اما اکنون صندوق بینآلمللی پول پیشبینی کرده است در سال 2015 چهار اقتصاد اول جهان اعضای گروهی هستند که بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) نام دارد. چین جای آمریکا را در صدر جدول خواهد گرفت. شاید این اتفاق همین الان محقق شده باشد؛ آمارهای اقتصادی از واقعیتهای اقتصاد همواره عقبتر هستند.
ایتالیا، کشور بیمار اروپا، از فهرست 10 اقتصاد برتر جهان خارج شده است و انگلیس نیز به زحمت خود را حفظ کرده است؛ گرچه لندن همچنان به عنوان نیروی محرکه اقتصاد اروپا معرفی میشود. اما این را تنها انگلیسیها باور میکنند. انگلیس به ستاره در حال افول تبدیل شده است؛ فرانسه به عضو عقیم و ناتوان این اتحادیه بدل شده است که از چاه بحران به چاله رویدادهای ناگوار - سیاسی و اقتصادی - دیگر در حال تغییر وضعیت است.
البته شاید الان برای نوشتن از سقوط آمریکا زود باشد. این "امپراطوری" هنوز به پایان راه نرسیده اما خورشید آسمانش در حال غروب است. شاید خود آمریکا چندان مقصر بوجود آمدن این شرایط نباشد و بیشتر بار آن بر دوش متحدان سنتی آن است که یکی پس از دیگری دچار افول شدند.
در حقیقت، تنها متحدان آمریکا که تاحدودی توانستهاند موقعیت خود را حفظ کنند آلمان و ژاپن هستند که این دو نیز بازیگران جدی نظامی محسوب نمیشوند. این انگلیس و فرانسه بودند که سالها هزینه نظامیگری [آمریکا] را پرداخت کردهاند. در واقع، آلمان چندان اشتیاقی به همراهی با آمریکا ندارد چرا که بخش عمدهای از سیاستمداران برلین نسبت به قدرت آمریکا دچار تردید شدهاند. بسیاری از افسران اطلاعاتی آلمان بر این باورند که مسکو متحد طبیعی آنهاست نه واشنگتن.
افزایش اهمیت گروه بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) و دیگر اقتصادهای نوظهور، تأثیر زیادی بر بازار مصرف جهان، تجارت و سرمایهگذاری جهانی داشته است. صندوق بینالمللی پول پیشبینی کرده است تا سال 2020 روسیه، آلمان را و هند، ژاپن را در دارا بودن سهم بیشتری از اقتصاد جهان پشت سر خواهند گذاشت. این صندوق همچنین پیشبینی کرده است سهم آمریکا در اقتصاد جهانی از 23.7 درصد در سال 2000، در سال 2020 به 16 درصد کاهش پیدا کند. در سال 1960 آمریکا 38.7 درصد از اقتصاد جهانی را در اختیار داشت، در حالی که چین در سال 1987 تنها 1.6 درصد در اقتصاد جهان سهم داشت. اما تا پایان این دهه، سهم چین به 20 درصد خواهد رسید.
اهمیت ثبات سخنرانی پوتین در باشگاه والدایی- و انتقاد از آمریکا و غرب به دلیل بیثبات ساختن جهان - تنها تیری در تاریکی نبود. بلکه فهم دقیقی از شرایط کنونی موازنه در جهان و مسیر پیشرو در سالهای آتی است. هژمونی آمریکا بر این واقعیت بنا نهاده شده بود که - همراه با متحدانش - همزمان با کنترل تجارت جهانی، چماق نظامیگری را نیز افراشته نگه دارند. اما این روش دیگر به تاریخ پیوسته است.
رسانههای غربی هم به جای اینکه به دغدغه پوتین و موضوع صحبتهای وی بپردازند، به انتقاد از شخص وی مشغول شدند و در سرمقالههایشان صحبتهای او را "زخم زبان" به غرب خواندند و گفتند که تمرکز پوتین در صحبتهایش تنها بر سیاست خارجی آمریکا بوده که به عقیده او ضدروسیه است. این برداشت از سخنان پوتین منحرف شدن از اصل موضوع است.
پوتین نگران ثبات و پیشبینیپذیری - جامعه جهانی - است که در واقع آنتیتز لیبرالیسم غربی مدرن است. غرب معمولا درباره پوتین دچار سوءتفاهم است. مخاطب سخنرانیهای عمومی وی بیشتر جامعه داخلی روسیه است تا مخاطبان بینالمللی؛ لحن او بیش از اینکه تهاجمی باشد، متعصبانه است. پوتین استاد جودو است و حرکاتش حساب شده و برای گیج کردن و به اشتباه انداختن حریف. فحوای کلام او تعامل است نه انزوا.
رئیسجمهور روسیه کشورش را بخشی از آلترناتیوهای بینالمللی میداند که با دیگر کشورهای عضو بریکس، هرجایی که ممکن باشد در برابر اقدامات خصمانه آمریکا ایستادگی خواهند کرد. به اعتقاد پوتین این راه ثبات جهان است. رهبران کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی این موضوع را درک نکردهاند که برتری و استیلایی که آنها طی 20 سال گذشته داشتند، بسرعت در حال تغییر است.
اما نوع واکنش آمریکا به این تغییرات حیاتی است. واشنگتن در حال حاضر با سیاستی کودکانه با تکیه بر آژانس امنیت ملی، جاسوسها، دولت در سایه و ولخرجیهای نظامی سیاستهایش را پیش میبرد و همواره به یک "پسر بد" برای پیشبرد سیاستهای خود نیاز دارد. طی یک دهه، از بن لادن و صدام حسین به روسیههراسی رسیده است. اگر جامعه نخبه آمریکا این رفتار را ادامه دهند، گذار به جهان چند قطبی صلحآمیز نخواهد بود. این نگرانی وجود دارد و برگرفته از واقعیت است.
منبع:http://rt.com/op-edge/201563-time-new-world-order
http://rt.com/news/198924-putin-valdai-speech-president