شعر گفتن برای کودک سخت است، او فیلسوفی است که از گردن به بالا در ملکوت زندگی میکند
خبرگزاری تسنیم: شهرابی، شاعر نوشت: کودکانی که زودتر از بقیه کودکان آگاه میشوند، دستشان زودتر از بقیه از ملکوت قطع میشود؛ نوابغ احتمالا از میان اینها بیرون میزنند و همواره ناچارند در پی شیئی گمشده بگردند؛ شیئی مثل کودکی!
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمد سهرابی شاعر معاصر یادداشتی را با عنوان «شعر کودک، شعر فیلسوف» درباره عالم کودکی و شعر و شاعری برای کودکان نوشته است و آن را برای انتشار به تسنیم سپرد: متن کامل یادداشت اندیشهمحورانه محمد سهرابی در ادامه آمده است:
شعر کودک، شعر فیلسوف
شعر کودک از لحاظ ساختار و البته از حیث سرایش شاید از سختترین شعرها باشد. بسیار سخت است که شاعر از زبان کسی و یا برای کسی شعر بسازد و بخواند که خود را مرکز جهان میداند. کودک از آنجا که حسی بنام حس «خود در میان بینی» دارد خود را مرکز جهان میانگارد. او تمام عالم هستی را مخلوقی میداند که انحصاراً برای او ساخته شده است. شاید از این رو باشد که کودک هنگام صبح با خود میپندارد که «خورشید درآمد تا من دوباره او را ببینم!» و شاید از همین حیث باشد که برخی کودکان وقتی گم میشوند، میگویند که «پدرم گم شده است!»
البته این موضوع در تمام کودکان صادق نیست. عدم صدق مطلق موضوع مذکور در همهی کودکان احتمالاً مربوط به ننگِ آگاهی باشد. کودکانی که زودتر از بقیه کودکان آگاه میشوند، دستشان زودتر از بقیه از ملکوت قطع میشود و شاید همینها باشند که یا در سطح اعلای نبوغ قرار میگیرند و یا در حضیض نبوغ. به هر روی نوابغ شاید از میان کودکانی بیرون بزنند که دستشان زودتر از بقیه از ملکوت قطع شده است و این عدم دسترسی، آنها را وادار به یافتن شیئی گمشده کرده است؛ شیئی مثل کودکی.
برخی از آنان این شیء را بهمحض گم شدن پیدا میکنند و برخی در پیرسالی بدان میرسند. اما اصالت با این است که حتماً به آن میرسند. برخی از ایشان کودکی دوبارهیافته را در شیطنتی پرصلابت میگذارنند و جهان را به آتش میکشند و برخی از آنان کودکی بازیافته را در بوییدن گل خلاصه میکنند و به لبخند معصومانهی ایام کودکی بسنده میکنند. شاید بتوان بزرگترین مردان تاریخ را، هم آنان که در راه صلاح جوامع بشری قدم برداشتهاند و هم آنان که ارمغانشان ویرانی و جنگ بوده است، در همین زمره قرار داد.
پنهانکاریهای کودکی توسط عنصری قلدر بهنام «آگاهی»، روزی از صاحب خود قهرمانی خواهد ساخت که یا تیغ جراحی در دست خواهد گرفت و یا شمشیری خونخوار. عنصر دانایی در کودکان چیزی سوای عنصر هوش است. دانستن همراه با خود ننگی پنهان دارد اما هوش اینگونه نیست.
به هر روی شعر گفتن برای کودک سخت است. کودک فیلسوفی است که از گردن به بالا در ملکوت زندگی میکند. او حتی در سنین خیلی پایین کتابها را نیز پاره میکند. شعر گفتن برای کودک مانند کاشتن درخت در آسمان است. او روحی الهی و شاید با همان قابلیتهای موجود در روح بزرگسالان را در جثهای کوچک جای داده است. چه بسا قابلیت روح کودکان بسیار بیشتر و مفیدتر از قابلیتهای روح بزرگسالان باشد؛ چرا که هنوز به ننگِ آگاهی آلوده نشده است.
شعر آن هنگام که بخواهد برای کودک ساخته شود، باید از داشتههای ذهنی یک شاعرِ بزرگ خالی باشد. شعر کودک، هم نباید از دستور زبان پیروی کند هم باید پیروی کند. شعر کودک باید کلمه بیافریند، چون کودک دارای دایرهی واژگانی وسیعی است که ما از آنها آگاه نیستیم. بسیاری از کلمات در دایرهی واژگانی کودک وجود دارد که ما آنها را نمیشناسیم. کودکان مانند بشرهای اولیه قراردادهایی ذهنی برای نامیدن اشیاء دارند. شاعر اگر بتواند به لایههای پنهان کودک نفوذ کند، خواهد دید که کودک بشری است اولیه با پیرامونی پیشرفته. مهار کردن این موجود شریف با قواعد بزرگسالان خیانتی است فاحش. او باید در درون خود به تکامل دست پیدا کند نه در بیرون ما. لذا شاید بتوان گفت وقتی شاعر میخواهد برای یک کودک شعر بسازد، باید شعری بگوید که کودک آن را بپذیرد نه اینکه نقادان بر آن صحه بگذارند. شعری که این فیلسوف کوچک را به رقص درنیاورد، شعر کودک نیست.
انتهای پیام/