«پسربچگی»، تکرار دایره‌وار جامعه آمریکایی معاصر

«پسربچگی»، تکرار دایره‌وار جامعه آمریکایی معاصر

خبرگزاری تسنیم: به مناسبت اسکار ۲۰۱۵ با سلسله مطالبی به بررسی مهم ترین فیلم های سال می پردازیم. نخستین فیلم «پسربچگی» ساخته ریچارد لینک لیتر است. یکی از نامزدهای اسکار بهترین فیلم و برنده جایزه گولدن گلوب بهترین فیلم درام سال.

خبرگزاری تسنیم: مهدی مافی

یک ماه قبل از این که میرسلاو کلوزه نخستین تجربه گلزنی اش در جام جهانی را با کیسه گل کردن عربستان ناصر الجوهر جشن بگیرد، جایی در آمریکا یک کارگردان جوان به نام ریچارد لینک لیتر، تصمیم داشت پروژه بزرگی را کارگردانی کند.

پروژه ای که قرار بود سنین ٧ تا ١٨ سالگی یک پسر بچه را نشان دهد. اما چیزی که آن را بزرگ می کرد، نحوه ساخت آن بود. او می خواست دنیا را تحت تاثیر قرار دهد. سراغ یک پسر هفت ساله رفت و یک فیلم ١ دقیقه ای ساخت. سال بعد برگشت و یک فیلم ١ دقیقه ای دیگر از پسر حالا ٨ ساله گرفت. تا نقش اولش ١٨ ساله شود، او، عوامل صحنه و بازیگران فیلمش هر سال دور هم جمع می شدند و یک فیلم ١ -١٥ دقیقه ای می ساختند. سال ٢ ١٣ وقتی فیلمبرداری تمام شد، لینک لیتر از میان تمام راش های خامی که در این چند سال ضبط کرده بود، ١٤٣ صحنه را تدوین کرد تا زمان فیلمش به ١٦٥ دقیقه برسد. ١٦٥ دقیقه ای که در ١٢ سال ساخته شده و تنها ٤ میلیون دلار هزینه برای تهیه کننده اش در بر داشته. جالب است بدانید که فیلمبرداری این اثر در مجموع ٤٥ روز طول کشید، اما از آغاز تا پایان کار بر روی پروژه «پسربچگی» بیش از ٤ خط روی روزهای تقویم های دیواری مان کشیده ایم. طی همه این سال ها کلوزه رکورد دار گلزنی تاریخ جام های جهانی و مجموعه هری پاتر تمام شد. دست مارتین اسکورسیزی بالاخره به اسکار رسید و باراک اوباما نخستین رئیس جمهور سیاه پوست ایالات متحده گشت. فیلمساز مستقلی به نام کریستوفر نولان جذب هالیوود شد و سه تا بتمن، یک تلقین و یک پرستیژ ساخت و سر الکس فرگوسن رکورد لیورپول را شکست و از دنیای مربی گری خداحافظی کرد. آمریکا جنگ افروزی های بعد از ١١ سپتامبرش را گسترش داد و انقلاب های دومینو وار عربی دیکتاتورها را به زیر کشید.

لینک لیتر اگرچه چندان به مسائل جهانی توجه نکرده، اما به خوبی مسائل اجتماعی کشورش را پوشش داده.  اگر بخواهیم جزئی تر مورد آخر را بررسی کنیم باید کمی بیشتر در مورد نحوه ساخت و داستان این فیلم اطلاع داشته باشیم:

وقتی لینک لیتر تصمیم گرفت «پسربچگی» را بسازد، احتمال می داد که در این ١٢ سال هر اتفاقی بیفتد و منظور از «هر اتفاقی» دقیقا همان اتفاقی است که شاید به ذهنتان خطور کرده باشد: «مرگ کارگردان».

برای چنین موقعیت ویژه ای او یک راه کار اندیشیده بود. بعد از مرگش بازیگر سرشناس و رفیق گرمابه و گلستان آقای کارگردان، ایتن هاوک باید روی صندلی کارگردانی می نشست و پروژه را جلو می برد. جالب است بدانید که شباهت داستان فیلم با زندگی ریچارد لینک لیتر و ایتن هاوک یکی از دلایل این تصمیم بود.

«داستان «پسربچگی» در مورد پسری به نام میسن جونیور است که با مادرش الیویا و همراه خواهر حرص در آورش، سامانتا زندگی می کند. ما وقتی وارد زندگی این خانواده می شویم که پدر از زندگی مشترک بیرون است و فقط آخر هفته ها دنبال بچه هایش می آید و آنها را به گردش می برد. مادر دیگر توان سرپرستی خانواده را به تنهایی ندارد و می خواهد به هیوستون پیش مادرش برود تا با هم زندگی کنند. بچه ها هم در سنین کودکی به سر می برند و خیلی درک درستی از زندگی و روابط پدر و مادرشان ندارند.

پدر و مادر آنها هیچ گاه با هم ازدواج نکرده اند و بچه ها در واقع حاصل یک عشق بی سر انجام ابتدای دوران جوانی والدینشان هستند.

خانواده طبق برنامه به هیوستون نقل مکان می کند. الیویا در آنجا به دانشگاه می رود و با استادش بیل ولبروک ازدواج می کند. استادی که خود دو بچه از ازدواج قبلی اش دارد. خانواده ها در هم ادغام و زندگی موقتا شیرین می شود. اما بیل به الکل روی می آورد. خانواده جدید از هم می پاشد. الیویا بچه هایش را به زور از خانه می برد به سمت یک زندگی جدید. به سنت مارکوس. شهری نزدیک به آستین. الیویا در این شهر، روانشناسی تدریس می کند. به واسطه کلاس هایش با یک کهنه سرباز آمریکایی جنگ افغانستان و عراق آشنا می شود که شاگردش است. این بار با او ازدواج می کند و وقتی واقعا همه چیز خوب به نظر می رسد باید منتظر یک مشکل بود. جیم، شوهر جدید الیویا هم به سمت الکل می رود.»

جزئیات را که کنار بگذاریم، این ها دقیقا وقایعی است که در زندگی برای خود ریچارد لینک لیتر و ایتن هاوک رخ داده.

نگاه کارگردان به سبک زندگی نوین مردم آمریکا شبیه یک لوپ است که هیچگاه شکسته نمی شود. بیایید نگاهی جزئی تر به ساخته ریچارد لینک لیتر بیندازیم. در«پسربچگی» با مادری مواجهیم که به خاطر یک اشتباه احمقانه، صاحب 2 فرزند بدون پدر شده و حالا باید سرپرستی آنها را بر عهده گیرد. در حالی که پدر آزادانه مسولیت را رها کرده و به سمت زندگی خودش رفته. او فقط برای آخر هفته ها پیدایش می شود. بچه ها را بر می دارد و به گشت و گذار می برد. مادر وظیفه تربیت کودکان را بر عهده دارد. وظیفه کار کردن و پول درآوردن هم روی شانه هایش سنگینی می کند. طبیعی است که در این راه با بچه هایش مشکلاتی هم داشته باشد و روابطشان با فراز و فرودهایی همراه باشد. اما پدر، فقط در مواقع خوشی سر و کله اش پیدا می شود. بچه ها را بر می دارد و با هم به کمپ یا بولینگ می روند و در نهایت سیب زمینی سرخ کرده و کچاپ می خورند و خیلی بخواهد وظایف پدرانه اش را انجام دهد به کودکانش نصایحی در باب روابط جنسی می کند. چه کسی بین بچه ها عزیز می شود؟ معلوم است: پدر.

پدری که اصلا ویژگی های یک پدر ایده آل را ندارد. خارج از ازدواج بچه دار شده، آنها را رها کرده و پی زندگی خودش رفته. با دوستش یک خانه مجردی دارند با تمام ویژگی های یک خانه مجردی آمریکایی اما چون او شخصیت محبوب تر است، فرزندان از وی حرف شنوی دارند. خصوصا که زندگی الیویا هر بار بیشتر در باتلاق مشکلات زندگی زناشویی فرو می رود. روحیات بعضا آنارشیستی پدر به فرزندان منتقل می شود. آن هم درست در بازه زمانی حساس بلوغ. رفته رفته میسون به عنوان یک لیدر به پدرش نگاه می کند و جذب شخصیت وی می شود. هرچه بزرگ تر می شود بیشتر شبیه پدرش می شود و خیلی آرام با دوستی ها و روابط خارج از چارچوب ازدواج، جا پای پدرش می گذارد و حلقه را ادامه می دهد. آیا جایی قرار است این حلقه بشکند؟ قطعا نه با وضعیت کنونی. با توجه به رویکردهای جامعه شناختی «پسربچگی»، آن را می توان بیشتر اثری مربوط به علوم اجتماعی توصیف کرد تا یک اثر هنری.  «پسربچگی» از نظر سینمایی –به جز روش ساخت جذابش- هیچ دستاوردی با خود ندارد. تونی مکلین یکی از اعضای جامعه منتقدان لاس وگاس در مورد ستایشی که برخی از فیلم جدید ریچارد لینک لیتر می کنند می گوید: «شاید آنها محصول همین خانه های در هم شکسته هستند و یا شاید عاشق تگزاس».

حقیقت این است که فیلم به سختی با مخاطبش ارتباط برقرار می کند. داستان پرکشش و تعلیقی ندارد که به هرقیمتی مخاطب را پای خود نگه دارد و اگر نتوانید با شخصیت ها همذات پنداری کنید لذت چندانی از آن نمی برید. یکی از ضعف های اصلی فیلمنامه هم همین است. «پسربچگی» نمی تواند در ابتدا هدفی در شما به وجود آورد که به خاطر آن تا پایان فیلم را تماشا کنید. اگر در میانه راه هم از سالن سینما بیرون بیایید، شاید ادامه پروسه جامعه شناسانه آقای کارگردان را از دست دهید اما قطعا از لحاظ داستانی چیزی را از دست نمی دهید. «پسربچگی» از آن دست فیلم هایی است که در انتها، فقط تمام می شوند! هیچ چراغی را در ذهنتان روشن نمی کنند. هیچ کدام از دیالوگ های سطحی فیلم در ذهنتان باقی نمی ماند و بعدا حتی یک سکانس طلایی از فیلم را هم نمی توانید به یاد آورید. با این تفاسیر اما نمی شود از بازی های خوب ایتن هاوک و پاتریشیا آرکت چشم پوشی کرد. آرکت که بعد از بردن جایزه گولدن گلوب، بخت اول بردن اسکار در بخش بازیگر مکمل محسوب می شود و شاید اگر یک جی کی سیمونز فوق العاده در «ویپلش» نبود، می شد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را هم در دستان ایتن هاوک تجسم کرد. اما به هر حال، حافظه تاریخی ما قوی است و سابقه نشان داده که از آکادمی هرچیزی بر می آید.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران