روایت اردوگاه تکریت ۱۱ از زبان ایثارگران مشهدی

روایت اردوگاه تکریت 11 از زبان ایثارگران مشهدی

خبرگزاری تسنیم: امروز پس از گذشت ۲۴ سال، امروز لحظه لحظه زندگی ایثارگران و جانبازان هشت سال دفاع مقدس الگوی نسل جوان و نوجوانی است که باید در تمام مراحل زندگی خود از ایثارگران درس بگیرند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، 26 مرداد سال 69 یک سال پس از ترک مخاصمه ایران و عراق و پس از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط ایران، اسیران دوران مقاومت و ازخودگذشتگی پای در خاک پاک میهن نهادند و آزادگان سرافرازی شدند که امروز پس از گذشت 24 سال، امروز لحظه لحظه زندگی ایثارگران و جانبازان هشت سال دفاع مقدس الگوی نسل جوان و نوجوانی است که باید در تمام مراحل زندگی خود از ایثارگران درس بگیرند.

روز 26 مرداد سال 1369 ستاد رسیدگی به امور آزادگان به تبادل اسرا پرداخت و با مساعدت و همراهی دیگر دستگاه‌ها، تبادل حدود چهل هزار آزاده را با همین تعداد اسیر عراقی انجام داد.

سیم‌های خاردار، میدان‌های مین و ارتفاعات صعب العبور در بانه و مریوان، دریاچه نمک، خرمشهر، آبادان، شلمچه، نفت شهر، جزایرمجنون، سه راه جفیر، نهر جاسم، سوسنگرد، دهلاویه، بستان، تنگه چزابه، مهران ، دهلران و هویزه واژه‌های آشنایی هستند که زمانی بهترین و خالص ترین انسان‌ها با آنها زندگی می‌کردند.

آنها که فارغ از دنیا در جبهه‌های جنوب و غرب، در سنگرها، آرپی چی به دست و بی سیم بر دوش بر روی سیم‌های خاردار و میدان‌های مین لغزیدند ، شهادت آرزویشان بود ، جانبازی را می آموختند و طعم تلخ اسارت را تجربه کردند با ایمان راسخ خود در برابر همه فشارها و شکنجه‌های جسمی و روحی دشمن پایداری کرده و روابط اجتماعی در اردوگاه را بر پایه اخلاق بنا نهاده و از آزار مزدوران بعثی، هراسی به دل راه ندادند.

آزادگان در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، پیام آوران انقلاب بودند، غریبانه و مظلومانه در میان کینه توزی دشمنان و تلخ کامی دوران اسارت، صدای آزادی و استقلال وطن را سر دادند و در راه استقرار و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران تا پای جان ایستادند این غیور مردان همان طور که در عرصه میدان جنگ دلیرانه از کیان خود دفاع کردند، در هنگامه اسارت نیز صبورانه مقاومت ورزیدند.

آنچه در اردوگاه‌های رژیم بعث عراق بر اسیران سرفراز ایران گذشت و صبر و استقامت مظلومانه که مبتنی بر آموزه‌های اسلامی بود، جلوه عظیمی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در تثبیت ارزش‌های متعالی دینی و ملی در میان جوانان است و نمادی از درک و شعور ملتی به پا خاسته دربرابر تجاوز واستکبار همه دوران اسارت و لحظه لحظه آن، سرشار از خاطرات و هر کدام سند افتخار دوران دفاع مقدس است.

به همین بهانه خبرگزاری تسنیم گفت‌ وگویی با چند نفر از اسرای اردوگاه تکریت 11داشته است که در زیر می‌خوانید.

4دی ماه 1365 تنها 15 سال داشت که در عملیات کربلای 4 منطقه شلمچه به اسارت نیروهای بعثی عراق در آمد و 4 سال در اردوگاه مفقودین تکریت 11در کنار دیگر همرزمان خود دوران اسارت را سپری کرد.

سید محسن حیدری در جمع دوستان و همرزمانش از نحوه اسارت و خاطرات 4سال در اردوگاه تکریت گفت: در عملیات کربلای 4 بودیم، شب عملیات به خط دشمن زدیم با بچه‌های گردان ثارالله لشکر پنج وارد معبر شدیم و همانجا از ناحیه کمر زخمی شدم عملیات از قبل لو رفته بود درگیری به حدی بود که آسمان شب مثل روز روشن شده بود.

در هوای سرد زمستان تیر خورده بودم و خون زیادی از بدنم خارج شده بود چاله ای آب سمت راست من بود که شهید پیر علی جوانمرد از بچه‌های قوچان با موج انفجار درون آن افتاده بود یکی دیگر از بچه ها زخمی جلوی پای من افتاده بود و مدام از من طلب آب می کرد.تا صبح هر طور بود تحمل کردیم نزدیک روشنایی هوا بود تیمم کردم و همانطور درازکش نمازخواندم و بعد از آن همانطور به پشت خوابم برد.

هنوز هوا روشن نشده بود که عراقی‌ها 30 سانتی زمین را با تیر بار زدند و من تنها کاری که می‌توانستم انجام دهم این بود که خودم را محکم به زمین بچسبانم تا اینکه تیراندازی قطع شد.

به اطراف نگاه کردم، تا خط خودمان 1300 متر فاصله بود در حال برانداز کردن بودم که ردیفی از سربازان عراقی را دیدم که در حال پاکسازی منطقه بودند، جوانمرد که بر اثر انفجار موجی شده بود همچنان در همان وضعیت بود و من نارنجک هایی را که داشتم محکم به دندان گرفتم و دمر خوابیدم جرات تکان خوردن نداشتم عراقی‌ها در فاصله نزدیک ما بودند تا بعدازظهر عراقی‌ها متوجه زنده بودن من نشدند تا اینکه نزدیک غروب بود که متوجه سربازهای عراقی دور تا دور من حلقه زده اند خواستند من را بلند کنند که داد زدم و همه به عقب پریدند با زبان عربی گفتم کمرم زخمی شده است.

من را به پشت خط بردند به اتاقی با ارتفاع سیمانی که مرکز عقیدتی سیاسی حزب بعث بود بعد از آن با جیپ من را به قرارگاه تاکتیکی بردند و نیمه‌های شب بود که به بصره منتقل شدم و اینجا بود که دوران اسارت در تکریت آغاز شد.

سید علی قادری نیز از جمله رزمندگانی است که عملیات کربلای 5 در شلمچه اسیر شده است و دوران اسارت 4 ساله خود را در اردوگاه تکریت 11سپری کرده است.

روایتی از مرحله سوم عملیات کربلای 5

مرحله سوم عملیات کربلای 5 بودیم درگیری بسیار شدید بود با پشتیبانی نیروها وارد خط شدیم تا ساعت 2 تا 3 بعدازظهر درگیری ادامه داشت تا اینکه عراقی‌ها وارد کانال شدند به طوری که درگیری تن به تن شد در همین لحظه یک خمپاره خورد نزدیک سنگر و من مجروح و از شدت جراحت بیهوش شدم پس از اینکه بهوش آمدم متوجه شدم عراقی‌ها کانال را گرفته اندو من تنها کسی بودم که در سنگر باقی مانده بود مابقی بچه‌ها یا شهید شده بودند یا عقب کشیده بودند.

دید درستی از داخل کانال به اطراف نداشتم بعد از یک ساعتی عراقی‌ها برای پاک سازی کانال آمدند و آنجا بود که ترکش خوردم ،کف کانال شروع به آتش گرفتن کرد و من با توجه به زخمی که داشتیم توانایی بلند شدن نداشتم از طرفی عراقی ها بالای سرم بودند آتش شروع به پیشرفت کرد به طوری که جلوی چشمانم قرار داشت خودم را به کانال تکیه دادم می‌خواستم سنگر را عوض کنم اما عراقی‌ها در سنگر پشت سر من در حال استراحت بودند به همین خاطر به کانال برگشتم بدنم از شدت جراحت و آتش داخل کانال داغ شده بود یک ربع بعد مجدد از کانال خارج شدم اما این بار سرباز عراقی متوجه حضور من شد و اسلحه اش را به سمت من گرفت کوله پشتی پر خشاب و نارنجک ،عکس امام خمینی آن لحظه تنها توکلم به خدا بود.

آغاز دوران اسارت در تکریت 11

سربازهای عراقی کمک کردند تا کوله‌های خشاب را در آوردم و سرم را با باند بستند بالای کانال رفتیم خط کاملا گرفته شده بود و من تنها کسی بودم که آنجا باقی مانده بودم به سمت خط دوم عراقی‌ها رفتیم و پس از آن با نفر بر به خط سوم وسپس دوران اسارت در اردوگاه تکریت 11شروع شد.

سید جلال ابراهیمی نوجوانی 17 ساله عضو واحد اطلاعات عملیات لشکر 5 نصر در کربلای 4 که 4 دی ماه 1365 به اسارت درآمده است امروز پس از گذشت سالها از لحظه اسارتش توسط نیروهای بعثی می‌گوید: در واحد اطلاعات عملیات نیروها همه قواص بودند ماموریت ما تسخیر جزیره گوارین بود.

در مسیر به سمت عملیات اروند رود شاخه ای جدا می‌شد به نام نهر حیین و خشکی وسط جزیره گوارین نام داشت که اطراف آن باتلاق بود از لجمن انتهایی میدان نبرد ما تا لجمن ابتدایی خط دشمن که 2هزار متر بود دو تا جاده به سمت دشمن کشیده شده بود که به جاده شهید صبوری و جاده شیشه معروف بود ساعت 4بعدالظهر از بریدگی خط خودمان وارد آب شدیم شهید مهدی بیات خطاب به بچه ها گفت "در راه امشب باید یک عده ای در خون خود بغلتند در این راه یک عده باید در جلوی گلوله های دشمن رقص مرگ و شهادت انجام دهند ممکن است من باشم یا تک تک شما.."

ساعت چهار و ربع بود که وارد آب شدیم آب راکد مانده بود و بوی تعفن گرفته بود از همان ابتدا که وارد آب شدیم منورها هوا رو مثل روز روشن کرده بودند و از آنجا که عملیات لو رفته بود جنگ آغاز شد گلوله‌های روشن رسام مثل لیزر با سرعت به سمت ما می آمدند و بسیاری از بچه‌ها شهید شدند.

فرمانده عملیات گفت وقت نماز است در همان حالی که در آب بودیم نماز خواندیم نمازی که در آن راه می رفتیم، صحبت می‌کردیم، گاهی به اطراف نگاه می‌کردیم و...

محسن میرزایی واحد اطلاعات عملیات کربلای 5 لشکر 5نصر و محمد جواد کاملان تخریب چی لشکر5 نصر که 4سال در اردوگاه تکریت 11 اسیر بودند نیز به جمع ما پیوستند جمع صمیمی و دوستانه‌ای شد.

جواد کاملان در تکمیل خاطرات اردوگاه تکریت 11 گفت: من، گیوه چی، پور سلیمی، یاسین عظیم زاده، میر علی، شکری، دکتر سلطانی مجروح شده بودیم به همین خاطر با اتوبوس از بصره به بیمارستانی در بغداد منتقل شدیم10 تا 22 روز آنجا بودیم و پس از بهبود مجدد به استغفارات منتقل شدیم چند روزی که در استغفارات بودیم واقعا به ما سخت گذشت چرا که همه اسرا را از استغفارات به اردوگاه تکریت منتقل کرده بودند و تنها ما چند نفر در آنجا مانده بودیم اوضاع به قدری سخت بود که بعد 3 روز برایمان غذا آوردند.

آخرین لحظات در کنار شهید مجید محمدپور

سید محسن حیدری نیز با بیان خاطره‌ای از آخرین لحظات خود با شهید مجید محمد پور در زندان الرشید اظهار کرد: در زندان الرشید کاملان، میرزایی، ابراهیمی و شهید مجید محمدپور با نام مستعار منوچهر نیز بودند مجید محمد پور را موج شدید انفجار گرفته بود 4 روزی در استغفارات مرکز اطلاعات و امنیت عراق بودیم و بعد به منطقه ای به نام زندان الرشید که داخل شهر بود و الان با خاک یکسان شده است منتقل شدیم.

وی افزود: دور تا دور زندان الرشید دیوارهای بلند سیمانی بود با 10 اتاق که بزرگترین آن 3 در 3 و نیم متر و کوچکترین آن 2 و نیم در 3 بود اولین گروهی بودیم که وارد الرشید می‌شدیم در هر اتاق 10 نفر بودیم من، آبشاهیان، مجید محمد پور، ترشیزی، محمدیزدبان، علی احمدی و...در یک اتاق بودیم با دو پتو، زمین‌های سیمانی و هوای سرد، در روزهای بعد تعداد نفرات هر اتاق به 50نفر رسید، 50 نفر در یک اتاق 9 متری نشسته بودیم.

ظرف غذایی که برای ما  آوردند مانند ماهی تابه‌ای لبه دار بود که داخل آن آش شوربا بود 50 نفر اسیر بدون قاشق و ظرف ...دست‌های بچه‌ها کبره بسته بود 2 هفته‌ای می‌شد که دست‌هایمان را نشسته بودیم به همین خاطر تنها راه غذا خوردن این بود که یک نفر ظرف غذا رو جلوی دهان بچه‌ها ببرد ظرف غذا دست به دست شد تا اینکه به مجید محمدپور رسید گفتم بخور با عصبانیت گفت نمی‌خوام چند بار ظرف غذا چرخید و همین برخورد مجید تکرار شد تا اینکه با عصبانیت رو به مجیبد کردم و گفتم اینجا همه مثل هم هستیم لوس بازی در نیار اگه می‌خوای بخوری، بخور اگه می‌خوای بمیری بمیر...

بچه‌ها همه کز کرده بودند زیر پتو 5دقیقه ای گذشت رفتم کنار مجید کلی باهاش صحبت کردم تا این برخوردم از دلش در بیارم حرف نمی زد دست انداختمن بغلش افتاد توی بغلم هر چی صداش زدم جواب نداد ....دکتررافتی که علاوه بر قواصی بهیار نیز بود مجید رو معاینه کرد بعد گفت انگار دو روز تمام کرده است اگه به بچه‌ها می رسیدند و آنها را تحت درمان قرار می‌دادند شاید خیلی از هم سلولی‌های ما در اسارت شهید نمی‌شدند ما که سالم بودیم کمتر شکنجه می‌شدیم اما مجید با وجود جراحت و زخمی که داشت در این مدت کوتاه کلی شکنجه شد.

شهیدی که جنازه‌اش بعد از 15 سال هنوز تازه بود

سید جلال ابراهیمی بابیان خاطره‌ای از شهید رضایی گفت: شهید رضایی، شهیدی که وقتی پس از 15 سال از عراق به ایران منتقل شد جنازه او تر و تازه بود به طوری که بعد از 15 سال هنوز خون از تن او می‌چکید آرامگاه شهید رضایی در 15 کیلومتری فاروج حد فاصا قوچان و شیروان به خاک سپرده شده است.

در اردوگاه تکریت 11سرویس‌های بهداشتی ب شهید رضایی در این مکان توسط عدنان سرباز عراقی اردوگاه که به زبان‌های عراقی، فارسی، انگلیسی و کردی مسلط بود و به منظور شکنجه اسیران آموزش دیده بود شکنجه شد. یکی از بچه‌های اردوگاه به نام محسن مصلحی به نقل از مجتبی سنقلی که گماشته یا همان امر بر عراقی ها بود بعد ها از نحوه شکنجه شهید رضایی برای ما تعریف کرد.

عدنان با کابل شکنجه را شروع کرد و بعد از آن آب جوش و نمک شکنجه به حدی بود که خونابه و گوشت‌های بدن شهید رضایی به دیوارهای حمام کشیده شده بود به طوری که تا چندین ماه پس از شهادت وی بر روی دیوارها باقی مانده بود شهید رضایی به قدری وحشیانه شکنجه شد که خرداد سال 66 زیر همین شکنجه‌های مداوم عدنان شهید شد.

قادری، کاملان و میرزایی نیز اشاره‌ای بله خاطرات اردوگاه تکریت 11 داشتند و از مشکلاتی که در نماز خواندن و مسائل سیاسی اعتقادی در آنجا داشتد سخن به میان آوردند.

عراقی‌ها به نماز، روزه و همراه داشتن عکس امام حساس بودند

کاملان اظهار کرد: در 4 سال دوران اسارت نمی‌توانستیم نماز به جماعت بخوانیم و یا یکدیگر را برای نماز صبح بیدار کنیم برای روزه گرفتن، خواندن نماز با مهر و داشتن عکس امام خمینی(ره) نیز با حساسیت‌های زیادی رو به رو بودیم.

میرزایی گفت: نماز باید با فاصله و به صورت تک نفره اقامه می شد حتی اجتماع 3 تا 4نفر در اردوگاه ممنوع بود و ما تنها روزی که آزاد شدیم توانستیم اولین نماز جماعت را پس از 4 سال اسارت بخوانیم.

قادری تصریح کرد: عراقی‌ها با نماز خواندن ما مخالف نبودن بلکه از اتحاد و انسجام ما ترس داشتند ما حتی دعای کمیل و زیارت عاشورا رو روی پارچه و یا پاکت سیگار می نوشتیم و. دست به دست می دادیم تا بچه ها حفظ کنند.

اردوگاه تکریت سال‌های 65 تا 68 متشکل از اسرای عملیات کربلای 4،5 و 6 بود تنها اردوگاه مفقودین جنگ تحمیلی که هیچکس از وجود آنها اطلاعی نداشت بیش از 2هزار اسیر که 300نفر آنها از استان خراسان رضوی بودند .

اردوگاه تکریت 11 از 3 دی ماه 65 تا مرداد 66 بیش از 60 شهید داشته است که اگر به وضعیت جراحات و زخم‌های آنها رسیدگی می شد امروز بسیاری از آنها کنار ما بودند.

گفت‌وگو از مرجان شریعت

انتهای پیام/
 

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon