جنبش دانشجویی؛ آرمان گرا یا واقع نگر؟


جنبش دانشجویی؛ آرمان گرا یا واقع نگر؟

خبرگزاری تسنیم: هروقت گروه‌ها و جریان‌ها از مسیر گفتمان امام خارج شده‌اند، در جمع زدن مصلحت و آرمان انقلاب دچار مشکل شده‌اند.

به گزارش گروه "رسانه‌ها" خبرگزاری تسنیم، اینکه دانشجویان، جریانات دانشجویی و جنبش دانشجویی یا به تعبیر یکی از مدعوان این نشست، سازمان‌های دانشجویی، چه تعریفی از آرمان‌گرایی و واقع‌نگری داشته و چه نگاهی نسبت به مصلحت‌اندیشی دارند و در مناقشة این هر سه با هم در فضای دانشگاه، چه رویکردی را تجویز و دنبال می‌کنند، موجب شد برای فهم و شناساندن بهتر این فضا به مخاطبان «خردنامه» همشهری، سه تن از فعالین فکری سابق تشکل‌های دانشجویی را گرد یک میز در دفتر نشریه بنشانیم تا با مواجهة فکری ایشان، مخاطب به درک بی‌واسطه‌ای از نگرش آنان دست یابد.


آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگوی سه‌جانبة آقایان محمد زعیم‌زاده (عضو اسبق اتحادیة انجمن اسلامی مستقل)، حسین نقاشی (دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران) و رامین شمسایی (دبیر سابق تبیین مواضع بسیج دانشجویی) در دفتر «خردنامه همشهری» است که با طرح دیدگاه خود دربارة چیستی آرمان‌گرایی و واقع‌نگری، به بررسی مکانیسم نسبت کنش سیاسی-اجتماعی با آرمان‌گرایی و واقع‌نگری در تشکل‌های دانشجویی پرداختند. گفتنی است طرفین این نشست در طول گفت‌وگو، سعی نمودند در تحلیل‌های خود، ارجاعاتی تاریخی ارائه دهند که این خود بر جذابیت این نشست افزود.

در این گفت‌وگو می خوانید:



  • نقاشی: جنبش وضعیتی است معطوف به حرکتی اعتراضی، سیاسی، صنفی و اجتماعی که به دنبال تغییر شرایط حاکم است. چنین تعریفی عملاً با هفتاد سال جنبش دانشجویی یا دیگر ارقامی که به جنبش دانشجویی نسبت می‌دهند، همخوانی ندارد. در واقع آنچه امروز در سطح دانشگاه‌های کشور وجود دارد، جریان‌های دانشجویی هستند.

  • شمسایی: تفاوت بین جریان‌ها و جنبش‌های اجتماعی و احزاب سیاسی این است که معمولاً احزاب سیاسی معطوف به کسب قدرت هستند، درحالی‌که جنبش یا جریان دانشجویی، که بنده این دو را منفک از هم نمی‌دانم، معطوف به آرمان و دستیابی به آرمان هستند.

  • زعیم‌زاده: تعریف دوست خوبمان آقای نقاشی از جنبش، که بنیان آن را برپایة اعتراض می‌گذارند، تعریفی است که بیشتر گروه‌های چپ آن را ارائه می‌دهند. هرچند جنبش دانشجویی از نظر تاریخی نیز چپ بوده است، براساس گفتمان انقلاب اسلامی می‌توان تعریف تازه‌ای از آن ارائه داد.

  • شمسائی: یک مدل آرمان‌گرایی عرفی است؛ یعنی آلوده کردن آرمان‌ها با عرفی‌گری. اگر این تعریف را در مورد حجاب امروز جامعه تصور کنید، متوجه عرفی‌سازی آرمان‌ها می‌شوید.

  • زعیم‌زاده: هروقت گروه‌ها و جریان‌ها از مسیر گفتمان امام خارج شده‌اند، در جمع زدن مصلحت و آرمان انقلاب دچار مشکل شده‌اند. در واقع از دیدگاه کشکولی حضرت امام (ره) را ملاک قرار داده‌اند؛ یعنی چیزی را که تأمین‌کنندة منافع آن‌ها بوده است از رفتار و دیدگاه حضرت امام (ره) انتخاب کرده‌اند و در فضای رسانه‌ای خود به بزرگ‌نمایی آن را پرداخته‌اند.

  • نقاشی: جریان‌های دانشجویی آرمان‌هایی دارند که تحت‌ عنوان دین‌باوری، عدالت‌طلبی و دموکراسی ملی از آن یاد می‌کنیم.مشخصة جریان‌های عدالت‌خواه و ملی‌، سلطه‌ستیزی است. به تعبیر بنده، سلطة داخلی را استبداد و سلطة خارجی را استکبار می‌دانیم. معتقد هستیم امپریالیسم و سلطة موجود با مثلث دانش، قدرت و هژمونی، سعی دارند گفتمانی غالب ایجاد کنند. در واقع نظام سلطه و آنچه امروز تحت‌ عنوان امپریالیسم می‌شناسیم، به دنبال یکسان‌سازی و به‌نوعی به دنبال هژمونی است. در مواجهه با این سلطه طلبی، به نظر بنده، در یک کلمه، تنها راه بازگشت به همان گفتمان نوفل‌لوشاتو است که انقلاب اسلامی را به جهان معرفی کرد. بنابراین معیار عملکردها باید گفتمان نوفل‌لوشاتو باشد؛ گفتمانی که امام(ره) در نوفل‌لوشاتو پی گرفت.



مشروح این میزگرد به نقل از «خردنامه همشهری» را در ذیل بخوانید:

آنچه در این نشست قرار است به بحث گذاشته شود، نسبت جنبش دانشجویی با آرمان‌گرایی و واقع‌بینی است. هدف نیز ارائة تصویری واضح برای مخاطبان از فهم نیروهای تراز اول جنبش دانشجویی از چیستیِ آرمان‌گرایی و واقع‌بینی است که در سطحی نظری دنبال خواهد شد. توضیح این نکته لازم است که در ابتدا، دوستان برای رسیدن به فهم مشترکی از دانش یکدیگر و ایجاد پایه‌ای برای بحث و ادامة آن، به تعریف خود از آرمان‌گرایی و واقع‌بینی بپردازند.

هفتاد سال جنبش دانشجویی معنا ندارد

نقاشی: اجازه دهید در مدخل بحث، از عنوان عمومی و کلیِ جنبش دانشجویی که این روزها در عرف و ادبیات سیاسی و دانشجویی تسری پیدا کرده است، انتقاد کنم. همان‌طور که می‌دانید، جنبش وضعیتی است معطوف به حرکتی اعتراضی، سیاسی، صنفی و اجتماعی که به دنبال تغییر شرایط حاکم است. چنین تعریفی عملاً با هفتاد سال جنبش دانشجویی یا دیگر ارقامی که به جنبش دانشجویی نسبت می‌دهند، همخوانی ندارد. در واقع آنچه امروز در سطح دانشگاه‌های کشور وجود دارد، جریان‌های دانشجویی هستند که البته با عقبه‌های فکری و سیاسی خاصی در فضای دانشگاه‌ها به فعالیت می‌پردازند.

موقعیت‌ها و وضعیت‌هایی پیش می‌آید که در این موقعیت‌ها و وضعیت‌ها، وضعیت جنبشی می‌شود. در واقع شرایطی به وجود می‌آید که منجر به حرکتی اعتراضی، سیاسی و اجتماعی برای تغییر شرایط حاکم می‌شود. در این شرایط، طبیعتاً یک‌سری نیروها که در داخل دانشگاه فعال دانشجویی هستند، ائتلاف‌هایی مقطعی را شکل می‌دهند. بنده در اواسط دهة هشتاد، در دانشگاه تهران و برخی دانشگاه‌های دیگر، شاهد تشریک‌مساعی بچه‌های بسیج دانشجویی، انجمن اسلامی، گروه‌های سیاسی، کانون‌های فرهنگی و انجمن‌های صنفی در مورد موضوعی صنفی بوده‌ام. اعتراض صنفی می‌تواند حول غذای سلف یا موضوعی آموزشی به وجود بیاید و دانشجویان را فارغ از شرایط و رویکردهای سیاسی و فرهنگی برای ایجاد حرکتی اعتراضی تحت تأثیر قرار دهد. توجه داشته باشید که هرچقدر تب این حرکت اعتراضی بالاتر باشد، به وضعیت جنبشی نزدیک‌تر می‌شویم. در مواردی نیز اعتراضات جنبة سیاسی و اجتماعی صِرف دارند. در این حالت، جریان و جناح خاص دانشجویی، فرهنگی و سیاسی آن را هدایت و رهبری می‌کند.

در نتیجه، عناوین عمومی و کلی با عنوان هفتاد سال جنبش دانشجویی و امثال آن، که عدد و رقمی را به جنبش دانشجویی نسبت می‌دهند، وجود ندارند. از نظر بنده، جریان‌های دانشجویی، واقعیت عینی دانشگاه‌ها هستند که در موقعیت‌های خاص و بغرنج که منفعت صنفی، اجتماعی و سیاسی آن‌ها از بین می‌رود، دست به اعتراض می‌زنند. این اعتراض نیز اگر به وضعیت نهایی خود برسد، جنبشی را با یک‌سری مشخصات ایجاد می‌کند که در ادامة بحث، اگر لازم باشد، به آن‌ها خواهیم پرداخت.


حسین نقاشی



البته آقای نقاشی پیش‌دستی کردند و از آخر شروع کردند. قرار بر این بود که از تعاریف شخصی دوستان از آرمان‌گرایی و واقع‌بینی آغاز کنیم و به تعاریف اقشار اجتماعی، دانشجویی و در نهایت به جنبش دانشجویی برسیم. حال اگر نکته یا تعریفی دربارة آرمان‌گرایی و واقع‌بینی در نظر دارید، بفرمایید.

 آرمان‌گرایی و واقع‌بینی در نقطة مقابل یکدیگر تعریف نمی‌شوند

نقاشی: بحث آرمان‌گرایی و واقع‌بینی در واقع دو عبارت و اصطلاح غامض هستند. در عمل، ارائة تعریفی جامع و کامل از آن‌ها سخت و بعضاً غیرممکن به نظر می‌رسد. هر جریان دانشجویی یک‌سری ارزش‌ها و باورهایی را به‌صورت نهادینه در سازمان دانشجویی خود دارد. نمود این موضوع در مجموعه‌های فرهنگی و سیاسی بیشتر از مجموعه‌های صنفی است. واقعیت این است که مجموعه‌های صنفی چندان آرمان‌محور نیستند. در این مجموعه‌ها، برخی از منافع روزمرة دانشجویان، که معمولاً اموری ضروری نیز هستند، پیگیری می‌شوند. بحث آرمان یا داشتن باور و ارزش‌های نادیده‌شدة سازمان دانشجویی، بیشتر مربوط به بخش‌های فرهنگی و سیاسی می‌شود.

تعریف بنده از آرمان، مجموعه‌ای از باورهایی است که سازمانی مثل سازمان دانشجویی از آن پیروی می‌کند و آن را نقطة مطلوب هدف و حرکت خود قرار می‌دهد. ممکن است در مسیر رسیدن به آرمان‌ها، موانع و مشکلاتی نیز پدیدار شود. همان‌طور که می‌دانید، مسیر رسیدن به ارزش‌ها و باورها همیشه هموار نیست. مخصوصاً زمانی که بخواهیم آن‌ها را در عرصة عمومی بیان و ترویج کنیم. قطعاً برای دستیابی به دستاوردهای اجتماعی، موانعی وجود خواهد داشت.

برخی از این موانع، ساختاری هستند. ممکن است ساختارهای دانشگاهی و فضای مدیریتی، موانعی در مقابل پیگیری مطالبات باشند. ممکن است برخی نهادهای بیرون از دانشگاه جزء این موانع قرار بگیرند. در هر صورت، این موانع، چه داخل فضای دانشگاه و چه خارج آن، در روند دستیابی به آن مطلوب‌ها و آرمان‌ها، تأثیرگذار خواهند بود. اینجاست که تشکل‌های دانشجویی، که هرکدام نمایندة جریان‌های دانشجویی محسوب می‌شوند، پیگیری وصول این مطالبات را به‌عهده می‌گیرند و خواسته یا ناخواسته وارد عرصة واقعیت‌های موجود می‌شوند. این نهادها و ساختارها باید موانع روبه‌روی خود را بشناسند و با آن‌ها وارد تعامل شوند. این امر موجب می‌شود رسیدن به مطلوب‌ها اندکی به تأخیر بیفتد. بنابراین در مجموع، به نظر بنده، آرمان‌گرایی و واقع‌بینی در نقطة مقابل یکدیگر تعریف نمی‌شوند.

سپاه پاسداران جنبشی است که در زمان، در حال حرکت است و از دستاوردهای انقلاب حمایت می‌کند

شمسائی: به نظر بنده، بحث آقای نقاشی دربارة اینکه جنبش دانشجویی، جنبش است یا جریان، بحث خوبی است. اجازه دهید بنده نیز در این خصوص مطالبی را عرض کنم. تفاوت بین جریان‌ها و جنبش‌های اجتماعی و احزاب سیاسی این است که معمولاً احزاب سیاسی معطوف به کسب قدرت هستند، درحالی‌که جنبش یا جریان دانشجویی، که بنده این دو را منفک از هم نمی‌دانم، معطوف به آرمان و دستیابی به آرمان هستند. این توضیح، مسیر تشکل‌های دانشجویی و احزاب سیاسی را از هم جدا می‌کند.

در ادامة صحبت دوست عزیزمان دربارة جنبش دانشجویی یا جریان دانشجویی، اضافه می‌کنم درست است که گفته می‌شود جنبش، تاریخ مصرف یا بازة زمانی دارد، اما بنده با مثالی عرض می‌کنم عکس این قضیه نیز قابل اثبات است. مقام معظم رهبری در دیدار با سپاه پاسداران فرمودند در پاسداری از دستاوردهای انقلاب، محافظه‌کار نباشید. دستاوردها سیال هستند و حرکتی رو به جلو دارند که شما باید از آن‌ها پاسداری کنید. بنابراین سپاه پاسداران جنبشی است که در زمان، در حال حرکت است و از دستاوردهای انقلاب حمایت می‌کند.

موضوع دیگر این است که بنده هیچ‌گاه نشنیده‌ام مقام معظم رهبری از واژة جنبش دانشجویی استفاده کنند. ایشان همیشه از آن با عنوان جریان دانشجویی یاد می‌کنند. اگر نخبگان دانشجویی را به جنبش دانشجویی تعبیر کنیم، با وصل آن‌ها به بدنة دانشگاه‌ها و دانشجویان، به جریان دانشجویی دست خواهیم یافت. در حال حاضر، یکی از اشکالات جنبش دانشجویی این است که فضای آن فوق‌العاده نخبه‌محور شده است و از توده‌های دانشجویی فاصله گرفته است. در واقع تبدیل به جنبش دانشجویی شده است و دیگر به معنای واقعی کلمه، جریان دانشجویی نیست.

در بحث آرمان‌گرایی و واقع‌بینی نیز هر مکتبِ فکری و هر ایدئولوژی یا به تعبیری هر گفتمانی، دال‌هایی اعم از مرکزی و سیال دارد. این دال‌ها، آرمان‌های این ایدئولوژی را تشکیل می‌دهند. اگر دالِ مرکزی انقلاب اسلامی را ولایت‌فقیه در نظر بگیریم، دال‌های سیال اطراف آن را اقتصاد مقاومتی، بحث حکمت، عزت و مصلحت در سیاست خارجی و مسائلی از این قبیل تشکیل می‌دهند. پیگیری این دال‌ها، جنبش‌های آرمان‌گرایی را شکل می‌دهد.

نکتة بعدی در بحث واقع‌بینی، تفاوت و تقابل واقعیت با حقیقت است. در محیط انقلاب اسلامی، فارغ از آنچه ارائه شده است، به دنبال حقیقت بوده‌ایم، اما گاهی اوقات جریان‌های انحرافی به‌شکل‌های مختلف سعی کرده‌اند تا واقعیتی دست‌کاری‌شده را به‌شکل حقیقت نشان دهند. شاید بتوان گفت بهترین فردی که این موضوع را به‌خوبی توصیف کرده است، جامعه‌شناس معروف، بودریار است. ایشان از اندیشمندان پست‌مدرن هستند. اگر خود را به‌مثابة آرمان‌گرایان فرض کنیم، باید دال‌های گفتمان را پیگیری کنیم. عده‌ای واقعیت را به‌گونه‌ای برای ما بازنمایی می‌کنند که دست از پیگیری آرمان‌های خود برداریم. براساس نظر آقای بودریار، فاصلة بین دال و مدلول، سه مرحله است. در مرحلة اول، نشانه و خود شیء، هر دو وجود دارند؛ مثلاً هم شکلات است و هم نشانة شکلات. در مرحلة دوم، نشانه با آنچه وجود دارد کمی فاصله می‌گیرد؛ یعنی شکل شکلات است، اما داخل آن شکلات نیست. در مرحله سوم، فقط نشانه است.

در واقع در پست‌مدرن، مشاجره بر سر شیوة بازنمایی نشانه‌هاست. جریان‌های انحرافیِ گفتمان انقلاب اسلامی سعی می‌کنند که بازنمایی حقیقت و واقعیت را به‌شکل زاویه‌دار نشان دهند تا این‌گونه از آرمان‌های انقلاب فاصله بگیریم.


شمسایی



 تناقض آزادی و عدالت، چالشی است که لیبرالیسم سال‌هاست با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند. چالش‌های عدالت و معنویت یا علم و دین نیز از این دست هستند

زعیم‌زاده: دربارة جنبش دانشجویی، دوستان نکاتی را فرمودند. دربارة سؤال آرمان‌گرایی یا واقع‌بینی باید بگویم از آنجا که این دو مقوله، مفاهیم مشابهی ندارند، قابل مقایسه نیز نیستند. در نتیجه، به نظر بنده، این سؤال اساساً اشتباه است. بعضی مواقع اشتراک لفظی برخی از کلمات در طرح سؤال و مقولات فکری، کار را به بیراهه می‌کشاند. فکر می‌کنم این موضوع نیز یکی از همین موارد است. برای مثال، واژة محافظه‌کاری می‌تواند جایگزینی برای مصلحت باشد، اما طبعاً معنا و مفهوم تغییر خواهد کرد. با توجه به صحبت‌های حضرت امام (ره)، متوجه می‌شویم که در منظومة فکری ایشان و گفتمان انقلاب اسلامی، مصلحت و آرمان کاملاً با یکدیگر همسو هستند.

اگر دو گفتمان بسیج‌نگر و جامع‌نگر را در نظر بگیریم، برخی از تناقض‌ها در گفتمان بسیج‌نگر و جامعه‌نگر کاملاً با یکدیگر جمع‌شدنی هستند. برای مثال، تناقض آزادی و عدالت، چالشی است که لیبرالیسم سال‌هاست با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند. چالش‌های عدالت و معنویت یا علم و دین نیز از این دست هستند.

در گفتمان‌های لیبرالیستی، کمونیستی و دولت‌های پس از انقلاب، عموماً این چالش‌ها وجود داشته است. در دولت نهم و دهم، چالش آزادی و عدالت مطرح بوده است و در دولت هفتم و هشتم، چالش آزادی و دین. چنین چیزی برخلاف گفتمان اصیل انقلاب اسلامی است، زیرا منظومة فکری حضرت امام خمینی (ره) و همین‌طور مقام معظم رهبری، از نوع گفتمان و دیدگاه جامع است. به این دلیل، پدیده‌های به‌ظاهر متناقض، قابل جمع با یکدیگر هستند. تناقضِ تکلیف و نتیجه نیز یکی از مسائل جدی گروه‌های سیاسی است، درحالی‌که در منظومة فکری حضرت امام (ره) این مسئله حل‌شده است. بنابراین از زاویه و دریچة گفتمان انقلاب اسلامی، اساساً این سؤال، سؤال غلطی است. در گفتمان انقلاب اسلامی، عدالت، آزادی و معنویت، علاوه بر اینکه هیچ تضادی با یکدیگر ندارند، در برخی موارد، رابطة جزئیت نیز دارند. برای مثال، در گفتمان انقلاب اسلامی، عدالت زیرمجموعة معنویت است. اگر عدالت با معنویت در تضاد باشد، به گفتمان مارکسیستی می‌ماند. آزادی نیز در چارچوب عدالت معنا می‌شود. با این توضیح، اگر جنبش دانشجویی از زاویه و دریچة گفتمان انقلاب اسلامی به این مسائل نگاه کند، چالشی نخواهد داشت.

دربارة اینکه تعریف جنبش چیست، باید اشاره کنم جمعِ حاضر، تعریف آن را به‌خوبی می‌دانند. بنابراین خیلی نباید با الفاظ بازی کرد، اما تعریف دوست خوبمان آقای نقاشی از جنبش، که بنیان آن را برپایة اعتراض می‌گذارند، تعریفی است که بیشتر گروه‌های چپ آن را ارائه می‌دهند. هرچند جنبش دانشجویی از نظر تاریخی نیز چپ بوده است، براساس گفتمان انقلاب اسلامی، می‌توان تعریف تازه‌ای از آن ارائه داد. توجه کنید، اگر این حرکت را حرکتی اعتراضی بدانیم، در این صورت، مسائلی نظیر تسخیر لانة جاسوسی یا انقلاب فرهنگی را نباید جنبش بدانیم. در دوره‌ای جریان دانشجویی همگرا با حکومت و انقلاب اسلامی بوده است. بنابراین اگر مبنا را برای جنبش، اعتراض به سیاست‌ها و رویکردهای حکومت بدانیم، در واقع باید آن را از جنبش جدا کنیم.

براساس صحبت دوستان، آرمان‌گرایی و واقع‌بینی قابلیت تجمیع ندارند. سؤالی که مطرح می‌شود این است که مکانیسم کنش سیاسی و اجتماعی چه می‌شود؟ به عبارت دیگر، این نسبت چگونه بین آرمان‌گرایی و واقع‌بینی برقرار شود تا به کنشی اجتماعی و سیاسی برسد؟ تحلیل شما در این مورد چیست؟ در واقع دربارة بعضی از پدیده‌ها با دو مفهوم مواجه هستیم. دو مفهومی که در تألیف با هم مشکلی ندارند، اما تعریف‌های آن‌ها در مصادیق اجتماعی می‌تواند در مقابل یکدیگر قرار بگیرد. با این توضیح، در کنش‌های اجتماعی چه اتفاقی رخ خواهد داد؟

برداشت ما از آرمانهای انقلاب اسلامی یکه سالارانه نیست

نقاشی:درست است که بحث عدالت‌خواهانه و چپ با هم متفاوتهایی دارد، اما در تمام دنیا، چپِ مذهبی وجود داشته است. در مسیحیت و سوسیال‌دموکرات آلمان، چپِ مذهبی وجود دارد. در ایران نیز از زمان مشروطیت تا امروز، جریان‌های چپ مذهبی وجود داشته‌اند؛ جریان‌هایی که خاستگاه‌های معرفتیِ درون‌دینی داشته‌اند. چپ فقط لائیک نبوده است. دربارة بحث جنبشی که فرمودید، بنده آن را وضعیتی معطوف به اعتراض سیاسی، صنفی و اجتماعی تعریف کردم و آن را صرفاً معطوف به قدرت حاکم ندانستم. اتفاقاً به نظر بنده، تسخیر سفارت آمریکا، اعتراض به نظم موجود بین‌الملل بوده است. گاهی نیز این اعتراض نسبت به نظم داخلی به وجود می‌آید که این نیز مغایر تعریف بنده نیست.

قدرت به معنای سلطه است. مقام‌های سیاسی در داخل سلطه دارند. سلطة قانونی وجود دارد. سلطة کاریزماتیک وجود دارد. سلطة سنتی وجود دارد. عرض بنده این است که این موضوع به‌صورت عقلانی و قانونی در همه‌جا پذیرفته شده است. بنابراین در داخل ایران، سلطة نظام سیاسی وجود دارد. سلطه به مفهوم قدرتی مشروع است. به معنای استکباری که در ادبیات مذهبی انقلاب از آن یاد می‌شود، نیست. بنابراین تسخیر لانة جاسوسی، حرکتی جنبشی و اعتراضی نسبت به نظم بین‌الملل با محوریت آمریکا بوده است.

به نظر بنده، جریان‌های سیاسی در ایران عقبة فکری دارند. به همین دلیل، نگاه بنده از آرمان‌های انقلاب اسلامی یکه‌سالارانه نیست؛ یعنی فقط یک نوع برداشت از انقلاب اسلامی و آرمان‌های انقلاب اسلامی وجود ندارد. شاید تفکر بنده به ایده‌آل‌ها و دیدگاه شما بسیار نزدیک باشد. فکر می‌کنم بهتر است به بحث آرمان‌های انقلاب اسلامی، که در ادبیات همة ما وجود دارد، بیشتر پرداخته شود، زیرا ممکن است هرکدام تعریف متفاوتی از آن داشته باشیم.

 تعدد قرائت‌ها امری نسبی است. نسبی‌گرایی نیز امری خودنقیض است

شمسائی: همان‌طور که عرض کردم، آرمان‌گرایی چیزی نیست جز پیگیری دال‌های مرکزی و سیال گفتمان، فارغ از آنچه باشد و آنچه از آن درک شده باشد. همین‌طور عرض کردم گاهی افراد و جنبش‌هایی اجتماعی، حقایق و واقعیت‌ها را به‌گونه‌ای بازنمایی می‌کنند که ناچار به تنزل از آرمان‌ها می‌شویم. شاید نمونة آن، فرضیه‌ای باشد دربارة قطعنامة 598 که حضرت امام (ره) را وادار به نوشیدن جام زهر کرد.

قبل از اینکه به بحث مصلحت بپردازم، نکته‌ای را دربارة درک آرمان‌های انقلاب عرض می‌کنم. در بحث تعدد قرائت‌ها و درک آرمان‌های انقلاب، باز به همان پاسخ و بحث همیشگی تعدد درک و قرائت‌ها خواهیم رسید. حتی اگر بپذیریم نسبت به آرمان‌های انقلاب تعدد قرائت وجود دارد، نمی‌توانیم به‌طور متقن بگوییم که دربارة گزارة مطرح‌شده، تعدد قرائت وجود ندارد. بنابراین تعدد قرائت‌ها امری نسبی است. نسبی‌گرایی نیز امری خودنقیض است.

نقاشی: بحث بنده بر سر حقانیت قرائت‌ها نیست. بحث بر سر تفاوت انتخاب‌ها و دیدگاه و همین‌طور پیروی از قرائت‌هاست.

شمسائی: موضوع این است که این تفاوت به دلیل متفاوت بودن دال‌های مرکزی و پیرامونی آن‌ها با یکدیگر است؟ یا متفاوت بودن مکانیسمِ برقراری نسبت واقع‌بینی-آرمان‌گرایی در شرایط متفاوت اجتماعی است که به تفاوت در کنش و رفتار می‌انجامد؟

نقاشی: بنده معتقد هستم در بعضی موارد، تفاوت در سطح باورهاست. باز هم اعلام می‌کنم، بحث بنده بر سر حقانیت گزاره‌ها نیست. برای مثال، پارادایم گفتمانی مرحوم بازرگان قطعاً متفاوت با آقای منتظری بوده است. واقعیت این است که افرادی این‌چنینی وجود داشته‌اند و عده‌ای نیز دنباله‌رو آن‌ها بوده‌اند.حال اگر بخواهیم براساس قضاوت ارزشی و برمبنای ارزش‌های خود، عملکرد سیاسی یا دیدگاه گفتمانی آن‌ها را نقد کنیم، بحث دیگری است. ممکن است عملکرد یکی را نزدیک‌تر به باورهای خود ببینیم و عملکرد دیگری را دورتر. باید اشاره کنم که در این عرصه، دربارة باطلِ مطلق و حقِ مطلق بحث نمی‌کنم.

شمسائی: دربارة مصلحت باید عرض کنم بیشتر از اینکه با خود واژة مصلحت درگیر باشیم، با انواع آن درگیر هستیم. بسیاری از افراد، مصلحت را کسب منفعت به‌وسیلة طراحی‌های عقلِ متعارفِ منفعت‌طلب تعریف می‌کنند. این نوع مصلحت مشکل دارد. نوعی از مصلحت در چارچوب و اندیشة دینی جای می‌گیرد و رَویه‌های اقتضایی را انتخاب می‌کند. فرض بفرمایید در مقطعی، بنا به دلایلی، آرمانی را به تعویق می‌اندازد. اگر در بحث مصلحتِ منفعت‌طلبانه‌ای که عقل متعارف به آن حکم می‌کند و مصلحتی که در ارتباط با اندیشة دینی است، از نظر گفتمانی، با توجه به بحث آرمان‌خواهی، دال مرکزی آن را عدالت‌خواهی در نظر بگیریم، مصلحت‌سنجیِ منفعت‌طلبانه عدالت را ذبح می‌کند، اما مصلحت‌اندیشی دینی اجرای عدالت را به تعویق می‌اندازد. این تفاوتِ بین این دو نوع مصلحت است.

به تعویق افتادن اجرای حق و عدالت به نام مصلحت، گونه‌ای عرفی شدن آرمان نیست؟

شمسائی: در مراحل بعدی صحبت، به سه نوع آرمان‌گراییِ عرفی، واقع‌بینانه و غیرواقع‌بینانه اشاره خواهم کرد و دربارة آرمان‌گرایی عرفی توضیح خواهم داد.

باید خود را با گفتمان حضرت امام (ره) به‌عنوان مبدع نظریة ولایت‌فقیه و حکومت دینی تطبیق دهیم

زعیم‌زاده: به نظر من، برای برخی از این صحبت‌ها، باید زمان بیشتری صرف کنیم. برای مثال، باید بررسی کنیم قرائت‌های مختلف از انقلاب، در کدام برهه از تاریخ، صحت دارند. فکر می‌کنم آقای عزیزی گفته بودند که ما می‌دانستیم چه نمی‌خواهیم، اما نمی‌دانستیم چه می‌خواهیم. به نظر من، شاید این حرف در مورد بسیاری از گروه‌های پیش از انقلاب درست باشد، اما پس از وقوع انقلاب و همگام با جریان انقلاب اسلامی، تکلیف مشخص است. وزن آرا و افکاری که همراه جمهوری اسلامی نبودند، در رفراندوم 12 فروردین مشخص شد. از آن زمان به بعد، باید خود را با گفتمان حضرت امام (ره) به‌عنوان مبدع نظریة ولایت‌فقیه و حکومت دینی تطبیق دهیم. در واقع هنر حضرت امام (ره) این بوده است که حکومت دینی را از درون حوزة علمیه بیرون آورده و به میدان کشانده‌اند. بنابراین باید نسبتی را که هرکدام از این گروه‌های پس از انقلاب با خط امام (ره) دارند، مشخص کنیم. گفته می‌شود در جلسات تحکیم وحدت، در سال‌های 58 و 59، مطرح شده است که اگر نقاط منظومة فکری حضرت امام (ره) را به هم متصل کنیم، خطی شکل نمی‌گیرد. شکل حاصل از این نقاط، منحنی خواهد بود که در برخی از نقاط با هم متقاطع هستند. بنده می‌خواهم بدانم به نظر شما دوستان، این گفتمان‌ها که هرکدام قرائت خود را دارند با گفتمان حضرت امام (ره) چه نسبتی دارند؟

به تعبیر بنده، گفتمان حضرت امام (ره) گفتمان معیار است. فکر می‌کنم قبول داشته باشید همان‌گونه که خدا یکی است، حق نیز یکی است. بنابراین اگر معیار گفتمانِ حق را گفتمان حضرت امام (ره) قرار دهیم، نسبت گفتمان‌های دیگر را باید با گفتمان ایشان مشخص کنیم. فکر می‌کنم در این مرحله است که به تعبیر دوستان، وارد مصادیق می‌شویم و مناقشه صورت می‌گیرد. هرچند به نظر بنده، مناقشه‌ای وجود ندارد و صرفاً اشتراکات لفظی است. مکانیسم سیاسی اینکه آرمان‌گرایی و مصلحت‌گرایی با هم جمع می‌شوند را حضرت امام (ره) انجام داده‌اند. در صحبت‌های ایشان آمده است که زمانی بنا بر مصلحت، جنگ را ادامه داده‌اند و زمانی دیگر بنا بر مصلحت، جنگ را تمام کرده‌اند. در واقع آنچه مسئلة تئوری‌پردازان بوده است، حضرت امام (ره) از نظر عملی اجرا کرده‌اند.

حال اگر به تعدد قرائت‌های پیش از انقلاب قائل هستیم و می‌خواهیم دلیل انقلاب و نظم بعد از انقلاب را بدانیم، به نظر من، ملاک و معیار، گفتمانِ خطِ حضرت امام (ره) است که گفتمان ممتاز انقلاب اسلامی است. در گفتمان حضرت امام (ره)، آرمان با مصلحت جمع‌شدنی است. در تنفیذ بنی‌صدر، شاهد این موضوع بودیم، زیرا حضرت امام (ره) با اینکه با او مخالف بودند، با توجه به یازده میلیون رأی مردم، بنا بر مصلحت، او را تنفیذ کردند. به نظر من، چالش‌های نظری این بحث، بیشتر به اشتراکات لفظی برمی‌گردد. به همین دلیل، فکر می‌کنم اگر دربارة مصادیق بحث کنیم، راحت‌تر به نتیجه خواهیم رسید.


زعیم زاده



پیش از انقلاب دوگونه کنش متفاوت داشتیم. یکی کنش سیاسی و اجتماعی مرحوم بازرگان بود و دیگری کنش سیاسی و اجتماعی حضرت امام (ره). آیا تفاوت این دو گونه کنش، به آرمان‌های متفاوت برمی‌گردد یا به مکانیسم متفاوت کنش؟

زعیم‌زاده: همان‌طور که در آثار مرحوم بازرگان آمده است، آرمان ایشان با حضرت امام (ره) متفاوت بود.

آقای نقاشی در فحوای کلام خود می‌گویند نیروهای خط حضرت امام (ره)، از شهید آیت گرفته تا شهید بهشتی، کنش‌های متفاوتی داشته‌اند. شما این کنش‌ها را معلول چه چیزی می‌دانید؟

حضرت امام (ره) را مصداق پاسخ عملی شبهة تئوری عدمِ ‌جمع شدن مصلحت و آرمان می‌دانم و فکر می‌کنم

 

زعیم‌زاده: اولاً باید به‌صورت مصداقی در این مورد بحث شود. برای فهمیدن اینکه کدام‌یک از این افراد به حق نزدیک‌تر بوده‌اند باید به معیارها مراجعه کنیم، زیرا در تعریفی که هرکدام از مصلحت دارند با یکدیگر متفاوت‌اند. اگر در جمع زدن آرمان و مصلحت، نقطة اوج آن را حضرت امام (ره) در نظر بگیریم، قطعاً کنش شهید بهشتی نسبت به شهید آیت، به گفتمان حضرت امام (ره) نزدیک‌تر بوده است.

توجه کنید که مشکل حضرت امام (ره) و نهضت آزادی، بر سر تفاوت آرمان‌ها بوده است. دیگر در اینجا موضوع چگونگی جمع آرمان و مصلحت مطرح نیست، زیرا اساساً آرمان‌ها با یکدیگر متفاوت هستند. نقطة اوج آن در تسخیر لانة جاسوسی اتفاق افتاد که منجر به استعفای دولت موقت شد. در اینجا آرمان امام (ره) با آرمان نهضت آزادی و مدعیان آن متفاوت است. در واقع بنده، حضرت امام (ره) را مصداق پاسخ عملی شبهة تئوری عدمِ ‌جمع شدن مصلحت و آرمان می‌دانم و فکر می‌کنم با این فرمول، می‌توان تصمیمات سیاسی حضرت امام (ره) را لحظه‌به‌لحظه آنالیز کرد و همة گروه‌ها را با معیار حضرت امام (ره) سنجید.

شاید گروه‌ها قرائت‌های مختلفی داشته باشند. حتی ممکن است در حال ‌حاضر، قرائت بنده از انقلاب اسلامی با قرائت آقای شمسائی متفاوت باشد، اما در هر صورت قرائت معیاری وجود دارد. به نظر بنده، درجة حق بودن این قرائت‌ها باید با حضرت امام (ره) سنجیده شوند. در هر صورت، گفتمان حضرت امام (ره) با مرحوم بازرگان و نهضت آزادی جمع نمی‌شوند. حتی می‌توان گفت حضرت امام (ره) با برخی از جریان‌های تندرو اسلام‌گرا مثل نواب صفوی نیز جمع نمی‌شوند. حضرت امام (ره) در جمع زدن مصلحت و آرمان، شخصیتی یگانه بوده‌اند. بنابراین در شبهاتِ تئوریک می‌توانند ملاک قرار بگیرند.

 آرمانهای انقلاب اسلامی در امتداد آرمانهای انقلاب مشروطه است/امام(ره) به اتمام رساننده یک حرکت 150 ساله بود

نقاشی: به نظر بنده،فرایندی تاریخی حدود 170 سال پیش شروع و در نهایت به انقلاب اسلامی ختم شده است. شاید بتوان گفت اولین برخوردی که عباس‌میرزا با دشمنان داشت، در درون مردم این حس تغییر، بهبودخواهی و پیشرفت را ایجاد کرد. بنده سرآغاز این حرکت را از زمان امیرکبیر می‌دانم. اگر در قالب جهان اسلام پیش برویم، به سیدجمال‌الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبدو و اقبال‌لاهوری می‌رسیم. آنچه از آن به نواندیشی دینی یا قرائت نواندیشانه از اسلام تعبیر می‌کنیم، در واقع دغدغة زیست مؤمنانه در دنیای متجددانة امروزی است؛ یعنی چگونه زندگی کنیم تا پیشرفت کنیم و به تکامل برسیم. بعد از نهضت مشروطیت، غیر از بهبودخواهی و توسعه، بحث‌هایی مثل ایجاد پارلمان، عدالتخانه، مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت، استقلال‌خواهی و دموکراسی‌خواهی مطرح می‌شود.
بنابراین این سیر فرازها و فرودهایی را طی کرده است. در دورانی نخبه‌گرایانه بوده است و در دورانی توده‌گرایانه. این حرکت توسط حضرت امام (ره)، که مرجعیت دینیِ به‌شدت سیاسی بوده‌اند، ادامه پیدا کرده و در نهایت به انقلاب اسلامی انجامیده است. به نظر بنده امام (ره) این سیر تاریخی مطالبات بهبودی‌خواهانه و آزادی‌خواهانة مبتنی‌ بر آموزه‌ها و ارزش‌های فرهنگی و دینیِ نهضتی را، که در ابتدا به شکست انجامیده بود، به پیروزی رسانده‌اند. باید به این نکته نیز توجه کنیم که در این مسیر، ملی‌گراها، مذهبی‌های مدرن و روحانیون سنتی نیز وجود داشته‌اند.

در کل، اگر بخواهیم بعد از انقلاب به ثباتی برسیم و با ارزش‌گذاری و تعیین معیار پیش برویم، فکر می‌کنم همه با معیار و شاخص قرار دادن حضرت امام (ره) اتفاق‌نظر داریم. شاید بندة تحلیل‌گر نتوانم تشخیص دهم پذیرش قطعنامه به ضرر کشور بوده است، عملی آرمان‌خواهانه و در جهت پیشرفت و تحقق آرمان‌ها بوده یا نوعی عقب‌نشینی محسوب می‌شده است. اگر نسبت به موضوعی تردید داشته باشم یا حتی تردید نیز نداشته باشم، اما اختلاف‌نظرها در آن مورد زیاد باشند، در عمل برای حفظ انسجام ملی، باید جریانی را جریان معیار قرار دهیم. با این توضیح، قطعاً حضرت امام (ره) معیار قرار خواهند گرفت، حتی اگر نظر ایشان برخلاف میل بنده باشد، زیرا در هر صورت حرکت ایشان معیار است و همه باید آن را بپذیریم. فکر می‌کنم در این مورد، اختلاف‌نظری نداشته باشیم. بنابراین با این وحدت‌ رویه، حضرت امام (ره) را در عمل، محور حرکت کلی انقلاب و نظام اسلامی می‌دانیم. در نتیجه، تمامی مواضع، گفتار و رفتار ایشان شاخص ارزیابی سایر حرکت‌ها قرار می‌گیرد.

زعیم‌زاده: عرض بنده نیز همین است.

نقاشی: امام (ره)، بعنوان رهبر کاریزماتیک انقلاب، مورد پذیرش تمامی جریان‌ها قرار گرفته‌اند. ایشان به‌اتمام‌رسانندة نهضتی 150ساله بوده‌اند.

جزوة «زیست مسلمانی» می‌گوید آرمان‌ها چیزی نیستند مگر آنچه در جامعه می‌بینید

شمسائی: به نظر بنده، برای فهمیدن اینکه مصلحت با آرمان جمع‌شدنی است یا خیر، باید از چگونگی سازوکار کنش اجتماعی و سیاسی آگاه بود. انقلاب اسلامی پرچم‌دار مکتبی است که باید برای تک‌تک کنش‌های اجتماعی و سیاسی خود، الگویی داشته باشد. با این تعریف، فکر می‌کنید واقعاً الگوی کنش اجتماعی و سیاسی انقلاب چه باشد؟

همة جامعه‌شناسان سیاسی دربارة کنش سیاسی، بحث ساختارگرایی و کارکردگرایی را مطرح می‌کنند. در بحث ساختارگرایی، ساختارهای اجتماعی کنشی را به فرد تحمیل می‌کنند، اما در بحث کارکردگرایی، باور فرد است که باعث ایجاد کنش می‌شود. بنابراین این دو مورد به گفتمان غالب در جامعه یا ذهن فرد برمی‌گردند. چهار نوع آرمان‌گرایی وجود دارد که با مثال نشان می‌دهم فقط یکی از آن‌ها حق است. بعد نیز به تبیین آرمان‌گرایی حق می‌پردازم. از ابتدا، سه مدل از چهار مدل آرمان‌گرایی برای گفتمان انقلابی زاویه‌دار بوده‌اند، اما یک مدل را می‌توان به‌عنوان الگو تدوین کرد.

یک مدل آرمان‌گرایی عرفی است؛ یعنی آلوده کردن آرمان‌ها به عرفی‌گری. نقطة اوج آن نیز در جزوة «زیست مسلمانی» میرحسین موسوی بود که در سال 88 با همکاری پسر آقای بهشتی صادر شد. جزوة «زیست مسلمانی» می‌گوید آرمان‌ها چیزی نیستند مگر آنچه در جامعه می‌بینید. اگر این تعریف را در مورد حجاب امروز جامعه تصور کنید، متوجه عرفی‌سازی آرمان‌ها می‌شوید.

طبق آنچه بارها شنیده و خوانده‌ام، در 16 آذر سال 78، آقای خاتمی در دانشکدة فنی دانشگاه تهران گفته‌اند اگر دین نیز در مقابل آزادی ایستادگی کند، این دین است که باید محدود شود. هرچند در صحبتی که با آقای حمدیه در دانشگاه اراک داشتم، تحلیل ایشان از منظور آقای خاتمی در این جمله، این بوده است که دین و آزادی هیچ‌گاه مقابل یکدیگر نمی‌ایستند. در کل، بحث بنده دربارة آرمان‌گرایی عرفی و تنزل دادن آرمان‌هاست که قطعاً نوع اشتباهی از آرمان‌گرایی محسوب می‌شود. نمود آن نیز در جزوة «زیست مسلمانی» آقای موسوی است.

نوع دوم، آرمان‌گرایی منفعت‌طلبانه است؛ یعنی با آرمان‌ها تا جایی همراه می‌شویم که خلاف منفعت ما نباشند. در این نوع آرمان‌گرایی، معلوم نیست چند نفر از افرادی که ادعای ولایت‌مداری می‌کنند، اگر منفعت‌شان اقتضا نکند، ولایت‌مدار باقی می‌مانند. بگذارید مثالی از شوروی سابق بزنم. استالین در گرجستان، طلبة علوم دینی مسیحیت بود. او که هیچ اعتقادی به کمونیست نداشت، در راستای منفعت‌طلبی به کمونیست‌ها پیوست، اما وقتی به ریاست رسید، خلاف آموزه‌های کمونیست رفتار کرد. تروتسکی ایدئولوگ رسمی حزب کمونیست و استالین، با یکدیگر مشکل پیدا کردند؛ به‌گونه‌ای که تروتسکی به مکزیک رفت و در آنجا هم ترور شد. بنابراین آرمان‌گرایی منفعت‌طلبانه نیز با گفتمان انقلاب سازگار نیست.

نوع سوم، آرمان‌گرایی کاذب است. این نوع آرمان‌گرایی قائل به این است که مصلحت‌اندیشی فقط مخصوص ولی‌فقیه است. در تابستان سال 92 در دیدار دانشجویان با رهبری، مقام معظم رهبری فرمودند مصلحت جزئی از واقعیت و واقعیت جزئی از مصلحت است و همه باید در مواردی مصلحت‌اندیشی کنند و در ادامه فرمودند آرمان‌گرایی با پرخاشگری متفاوت است. بنابراین با بی‌احتیاطی، آرمان‌گرایی کاذب منجر به دفع حداکثری و جذب حداقلی می‌شود.

نوع چهارم آرمان‌گرایی که نوع معیار و مطلوب انقلاب اسلامی است، آرمان‌گرایی واقع‌بینانه‌ای است که حضرت آقا می‌فرمایند. در این نوع آرمان‌گرایی، فرض بر رسیدن به آرمان‌ها از راه مقدورات است. حضرت آقا در این‌باره مثالِ کوهنوردی را می‌زنند که می‌خواهد به قله صعود کند. فردی که از دور به این کوهنورد نگاه کند، فقط می‌بیند که او جلو و عقب می‌رود، اما نمی‌داند که از راه مقدورات می‌خواهد به قله صعود کند. این آرمان‌گرایی واقع‌بینانه است.

برای مثال، می‌توانیم به نرمش قهرمانانه‌ای که حضرت آقا سال گذشته فرمودند اشاره کنیم. بحث این بود که با آمریکا مذاکره نکنیم و در مقابل او، کرنش نشان ندهیم، اما مقدورات جامعه بر این نبود، زیرا دولت منتخب قائل به این بود که آمریکا کدخدای دنیاست. بنابراین حضرت آقا اجازه دادند مذاکرات صورت بگیرد. در واقع حضرت آقا با این اقدام، اجرای عدالت را به تعویق انداختند. بعد از یک سال، دولت به نقطة شروع خود بازگشت و متوجه شد که نمی‌توان با آمریکا در شرایط عادلانه مذاکره کرد. بنابراین آرمان‌گرایی واقع‌بینانه، اجرای عدالت را به تعویق می‌اندازد، اما آن را برای همیشه ذبح نمی‌کند. این نوع آرمان‌گرایی مدل مطلوب انقلاب اسلامی است.

مشکلی که در جنبش دانشجویی وجود دارد و نقدی که به آن وارد است، بی‌عدالتی در مطالبة آرمان‌هاست. منظور این است که جنبش دانشجویی بسیار پیگیر آرمان‌های سیاسی است و برای آن اولویت قائل است، اما آرمان‌گرایی در اخلاق و علم را پیگیری نمی‌کند. توجه زیاد به یک آرمان و بی‌توجهی به آرمان‌های دیگر، نوعی بی‌عدالتی است. شاید به این دلیل مقام معظم رهبری در ماه مبارک سال 92 فرمودند آرمان‌گرایی را فقط در سیاست نبینید و به توجه کردن به آرمان‌گرایی علم و اخلاق نیز اشاره فرمودند.

گاهی اوقات پیگیری و مطالبة آرمان‌هایی که در اولویت قرار ندارند یا غیرضروری هستند، جزء اولویت‌های اصلی کشور قرار می‌گیرند و مسائل فرعی به مسائل اصلی تبدیل می‌شوند. این همان بحث بودریار است که گفته بود گاهی اوقات واقعیت را برای ما به‌اشتباه بازنمایی می‌کنند و مسئلة فرعی را به مسئلة اصلی تبدیل می‌کنند.

 «دین باوری»، «عدالت طلبی» و «دموکراسی خواهیِ ملی» سه محور اصلی انجمن های اسلامی دانشجویان است

نقاشی: بنده جریان‌های دانشجویی مطبوع خود را توصیف می‌کنم. در فضای سیاسی کشور، معمولاً افراد دو نوع هستند. عده‌ای از روشن‌فکرانی هستند که عرصة سیاست را نقد می‌کنند و عقبه‌ای تئوریک و علقه‌هایی سیاسی وابسته به برخی جریان‌ها دارند. عده‌ای نیز عمل‌گرایان سیاسی هستند. این افراد کنشگرهای سیاسی معطوف به قدرت سیاسی مشروع هستند. پست‌های نمایندگی مجلس و شورای شهر یا ریاست‌جمهوری را می‌توان برای این افراد متصور شد. برای عملکرد این دو نوع از افراد در عرصة اجتماعی، تفاوت قائل می‌شویم. بنده فکر می‌کنم جریان‌های دانشجویی از نوع اول هستند، زیرا رویکردی روشن‌فکرانه و نقادانه به فضای پیرامون خود دارند. طبیعتاً در قالب آرمان‌ها و بارورهای خود، به نقد سیاست‌های عرصة عمومی و مسائل دانشگاهی می‌پردازند. در این میان، موانعی نیز وجود دارد که این موانع با واقع‌بینی قابل ‌گذار هستند؛ یعنی واقعیت‌های موجود و بحث ساختارها، محدودیت‌هایی را ایجاد می‌کنند که خواه‌ناخواه این جریان‌ها را مجبور می‌کنند آرمان‌های خود را در قالب واقعیت‌های موجود پیگیری کنند.

واقعیت این است که بنده بحث مصلحت‌سنجی را به کنشگران سیاسی و فعالان احزاب سیاسی نسبت می‌دهم. این افراد مدعی گسترش خیر عمومی هستند. البته با توجه به عملکرد آن‌ها، می‌توانیم دربارة دستاوردهای آن‌ها قضاوت کنیم. در هر صورت، چون احزاب به دنبال خیر عمومی هستند، برای رسیدن به آن مصلحت‌سنجی می‌کنند، اما به نظر بنده، روشن‌فکران و فعالان دانشجوییِ جریان‌های دانشجویی در این زمره نمی‌گنجند، حتی اگر تحت‌ فشار موانع که اغلب ساختاری هستند، مجبور به پیگیری آرمان‌های خود در بستر واقعیت موجود شوند. بنابراین جریان‌های دانشجوییِ مورد نظر بنده، اصولاً نباید به دنبال مصلحت‌سنجی باشند.

لازم است به این نکته اشاره کنم که شاید آنچه در ذهن بنده است و از آن به واقع‌بینی تعبیر می‌کنم، دوستان آن را مصلحت‌اندیشی تعبیر کنند. در کل، بنده در تطابق واقعیت و مصلحت، تعبیر واقع‌بینی را برگزیده‌ام.

از ملاک‌های الگو و معیارِ فضای انجمن‌های اسلامی که یکی از جریان‌های فعال موجود در فضای دانشگاه‌ها، چه قبل و چه بعد از انقلاب بوده است، می‌توان به بحث دین‌باوری، عدالت‌طلبی و دموکراسی‌خواهی ملی اشاره کرد. این بحث‌ها در واقع نوعی منظومة فکری را به وجود می‌آورند. وقتی از دین‌باوری صحبت می‌شود، منظور باورهای مذهبی متبلورشده در طول زمان است که خاستگاهی اجتماعی را برای این جریان به وجود آورده است.

واقعیت این است که مذهب با قرائت‌های متفاوتی که داشته است، باز هم بخش جداناپذیر جامعة دینی ما محسوب می‌شود. از نمادهای انجمن‌های اسلامی که در واقع اولین معلمان انجمن‌های اسلامی نیز بوده‌اند، می‌توان به مرحوم طالقانی، راشد، بازرگان و ساقی اشاره کرد. افرادی چون شهید بهشتی، مطهری و مفتح نیز از جمله افرادی بوده‌اند که آبشخور فکری انجمن‌های اسلامیِ آمریکا و اروپا از آن‌ها سیراب شده‌اند.

نکتة دومی مورد تأکید بحث عدالت‌طلبی است. در انجمن‌های اسلامی دانشگاه تهران، جنبه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بحث عدالت‌طلبی نیز مورد توجه قرار گرفته است. به نظر می‌رسد برخی از جریان‌های داخل کشور نیز مانند لیبرال‌ها که با دنبال کردن عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی را از یاد برده‌اند یا همان‌طور که جریان‌های چپ مارکسیستی با توجه به عدالت اقتصادی و اجتماعی، به عدالت سیاسی بی‌توجهی کرده‌اند، صرفاً با دنبال کردن جنبه‌ای از عدالت، جنبه‌های دیگر آن را از قلم انداخته‌اند.

بحث آخر نیز دموکراسی‌خواهی است که اعتقاد به تغییر فرایندها در چارچوب‌های پارلمانتاریستی و قانونی با حقِ سه‌گانة نقد، نصب و عزل دارد که در دموکراسی‌های مینیمال و حداقلی مراعات می‌شود. این موارد مجموعه‌ای از آرمان‌ها و نمادهای انجمن‌های اسلامی است که شاید در برهه‌ای انحرافاتی در آن صورت گرفته باشد، اما با پی گرفتن جریان معیار دین‌باوری، عدالت‌طلبی و دموکراسی‌خواهی ملی، می‌توان گفت در مسیر حرکت به‌سوی رویکردهای آرمانی خود، تاحدودی موفق بوده است.

 عملکرد همه گروهها باید با معیار و ملاک اندیشه های امام(ره) و مقام معظم رهبری سنجیده شوند

زعیم‌زاده: از دیدگاه بنده که عضو سابق انجمن اسلامی هستم، ملاک و معیار، حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری هستند و همة گروه‌ها باید با این معیار سنجیده شوند. شاید در بحث نظری، اشتراکات زیادی بین دوستان وجود داشته باشد، اما نکته اینجاست که از مفهوم و پدیده‌ای می‌توان قرائت منظومه‌ای داشت و آن پدیده را با همة اعضا و جوارح آن بپذیرفت یا صرفاً قرائتی کشکولی از آن داشت.

برای مثال، دیدگاه منظومه‌ای، معنویت و عدالت‌خواهی را در دین مورد توجه قرار می‌دهد. منظور از عدالت، تنظیم ارتباط فرد با جامعه است و منظور از معنویت، تنظیم ارتباط فرد با خداست. دیدگاه منظومه‌ای به همة موارد دین توجه می‌کند. دیدگاه کشکولی به بررسیِ موضوعی و موضعی می‌پردازد. این دو دیدگاه را می‌توان در مسائل دیگر نیز تسری داد، از جمله در معیار قرار دادن حضرت امام (ره). به نظر بنده، معیار بودن حضرت امام (ره) را باید در همة زمینه‌ها پذیرفت. امامی که می‌فرمایند نظامیان در سیاست دخالت نکنند، همان امامی هستند که می‌گویند اسرائیل باید از صفحة روزگار محو شود. ایشان امامی هستند که فرموده‌اند می‌خواهیم پرچم «لا الله الا الله» را در کاخ سفید بیاویزیم. بنابراین حضرت امام (ره) باید به‌طور همه‌جانبه، معیار و ملاک قرار بگیرند.

به نظر بنده، هروقت گروه‌ها و جریان‌ها از مسیر گفتمان امام خارج شده‌اند، در جمع زدن مصلحت و آرمان انقلاب، دچار مشکل شده‌اند. در واقع از دیدگاه کشکولی، حضرت امام (ره) را ملاک قرار داده‌اند؛ یعنی چیزی را که تأمین‌کنندة منافع آن‌ها بوده است از رفتار و دیدگاه حضرت امام (ره) انتخاب کرده‌اند و در فضای رسانه‌ای خود، به بزرگ‌نمایی آن را پرداخته‌اند. از جملة این جریان‌ها، جریان اصلاح‌طلب است که برخورد آرمانی حضرت امام (ره) با موضوع تسخیر لانة جاسوسی را کاملاً به پدیده‌ای عرفی تبدیل کرده است.

اگر حضرت امام (ره) را به‌طور همه‌جانبه ملاک قرار دهیم، می‌توانیم جنبش دانشجویی را نیز آنالیز کنیم. بخشی از جریان دانشجویی می‌گوید پیرو خط حضرت امام (ره) است. آیا همة سخنان حضرت امام (ره) را می‌پذیرد یا فقط بخشی از آن را می‌خواهد؟ به نظر بنده، آفت جایی است که جنبش دانشجویی در فضای تعادل بین آرمان و مصلحت، دچار نقص می‌شود.

پرسیدید در جنبش دانشجویی، آرمان مطرح است یا مصلحت. بنده نیز عرض کردم تفاوتی با هم ندارند، اما بین آرمان و محافظه‌کاری، جریان دانشجویی طبعاً باید آرمان‌گرا باشد. خواسته و گفتة بزرگان این است که آرمان‌گرایی با شما، مصلحت‌سنجی با مسئولان. بنابراین راه مشخص است، اما بخشی از جمع‌های دانشجویی با گرایشی خاص، رویکرد و گفتمانی را بروز می‌دهند که موافق جریان دیگری است. با این کار به آرمان و جریان اعتقادیِ خود پشت می‌کنند. بنابراین نقاطی وجود دارد که جریان دانشجویی ممکن است از ادعای خود مبتنی‌ بر پیروی از خط و گفتمان حضرت امام (ره) عدول کند. خطا و چالش بزرگ جریان دانشجویی زمانی است که اولاً با گروه‌های سیاسی پیوند می‌خورد و محافظه‌کار می‌شود. ثانیاً حرکت‌هایی تند و رادیکال انجام می‌دهد. این‌گونه دچار افراط و تفریط در نقد می‌شود.

گاهی جریان دانشجویی، جریان نتیجه‌گرای مطلق می‌شود و آرمان‌ها را فراموش می‌کند. در این صورت نیز تعادل بین آرمان و مصلحت خدشه‌دار می‌شود. بنده مخالف آرمان همراه با نتیجه نیستم، اما موضوع اینجاست که امام‌خمینی (ره) برای تحقق آرمان‌ها، شرط تعیین نمی‌کردند. برای مثال، ایشان نفرمودند به شرطی انقلاب می‌کنیم که این انقلاب پیروز شود. فهم امام، فهم غامض و پیچیده‌ای است. علاوه بر فهم، عمل کردن به آن نیز مشکل است. به نظر بنده، جریان دانشجویی همواره باید آرمان‌گرایی خود را حفظ کند. همچنین باید آرمان‌هایی خود را با توجه به معیار اصلی انقلاب، که حضرت امام (ره) هستند، درک کند، زیرا با ملاک قرار دادن حضرت امام (ره)، هیچ‌گاه دچار انحراف نخواهد شد.

معمولاً گروه‌ها و جریان‌های سیاسی به اقتضای منفعت شخصی خود یا به اقتضای نوع کاری که می‌خواهند در جهت خیر عمومی انجام دهند، دچار مصلحت‌سنجی می‌شوند. شاید این مصلحت‌سنجی باعث از بین رفتن بعضی از آرمان‌ها شود یا شاید حصول آن‌ها را به تأخیر بیندازد. حتی ممکن است به‌قدری این تأخیر طولانی شود که باز هم کلاً باعث از بین رفتن آن آرمان بشود. در نقطة مقابل، جریان‌های دانشجویی آرمان‌گرا هستند. در مرحلة بایدها و نبایدها نیز کنشی که تعریف می‌کنند، آرمان‌گرا بودن است. احساس این است که رهبر معظم انقلاب خواهان ایجاد تعادل بین مصلحت‌سنجی و آرمان‌گرایی در جامعه هستند. به نظر بنده، اگر جنبش دانشجویی دست از آرمان‌گرایی بردارد، بحث مصلحت‌سنجی کنشگران سیاسی بسیار زیاد می‌شود. در واقع با این کار، تعادل بین مصالح و آرمان‌ها از بین می‌رود.

بنابراین بهتر است افراد، چه در محیط دانشگاه و چه بیرون دانشگاه، سعی کنند فضای دانشگاه و فعالیت‌های آن را به سمت آرمان‌گرایی سوق بدهند تا این‌گونه، تعادل بین آرمان‌گرایی و مصلحت‌سنجی برقرار شود. استنباط بنده از صحبت‌های شما دوستان نیز همین بوده است. حال اگر موافق باشید، این بحث را با بیان شما دوستان گسترش دهیم.

 جریان‌های دانشجویی باید اهل ریسک کردن باشند

زعیم‌زاده: جریان دانشجویی باید حتماً موقعیت آرمان‌گرایی خود را حفظ کند. همان‌طور که پیش‌تر نیز عرض کردم، زاویة مطرح کردن بحث نیز بسیار مهم است. این زاویه باید زاویة گفتمان انقلاب اسلامی با معیار خط حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری باشد. ممکن است گروه‌های سیاسی و افرادی با توجه به دیدگاه و منافع خود، نظرهای مختلفی داشته باشند، اما جریان دانشجویی باید آرمان‌ها را به‌شکل جامع مطالعه کند؛ یعنی باید به آرمان عدالت، آزادی‌خواهی و معنویت، به‌عنوان سه اصل جنبش دانشجویی، با توجه به گفتمان حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری بپردازد.

جریان دانشجویی باید متوجه باشد که در بحث پیگیری آرمان‌ها، ممکن است اتفاقاتی رخ دهد. بنابراین، این جریان‌ها باید آمادة پرداخت هزینة پیگیری آرمان‌های خود باشند. همان‌طور که می‌دانید، گروه‌های سیاسی، مخالف پیگیری این آرمان‌ها هستند. در این مورد، شوخی و رودربایستی با هم نداریم. جریان‌های دانشجویی باید اهل ریسک کردن باشند. نکتة دیگر این است که منافع خود را با افراد، احزاب و گروه‌های صاحب قدرت پیوند نزنند، زیرا با این کار، پایه‌های آرمان‌گرایی آن‌ها خواهد لغزید.

اخیراً به نظر می‌آید جریان‌های دانشجویی به سمت پیگیریِ سطحیِ مطالبات پیش می‌روند؛ یعنی ریشه‌ای اقدام نمی‌کنند. مقام معظم رهبری نیز بارها بر عملکرد عمقی جریان دانشجویی تأکید و سفارش فرموده‌اند. در واقع این موضوع می‌تواند در آینده، جریان‌های دانشجویی را با چالش روبه‌رو سازد. به نظر بنده، با توجه به این سه پیش‌فرض، قطعاً جریان دانشجویی می‌تواند با وجود افت‌وخیزهایی که از مقتضیات کار دانشجویی است، براساس گفتمان حضرت امام (ره) و حضرت آقا، متناقض‌نماها را برطرف کند و به پیگیری آرمان‌های خود بپردازد.

 در مواجهه با نظام سلطه باید به گفتمان «نوفل لوشاتو» که با آن انقلاب ایران به جهانیان شناسانده شد، بازگشت

نقاشی: جریان‌های دانشجویی، مشخصاً انجمن‌های اسلامی دانشجویی که مورد نظر بنده هستند، خاستگاه و جایگاه روشن‌فکری و نقادانه‌ای دارند. این طبیعی است که با رویکردی نقادانه با مسائل اجتماعی و سیاسی مواجه شوند. جریان‌های دانشجویی آرمان‌هایی دارند که تحت‌ عنوان دین‌باوری، عدالت‌طلبی و دموکراسی ملی از آن یاد می‌کنیم. نکتة مهم دیگر این است که مشخصة جریان‌های عدالت‌خواه و ملی‌گرا، سلطه‌ستیزی است. به تعبیر بنده، سلطة داخلی را استبداد و سلطة خارجی را استکبار می‌دانیم. معتقد هستیم امپریالیسم و سلطة موجود با مثلث دانش، قدرت و هژمونی، سعی دارند گفتمانی غالب ایجاد کنند.

در این بخش، شاید به دلیل رویکردهای عدالت‌طلبانه، با دیگر دوستان هم‌عقیده هستیم، اما با ادبیاتی متفاوت. در واقع نظام سلطه و آنچه امروز تحت‌ عنوان امپریالیسم می‌شناسیم، به دنبال یکسان‌سازی و به‌نوعی به دنبال هژمونی است. در مواجهه با این سلطه طلبی، به نظر بنده، در یک کلمه، تنها راه بازگشت به همان گفتمان نوفل‌لوشاتو است که انقلاب اسلامی را به جهان معرفی کرد. بنابراین معیار عملکردها باید گفتمان نوفل‌لوشاتو باشد؛ گفتمانی که امام(ره) در نوفل‌لوشاتو پی گرفت.

اجازه بدهید نکتة پایانی را به نقد اصحاب قدرت اختصاص دهم. برای مثال، ممکن است یکی از جریان‌های اصلاح‌طلب یا اصول‌گرا، قوة مجریه و قوة مقننه را در اختیار داشته باشد، اما به نظر بنده، اساساً این جریان‌های دانشجویی هستند که ایده‌آل هستند، زیرا هیچ‌کدام از تشکل‌ها تا این حد پایبند به رویکردها نیستند. در واقع باید رویکرد اتحاد و انتقاد را در پیش بگیرند. بدون هیچ تعارفی باید بگویم انجمن‌های اسلامی دانشجویی، عقبة فکری و تاریخی روشن‌فکری دینی دارند. از استادان، معلمان و حامیانی چون سید جمال‌الدین اسدآبادی، رشیدرضا، آیت‌الله طالقانی، بازرگان، دکتر شریعتی، مطهری و بهشتی بهره‌مند بوده‌اند. این عقبة تاریخی را نمی‌توان منقطع کرد.

در اساسنامه‌ها تأکید می‌شود که انجمن‌ها عضویت تشکیلاتی در احزاب را ممنوع می‌دانند. این خط فارغی است برای افراد و دانشجویانی که وارد انجمن اسلامی می‌شوند. وقتی استراتژی اتحاد و انتقاد در عرصة عمل به‌درستی اجرا شود، یکی از نشانه‌های آن، اعمال عدم‌ حضور نیروهای حزبی در انجمن‌ها و نیروهای انجمنی در احزاب است که می‌توان از آن به خط فارغی در این زمینه اشاره کرد. طبیعتاً اگر گروه‌های دیگر و گروه‌های نزدیک به جریان اصول‌گرا نیز چنین چیزی را رعایت کنند، شاید بتوانیم فضای نقد قدرت را با جدیت بیشتری دنبال کنیم.

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

بازگشت به صفحه سایر رسانه ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon