در میانه جنگ و اضطراب، به عنوان سفیر هند در کابل مسئولیت را پذیرفتم
خبرگزاری تسنیم: در میان این جنگ و اضطراب، عدم ثبات و درگیریهای نظامی، در ۱۷ ژانویه ۱۹۸۳ به عنوان سفیر هند در کابل مسئولیّت پذیرفتم.طیّ سه سال و نیم اقامتم در افغانستان یک خاطرات روزانه/هفتگی سیاسی تهیّه کردم.
خبرگزاری تسنیم : افغانستان سرزمین ظاهرا شناختهشده و در عین حال پر از ابهامی در مرزهای شرقی سرزمینی ایران، تاریخ پرپیچوخم، ملتهب و در عین حال پر از سوالی برای تمام جهان است.
جنگ با شوروی، حضور جنگجویان مجاهد، ظهور طالبان، حمله آمریکا و... اتفاقات بزرگی برای نیم قرن تاریخ سرزمینی با مردمان پیچیده در قلب غرب آسیاست.حوادثی که هر کدام به تنهایی میتوانند سرنوشت یک کشور را برای قرنها تحتتاثیر قرار دهد.اما این تاریخ پیچیده، پرمساله و پرداستان بیش از همه برای خود مردمان سختکوش افغانستانی پوشیده نگه داشته شده است.اما علاوه بر افغانستانیها، بخش مهمی از تاریخ ایران به تاریخ معاصر افغانستان گره خورده است و خطر ندانستن آنچه در این سالها بر سر افغانستان آمد و نداشتن یک نگاه تاریخی به مساله افغانستانی کمکم در حال نمایان شده است.
ج.ان.دیکسیت (J.N.Dixit) ، وزیر خارجه سابق هند از سال 1981 تا سال 1985 به عنوان سفیر هند در افغانستان مشغول به فعالیت میشود.دورهای که اقتدار و سلطه شوروی بر این کشور در حال به پایان رسیدن است و مجاهدین در حال قدرت گرفتن. او در کتابی تحت عنوان «دفترچه خاطراتی از افغانستان» یادداشتهای روزانه خود را از خضور در افغانستان در این دوره حیاتی وتاریخساز منتشر کرده است.
خبرگزاری تسنیم به منظور به وجود آوردن آن دید تاریخی که ذکرش رفت، ترجمه فارسی کتاب خاطرات ج.ان.دیکسیت (J.N.Dixit) ، وزیر خارجه سابق هند پیرامون یکی از ماموریتهای حساس او در کابل افغانستان را منتشر میکند.
سید عبدالحسین رئیسالسادات، رایزن فرهنگی ایران در پاکستان و مسئول خانه فرهنگ ایران در پیشاور این کتاب را ترجمه کرده است و در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است و قرار است به تناوب همه بخشهای کتاب منتشر میشود.
برای ارتباط مستقیم با مترجم میتوانید با این آدرس ایمیل در ارتباط باشید: raeisossadat@gmail.com
بخش اول این کتاب اینجا منتشر شد. مقدمه کتاب هم در اینجا منتشر شد و بخش اول دیباچه کتاب اینجا منتشر شد.این بخش پایانی دیباچه کتاب است. جمعه این هفته بخش ابتدایی فصل اول کتاب منتشر میشود.
دردورهٔ بین سالهای 1963 و 1973 افغانستان پنج نخست وزیر بهنامهای: دکتر [محمد] یوسف [خان] [1965-1963]، آقای [محمدهاشم] میوندوال [1967-1965]، آقای [نوراحمدخان] اعتمادی [1971-1967]، دکتر ظاهر [1972-1971] و آقای محمد موسی شفیق [1973-1972] داشت. طیّ این مدّت ولسی جرگه در حیطهٔ قدرت عناصر محافظهکار بود. آنها به نمایندگان تحصیلکردهٔ جرگه از طبقهٔ متوسط اجازهٔ خطابههای سازنده یا ابراز نظر نمیدادند.
بنابراین جرگه یا مجلس کارش تأثیرگذار نبود. شاه مشاورین مختلفی از میان خویشاوندان، دوستان، عناصر سیاسی ضدّ مجلس و روحانیّون کوتهفکر متعصّب داشت. آنها به او میگفتند احزاب سیاسی ضدّ سلطنتاند، سرسپردهٔ کمونیستها هستند و پادشاهی را سرنگون میکنند. بنابراین اصلاحات قانونی که وی در سال 1963 با امید پایهریزی یک رژیم سلطنتی مبتنی بر قانون اساسی در افغانستان ارائه کرد، در نطفه خفه شد.
