصالحهای با سنیها عراق را یکپارچه نگه نخواهد داشت. هرگونه استراتژی برای حفظ عراق، باید حاکی از کلی نگری باشد و همچنین منافع کشورهای همسایه، که هم میتوانند مصالحه را تقویت کنند و هم میتوانند آن را تحلیل برند، باید مدنظر قرار گرفته شود.
در برههای از زمان، شاید پس از اعلان آتش بس، عراقیها نیاز به برگزاری هیئت قانون اساسی خود خواهند داشت. آمریکا باید طرفدار ایده دموکراسی عراقی باشد، اما این لزوماً به معنای حمایت از قانون اساسی فعلی به هر قیمت ممکن نیست. دموکراسی موفقیت آمیز مستلزم یک قانون اساسی است که نماینده تمام شهروندان عراقی بوده و از آنها حمایت میکند. قانون اساسی فعلی، که در سایه اشغال عراق توسط آمریکا باعجله نوشته شده، ناکام بوده است. حالا زمان آن فرا رسیده است که آمریکا و کشورهای منطقه به عراقیها کمک کنند تا آینده خود را بنویسند یا شاید هم از سر راه آنها کنار رفته و به آنها اجازه دهند که خودشان این کار را انجام بدهند.
متأسفانه هیچ گزینه استراتژیکی برای یک عراق متحد و دموکراتیک، موقعیت مناسبی برای موفقیت ندارد. اما هر گزینه در نظر گرفته شدهای که شامل کشتن غیر مؤثر یا به خطر انداختن جان سربازان آمریکایی نباشد، در مقایسه با اینکه اجازه دهیم عراق تجزیه شود و در نتیجه، به بیثباتی منطقهای وسیعتر دامن بزند، دارای رجحان و برتری است.
چالشها مهم و چشمگیر اما واضح هستند؛ نارضایتیهای سنیها اعلان شده است، اما حل و فصل آنها دشوار است. شیعیان عراقی به هر گزینهای که کنترل آنها را بر کشور کاهش دهد، بدبین هستند. کُردها احتمالاً هیچ ارزش مداومی را در راه حل مبتنی بر مذاکره مشاهده نمیکنند، چرا که دستاوردهای جغرافیایی اخیر آنها را در کرکوک تحلیل میبرد. آمریکا و سیاستگذاران منطقهای شاید هرگونه دخالت بیشتر ، حتی دخالت غیر خشونت آمیز را غیر عملی و نشدنی تلقی کنند. تمام این گزینهها و هر گزینه دیگری که استراتژی بلند مدت آمریکا را مورد حمایت قرار میدهد، باید با دقت فراوان مورد توجه قرار گیرد. چون چیز زیادی برای از دست رفتن از رویکردی غیر حرکتی وجود ندارد، پس استراتژی بلند مدت و مبتنی بر کلی نگری باید به طور مفصل بیان شده و عملاً مورد حمایت قرار گیرد. در عین حال، هرگونه گزینه عاری از ارزش استراتژیک باید به چشم سوء ظن نگریسته شود. همانطور که جان اف. کندی بیان میکند، تلاش و شجاعت بدون هدف و مسیر، کافی نیست.
انتهای پیام/ع