به گزارش خبرگزاری تسنیم، اولین ساختۀ بلند سینمایی صفی یزدانیان، دربارۀ زنی به نام گُلی است که بعد از بیست سال زندگی در فرانسه تصمیم میگیرد به ایران بیاید و به زادگاه خود در شهر رشت سفر کند.

صفی یزدانیان نویسنده و کارگردان این فیلم علاوه بر سابقۀ نویسندگی و ترجمه در زمینۀ سینما، فیلمهای مستند در جستوجوی شهرزاد و نفس و فیلمهای کوتاه آنتراکت و قایقهای من و چندین فیلم کوتاه دیگر را ساخته است. او در مورد ایدۀ اولیۀ این فیلم میگوید: «من ایدههای زیادی برای فیلم ساختن ندارم. هیچوقت آن کشوی معروف که میگویند را نداشتهام که ایدههایم روی تکههای کاغذ تویش پراکنده باشد و به سراغش بروم و در مورد فیلمهای نساخته یا آیندهام رؤیا بسازم. از سالهایی که شروع به فیلمسازی مستند و کوتاه و حالا هم سینمایی کردهام، میدانستهام که چه در سرم هست و دوست دارم از چه بسازم و کدام داستان را به فیلم بیاورم یا کدام مکان را. مثلاً همیشه دلم میخواست از بازار ماهیفروشان شهر رشت فیلمی بسازم، که در مستندی به نام نفس ساختم و همیشه دلم میخواست داستان پیدا کردن قایق کوچک چوبیام را بعد از سالهای سال در ذغالچالخانۀ مادریام در رشت بگویم که در فیلم کوتاهی به نام قایقهای من گفتم و همیشه دلم میخواست از کتاب، خود کتاب، فیلم بگیرم و تا جایی که میشود به آن نزدیک بشوم که در فیلمی به اسم صفحه صحاف که اتفاقاً ساختش را سفارش گرفته بودم، و دربارۀ زندگی فردریش لانکامرر که در خیابان حافظ تهران کارگاه صحافی داشت ساخته شد، چنین کردم. نتیجه خوب شد یا بد، نمیدانم. اندک کسانی که این فیلمها و نیز آن یکی را دیدهاند که دربارۀ تبلیغات تلویزیونی در ایران ساخته شد و نامش در جستوجوی شهرزاد بود، باید بگویند. این چند فیلم را که در سطرهای بالا به یاد آوردم، دیدم که این نخستین فیلم بلند من هم چیزی جدا از این فیلمها نیست. در دنیای تو ساعت چند است؟ از هر کدام از اینها که گفتم نشانی دارد.»

یزدانیان در ادامه میگوید: «فیلم هنوز در مراحلی پایانی فنی است و طبعاً چیز زیادی ندارم دربارهاش بگویم. این هم داستانی بود که داشتم و مثل هر نویسندهای با نگاه به خودم و آنچه دوست داشتهام ببینم یا آنچه دوست داشتهام باشم، نوشته شده است. چند فیلمی که اسم بردم خودشان دلیل حضور افراد اصلی سازندۀ در دنیای تو ساعت چند است؟ هستند. همایون پایور فیلمبردار همۀ این فیلمها -جز صفحه صحاف- و چند فیلم دیگرم که نام نبردم، بوده است. لیلا حاتمی راوی در جستوجوی شهرزاد بود و صدایش یکی از شخصیتهای قایقهای من. فردین صاحبالزمانی تدوینگر قایقهای من و در جستوجوی شهرزاد و فیلم کوتاه دیگری به اسم آنتراکت (اجرای چند سطر از دایی وانیا در کافه آنتراکتِ سوخته جمهوری) است. علی مصفا وقتی میخواست فیلم اولش سیمای زنی در دوردست را بسازد، فیلمنامه را داد که من هم بخوانم و من آنقدر در کارش دخالت کردم که اسمم به عنوان همکار فیلمنامهنویس در تیتراژ آن فیلم اضافه شد. مصفا و صاحبالزمانی و من دوازده سال است در دفتری به اسم «رود فیلم» همکار هستیم. گاهی به کار آن دو سرکی کشیدهام، اما آن دو همیشه در کارهای من حضوری قاطع داشتهاند. علی مصفا بازیگر اصلی قایقهای من بود و آخر هم برای ساخته شدن در دنیای تو ساعت چند است؟ همه کار کرد. او بازیگر و مشاور کارگردان و تهیهکنندۀ این فیلم است. پیدا شدن سرمایه و سرمایهگذاران هم کار او بود.»