سردار محمدداوودخان ابتدا با حمایت گروههای سیاسی شهری و نیمه شهری ظاهرشاه را در یک کودتای نسبتاً بدون خونریزی در هفدهم ژوئیه 1973 سرنگون کرد سپس در افغانستان اعلام جمهوری نمود و روز پس از آن خود را بنیانگذار جمهوریّت، رئیس جمهور و نخست وزیر [ وزیرامورخارجه و وزیردفاع] جمهوری افغانستان نامید. داوود با استفاده از فرصت کودتا کرد، زیرا ظاهرشاه بیستوپنجم ژوئن برای درمان چشمش به انگلستان سفر کرده بود. مشاور و دامادش، سرلشکر عبدالولیخان پیش از او به انگلستان رفته بود. داوود و حامیان ارتشیاش کودتا را قبل از طلوع آفتاب هفدهم ژوئیه بهانجام رساندند. ظاهرشاه اگرچه عمیقاً به دنبال بهبود وضع مردمش بود، لیکن علاقهای به مقاومت نداشت. او بیشتر نگران خونریزی غیر ضروری بود، لذا موافقت کرد به عنوان تبعیدی سیاسی به ایتالیا برود، جایی که هنوز [سال 2000میلادی] دارد زندگی میکند. سردار داوودخان تا سال 1978 به مدّت پنج سال بر کشور حکم راند. او طیّ این پنج سال به تدریج تضمینها و قول و وعدههایی را که به ارتش و گروههای سیاسی داده و بر اساس آنها به قدرت رسیده بود به فراموشی سپرد.
وقتی داوود در سال 1973 قدرت را قبضه کرد، فضایی تلخ و اقتصادی سردرگم بهارث برد. انتخابات مجلس که قرار بود در اوت– سپتامبر 1973 برگزار شود با مشکلاتی روبرو شد زیرا بین دستگاه قضایی و هیأت دولت در مورد نقش دادگاه عالی بعنوان ناظر نگهبان انتخابات مجلس اختلاف نظر بوجود آمده بود. دستگاه قضایی میگفت نظارت بر انتخابات بایستی بوسیلهٔ یک هیأت جدا و مستقل و نه دادگاه عالی انجام شود در حالیکه شعبهٔ اجرایی وچند نفر از خبرگان قانونی فکر میکردند خود دادگاهعالی باید این مسئولیّت را برعهده گیرد. کمیتهٔ مشترکی ازنمایندگان دولت و دادگاهعالی تشکیل شد ولی نتوانستند به جمعبندی مشترکی برسند. بنابراین انتخابات به تعویق افتاد. از طرفی وضعیّت اقتصادی، تلاش برای مدرنیزه کردن کشور، بدهیهای خارجی، دخالت فئودالها و بدنهٔ قدرت سلطنتی و. . . صبرها را لبریز کرد. ارتش و طبقهٔ متوسّط از داوود انتظار داشتند به بازسازی نظام حکومتی با اهداف زیر بپردازد؛
-مجلس انتخابی را کانون ساختار قدرت بسازد.
-تضمین بدهد که بخش اجرایی دولت نمایندگان بیشتری از رسانههای گروهی، مراکزآموزشی و طبقهٔ متوسط را به خدمت بگیرد و همزمان خلع ید خاندان سلطنتی و فئودالهای وابسته از کابینه و پستهای رده بالای دولت در دستور کار قرار گیرد.
-برای اینکه افغانستان از تمایل بیشتر به سوی غرب در سیاستهای خارجی و اقتصادی که ویژگی آخرین سال رژیم ظاهرشاه بود، رهایی یابد؛ باید رابطهٔ متعادلی با شوروی و ایران برقرار شود. از داوود انتظار میرفت ادّعای پشتونستان را زنده نگاه دارد.
اما داوود نتوانست به هیچکدام از اهداف فوق که ازسوی حامیان و کسانی که وی را بجای ظاهرشاه نشانده بودند مطرح شده بود، جامهٔ عمل بپوشد. او نتوانست وضعیّت اقتصادی را بهبود بخشد. او تمایلی نداشت طبق اصولی حرکت کند که حامیان انقلابیاش اعتقاد داشتند در بهبود هویّت افغانی مردم مؤثّر است. جدّیترین اشتباهی که کرد این بود که وقتی موقعیّتش را در سال 76-1975 تحکیم بخشید، افسران نیروهای مسلّح و روشنفکران جنبش خلق و پرچم را از مشارکت در قدرت باز داشت.
از اواسط سال 1976 به بعد جدایی داوود و حامیانی که او را برای رسیدن به قدرت پشتیبانی کرده بودند تقریباً کامل شد. این وضع نهایتاً به کودتای ارتش در سال 1978 انجامید. داوود و اعضای خانوادهاش در زیر زمین قصر سلطنتی در جنوب شهر کابل به قتل رسیدند. حکومت خاندان سلطنتی دُرّانی درافغانستان در سال 1978 با روی کار آمدن ترکی و حزب دموکراتیک خلق افغانستان به پایان رسید.
هدف این دیباچه پرداختن به موضوعات تاریخی با ذکر جزئیّات و تشریح وقایعی که به ورود شوروی به افغانستان برای حمایت از حکومت PDPA، یا آنطور که خود آنرا «انقلاب ثور» مینامیدند، نیست، بلکه تلاش بر این است به تشریح حوادث و تحوّلاتی بپردازیم که منتهی به دخالت نظامی شوروی در اواخر سال 1979 گردید. رژیم ترکی که به قدرت رسید اعتقادات چپ گرایانه متمایل به مرکز داشت. در تمام سالی که ترکی بر افغانستان حکومت کرد روابط کشور با ایران و پاکستان رو به خرابی رفت. ترکی روابط برابر و فاصلهٔ مساوی با شوروی و آمریکا را در سیاست خارجی خویش حفظ نکرد. سیاستهایی اتّخاذ گردید که به گسترش حضور اقتصادی، نظامی و فنّی شوروی در افغانستان میانجامید.
در مقایسه با میانهروی و حرکت آرام که ویژگی رژیم افغانستان از سال 1933 تا 1978 بود، رژیم تصمیم گرفت برنامههای رادیکال سوادآموزی، آموزش زنان، مدرنیزهکردن اقتصاد و بهبود امکانات زیربنایی حمل و نقل و ارتباطات را پیاده کند. رژیم ترکی به سمت ایجاد موسّسههایی از هیأت حاکمه با نمایندگان ویژهای از قبایل و گروههای قومی مختلف تشکیل دهندهٔ ملّت افغان رفت. محدوده و قلمرو پشتونها در سیاست افغانستان زیر سؤال رفت و قرار شد متعادل گردد. همچنین نقش روحانیّون متعصّب در برنامههای جدید مورد چالش قرار گرفت.
دولت اکنون بیشتر به دست کادرهای رو به رشد PDPA، که اکثراً در اتّحادشوروی و اروپای شرقی آموزش دیده بودند، اداره میشد. این عناصر جانشین کارمندان طبقهٔ قدیم شدند و طبقات اخراجشدهٔ قدیمی افغان که توانایی داشتند کشور را به سمت آمریکا و اروپا ترک کردند و دیگران به سمت پاکستان، هند و خلیج [فارس] مهاجرت کردند. آنها که منافعشان را از دست داده بودند با ارتباطهایی که با پاکستان و ایران داشتند (هنوز یک سال تاانقلاب ایران که در سال1979 بوقوع پیوست باقی بود) دیگران را در مورد نتایج احتمالی کودتای ضدّ داوود و انقلاب PDPA به اندیشه واداشتند. حرف سادهٔ مخالفین ترکی این بود که افغانستان، یک کشور غیرمتعهّد مسلمان، به زور تبدیل به یک کشور کمونیستی شده است. همچنین شوروی جاپایی دائمی در افغانستان پیدا خواهد کرد که با منافع آمریکا، پاکستان، ایران و کشورهای خلیج [فارس] در تضادّ است.
گرایش رئیسجمهور داوود به سمت غرب از اواخر سال 1975 موجب خشم شوروی علیه رژیمش شد و به همان نسبت بر ارتباط شوروی و حمایت از PDPA افزوده گردید. بنابراین هنگامی که ارتش افغانستان، که تا حدّ زیادی وابسته به تجهیزات شوروی بود و تعداد کثیری از کادرهایش در شوروی آموزش دیده بودند، کودتایی علیه داوود به راه انداخت، این کودتاازسوی شوروی پشتیبانی شد. PDPA و دولت، حزب کمونیست شوروی و دولت آن کشور را الگوی خود، و سیستم اداری آن را ملاک کار خود قرار دادند. خاندان سلطنتی، طبقات برگزیدهٔ قدیمی و روحانیّون از سیاست جدید کنار گذاشته شدند. این کار فرصتی برای عناصر مذکور بوجود آورد تا چنین استدلال کنند که رژیم ترکی تحت حمایت شوروی است به ضدّیت با سنّتهای افغانستان و هویّت ملّی این کشور برخاسته و مهمّتر از همه احساسات مذهبی و اعتقادات اسلامی مردم افغانستان را جریحهدار کرده است.
ترکی برای کمتر از یک سال بر اریکهٔ قدرت بود. از همان ابتدا نتوانست دولت را اداره کند. مشکل اصلی او متّحد نگاهداشتن PDPA بود، زیرا در نهان بین خلقیهای پشتون و پرچمی-های غیرپشتون که دو جناح PDPA را تشکیل میدادند دشمنی وجود داشت.
اگرچه ترکی تلاش کرد با ایران و پاکستان روابط کاری برقرار کند و حتّی حرکتهایی به سمت آمریکا داشت، ولی ضعف سیاسی داخلی او مانع تحکیم موقعیّتش گردید. او از جناحگرایی داخلی PDPA ضربه خورد و در اواسط سال 1978 به دست حفیظاللهامین به قتل رسید. امین رهبر سیاسی قویتری بود لیکن خشن و فاقد توان لازم برای برطرفکردن شکاف بوجود آمده میان دو جناح درون حزب حاکم بود. همچنین رگههایی از تعصّب قومگرایی پشتون افغانی در شخصیّت او وجود داشت. وی از وابستگی بیحدّ و حصر به شوروی و از نقش دخالت گرانهای که مسکو در سیاست داخلی افغانستان و در ادارهٔ کشور بازی میکرد خشنود نبود. او بیمهابا نسبت به آنان که درون حزب حاکم با وی به مخالفت برمیخاستند، باخشونت برخورد میکرد. امین راه تماس با آمریکاییها و پاکستانیها را گشود تااز حضور سنگین شوروی در افغانستان پس از داوود بکاهد. او با افسرانی که ارتباط نزدیکی با ارتش شوروی و مؤسّسات سیاسی در آن کشور داشتند، برخورد تندی داشت.
ویژگی نیمهٔ دوم سال 1979 خشونت، مُثله کردن و بیثباتی خطرآفرین سیاسی در افغانستان بود.
تمایل امین به غرب در نهان موجب عملیّات آژانسهای اطّلاعاتی پاکستان و آمریکا علیه ارتش شوروی و ارتش افغان گشت. امین مجبور شد رابطهاش را با شوروی قطع کند که قابل پذیرش برای اتّحادشوروی نبود. بنابراین اتّحادشوروی تصمیم گرفت حرکت غیر معمول و تندی انجام دهد و از عناصری از حزب دموکراتیک خلق افغانستان که طرفدار شوروی بودند، حمایت کند.
ورود نیروهای مسلّح شوروی به درون افغانستان 27 دسامبر 1979 آغاز شد. رژیم PDPA مورد حمایت شوروی شب 29 دسامبر کنترل اوضاع را در دست گرفت. این دولت را ببرک کارمل، همپیمان افغانی و مورد اعتماد شوروی رهبری میکرد. امین تسلیم پیشنهادهای شوروی نشد. او کاخ ریاست جمهوری را ترک کرد و خودش را به ساختمان وزارت دفاع در حومهٔ کابل رساند. نظامیان شوروی و افغانی ساختمان را محاصره کردند و او را در یک تبادل آتش سنگین که بین حامیانش ونیروهای مسلّح شوروی درگرفت، کشتند.
رژیم کارمل از دسامبر 1979 تا 89-1988 با حمایت نظامی، سیاسی، اداری و اقتصادی شوروی به مدّت هشت [نه؟] سال و نیم دوام پیدا کرد. دولت جدید به سرپرستی کارمل از تعداد زیادی مشاور روسی در تمام بخشهای دولتی استفاده میکرد. یک نیروی عظیم نظامی شوروی (پیاده نظام، لشکرهای مجهّز و نیروی هوایی) به داخل افغانستان حرکت کردند و مستقیماً وظیفهٔ دفاع و امنیّت کشور را بعهده گرفتند. بخش اداری، اقتصادی و اطّلاعاتی دولت جدید افغانستان نه تنها تحت نفوذ بلکه سیطره و ادارهٔ عناصر شوروی بود. دولت و تمامی امور PDPA تحت سلطه-ی اتّحادشوروی و حزب کمونیست آن کشور بود.
اگرچه حمایت شوروی از رژیم PDPA که از سال 1978 آغاز شد، برای همهٔ کشورهای منطقه و قدرتهای مهمّ به خوبی شناخته شده بود، تهاجم نظامی شوروی به داخل افغانستان آنها را شگفت زده کرد. بعداً مطرح شد که اگر آمریکاییها از طرح شوروی برای ورود نظامی به افغانستان آگاه شده بودند، مطمئنّاً میتوانستند مقاومتی را به سرپرستی امین که با آنها ارتباطهایش را بیشتر کرده بود تشکیل دهند.
در این مقطع ضروریست عکسالعمل هند را نسبت به رویدادهای افغانستان، از سرنگونی داوود تا مرحلهٔ دخالت نظامی شوروی، یادآور شوم. روابط هند با افغانستان طیّ دورهٔ ظاهرشاه همچون دورهٔ بعدی یعنی داوود، عموماً مثبت و دوستانه بود. ولی بایستی بخاطر داشت که نظر ظاهرشاه، عیلرغم توجّه افغانستان به موضوع پشتونستان وغیره، در مورد روابط هند– پاکستان مبهم بود. وی حامی هند در درگیریهایش با پاکستان در سالهای 49-1947، 1965 و 1971 نبود. او در مسئلهٔ کشمیر زبان در دهان میچرخاند و دو پهلو سخن میگفت. روابط با داوود طیّ دورهای که بر سر قدرت بود بهتر بود. هند یک برنامهٔ سنگین و گستردهٔ همکاری فنّی، اقتصادی و اجتماعی را با افغانستان آغاز کرده بود. سرنگونی داوود موجب شگفتی دولت هند شد.
مناسب است یادآوری گردد سفارت هند در افغانستان ارزیابیهای گوناگونی در مورد این حادثه به دولت هند ارائه کرد. درحالیکه مسئول هیأت [سفیر] در آن زمان، «اس. ک. سینگ»، احساس میکرد رژیم داوود پایدار است و پیش بینیها این بود که او با حمایت عمومی درحال تحکیم موقعیّت خویش است، کنسول سیاسی او، ج. دولت سینگ، احتمالاً آگاهتر بنظر میرسید، (با درک قویتری که داشت، تا آن اندازه که من میدانم) و به همین لحاظ توفانی سیاسی را در افغانستان پیش بینی کرد و بدلیل شخصیّت درونی داوود و اختلافاتی که بین او و ارتش افغانستان و PDPA می-دید، گزارش از آیندهٔ نامعلوم افغانستان میداد.
هند با تغییرات رژیم پس از سرنگونی داوود به بهترین وجه کنار آمد. خود هند در پی شکست انتخاباتی خانم ایندیرا گاندی دچار توفان اضطرار و اضطراب بود. مورارجی دسای (Morarji Desai) بر سر کار بود که داوود سرنگون شد.
پس از او، دولت موقّت غیر اجرایی نخستوزیر کاران سینگ بر سر قدرت بود که امین سرنگون شد و یورش نظامی شوروی در افغانستان اتّفاق افتاد. هند موضع رسمی و قدیمی خود را مبنی بر تعامل با هر دولتی در افغانستان که قدرت کامل را به دست گرفته باشد، پیش گرفت. تعهّد و نگرانی هند مردم افغانستان هستند. [اثبات این ادّعا به صفحات بعد موکول میشود! م.] دخالت نظامی شوروی موجب شد هند با شرایطی پیچیده و غیر قابل فرار روبرو شود. یک ابرقدرت بصورت نظامی وارد یک کشور غیرمتعهّد شده و عامل خود را بعنوان رئیس جمهور افغانستان برکرسی نشانده بود. ادّعای قانونی شوروی این بود که «با دعوت رهبری افغانستان» کمک نظامی به این کشور فرستاده است. مطمئنّاً نمایشنامهٔ پرغوغایی در مورد ورود شوروی به افغانستان در دهلی نو روی پرده بود. سفیر شوروی آن زمان یولی ورونتسف (Yuli Vorontsov) دیر وقت شب 27 دسامبر 1979 به مسئول دبیرخانهٔ مشترک اروپای شرقی زنگ زد و به دنبال وقت ملاقات با نخست وزیر کاران سینگ بود. نه کاران سینگ و نه وزیر خارجه سیام ناندان میشرا در دسترس نبودند. نهایتاً دبیرمشترک مربوطه، آرویند دئو، توانست حدود نیمه شب وقت ملاقاتی برای سفیر شوروی با دبیر وزارت خارجه آن زمان آر. دی. ساث (R. D. Sathe) تنظیم کند. ورونتسف منطق دخالت نظامی شوروی در افغانستان را بطور شفاهی به آقای ساث توضیح داده و گفت او از جانب رئیسجمهور برژنف پیامی برای کاران سینگ، نخست وزیر، دارد که مایل است هر چه زودتر تسلیم کند.
تا آنجا که بخاطر میآورم ملاقات فردای آن شب انجام شد. کاران سینگ آخرین روزهای نخست وزیریاش را میگذراند. انتخابات سراسری در جریان بود و تا آخر ژانویه، دولت جدیدی در دهلینو به قدرت میرسید. ورونتسف پیامش را تسلیم کرد و درخواست کرد هند شرایط را درک و از آن پشتیبانی نماید. پاسخ کاران سینگ قاطع و خشک بود، شب قبل دبیر وزارت خارجه نگرانی و تردیدش را در مورد حرکت شوروی تفهیم کرده و گفتگوی ورنتسف را به اطّلاع نخست وزیر رسانده بود. کاران سینگ به سفیر شوروی گفت: دخالت نظامی شوروی غیر قابل پذیرش است بویژه که دخالت علیه یک همسایهٔ نزدیک هند و یک کشور غیرمتعهّد اتّفاق افتاده است. او گفت شوروی باید هرچه زودتر نظامیانش را از افغانستان خارج کند. کاران سینگ گفت هند نظرش را در مسکو و همچنین در سازمان ملل اعلام خواهد کرد. ملاقات خوشایندی برای آقای ورونتسف نبود ولی مضطرب نشد. پاسخ نخست وزیر بجا و درست امّا واقعیّتهای افغانستان چیز دیگری بود. مخالفتها علیه انقلاب PDPA افزایش یافته و از ابتدای سال 1978 اندک اندک جمع شده بود. اوضاع افغانستان پیچیده شده و توطئه علیه حزب حاکم بسیار بود؛ و آنچه که واقعاً جریان داشت چیز دیگری بود.
کاران سینگ به قول خود عمل کرد. دولت هند بیانیّهای صادر کرد و در آن از دخالت شوروی در افغانستان اظهار تأسّف و درخواست کرد نظامیان روسی خارج شوند. نمایندهٔ دائم هند در سازمان ملل، آقای براجش میشرا (Brajesh Mishra) (که اکنون منشی اصلی نخست وزیر است) دستور یافت دیگر هیأتهای سازمان ملل و دبیر کل این سازمان را در مورد پاسخ نخستوزیر کاران سینگ آگاه کند که وی این کار را در نیمهٔ نخست ژانویهٔ 1980 انجام داد.
خانم ایندیرا گاندی برندهٔ انتخابات سراسری شد و قدرت را در سومین هفتهٔ ژانویه 1980 به دست گرفت. در حالیکه او نیز مخالف ورود نظامی شوروی بود با توجّه به امنیّت هند و روابط سیاسی با اتّحادشوروی بنا بر مقتضیات زمان عمل کرد [وجایی برای آن تعهّد ونگرانی دو سه صفحه قبل هند نسبت به مردم افغانستان باقی نماند. م.]. بدون اینکه آشکارا نسبت به اتّحادشوروی انتقاد کند از رهبری انقلاب افغانستان حمایت کرد و از آنها خواست خروج نیروهای شوروی را در یک دورهٔ زمانی تشویق کنند. رویکرد هند نسبت به بحران افغانستان را که طیّ سالهای 80- 1979 پیشرفت کرد میتوان بصورت زیر خلاصه نمود:
1-اولویت هند اطمینان یافتن از تداوم روابط بین مردم [؟] دو کشور بود.
2-هند کاملاً معتقد بود تنها اگر جریانات و سیاستهایی را در افغانستان پشتیبانی کند که مردم آن کشور را خوشبخت و دولت افغانستان را پایدار نماید، این جریان میتواند دست یافتنی باشد و مدرنیزه کردن افغانستان برای این هدف ضرورت دارد.
3 -هند هیچ علاقهای به دخالت در امور داخلی افغانستان ندارد و با هر دولت قانونی که قدرت را در دست داشته باشد ارتباط برقرار میکند. در حالیکه هند اساساً از اهداف اعلام شدهٔ انقلاب افغانستان پشتیبانی میکند، مخالف خشونت و نیز ورود نظامی شوروی به افغانستان است.
4-در حالیکه هند بطور علنی با روسیّه مخالفت نکرد و در محافل دیپلماتیک علیه شوروی دخالت ننمود، لیکن ملاحظات جدّی خویش را در مورد مشکلات ورود نظامی شوروی به داخل افغانستان، با تأکید بر اینکه در دراز مدّت این امر میتواند نتیجهای عکس بدهد، ابراز داشت. این موضوع را خانم گاندی در ژانویه 1980 در دهلی به آندری گرومیکو گفته بود. ناراسیمها رائو (که آن زمان وزیر خارجه بود) نیز این را در ژوئن 1980 در مسکو به لئونید برژنف منتقل کرد.
5- موضعگیری هند کاملاً روشن بود. درآن دوره اگر افغانستان تحت حاکمیّت نیروهای افراطی اسلامی و آمریکا قرار میگرفت، در راستای منافع سیاسی و ژئوپلیتیکی هند نبود. این یکی از دلایلی بود که هند علناً با حرکت شوروی مخالفت نکرد. [کدام دوره و کدام نیروی افراطی اسلامی؟ داوود خان؟ حفیظالله امین؟ نورمحمد ترکی؟ یا مجاهدین و طالبان که ده پانزده سال بعد قدرت را در دست گرفتند؟ آمریکا هم که بنابه گفتهٔ خود شما افغانستان را از زمان داوودخان و امین رها کرده بود و بعد از ورود شوروی به فکر چاره افتاد؟ مردم افغانستان چه شدند؟ م.]
6-موضع هند روشن بود که در حالیکه به هیچ عنوان در کشمکشی که بر سر مسائل جاری در افغانستان درگرفته است شرکت نخواهد کرد، به همکاری دوجانبه با آن کشور در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، برقـآبی و بهداشتی ادامه خواهد داد.
این جهتگیریهای سیاسی را خانم گاندی کاملاً روشن به کارمل و به شاهمحمددوست وزیر خارجهٔ افغانستان اعلام کرد.
سیاست خارجی هند با مشکل به هم نزدیک کردن مواضع مختلف و متضادّ هم مواجه بود. حضور انبوه نظامی شوروی در همسایگی هند رویدادی استراتژیکی نبود که خوشایند ما باشد. حضور شوروی بطور طبیعی پاسخ آمریکاییها و چینیها را در پی داشت و این به معنی ایجاد تنش در مرزهای هند بود. از طرف دیگر هند نمیتوانست قاطعانه از اتّحادشوروی انتقاد کند زیرا در زمینهٔ تجهیزات مهمّ دفاعی و بخش عمدهای از نیازمندیهای نفتی و فنّی خود به شوروی وابسته بود. بعلاوه هند میدانست حضور نظامی شوروی یعنی گسترش نیروهای مسلمان افراطی که منطقه راتحت تأثیر قرار میدادند. [وبه همین دلیل تا آخرین رمق رژیم کارمل برای شما شورشی باقی ماندند!؟]
دخالت نظامی در یک کشور غیرمتعهّد هم بایستی مورد سؤال قرار میگرفت ولی همزمان هند باید به مقاومت مورد پشتیبانی همه جانبهٔ آمریکا علیه انقلاب افغانستان پاسخ میداد، که انگیزههای خود را داشت بدون اینکه در فکر رفاه مردم باشد. [نکتهای که تا پایان کتاب برای من هضم ناشده باقی ماند کاربرد اصطلاح انقلاب از سوی آقای دیکسیت برای افغانستان و کودتاهایی است که بویژه پس از داوود در آن کشور صورت گرفت. چرا اینها انقلاب هستند و مثلاً روی کارآمدن آقای ضیاءالحق یاآقای مشرّف یا... که کم هم نیستند، انقلاب به حساب نمیآیند؟ آنچه مردم ایران انجام دادند چه نامی میتواند داشته باشد اگر کودتای آقایان امین و ترکی و کارمل، آنهم با حضور فیزیکی و مستقیم سربازان و افسران یک کشور بیگانه و با حدّاقل نود درصد تلاش آنها، نام انقلاب به خود بگیرد؟ و این توجیه آخر که چه توجیه موجّهی است برای هند که خود دویست سال مستقیم طعم حضور بیگانگان را چشید. م.]
این بحران و بلاتکلیفی سیاست خارجی هند از جمله خود را در تغییر نمایندهٔ دائم هند درسازمان ملل یعنی آقای براجش میشرا (Brajesh Mishra) که بوسیلهٔ خانم گاندی صورت گرفت، نشان داد. وی پس از اینکه خانم گاندی به قدرت رسید برای پارهای مشورتها به دهلی آمد. او بر این اعتقاد بود که نیازی ندارد نظر اساسی هند که کاران سینگ بطور واضح اعلان کرده بود تغییر کند زیرا ممکن بود بر اعتبار هند و روحیّهٔ بالایی که در اینگونه موارد از خود نشان میداده تأثیر منفی بگذارد. پس از اینکه به سازمان ملل بازگشت دولت هند بیانیّهای برای او ارسال کرد و از وی خواست آنرا در نخستین نشست عمومی مربوط [به اوضاع افغانستان] مطرح نماید. این نظر همان بود که درنخستین بیانیّهٔ دولت هند [پس از به قدرت رسیدن خانم گاندی] صادر شده بود و گفته میشد طرّاح آن آقای جی. پارثاسارتی، مشاور طرّاحی سیاستگذاری نخست وزیر و آقای تی. ان. کائول (T. N. Kaul) وزیر خارجهٔ سابق بودند و بطور کامل از ورود شوروی [به افغانستان] حمایت میکرد. براجش میشرا اندرز داد که این اعلام سیاست بایستی آنگونه اصلاح گردد که تناقض علنی بین اعلام موضع اصلی هند و تغییر سیاست خانم گاندی چندان زیاد آشکار نشود. او برکنار شد. از میشرا انتظار داشتند خود را هماهنگ کرده و استدلال کند دخالت نظامی شوروی نتیجهٔ حرکات براندازی خارجی انقلاب افغانستان واز اینگونه استدلالهاست. براجش میشرا کارمندی بود که همه او را بخاطر شجاعت در ابراز فکر و عقیده میشناختند و اگرچه بیانیّه را همانگونه که از او خواسته بودند ارائه کرد، مخالفتش را نیز [به دولت هند] اعلام نمود. نتیجه این شد که خانم گاندی تصمیم گرفت ان. کریشنان را بعنوان نمایندهٔ دائمی در سازمان ملل منصوب کند. از میشرا خواستند مقام دیگری بپذیرد که رد کرد. وی بعنوان نمایندهٔ ویژهٔ دبیرکلّ سازمان ملل در نامیبیا به سازمان ملل پیوست و در همین مقام هم بازنشسته شد. او پس از سال 1980 هیچگاه وارد جریان اصلی سیاست هند نشد. موضعگیری سیاسی هند که در بالا به طور خلاصه آمد حرکت روی طنابی بود که کشور ما برگزیده بود. راهی که هند با آگاهی کامل آنرا انتخاب کرده و میدانست هم از سوی مردم هند و هم جامعهٔ جهانی مورد انتقاد واقع خواهد شد.
قابل ذکر است که انقلاب افغانستان در سال 1978 و بویژه ورود نظامی شوروی زمانی به وقوع پیوست که جهان اسلام در جوش و خروش و در مرحلهٔ آغازین حرکتهای افراطی بود. از دههٔ 1970 به بعد جنبشهای بنیادگرایان اسلامی در بیشتر کشورهای مسلمان از الجزایر گرفته تا ایران و خلیج [فارس] گسترش یافته و قدرت را بدست میگرفتند. انقلاب افغانستان درست چند ماهی پیش از سرنگونی شاه ایران به دست امام خمینی اتّفاق افتاد. پیروزی رهبران مذهبی ایران روشنی بخش خیزش جهاد اسلامی و اعلام انزجار علیه ساختار قدرت حاکمان کشورهای مسلمان در منطقه بود. مسلمانان تندرو عملاً دست به تحریکهای خشونت بار در این کشورها زدند. گروهی شورشی از مسلمانان تندور که مسجد الحرام در مکّه (کعبه) را به رهبری فرماندهٔ گارد ملّی سعودی بنام جهیمن بن سیفالعتبی به تصرّف درآورد نمود بارز این حرکتهای جهادی بود. نیروهای اسلام-گرا که درحال گسترش بودند، حملهٔ شوروی به افغانستان را یک چالش سیاسی و مذهبی میدیدند و ورود شوروی را اشغال یک کشور اسلامی بوسیلهٔ غیر مسلمانان، پس از جنگ دوم جهانی، به حساب میآوردند. در پی آن وزرای خارجهٔ سازمان کنفرانس اسلامی (O. I. C) یک ماه پس از حملهٔ شوروی به افغانستان در تاریخ 27 ژانویه 1980 اتّحادشوروی را مورد سرزنش قرار داده و خروج فوری نظامیان این کشور را خواستار شدند. اکثر کشورهای اسلامی معتقد بودند اتّحادشوروی از حرکتهای سیاسی چپگرای کشورهای اسلامی حمایت وآنها را تشویق میکند. آمریکا و دموکراسیهای غربی همراه با شیخنشینها و سلطنت نشینهای خلیج [فارس] نفوذ شوروی در افغانستان را به عنوان تهدیدی عمده برای خطوط دریایی و راههای تجاری بین آسیا و اروپا و آمریکای شمالی میدیدند. حضور شوروی در افغانستان امنیّت حضور سیاسی- نظامی غرب در خلیج [فارس] را در معرض تهدید قرار داده بود. همچنین نگرانی جدّی در مورد امنیّت و استخراج نفت و دیگر منابع انرژی در خلیج [فارس]، که پس از جنگ جهانی اوّل دول غربی کنترل شدیدی بر آن داشتند، وجود داشت.
شکست آمریکا در پیشگیری از وقوع انقلاب ایران و شکست جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا در نجات کارمندان سفارت این کشور در تهران، آمریکا را واداشت اعتبارش را درهمپیمان-های مسلمانش در جنوب آسیا و خلیج [فارس] بازسازی کند. اواسط سال 1980 طرحهای مشترکی تنظیم شد و عملیّات علیه نیروهای شوروی و دولت کارمل در افغانستان آغاز گردید. با ورود نیروهای شوروی حدود دو و نیم تا سه میلیون آوارهٔ افغانی به پاکستان فرار کردند. این عدّه زمینه-ی مساعدی برای جذب نیروهای تازه نفس جهت مقاومت در افغانستان فراهم کردند. عربستان سعودی، لیبی، مصر و پاکستان دست در دست هم دادند تا رژیم کارمل را سرنگون کنند و بر اتّحادشوروی فشار بیاورند نظامیانش را خارج کند. ضیاءالحق و ریگان (رؤسای جمهور پاکستان و امریکا) به تفاهم رسیدند مقاومت علیه رژیم کارمل را پشتیبانی و حمایت کنند. اخترعبدالرّحمن و حمیدگل، ژنرالهای پاکستانی، همراه با شاهزاده تُرکیبنفیصل، رئیس اطّلاعات عربستان سعودی، تیم طرّاحی برای مقاومت در برابر اتّحادشوروی را تشکیل دادند. مقاومت فقط از میان افغانها نبود بلکه در پایان سال 1981 حدود دو تا سه هزار تبعهٔ سعودی، مصری، لیبیائی، سودانی و مجاهدین داوطلبی از دیگر کشورهای مسلمان به جنبش مقاومت افغانستان علیه اتّحادشوروی و رژیم کارمل پیوسته بودند.
ایران واز سوی دیگر چین مخالف ورورد شوروی به افغانستان بودند. ایران گمان میکرد افغانستان تحت سلطهٔ شوروی به دنبال سرنگونی انقلاب ایران است. [کاش نویسنده گفته بود براساس کدام موضعگیری ایران به چنین تحلیلی رسیده است. م.] چین تنها نگران حضور شوروی در جنوبیترین نقطههای آسیایی خود بود و آن را تهدیدی سیاسیـ نظامی نسبت به تبّت غربی و استان سین کیانگ خود میدانست. در اواخر سال1 198 اوضاع افغانستان این گونه بود: نظامیان شوروی در تمامی کشور حاکمیّت یافته و در آن مستقر شده بودند. رژیم کارمل کنترل تمامی شهرهای اصلی و شهرکها را در افغانستان از مزارشریف و بدخشان در شمال تا قندهار و هرات و جلالآباد در جنوب به دست گرفته بود. مناطق روستایی شاهد درگیری و جنگهای پراکنده بین نظامیان شوروی و افغانی از یک طرف و گروههای مختلف مجاهدین از سوی دیگر بود. پاکستان حمایت مالی، تسلیحاتی، تجهیزاتی و لجستیکی مجاهدین را در خاک خود در ایالت سرحدّ شمالغربی و بلوچستان بر عهده داشت.
گروههای مقاومت افغانستان یک مجموعهٔ متّحد نبودند. رهبری گروههای اصلی را ربّانی، مجدّدی، سیّاف و گلبدین حکمتیار بر عهده داشتند. پایگاه اصلی تمامی این گروهها در پیشاور، کویته و دیگر شهرهای پاکستان بود. تنها گروهی که درون افغانستان در مقابل شوروی مقاومت میکرد، همان بود که فرماندهی آنرا چریک تاجیک، احمدشاهمسعود بر عهده داشت. او نیروهایش را در درّه-ی پنجشیر مستقر کرده و موجب ترس و وحشت نیروهای مسلّح شوروی و رژیم کارمل شده بود.
در میان این جنگ و اضطراب، عدم ثبات و درگیریهای نظامی، در 17 ژانویه 1983 به عنوان سفیر هند در کابل مسئولیّت پذیرفتم.
طیّ سه سال و نیم اقامتم در افغانستان یک خاطرات روزانه/هفتگی سیاسی تهیّه کردم. صفحاتی که پس از این میآید بازیافت این اطّلاعات است که نگاهی به درون رویدادهای افغانستان دارد و سیاستهای هند در قبال افغانستان را مقارن با آن رویدادها ارائه میکند.
انتهای پیام/