موذنی: وقتی مرگ آغاز یک جهان باشد، برخورد ما با ساحت رمان متفاوت می‌شود

موذنی: وقتی مرگ آغاز یک جهان باشد، برخورد ما با ساحت رمان متفاوت می‌شود

خبرگزاری تسنیم: مؤذنی معتقد است رمان می‌تواند هم شرح تباهی انسان و هم راهی به سوی رستگاری او باشد. او می‌گوید: شخصا تلاشم این بوده در چند داستان و رمانی که هم از قرآن و هم دربارۀ جنگ نوشته‌ام، بر کارکرد دوم دست بگذارم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، علی موذنی یکی از معدود نویسندگانی در حوزه دفاع مقدس است که در این سال‌های گذشته با ارائه آثار خود نشان داده است که می‌توان به عنوان یک نویسنده حرفه‌ای به اتفاقات دفاع مقدس نگاه کرد. نگاهی که همراه با قلم او جلوه دیگری را به اتفاقات دفاع مقدس بخشیده است. داستان‌ها و رمان‌های «ظهور»، «نه آبی نه خاکی»، «ملاقات در شب آفتابی» و «قاصدک» فقط چندی از آثار فاخر علی موذنی در این عرصه است.

کار و دیدگاه موذنی در قلمرو داستان از اصالت و اقتدار و استقلال سخن می گوید. بارزترین مشخصه درونی و بیرونی داستان‌ها و رمان‌های مؤذنی ناظر بر هویتی مستقل در عرصه فرهنگ مذهبی است. شاید جوهره مذهبی آثار او را از این دیدگاه بتوان فراتر از انتزاع و حتی تعهدهای صرف اخلاقی برآورد کرد.

به مناسبت هفته دفاع مقدس به گفت‌و‌گو با علی موذنی پرداخته‌ایم. وی در مورد ضرورت تحول در عرصه نظریه پردازی عرصه رمان و داستان دفاع مقدس معتقد است: به نظرم تا نسلی که جنگیده و نسلی که پا به پای آن‌ها شعر سروده و داستان نوشته، هنوز زنده و سر پا هستند، مبانی ژانرِ موسوم به دفاع مقدس باید سر و سامان پیدا کند، وگرنه ...

مشروح این مصاحبه را در ذیل می‌خوانید:

تسنیم: در زمان ظهور ادبیات دفاع مقدس، شعر نسبت به داستان تقدم داشته و اولین واکنش‌های ادیبان ما به جنگ تحمیلی را، واکنش‌های شاعران رقم می‌زند؛ نویسندگان در این عرصه کجای کار بوده‌اند؟

علت عقب ماندن داستان از شعر در دفاع‌مقدس: شعر بومی و داستان وارداتی است

بدیهی است که شعر مقدم باشد، چون شعر محصول ناخودآگاهی است و آنی است و خلقش چندان طولی نمی‌کشد، اما داستان و رمان حاصل خودآگاهی است و مهندسی آن آگاهانه صورت می‌گیرد و تا بخواهد در حد طرح سامان پیدا کند، انرژی و زمان بسیار می‌برد. علاوه بر این، ما به نسبت شعر که قدمتی بیش از هزار سال دارد، نسبت به رمان تازه کاریم و هرچه سنت شعری ما بومی است، داستان و رمان به شکل فعلی‌اش وارداتی است و اصل و اساسش از آن طرف آمده است. این‌ها و مسائل دیگر در روند عقب ماندن داستان و بخصوص رمان در دورۀ جنگ از شعر بدیهی است.

تسنیم: بسیار خوب... در سال‌های دفاع مقدس طبیعتا داستان‌های این ژانر فاقد پختگی‌های تکنیکی و روایی بوده و جزو آثاری بودند که بیشتر جنبه تهییجی و القایی داشتند. یا به نوعی صورتی از آثار سوگنامه‌ای محسوب می‌شدند. اما در دهه‌های بعدی و پس از پایان جنگ مواجهۀ نویسندگان پختگی بیشتری پیدا کرد و عقلانیت رفته رفته جای مواجهۀ صرفا احساسی با دفاع مقدس را گرفت – شاید حتی نمونه این مواجهه را بتوان در آثار سینمایی و تجسمی هم مشاهده کرد - به نظر شما از چه زمانی و به چه دلایلی مواجهۀ داستان نویسان ایرانی با دفاع مقدس جدی شد؟ آیا این مواجهه و تداوم آن در قالب ادبیات داستانی توجیه دارد؟

تفسیر برخورد صرفاً احساسی داستان‌نویسان در دوران جنگ درست نیست

اجازه بدهید در استفاده از کلمات کمی وسواس به خرج بدهیم. وقتی می‌گوییم مهندسی اثر و در اینجا مخصوصا با تاکید بر داستان و رمان، اصولا به یک روند عقلانی فکر می‌کنیم. طراحی داستان یعنی باز کردن پای عقل به حوزۀ داستان. وقتی به انگیزۀ شخصیت‌ها و علت وقایع فکر می‌کنی، در واقع به یک امر کاملا عقلانی مشغولی و با حربۀ عقل وارد این مواجهه می‌شوی. پس اینکه می‌فرمایید در دوران جنگ مواجهۀ داستان نویسان با داستان‌شان صرفا احساسی بوده، تفسیر درستی از ماجرا نیست، چون داستان نویس نمی‌تواند از موضع احساس با ساختار اثر رو به رو شود.

تسنیم: شاید من نتوانسته‌ام منظورم را درست اداکنم.

من متوجۀ منظور شما شده‌ام، اما عرضم این است که در یک بحث تخصصی روی استفاده از کلمه‌ها وسواس بیشتری به خرج بدهیم. منظور شما این است که داستان‌ها یا رمان‌هایی که در طول جنگ نوشته شده، بیشتر شعاری است تا آثاری مبتنی بر شعوری که لازمۀ یک اثر هنری است.

تسنیم: شما با این تقسیم بندی که مشکلی ندارید؟

در صورتی که بپذیریم آثاری که در طول جنگ تولید شده، اکثرا شعاری بوده، دلایل مختلف دارد که به نظرم یک سر قضیه را فقط نویسنده تشکیل می‌دهد. یعنی وقتی می‌گوییم این آثار شعاری‌اند، فقط نویسنده را مقصر ندانیم، بلکه این آثار را معلول شرایطی بدانیم که نویسنده در آن گرفتار آمده. اولا شرایط جنگی ایجاب می‌کند که با تحریک احساسات مردم فضا علیه دشمن باشد، وگرنه ممکن است بی‌تفاوتی صدمات جبران ناپذیری چه از نظر نظامی چه از نظر سیاسی به بار آورد. پس حفظ مردم برای حضور در صحنه یک استراتژی است.

زیبایی شناسی اثر قربانی نگاه فله‌ای برخی مسئولان به عرصه فرهنگ شده است

اما اینکه این استراتژی با چه تاکتیک‌هایی پیاده شود، الان مورد بحث ماست. مسئولان فرهنگی انتظار آثار تهییج کننده دارند و هنرمندان را برای تهییج مردم برای حضور در صحنه می‌خواهند. در چنین شرایطی، متاسفانه نگاه مسئولان فرهنگی عموما فله‌ای است و به تنها چیزی که اهمیت داده نمی‌شود، زیبایی‌شناسی اثر است. طبق چنین نگاهی خط قرمز‌ها هم زیاد و دست و پا گیر می‌شود، چه بسا طبق این نگاه حتی دلتنگی یک رزمنده مثلاً برای نامزد یا زن و بچه‌اش هم مذموم تلقی شود، همین طور گریه زاری مثلاً خانواده برای رفتن فرزندشان به جبهه، چرا که این‌ها ممکن است بازدارنده باشد.