این فیلمنامهنویس و کارگردان در پایان میگوید: «فیلمی که چنین به شخص من، یا آن کسی که میخواهم باشم، نزدیک است و چنین به یاری نزدیکانم ساخته شده، با این همه، سعیاش این است که در دایرۀ شخصی و همسلیقهها و نزدیکان نماند و خوب جلوه کند و حتی جلوهگری کند. همایون پایور هرچه از دستش برآمد کرد تا رنگ و هوای فیلم آن چیزی بشود که من میخواستم و او دوست داشت. او هفتههای پیش از فیلمبرداری از من میپرسید دوست دارم فیلمم شبیه به چه فیلمی باشد و من هیچوقت به او جواب ندادم، چون خودم هم نمیدانستم. اما او سعی کرد از چیزهایی که من نمیگفتم و نمیدانستم، شاید با تکیه به سالهای سال کار و دوستی حدس بزند و کاری کند و فقط این را میدانم که نتیجه حالا عیناً همان چیزی است که میخواستم باشد. ایرج رامینفر به معنای دقیق کلمه مدیر هنری، و نه فقط طراح لباس و صحنۀ این فیلم بود. او همیشه، هر روز و در هر نما، کنار من بود و تا مرحلۀ تصحیح رنگ کنار همایون پایور و من نشست و هر فریم را با چشمهایش اسکن کرد و از رنگ کوچکترین چیزها، مثلاً ناودانی که اتفاقی وسط حرکت دوربین در کوچهای دیده میشود هم نگذشت. به دوستم کریستف رضاعی گفتم خودم همیشه فیلمهایی را دوست داشتهام که موسیقیشان در ذهنم است و اصلاً با این حرفها که موسیقی باید در فیلم حس نشود یا آمیخته با تصویر باشد و اینها راه نمیآیم. نتیجۀ کار کریستف گونهای از موسیقی فیلم است که خودم از همین حالا، انگار نه که موسیقی فیلم خودم است، از شنیدنش لذت میبرم و شاید گاهی در خیابان که زمزمهاش میکنم یاد فیلمی میافتم که کسی ساخته که همیشه میخواسته چنین جلوه کند، دروغ یا راست.»

علی مصفا، بازیگر و کارگردان فرهیختۀ سینمای ایران به همراه دوستانش (فردین صاحبالزمانی و صفی یزدانیان) این فیلم را در «رود فیلم» تهیه و تولید کردهاند. این بازیگر و تهیهکننده در مورد شکلگیری رود فیلم میگوید: «آشنایی ما سه نفر برمیگردد به دورهای که مستند فریب شعر و فیلم کوتاه همسایه را ساختم. برای صداگذاری این دو فیلم با آقای صاحبالزمانی آشنا شدم و همزمان با آقای یزدانیان هم دوست شدیم. مدتی بعد تصمیم گرفتیم این دفتر را تأسیس کنیم. در سیمای زنی در دوردست [اولین فیلم بلند مصفا] اولین همکاری سهنفرۀ ما شکل گرفت؛ کارگردانیاش را من انجام دادم و صداگذاریاش را آقای صاحبالزمانی، و آقای یزدانیان هم همکار فیلمنامهنویس بودند و راجع به همهچیز مشورت و همکاری داشتیم. بعد به فکر افتادیم خودمان فیلم تولید کنیم که بیشتر در قالب فیلم کوتاه، مستند، تبلیغاتی و مدتی هم به شکل زیرنویس کردن فیلمها بود. همکاری بعدی ما چیزهایی هست که نمیدانی [اولین فیلم بلند صاحبالزمانی] بود که البته در رود فیلم تولید نشد، اما در سرمایهگذاری آن نقش داشتیم و برخی از کارهایش از جمله تدوین آن در این دفتر انجام شد. سالها بود قصد ساخت پلۀ آخر را داشتم که موفق نمیشدم. تصمیم گرفتم تهیهکننده خودم باشم و آن را کاملاً توسط رود فیلم ساختیم. سرانجام فیلم آقای یزدانیان در این دفتر شکل گرفت که ایشان هم سالها دنبال سرمایهگذار بود... تا اینکه امکانی فراهم شد و آقای احدزاده به عنوان سرمایهگذار به پروژه پیوستند، البته با همراهی چند نفر از دوستان دیگر و خودمان. در این فیلم هم مثل پلۀ آخر سرمایه و حمایت دولتی نداشتیم. البته بعداً حمایتی از پلۀ آخر شد، اما تولیدش کاملاً مستقل بود. این فیلم هم کاملاً مستقل و در دفتر رود فیلم تولید شده است، اما هزینۀ تولید آن به نسبت پلۀ آخر بیشتر بود، از این جهت که پلۀ آخر تا حدودی یک تولید خانگی بود و بعضی لوکیشنها را خودمان تهیه کردیم. اما در دنیای تو ساعت چند است؟ در رشت و با عوامل حرفهای مثل آقای رامینفر و... ساخته شد.»

مصفا در کارنامهاش به عنوان بازیگر نیز فیلمهای قابل اعتنایی دارد. این بازیگر در مورد اینکه آیا رویۀ انتخاب سایر نقشهایش را در مورد فیلمهای تولیدشده در رود فیلم نیز در نظر میگیرد، میگوید: «اینجا فضایی وجود دارد که از وقتی فیلمنامه نوشته میشود، مشخص است قرار است من آن را بازی کنم یا نه، چون هدفمان این است کار به سرانجام برسد و خیلی مثل فیلمهایی که از بیرون پیشنهاد میشود، برخورد نمیکنم و به عنوان بخشی از همکاری در این پروژه در آن بازی هم میکنم. گذشته از این، نقش جذابی هم در این فیلم دارم.»

این بازیگر در فیلمها و سریالهای زیادی با لیلا حاتمی همبازی بوده. مصفا در مورد تفاوت این کار و دیگر همکاریهایشان با حاتمی میگوید: «تفاوتش این است که در این کار، تهیهکننده هم بودم و بخشی از تولید، دغدغۀ فکری من بود که به ایشان هم منتقل میشد و کار را سختتر میکرد. از طرفی در فیلمی که خودمان میسازیم، روحیهمان عوض میشود؛ البته در فیلمهای دیگر هم این روحیه را داریم، اما در این فیلم شاید ذهنمان فعالتر میشود و خود را بیشتر در تولید فیلم و شکل دادن به نقشها سهیم میدانیم. شاید احساس مسئولیت بیشتری میکنیم.»

لیلا حاتمی، بازیگر سینمای ایران در این فیلم در کنار مادرش زری (زهرا) خوشکام حضور دارد؛ بازیگری که سابقۀ زیادی در سینمای ایران دارد و بازیهای خوبی نیز از او شاهد بودهایم. حاتمی در مورد همکاری با مادرش میگوید: «ما با هم در این فیلم صحنۀ مشترکی نداریم. حتی در فیلم قبلی علی مصفا (سیمای زنی در دوردست) هم با هم بازی نداشتیم. من گاهی در کودکی در فیلمهای پدرم بازی میکردم، فیلم علی تداومش بود و در اینجا هم مادر و دختر بودیم، اما صحنۀ مشترکی نداشتیم.»

لیلا حاتمی در فیلم کوتاه صفی یزدانیان (قایقهای من) نیز به عنوان راوی با این کارگردان همکاری کرده است. او در مورد همکاری با یزدانیان در اولین ساختۀ بلند سینماییاش میگوید: «خیلی خوب بود و به خاطر آشنایی خیلی زیادی که با هم داریم، محیط، محیط صمیمانه و راحتی بود. در عین حال بازی کردن جلوی آدمهایی که بهشان نزدیک هستید، سخت است. ولی به عنوان کارگردان با ایشان خیلی احساس آرامش میکردم و سلیقهاش را خیلی دوست داشتم.»

همایون پایور، مدیر فیلمبرداری در دنیای تو ساعت چند است؟ در مورد دوربینش در این فیلم میگوید: «میخواستیم با دوربین اَلکسا کار کنیم که در آن موقع موجود نبود و در نتیجه از رد اپیک استفاده کردیم. در انتخاب این دوربین بیشتر هدف این بود که کارهایی که بعداً در مرحلۀ پس از تولید میخواهیم انجام شود؛ امکانپذیر باشد. در این روزها متداول است فیلم را به صورت دیجیتال نمایش میدهند، یا پرینت میکنند روی نگاتیو، بنابراین از قبل باید مشخص شود چه کاری میکنند که مناسب آن رفتار کنیم. خیلی فرق بین این دو دوربین (الکسا و رد اپیک) وجود ندارد. هر دو سیزده و نیم درجه دیافراگم تحمل نور دارند و از این نظر تقریباً با هم مشابه هستند. وقتی مجبور شدیم با رد اپیک کار کنیم، حجم ذخیرهسازی بالا میرفت که مشکل زیادی نبود، اما دستمان در پستولید برای تغییرات تصویر باز بود.»

شاید به نظر برسد این فیلم فضای کمتحرکی داشته باشد، با دوربینی ثابت، اما پایور میگوید: «اتفاقاً دوربین متحرک بود و تصاویر ثابت زیادی نداشتیم. دو صحنه هم داشتیم که در بازار رشت کار میشد که آنها هم با استدیکم کار شد.»
پایور در پایان میگوید: «قبلاً کار ویدئو کرده بودم. بههرحال کار دیجیتال با ویدئو فرق میکند. البته تجربه نشان داده وقتی دوربینها قابلیت حرفهای کامل دارند، آنقدر تفاوتی نمیکند. فقط برخی مسائل را باید رعایت کرد. خیلی نمیخواهم وارد مقولات فنی شوم، اما به قول جلال مقدم: «هنرپیشه آن است که در لانگشات خوب بازی کند، چون در کلوزآپ همه خوب بازی میکنند.» وقتی در سینما در پرده بزرگ کار میکنی، لانگشات بیشتر است، اما در تلویزیون آنقدر لانگشات نیست.»
جهانگیر میرشکاری، صدابردار باتجربۀ سینمای ایران، صدابرداران زیادی را تحویل جامعۀ سینمایی ایران داده و هیچگاه از این که نام صدابردار جوانی در کنار نامش بیاید، ابایی نداشته: «در 99 درصد فیلمهایم خواستهام در تیتراژ بیاید «صدابرداران». به نظر من آن کسی که بوم را میگیرد، کار مهمی را انجام میدهد. یک صدابردار بهتنهایی نمیتواند کار کند. در این کار چند روز من سر کار نبودم که آقای مهدی ابراهیمزاده بهتنهایی صدا میگرفت. ایشان در خیلی از فیلمها و سریالها صدا گرفته است. حتی در تاجمحل که در هفتاد درصد فیلم بازی میکردم، آقای ابراهیمزاده صدا میگرفت.»
میرشکاری در مورد اینکه آیا این فیلم ویژگی خاص صدابرداری دارد، میگوید: «صدابرداری خاص به آن صورت نه، اما از نظر بیان خاص بود. فیلمنامه را که دادند، از قصه خوشم آمد و به نظرم فیلمنامۀ متفاوتی نسبت به سایر کارهایم است. آقای یزدانیان با آگاهی همهچیز را میچید و فکر صدابردار را میکرد. در این فیلم خیلی راحت بودم. لوکیشنها به جز یک جا که در ترمینال بود، جاهایی انتخاب شده بود که خیلی مناسب بودند. هشتاد درصد فیلم را با بوم و بقیه را با HF همراه با پشتیبانی بوم صدابرداری کردیم.»
ایرج رامینفر، طراح صحنۀ باسابقه و تأثیرگذار سینمای ایران با اشاره به اینکه دربارۀ جزئیات بیشتر کارش در زمان اکران صحبت خواهد کرد، به ذکر این نکته بسنده میکند که: «در دنیای تو ساعت چند است؟ نادر فیلمی بود که رابطهای نزدیک و سازنده با کارگردان، فیلمبردار و تهیهکنندهاش داشتم. برای من فرصتی بود که در این زمانۀ آشفته و شلوغ، زندگی سرخوشانهای با لحظات فراموشنشدنی در کنار دوستان قدیمیام داشته باشم. بهانهمان ساخت یک فیلم بود که در ضمن دوستش هم داریم.»
افروز بوجاریا، طراح چهرهپردازی جوان در دنیای تو ساعت چند است؟ در مورد همکاری در این پروژه میگوید: «زمانی که با آقای یزدانیان صحبت کردیم، ایشان خواست گریم اصلاً مشخص نباشد و شخصیتها کاملاً چیزی که هستند، باشند. در تستها، ایدههایی داشتم که روی آقای مصفا و خانم حاتمی پیاده کردیم و در نهایت به چیزی که باورپذیرتر باشد یا به نظر غلوآمیز نرسد رسیدیم. به واسطۀ اینکه دوره زمانی در این فیلم میگذرد و تعدادی فلاشبک داشتیم، برای آقای مصفا پروکی گذاشتیم که خیلی سخت بود. ایشان در کل زمان حال باید موهای کوتاه میداشتند. حدود پنج تا شش دفعه تست زدیم تا به آن حالت رئال که مد نظر کارگردان بود، دست پیدا کنیم. آقای مصفا، همین طور خانم حاتمی و خانم خوشکام نظرهای خوبی میدادند. کار کردن با آقای یزدانیان خیلی خوب بود و ایشان هیچ چیز اگزجرهای را دوست نداشتند. آقای یزدانیان خیلی رک صحبت میکردند و اگر از چیزی رضایت نداشتند، خیلی راحت میگفتند این را دوست ندارم و حتماً به چیزی که دوست داشتند، میرسیدند.»
فردین صاحبالزمانی، منتقد، کارگردان، فیلمنامهنویس، صداگذار و تدوینگر سینمای ایران در اولین ساختۀ صفی یزدانیان به عنوان تدوینگر با او همکاری میکند. او نظرش را در مورد این موضوع که گفته میشود بهتر است کارگردان، تدوینگر فیلم خودش نباشد و همکاری با یزدانیان میگوید: «سالهاست با هم دوستیم و پیشتر، بعضی فیلمهای کوتاه و مستند صفی را تدوین کرده بودم. در این فیلم هم کارمان ادامه پیدا کرد. این را که میگویند کارگردان دلش نمیآید نماهایش را دور بریزد، زیاد قبول ندارم. فقط چون کارگردان بعد از فیلمبرداری هنوز خیلی از فیلمش فاصله نگرفته، هنگام تدوین، ممکن است تشخیص اینکه چه چیزی را حذف کند یا چه نمایی را کوتاه کند، برایش سخت میشود. کارگردان قطعاً باید بتواند این تصمیم را بگیرد که این پلان یا حتی سکانس را کنار بگذارد یا نه. در شکل دوم اگر تدوینگر با کارگردان همفکر باشند و همسلیقه، خودبهخود این اتفاق میافتد. خیلی رایج شده که میگویند کارگردان دلش نمیآید پلانهایش را دور بریزد، در حالی که او از همه صاحبنظرتر است و مسلطتر بر فیلمش و هرچند خودش هم برای پلانی زحمت کشیده باشد، اگر به درد فیلمش نخورد، آن را کنار میگذارد.»
صاحبالزمانی در این فیلم تدوین را تقریباً همزمان با فیلمبرداری انجام داده. این تدوینگر در مورد مزیت این شیوۀ تدوین میگوید: «در این کار به خاطر اینکه لوکیشن در شهرستان بود، تقریباً در طول کار سر صحنه بودم و پلانهای گرفتهشده را تدوین میکردم. صفی هم معمولاً تا فردایش تدوین اولیۀ پلانها را میدید. مزیت این روش این است که تا بخش تولید لوکیشن را خالی نکرده، اگر به نظر تدوینگر برسد که پلانی لازم است، آن را میگیرند. بههرحال مواد و مصالحی هست که شما باید با آن کار کنید. اگر تدوین همزمان باشد، میشود پلانهایی هرچند احتیاطی گرفت تا مصالح تدوین بیشتر باشد. نکتۀ دیگری که به نظرم جالب است این است که با این روش، احساس روانی برای هم من و هم احتمالاً صفی این بود که انگار فاصلۀ لازم را بعد از فیلمبرداری از فیلم گرفتهایم، بنابراین با قطعیت بیشتری میتوانستیم تصمیم بگیریم.»
صاحبالزمانی در مورد ریتم این فیلم میگوید: «به نظر من کارگردان، بهخصوص اگر خودش نویسندۀ فیلمنامه باشد، در موقع نوشتن، ریتم خاص فیلمش را در نظر دارد یا به وجود میآورد. موقعی که کارگردانی میکند، دارد همان ریتم را اجرا میکند؛ حالا کار تدوینگر این است که همان ریتم را در تدوین و برش نماها حفظ کند. من ریتم کند و تند را قبول ندارم. یا فیلم خستهکننده است یا نیست. هیچ ربطی به ریتم کند و تند ندارد. فیلمی اکشن با نماهای چندفریمی که بهظاهر ریتمش تند است، ممکن است خستهکننده باشد (مثل فیلم سریع و خشمگین 6)، یا برعکس فیلمی با پلانهای طولانی، تماشاگر را آنچنان درگیر کند که اصلاً متوجه گذشت زمان نشود. چندین و چند عنصر در ساخت و ایجاد ریتم فیلم دخیلاند که اندازۀ تدوین تنها یکی از آنهاست. برای مثال سکانسی را تصور کنید که دو نفر دارند با هم حرف میزنند، بعد هر دو ساکت میشوند. اینکه مثلاً اندازۀ نما چه بوده یا زاویۀ دوربین و از همه مهمتر اینکه قبل از سکوت چه گفتهاند و چگونه گفتهاند، باعث میشود زمان سکوت خستهکننده شود یا نه. مهم این است که تماشاگر در آن لحظه به چه فکر میکند؛ مثلاً دارد فکر میکند که آن یکی الان چه خواهد گفت. اگر تماشاگر درگیر سکانس شود، خسته نخواهد شد و اگر درگیر نشده باشد، یک مکث کوچک هم خستهکننده است.»
انتهای پیام/