ترکیب‌بند منتشرنشده احمد بابایی در مدح و مرثیه امام حسن(ع)

ترکیب‌بند منتشرنشده احمد بابایی در مدح و مرثیه امام حسن(ع)

خبرگزاری تسنیم: هشت بند از ترکیب‌بند بلند احمد بابایی، در مدح و مرثیه حضرت امام حسن مجتبی(ع) با مطلع «دیگر نمی‌شود به دلیل، اعتماد کرد/ آری، دلیل، غصه‌ی کم را زیاد کرد» منتشر شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، احمد بابایی از پدیده‌های شعر آئینی نوین به شمار می‌رود که تا چند سال پیش کمتر کسی او و شعرش را می‌شناخت؛ حتی کتاب شعر او علاوه بر اصرار دوستانش برای انتشار، مجوز نیافت و هنوز هم که هنوز است کتاب شعری از او در بازار موجود نیست؛ او - در کنار بسیاری دیگر از شاعران آئینی که در هیچ سلک و جریانی نمی‌گنجند - ناباورانه به این اعتقاد رسیده که انتشار کتاب در فضای کنونی نه تنها اهمیتی ندارد، بلکه با سوء تفاهم مواجه خواهد شد.

بابایی معتقد است مقاومتی بی‌وجه، غیرهنری و البته سیاسی‌ای در برابر جریان اخیر شعر آئینی صورت می‌گیرد که با هیچ مبنای علمی و هنری نمی‌توان آن را توجیه کرد. او صراحتا می‌گوید:

«به نظر اشتباه فاحشی است که در تحلیل مسائل مبتلابه جریان نوین شعر آئینی، بنای تحلیل ما «قالب» باشد! این به نظرم تحلیل را به شدت ناقص خواهد کرد. قائلم که اصالتاً باید جدی شدن جریانات شعر آئینی (تا  آنجا که بتوان ادعای ظهور یک سبک ادبی داشت) را با جدی شدن موضوعات، متناسب دانست. به عبارتی ما باید برای تحلیل جریان نو شعر آئینی به جای اصالت دادن به «قالب» متوجه محوریت «موضوعات» باشیم. زیرشاخه‌های شعر آئینی دیگر مثل سابق نیست. نگاه کنید: شعر پندی، اخلاقی، مناجاتی، حدیث نفس، شعر عاشورایی (با دهها زیر شاخه موضوعی)، شعر علوی و تبرایی و مهدوی و فاطمی و عدالت‌گرا و موعودگرا و ... یا تقسیم‌بندی‌هایی که از جهت مخاطب اشعار وجود دارد: شعرهای جشنواره‌ای و هیئتی و ملی-مردمی و... با توجه به شئون علمی تحقق یک دوره ادبی و خلق یک سبک تازه و طرز نو، معتقدم که جریان نوین شعر آئینی و مذهبی، هم در قالب و هم در فرم سخت افزاری و هم در موضوعات و مفاهیم و روح ادبی و ظرفیتهای نرم افزاری و... دچار تنگ چشمی بیماری در فضاهای متحجر و فسیل شده است و باید دانست که این مقاومت در برابر شعر آئینی، از جنس ادبیات نیست. غالباً سیاسی یا غیردینی و گاهی از سر منفعت‌طلبی مالی است».

با این‌حال بابایی و دوستان شاعرش همچنان به اهمیت، قوت و تاثیرگذاری کار هنری و ادبی اعتقاد دارند و با قاطعیت در راه خلق آثار کیفی گام برمی‌دارند؛ تا جایی که امروز او به یکی از چهره‌های شناخته شده و تاثیرگذار جریان اخیر شعر آئینی تبدیل شده است؛ زبان ادبی شیوا، مدح‌محور، باریک‌بینی در بیان، تسلط بر تاریخ زندگی ائمه اطهار(ع) و بیان هنری و بدیع دقایق زندگی آن بزرگواران، خلق بازی‌های نو زبانی و... از ویژگی‌های قابل تشخیص اشعار او است. بابایی معتقد است:

«امروزه شعر آئینی، اراده به تغییر فضاهای کهنه و مندرس قالب‌ها و فرم‌های قدیمی را دارد».

این شاعر توانای آئینی در آستانه شهادت سبط اکبر پیامبر(ص)، امام حسن مجتبی(ع) بخشی از ترکیب‌بند بلندش را که در مدح و مرثیه آن حضرت سروده شده، برای انتشار به خبرگزاری تسنیم سپرده که آن را برای نخستین بار در اینجا می‌خوانید:

حسن جان علیه السلام

(بند اول)
دیگر نمی‌شود به دلیل، اعتماد کرد
آری، دلیل، غصه‌ی کم را زیاد کرد

دلتتنگی‌ام به درد هیاهو نمی‌خورَد
دل، بی‌دلیل، از شب میخانه یاد کرد

چون بابِ طبعِ او شده بودیم در ازل
ما را مرید حضرت باب‌المراد کرد

چشمش به آب داد شب قدر را و بعد
آه مرا به دور حرم، گردباد کرد

هرچند چشم شور و حسودِ سقیفه باز
بازار عشق بازی ما را کساد کرد

آقا کریم و دلبر و مهمان‌نواز بود
پشت در بقیع، دلِ خسته شاد کرد

گفتم برای بیعت با عشق آمدم
جود حسن(ع) به دست گدا اعتماد کرد

آری طلب نکرده مرا اشک تازه داد
اینگونه‌ام غریق به آب مراد کرد

مردم! وضو به خونِ دل چاکمان کنید
در سایه‌ی عبور حسن(ع) خاک‌مان کنید

(بند دوم)
بگذار پا به پای دلم دربه‌در شوم
چون عمرِ رفته آب روَم، مختصر شوم!

مهمان روضه‌های خودت کن به کوچه‌ها
شاید کمی ز درد دلت باخبر شوم

آب از سرم گذشته، رخت را نشان بده
بگذار از نگاه تو دیوانه‌تر شوم

من روزِ نو شدم که دهی روزیِ نویی!
من شب شدم که در پی زلفِ تو سر شوم!

تو باز کرده‌ای در و من بغض کرده‌ام
جَلدَت شدم که بهر تو بی‌بال و پر شوم

آئینه‌ی شکسته‌ام اما به چشم خلق
از بس تو را نشان دهم اهل نظر شوم

قانون عشق با همه جا فرق می‌کند
من گشته‌ام گدای تو تا معتبر شوم

در آینه، تو قاسمی و قاسمت، حسن(ع)!
در حیرتم فدای پدر یا پسر شوم

من کشته مُرده‌ی نمکِ سفره‌ی توام
شورِ «حسین(ع)» سر بده، شوریده‌سر شوم

ای بی‌وطن حسین(ع)، غریبِ وطن حسن(ع)
طعم حسین بر لب ما شد حسن، حسن

(بند سوم)
آهی کشید آهن و در روضه، آب شد
«یالیتنا» به قبر غریبش «تراب» شد

خورشید بودنش نظرم را گرفته بود
دستی کشید بر جگرمن کباب شد

چشم حسود، دور و برش دیده‌ام زیاد
ای خوش به حال آنکه به رویش نقاب شد

بگذر ز آتشی که درِ خانه را گرفت
رحم است سنّتی که در این خانه باب شد

کورم ولی به آینه‌ها رو می‌آورم!
شکرخدا که قبله‌ی من آفتاب شد

با دست خالی آمدم، آئینه رخ نمود!
دیدم دعای اهل نظر مستجاب شد

مشتی خیال، مستی خود شرح می‌کنند
یعنی سراب هم به سه نقطه شراب شد!

در سرکتابِ حضرت عیسی نوشته‌اند
باید به خاطر حسن(ع)، اهلِ کتاب شد

از تشتِ پر ز خونِ جگر حرف می‌زدیم
یحیی برای ذبح شدن انتخاب شد

قاسم که گفت قبر حسن(ع)، سینه‌ی من است
در کربلا، بقیع حسن جان، خراب شد

گفتند رحم بر جگرش همسرش نکرد
اینجای روضه، وقت سخن از رباب(س) شد!

گفتم رباب و خیرِ سرَم گریه می‌کنم
بر آب خوردنِ پسرم گریه می‌کنم

(بند چهارم)
قرآن که گشته است غزلخوانِ مجتبی(ع)
یک شرح کامل است به دیوانِ مجتبی(ع)

دست خداست آنکه کند بین معرکه
تشبیه ذوالفقار به مژگان مجتبی(ع)

رزق کریم می‌طلبی، کربلا بیا
قاسم گشوده سفره‌ی احسانِ مجتبی(ع)

بسته نمی‌شود به طناب عذاب‌ها
پایی که وا شود به خیابان مجتبی(ع)

آب فرات و گندم ری، استعاره‌اند
از آنچه داشت در دلِ خود، نانِ مجتبی(ع)

برگشت در مدینه و زینب(س) به ناله گفت:
ذبح عظیم ما شده قربانِ مجتبی(ع)

ذبح عظیم کرب و بلا گفت: خواهرم!
شب‌های جمعه، جانِ تو و جانِ مجتبی(ع)

شب‌های جمعه، زینب کبری(س)، بقیع بود
سر می‌گذاشت بر روی دامانِ مجتبی(ع)

عمری ست جای مادر سادات، زینبش
شانه زند به موی پریشانِ مجتبی(ع)

این مجتباست نور دو چشمانِ مادرش
این زینب(ع) است نور دو چشمانِ مجتبی(ع)

دست حسین(ع) بر دل خواهر امید داد،
نوبت رسد دوباره به دستانِ مجتبی(ع)

زینب(س)، سرِ مزار حسن(ع) می‌گرفت دم:
عباس(ع) هم فدای «تو» گردد حسین(ع)، هم!

(بند پنجم)
بی‌فایده ست هر چه بدوزم نگاه را
پوشانده است نور حسن(ع)، مهر و ماه را

چشم سپید و تشنه من رو به قبله ماند
پس کی گسیل می‌کند ابرِ سیاه را؟

من خواندمش خدا و تجلّیِ تازه کرد
تنها کریم، مزد دهد اشتباه را

دستم به دامنت نرسد بسکه های و هو ست
بند آورَد همیشه جمالِ تو راه را

حیدر به سوزنِ مژه‌ی شب شکارِ تو
می‌دوخت بر زمین، سر و پای سپاه را

از یورش تو سر، به هوا تاب می‌خورَد!
آن‌سان که گردباد پرانَد کلاه را

از سایه جمال تو آنجا که گفتگو ست
یوسف مگر که جلوه کند چشم چاه را

جا می‌شوند در حرمت هر چه سوخته است
خورشید خواهد از سرِ قبرت پناه را

از من مخواه روضه بخوانم، نمی‌شود!
از کودکت بگیر خبر، قتلگاه را

غیرت به خرج داد و عمو را رها نکرد
سُمّ ستور با تنِ طفلت چه‌ها نکرد

(بند ششم)
احساس می‌کند ز ملائک، سبک‌تر است
هر واعظی به مدح حسن(ع) روی منبر است

گر چه برادرش پدرِ نُه امام بود
او بهرِ ده امامِ پس از خویش، «حیدر» است

برزخ نگو! که فاصله‌ی بینِ روضه‌ها ست
روضه نگو! که نافله‌ی بینِ محشر است

یُمنِ قدوم اوست که مهمانِ روضه‌ایم
«روزی، مُقدّر است» که چشمان‌مان تر است

گفتم بهشت، در به درِ حُسن مجتباست
دیدم جحیم نیز گدای همین در است

شک نیست حیدری‌تر از ابروت، تیغ نیست
آتش‌بسِ تو یک تنه صد فتح خیبر است!

اعجازِ صلح توست که با پنبه سر بُرید!
مکر خدا اشاره به شمشیر دلبر است

زانو زدند اهل جمل در مقابلت
یعنی جمال تو به جلالت برابر است

از شرم، دم نمی‌زنم اما قبول کن
شیرینی نگاه تو از شیرِ مادر است

اینکه سرِ مزار حسن(ع)، آب می‌شویم
تکلیف ما و روشنی چشم کوثر است

در حال احتضار به زینب اشاره کرد
گریه مکن که سایه‌ی عباس بر سر است

در این کنایه، روضه‌ی مکشوفه را ببین
عباس! سر به نیزه بیا کوفه را ببین

(بند هفتم)
چون عطرِ یاس، قبر حسن(ع)، بار عامِ ماست
هرجا که هست «فاطمه(س)»، بیت‌الحرامِ ماست

سنگ ملامت، آینگی را نمی‌کُشد
این دلشکستگی، به نظر احترام ماست

در سجده‌ها به وجه حسن فکر می‌کنیم
این اوّلین نتیجه‌ی شُرب مدام ماست!

ما خاکِ زیر پایِ غلامِ حسن(ع) شدیم
پس بی‌دلیل نیست دوعالم غلام ماست

عینِ همیشه، پیشقدم در سلام، اوست!
عینی‌تر از فریضه، جوابِ سلام ماست

همراهِ کعبه ، نیّت‌مان می‌کند طواف
دورِ خدای کعبه که روحِ امامِ ماست

ما با هزار و یک سند، اثبات می‌کنیم
هر جوشنی به نامِ حسن شد به کام ماست

خورشید بر مزارِ حسن آه می‌کشد
او نایبُ‌الزّیاره‌ی صبرِ تمامِ ماست

خوبانِ شیعه دل ز خداوند می‌بَرَند
دل بردن از فرشته که کار عوام ماست

دست کریم و چشم گدا هر دو شُهره‌اند
هرجا کرامتی شده باشد به نامِ ماست

در باب جرئیل، زمین خورد مادرش
این ردّ خونِ کیست که در زیرِ گام ماست؟

بُغض اینقَدَر مکن! نفَست را مجال رفت
تقصیرِ «تو» نبود که «مادر» ز حال رفت

(بند هشتم)
پُر کرد بسکه چشمِ رجا دستِ بیم را
ناز گدا به خنده کشانَد کریم را

بِسمِ الَّله از «نجف» زد و رحمان، «مدینه» شد
«کرب و بلا»ست ترجمه، لفظِ رحیم را

«کوثر» به ناقه‌ای ز تجمّل نشسته است
بگذار بر جمل بنشیند «عقیم» را

ما بی‌ضریح هم به حسن وصل می‌شویم
مفتی بگو سیاه کند بختِ سیم را

اصلاً عجیب نیست به دیوار و در خورَد
دیوانه کرده عطر مزارت نسیم را

اهلِ اشاره از «اَرِنی» حرف می‌زدند
دیدند پابرهنه به یثرب، کلیم را

آتش گرفتم از غمت اما به قول تو
خاموش می‌کند نمِ اشکی جحیم را

ما زائرِ حسین(ع) و حسن(ع)، توامان شدیم!
شب‌های جمعه، حضرت عبدالعظیم(ع) را...

انتهای پیام/

 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران