به گزارش خبرگزاری تسنیم از مهرستان، به نام خداوند لوح و قلم، حقیقت نگار وجود و عدم، به نام فرمانروای اقلیم هنر و سلام بر هنرمندان صاحب قلم.
خبرنگاری شغل نیست، یعنی اگر قرار باشد شغل حسابش کنی همان اول راه میبوسی و کنارش میگذاری. خبرنگاری دغدغه است، رسالت است، عشق است و شاید بتوان گفت جنون است...
امروز میخواهم خدا را شکر کنم، از اینکه فرصت خبرنگار بودن را به من داد، از اینکه به من فرصت داد تا چشمهایم را بازتر کنم، فرصت داد تا گوشهایم تیزتر باشد، به من فرصت داد تا قلم به دست بگیرم، تفکر کنم، تحلیل داشته باشم، فرصت داد تا بی توجه از کنار مسائل نگذرم...
وقتی در تاکسی نشستی آنقدر محو شهر میشوی که ببینی فلان خیابان چرا آسفالتش ناجور است و فلان جاده چرا روشناییهایش در روز روشن است که موقع پیاده شدن یادت نمیآید کرایه را حساب کردی یا...خیر!!
وقتی شب عید است و تو هنوز وقت نکردی سرو سامانی به خانه و زندگیت بدهی و مجبوری همه کارهایت را دقیقه 90 انجام دهی...
وقتی جمعه است و همه در حال استراحت اما تو مجبوری سوژه خبریت را دنبال کنی، به فلان جلسه بروی و بازدید از جایی داشته باشی...
وقتی دلت میگیرد و به جای اهمیت دادن به دلگیریهایت، به یاد درد دل همشهریان و هم محلیها و همسایههایت میافتی...
وقتی در کوچه قدم میزنی و با اطرافیانت سلام و علیک میکنی، همه از تو میخواهند فکری برای تورم و گرانی بکنی...
وقتی با خانواده به یک رستوران دور افتاده میروی و بازهم میشناسنت و سر درد دل کردن باز میشود...
وقتی دل تنگ میشوی اما کسی نیست تا از دلتنگیهای کاریت برایش درددل کنی...
وقتی استرس دیر رسیدن داری و ...
وقتی فشار کاری تو را به مرز جنون میرساند اما بازهم باید لبخند بزنی...
وقتی از کارگر و معلم، از بازاری و راننده، از صنعتکار و کارمند، از پزشک و دانشجو، از بیکار و خانهدار، از زن و مرد، از پیر و جوان، از کوچک و بزرگ فقط زورشان به تو میرسد و هرچه داد از دیگران دارند بر سرت خالی میکنند...
وقتی مجبوری صبح بروی و شب برگردی...
وقتی گاهی یادت میرود ناهار خوردی یا نه...
وقتی ده بار برای خودت چای میریزی و هر ده بار یخ میکند وقت نکردی سرت را بالا بیاوری و...
وقتی قلنج گردنت را به هزار دارو درمان نمیتوانی رفع کنی...
وقتی فراموشی میگیری، آن هم نه برای امور کاریت...برای کارهای شخصیت...
وقتی...
اینها و همه آن چند نقطههای پایانیش دردهای مشترک خبرنگاران است...میدانم هزاران وقتیِ دیگر را میشود در کنار اینها نوشت، اما همین اشاره کوچک کافی است...
میخواهم خدا را شکر کنم...از همه این وقتیهایی که نوشتم...میدانم خیلی دوستم داشته که به من فرصت خبرنگار بودن داده است...
فرصت اینکه برای خودم نباشم و به درد بخورم...فرصت اینکه به "او" نزدیکتر شوم...
خدا را شکر که خبرنگار شدم...
انتهای پیام/