از این منظر، رزمنده باید سفت و سخت در جبهه‌ها بایستد و مقاومت کند و به خانواده حتی فکر نکند. اصلا خانوادۀ او همین رزمنده‌ها هستند و در پشت صحنه هم مادر و خواهر او حتی در خفا هم نباید برای جای خالی فرزندشان گریه کنند. شاید مثالی که زدم، خیلی دم دستی باشد، اما یک مسئول اگر درکی از زیبایی‌شناسی داشته باشد، در می‌یابد که چنین پرداختی از شخصیت، آن‌ها را تبدیل به ربات می‌کند و جای ایجاد همدلی ممکن است حتی ایجاد انزجار کند. اتفاقاً پرداختن به چنین وجوهی می‌تواند به یک اثر عمق ببخشد و آن را از سطحی بودن نجات بدهد.

یادم است نوع اخبار رادیو و تلویزیون در آن دوران به صورتی بود که من هر بار می‌شنیدم، می‌گفتم خب با این همه پیروزی که ما هر روز داریم به دست می‌آوریم، پس چرا جنگ تمام نمی‌شود؟ می‌خواهم بگویم نوع تبلیغات باید به گونه‌ای مدیریت شود که با حفظ روحیۀ موردنظر، جامعه احساس نکند دارد فریب می‌خورد، چون استمرار چنین روندی اعتماد عمومی را از بین می‌برد. بنابراین آثاری که در حوزه‌های مختلف به فرمایش شما شعاری شده‌اند، تحت چنین رویکردی خواه ناخواه شعاری می‌شوند.

تاثیر تازه‌کاری نویسندگان احساس تکلیف‌کرده در شعاری بودن داستان‌ها

مورد دومی که به نظرم باز نویسنده تا حدودی در شعاری بودن آثار منتشره بی‌تقصیر است، جوانی و تازه کاری نویسندگانی است که تازه می‌خواسته‌اند تمرین نویسندگی کنند، اما شرایط حاکم باعث شده احساس تکلیف کنند و وارد عرصۀ داستان کوتاه و رمان شوند و آثاری ارائه دهند که به دلیل بی‌تجربگی از قوت لازم برای جلب مخاطب برخوردار نیست و ظاهرا نتیجۀ نوشته شدن چنین آثاری است که به این خرافه در آن دوران انجامید که ظرفیت‌های دفاع ما از نظر معنوی آن قدر بالاست که قالب‌های هنری مثل شعر و داستان نمی‌تواند آن را در بر بگیرد. در صورتی که‌‌ همان طور که جنگیدن در جبهه‌ها تجربۀ جنگیدن می‌خواست و این ساده به دست نمی‌آمد، در عالم نویسندگی هم علاوه بر استعداد، تجربۀ نوشتن هم که جزء ضرورت‌های نویسندگی است، ساده به دست نمی‌آید.

تسنیم: در مورد نویسنده‌های با تجربه چی؟ به نظر شما مدیریت فرهنگی نباید از آن‌ها برای نوشتن دعوت می‌کرد؟

به قول ویلیام فاکنر یک نویسنده خود هرگز برای پذیرش از سوی یک بنیاد درخواست نمی‌دهد. متاسفانه، پیش از شروع جنگ، ارتباط نظام با نویسندگان مجرب و جا افتاده به دلایل عقیدتی، اگر کامل قطع نشده بود، به کمترین حد ممکن رسیده بود. استنباط من این است که نه نظام در آن سال‌ها دلش می‌خواست وارد تعامل با نویسندگان مجرب بشود، و نه در صورتی که چنین تمایلی را نشان می‌داد، از آن سو پاسخ مساعد می‌گرفت.

تا مقولۀ جنگ هشت ساله از حوزۀ تعصب خودی و غیر خودی‌‌ رها نشود بعید می‌دانم کارهای خلاقه‌ای از آن ارائه شود

بنابراین، نویسندگان مجرب اگر در مورد جنگ می‌نوشتند، نه تحت استراتژی نظام که مطابق با استراتژی خود می‌نوشتند که تاثیر مخرب جنگ بر زندگی و جامعه است. برایشان هم مهم نبود آثارشان اجازۀ چاپ بگیرد، چون به هر حال، زمان چاپ هر اثری فرا می‌رسد، ممکن است ده بیست سال دیر‌تر. نکتۀ دیگری که به نظرم می‌رسد، این است که در بحبوحۀ جنگ، بسیاری از اسرار نامکشوف است و نویسنده هم اطلاعاتی بیشتر از عموم دربارۀ بسیاری مسائل پشت پرده ندارد. بنابراین بعید است اثری عمیق‌تر از آنچه در رسانه‌ها منتشر می‌شود، ارائه شود.

حتی نویسندۀ باتجربه‌ای مثل احمد محمود که آثار مقبولی نوشته بود، شاید ضعیف‌ترین اثرش زمین سوخته باشد. وقتی رمان را می‌خواندم، احساسم در طول رمان این بود که چطور خالد، شخصیت دوست داشتنی همسایه‌ها و داستان یک شهر، قابلیت‌هایش را از دست داده و تبدیل به یک شخصیت الکن داستانی شده و نکتۀ آخر اینکه تا مقولۀ جنگ هشت ساله از حوزۀ تعصب خودی و غیر خودی‌‌ رها نشود و از منظرهای گوناگون به آن نگاه نشود، بعید می‌دانم کار یا کارهای خلاقانه‌ای از آن ارائه شود.

تسنیم: معمولا جنگ‌ها به عنوان وقایع تاریخی – انسانی برای افراد جوامع مختلف رقم می‌خورند و اقتضائات اجتماعی و تاریخی خاصی را برای آن جوامع رقم می‌زنند. لذا جنگ‌ها پس از یک بازنگری زمانی به پدیده‌هایی اجتماعی بدل می‌شوند– همانطور که ما در آثار سینمای اجتماعی با محوریت دفاع مقدس از جمله «آژانس شیشه‌ای»، «روبان قرمز» و «قارچ سمی» چنین اتفاقی را شاهدیم– اما برخی نقدهایی مطرح می‌کنند که می‌گوید این اتفاق کمتر در قالب ادبیات داستانی ما افتاده است. آنها می‌گویند که جنگ تحمیلی هنوز هم که هنوز است به عنوان نوعی منبع الهام دینی یا عرفانی مدنظر نویسندگان ما قرار دارد و این موضوع در مواردی آن‌ها را به ورطه شعارزدگی‌ها و تصنع‌گرایی‌ها و تکرار زدگی دچار ساخته. آیا این نقد را به جریان ادبیات داستانی دفاع مقدس وارد می‌دانید؟ تحلیل شما به عنوان یکی از نویسندگان جریان ادبیات دفاع مقدس از این انتقاد چیست؟

تا آنجا که من اطلاع دارم و این اطلاع محدود به خوانده شدن چند اثر از نویسندگان دفاع مقدس است، نگاه جدی به مقولۀ جنگ و پس از جنگ وجود داشته. این آثار به جهات تکنیکی قابلیت‌های بالایی نداشته‌اند و حتی می‌توانم بگویم ضعیف بوده‌اند، اما واقع نمایی در این آثار به گونه‌ای بوده که نویسندگان آن‌ها مورد هجوم کسانی واقع شده‌اند که جنگ را چنان مقدس می‌پندارند که جز تعریف و تمجید از رزمنده‌ها را بر نمی‌تابند.

تسنیم: با این حساب تمایزی که عده‌ای میان رمان واقع‌گرا و رمان آرمان‌گرا یا ادبیات دفاع مقدسی و ادبیات سیاه جنگ می‌گذارند، تا چه حد موجه است؟ زیرا عده‌ای معتقدند ادبیاتی که صرفا به جنگ (جنگ‌هایی غیر از دفاع مقدس) می‌پردازد، در مواجهه با دفاع مقدس مجبور می‌شود آن را سیاه نشان دهد. تحلیل شما از این مسائل که به نظر اساسی می‌آید، چیست؟

بسته به این است که با چه نوع اعتقادی به جنگ نگاه کنی، چون هر دو صورتش می‌تواند اتفاق بیفتد. جنگ هشت سالۀ ما هر دو وجه را داشت. از یک منظر خرابی و کشتار و تلف شدن نیروهای انسانی و اقتصادی است، از منظری دیگر، تعریفی دیگر پیدا می‌کند، یعنی کشته شدن تبدیل می‌شود به شهادت، آن هم به معنای قرآنی‌اش. و اگر به زعم بسیاری مقدس قلمداد می‌شود، به دلیل گره خوردن فرایض دینی با آن است.

به نظر من این اختلافات که‌گاه رنگ ایدئولوژیکی به خود می‌گیرند، به دلیل نبود فضای نقد سالم است. در یک فضای سالم که کار به هوچیگری و تهمت زنی نکشد، می‌توان مباحث را مطرح کرد و واقعا به نتیجه رسید. به نظرم باید حدود این تقدس روشن شود. به اعتقاد من، در دوران جنگ، معنویتی از جنس رحیمیت خدا ایجاد شده بود که به شور و نیاز بخشی از رزمندگانی که آرزوی شهادت داشتند، پاسخ می‌داد، رزمنده‌هایی که الگویشان پیامبر و ائمه بودند و خیلی خوب از شرایط معرفتی پیش آمده استفاده کردند.

آن‌ها با سیر و سلوکشان فضایی معنوی را رقم زدند که این فضا در جامعه جاری و ساری شده بود و سرایت می‌کرد و بسیاری را به این عشق مبتلا می‌کرد. من از زبان خودِ مرحوم آوینی شنیدم، چند بار، که می‌گفت در شرایطی قرار گرفتم که امکان شهادتم فراهم شده بود. حتی از من سوال شد که آماده‌ای و من ناگهان به بچه یا بچه‌هایم (دقیق یادم نیست) فکر کردم که تکلیفشان چه می‌شود و همین فکرِ آنی، فیض شهادت را در آن لحظه از من سلب کرد. من شاهد سوز و گداز ایشان در بسیاری از دیدار‌هایمان بودم که حسرت می‌خورد و این دنیا را بر نمی‌تافت تا اینکه سرانجام در شرایطی غیرقابل باور، شهادت نصیبش شد.

باید فکری به حال مراتب تقدس در دوران جنگ و پس از جنگ کرد

حالا سوال این است که آیا اکنون‌‌ همان فضای دوران جنگ که از خلوص رزمندگانی که در جبهه‌ها در جهت رضای خدا فعالیت می‌کردند و خدا هم در پاسخ به عشق آن‌ها رحیمیتش را جاری کرد، فراهم است؟ آیا قدر و قیمت رزمندگانی که شهید شدند، با رزمندگانی که شهید نشدند، یکی است؟ منکر مراتب معنوی و برتری آن‌ها که نمی‌توانیم بشویم. آیا رزمندگانی که ماندند و اکنون در سمت‌های مختلف مشغول کار و فعالیتند، همچنان‌‌ همان حس و حال دوران جنگ را دارند؟ به نظرم باید فکری به حال مراتب تقدس در دوران جنگ و پس از جنگ کرد.

از نظر من اتفاقاً تعمیم دادن تقدس آن زمان به این زمان، ظلم در مفهوم تقدس است، و ظلم در حق کسانی که شهادت را پذیرفتند و کسانی که به هر دلیلی، به این فیض نایل نیامدند. بنابراین من بیان واقعیت‌های جنگ را سیاه نمایی نمی‌دانم، مخصوصا بعضی رزمندگان که نویسندگانش، خود، رزمنده بوده‌اند و برادریشان را حداقل به این نظام ثابت کرده‌اند و حالا اگر داستانی می‌نویسند که به نظرِ بعضی سیاه می‌آید، دارند غیرمستقیم حسرت خودشان را از آن دورانی عرضه می‌کنند که شاید رحیمیت خدا را شامل حال خود ندیده‌اند.

تسنیم: چه توصیه‌ای دارید؟

برخی مراکز باید وارد شوند، راهی از این به ظاهر بن بست بازکنند، و گرنه در همچنان بر‌‌ همان پاشنه خواهد چرخید...

نمی‌دانم. خیلی سال است از این حال و هوا دورم. اما به نظرم مراکز فرهنگی نهاد‌ها و ارگان‌های ذیربط باید فضایی مطلوب و سالم را فراهم کنند و سرمایه گذاری اساسی کنند،‌‌ همان طور که مثلا سپاه در مورد صنایع نظامی سرمایه گذاری کرده، چون ضرورتش را احساس کرده، در این خصوص هم با برنامه‌ریزی و سپردن امور به دست آدم‌های کار درست و کاربلد که افق دیدشان وسیع است و سعۀ صدر دارند، با طرح مبانی نظری و ایجاد فضایی که همه بتوانند نظرشان را بگویند، راهی از این به ظاهر بن بست بازکنند، و گرنه در همچنان بر‌‌ همان پاشنه خواهد چرخید...

تسنیم: حتماً این گفته‌ها را شنیده‌اید که «انسان محوری» عنصر هر رمانی است. عموماً ماهیت رمان‌ را شخصیت‌های انسانی تشکیل می‌دهند؛ از سوی دیگر رمان به گفته «لوکاچ» (فیلسوف آلمانی که صاحب یک پژوهش ماندگار در حوزه رمان است) بازگوینده دغدغه‌های انسان متناهی دوران مدرن است. حتی او می‌گوید کار رمان شرح و تفصیل «تباهی» این انسان است. اگر تعریف لوکاچ را بپذیریم به نظر می‌رسد که وارد کردن رمان‌ها به فضای الوهی که گاهی در حوزه ادبیات دفاع مقدس اتفاق می‌افتد، باید مقتضیات خاصی داشته باشد. برخی معتقدند رعایت این اقتضائات یا ژانری غیر از «رمان» می‌طلبد و یا رمان را از ماهیت اصلی خود – که در غرب پیدا شد - ساقط می‌کنند. نظر شما در این باره چیست؟ چون به نظر می‌رسد این مسئله، ریشه‌‌ همان دعوایی است که بین نویسندگانِ مدافع ادبیات دفاع مقدس و افرادی که به اصطلاح به ادبیات سیاه جنگ می‌پردازند، وجود دارد.

به عنوان یک داستان نویس دلیلی نمی‌بینم که نظریۀ لوکاچ یا هر نظریه‌پرداز دیگر را بپذیرم. آن را در کنار نظریه‌های دیگر می‌خوانم و عبور می‌کنم. خواندن نظریه‌های مختلف در مورد داستان و رمان افق دید نویسنده را وسیع‌تر و عمیق‌تر می‌کند و اتفاقا او را به این دریافت می‌رساند که قالب داستان و رمان از عناصری با قابلیت انعطاف بالا برخوردارند که می‌توانند هر گونه مشرب فکری را نمایندگی کنند.

به عنوان دانشجوی نمایشنامه نویسی مدام در معرض بحث با اساتید تئا‌تر در خصوص نمایشنامه نویسان بزرگی بودم که در طول سده‌ها در مکاتب مختلف نمایشنامه نویسی قلم زده بودند و من با تحول روند نمایشنامه نویسی در مکاتب مختلف آشنا می‌شدم. دانشکده هم مکان خوبی بود برای اینکه هوس‌های خودم را در قالب‌های مختلف نمایشنامه نویسی ارضا کنم. مثلا ادای شکسپیر را در بیاورم یا ایبسن، استریندبرگ، چخوف، تنسی ویلیامز. اما چند تا از اساتید که دریغ رفتنشان را از این دنیا دارم، متفقا می‌گفتند کی می‌خواهی نمایشنامۀ خودت را بنویسی؟ و این یک سوال بزرگ بود. که من به عنوان کسی که دنیا را از طریق قالب داستان یا نمایشنامه می‌خواهم ببینم، با یک واقعیت طرفم و آن اینکه آیا باید داستان خودم را چنان که دوست دارم و دلم به آن گواهی می‌دهد، بنویسم یا خودم را اسیر مکاتب مختلفی بکنم که اتفاقا بسیار هم متنوعند.

با لوکاچ در «انسان‌محوری» رمان موافقم؛ اما کدام انسان؟

حتی لوکاچ، اگر اشتباه آدرس ندهم، در مقدمۀ کتابش، پژوهشی در رئالیسم اروپایی، با اشاره به توماس مان، می‌گوید، البته نقل به مفهوم، هنرمندان مستقل و بزرگی مثل توماس مان که برخلاف جریان آب شنا می‌کنند، می‌توانند به قله‌هایی برسند که دیرزمانی پیش از این فتح شده. با این مقدمه، خواستم عرض کنم که درست است، من هم می‌پذیرم که انسان محوری مبنای هر رمان است، اما کدام انسان؟ انسانی که محصول پروتستانتیزم است و خود را جای خدا قرار داده یا انسانی که محصول خلاقیت خداوند است؟ تفاوت از همین جا آغاز می‌شود. من می‌گویم انسان احسن الخالقین است، بنابراین محوریت در این دنیا با اوست و در بر‌ترین جایگاه این عالم از نظر خلقت وجودی ایستاده. اما آیا این نگاه مثلا در ناتورالیسم نسبت به انسان وجود دارد؟ حتی لوکاچ «شیئ‌شده‌گی» انسان را در ناتورالیسم به شدت تقبیح می‌کند.

من‌‌ همان قدر که معتقدم کارکرد رمان می‌تواند شرح و تفصیل تباهی انسان باشد، معتقدم می‌تواند در جهت رستگاری انسان هم کارکرد داشته باشد، منتها به شرط آنکه بالقوه‌های چنین تفکری در فرم‌های موردنظر بالفعل شود. شخصا تلاشم این بوده در چند داستان و رمانی که هم از قرآن و هم دربارۀ جنگ نوشته‌ام، این مطلب را ثابت کنم.

تسنیم: این یک نگاه است که بیان می‌کنم. با توجه به واقعی بودن و باورپذیر بودن، رمان به تجربیات کاملاً زمینی بستگی دارد، چرا که اساساً رمان یک پدیده این‌جهانی و مربوط به زندگی دنیایی مدرن است. حال چگونه می‌توان از یک رمان دفاع مقدسی به عنوان قالبی برای نشان دادن عروج انسانی حرف زد؟

وقتی مرگ آغاز یک جهان باشد، برخورد با ساحت رمان متفاوت می‌شود

تفاوت در نوع جهان بینی است. آن تفکری که مدعی است رمان یک پدیده این‌جهانی و مربوط به زندگی دنیایی مدرن است، برای این است که انسان را در چارچوب تنگ همین دنیا تعریف می‌کند و با مرگ او همه چیز را تمام شده می‌داند، اما شخصا وقتی معتقدم مرگ تازه آغاز یک جهان دیگر است، جهانی که مطابق با تفکر من اصلیتر از این دنیاست، برخوردم با ساحت رمان متفاوت می‌شود. این دنیا مزرعۀ آخرت است. شخصیتی که با این تفکر در دنیا زندگی می‌کند، در اهداف و رفتارش کاملا متفاوت است با شخصیتی که هستی را در همین دنیا خلاصه می‌بیند.

رزمنده‌ای که از مرگ آگاه است و با انتخاب خود راهی جبهه می‌شود و آرزوی شهادت دارد، در سیر و سلوک خود خیلی متفاوت است با سربازی که دلبستۀ این دنیاست و دلش می‌خواهد مراتب وجودی دنیا را تجربه کند. آن یکی با عشق می‌رود، این یکی با نفرت یا اکراه. آن یکی سختی‌ها را به جان می‌خرد و آن را عامل ارتقای جایگاه خود در نزد خداوند می‌داند و این یکی از سختی‌ها به ستوه می‌آید و می‌نالد و خود را نسل سوخته قلمداد می‌کند.

آنچه در این میان مهم است، شیوۀ پرداخت است که چگونه غیب و شهادت را طوری بپردازی که دنیای داستانی به نظر شعار نیاید. چه گونه شخصیت یا شخصیت‌ها را در سیر و سلوکشان بپرورانی که قابل باور باشند و مخاطب با آن‌ها ارتباط دلی برقرار کند و باور کند و بپذیرد. نگاه کسی که با آرزوی شهادت می‌رود، نگاه باطنی و ایمانی است. او غیب را بهتر از شهادت می‌بیند. نسبت به آن معرفت پیدا کرده و برای همین مشتاق رفتن و پیوستن است. نشان دادن این سیر و سلوک البته کار آسانی نیست و چه بسا سخت‌تر از نشان دادن انسانی با رویکردهای دنیایی باشد.

تسنیم: آیا می‌توان این‌طور جمع‌بنید کرد که شما معتقدید که ما نیازمند باز تعریف رمان و نظریه‌پردازی درباره رمان‌نویسی در کشور خودمان هستیم؟

این یک ضرورت است، بخصوص در مورد آثار جنگ. مثلا مدام می‌شنویم که ژانر دفاع مقدس. من در جهت ِطبقه بندی آثار و تفکیک آن از آثار محتوایی دیگر این عنوان را می‌پذیرم، اما آیا این آثار واقعا توانسته‌اند بار معنایی ژانر را در تعریف دقیق آن به خود بپذیرند؟ ادبیات آمریکای لاتین در رئالیسم جادویی شناخته و تعریف شد. هم فرهنگش را شناساند هم شاخۀ جادویی را به شاخه‌های رئالیسم اضافه کرد.

اگر قضیه جدی است که هست، حداقل برای داستان نویسان، باید خودمان را در این قالب‌ها باز تعریف کنیم. من می‌گویم قالب رمان قابلیت پذیرش هر نوع محتوایی را دارد، در عین حال معتقدم محتوا می‌تواند قالب را همسو با اهداف خودش متحول کند. یک زمانی نیما قالب شعری مسلط را به هم ریخت با این اعتقاد که قالب‌های کهن دیگر پاسخگوی این زمان نیستند و قوافی دست و پا گیرند و مانع از پرش تخیل می‌شوند.

باتحولی که نیما به وجود آورد، انواع شعرهای سپید و حجم و آزاد تحت بستری که نیما ایجاد کرده بود، به وجود آمد و بعد از یک بلبشوی شعری، اتفاقی که افتاد، این بود که آن نظمی که خود را به عنوان یک قالب کلیشه‌ای بر شعر تحمیل می‌کرد، از میان برداشته شد و اتفاقا قالب‌های پیشین هم در این فضای به وجود آمده خود را بازسازی کردند.

به نظرم تا نسلی که جنگیده و نسلی که پا به پای آن‌ها شعر سروده و داستان نوشته، هنوز زنده و سر پا هستند، مبانی ژانرِ موسوم به دفاع مقدس باید سر و سامان پیدا کند، وگرنه... انشاالله که بشود...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران