علی(ع) تُرّ و نخ بنایی تمام موجودیت ماست
خبرگزاری تسنیم: حجتالاسلام سیدحمید میرباقری گفت: در زیارت دارد که یکی از سلامهایی که به حضرت امیر(ع) میدهیم، سلام بر شخصیتی میدهیم که میزان اعمال است ــ السلام علیک یا میزان الأعمال ــ و جایی هم داریم که میفرماید: «السلام علی میزان الأعمال»....
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سخن گفتن از فصائل و کرامات امیرالمومنین، علی بن ابیطالب(ع) از مدح و ستایش خصائل انسانی تا برجستگیهای متعالی عقلی و علمی، حداقل روش شیعیان برای نزدیکی به اوست.
متنی که در ادامه منتشر میشود، گفتوگوی تسنیم با حجتالاسلام والمسلمین سیدحمید میرباقری به مناسبت سالروز ولادت مولیالموحدین، مولای متقیان حضرت علی بن ابی طالب(ع) است. در این گفتوگو به ابعاد مختلف زندگانی آن حضرت پرداخته شد، همچنین سیره عملی و شرایط سیاسی و فرهنگی دوران ایشان، ملاک های حکومت داری و سیاست ورزی ایشان و سیره عملی و نظری امیرمومنان(ع) و کلام بزرگان اهل سنت درباره ایشان و... مورد بررسی قرار گرفته است:
شباهت مخالفین و موافقین حضرت عیسی(ع) و امیرالمومنین علی(ع)
*تسنیم:همانظور که مستحضرید در ایام ولادت مولی الموحدین حضرت علی(ع) قرار داریم. ابتدا درباب مقام و عظمت آن حضرت مقداری صحبت کنیم که در خصوص جایگاه و مقام ایشان چه مباحثی مطرح شده است؟
وقتی شما زندگی شخصیتهای بزرگ عالم مثل حضرت مسیح «علی نبیّنا وآله علیه الصلاة والسلام» را مرور میکنید، میبینید که هم مخالفین بسیار سرسخت و هم موافقین سرسختی داشته اند. یعنی به جایی رسید که طائفه یهود بدترین تهمتها و نسبتها را به حضرت مسیح (ع) دادند به امروز دنیا نگاه نکنید مثل اینکه حالا یهود و صهیونیستها بیشتر روی مسلمانان تمرکز کردهاند و گرنه آنها گاهی اختلافات اساسی با خود مسیحیان دارند و لذا حضرت مسیح(ع) هم مخالفینی داشتهاند که گاهی بیان آنها نیز سخت است که چه تهمتهایی به حضرت مریم(س) زدند.
اگر بخواهیم در تاریخ 2 یا 3 هزار سالهٔ قبل یک شخصیتی را نام ببریم یا در عرض حضرت مسیح یا بالاتر، به نظر ما که حالا در زندگی امیر المؤمنین(ع) یک مقدار تحقیق کردهایم و دیگران شاید به مراتب بالاتر، از این حیث وجود مبارک امیر المؤمنین(ع) هستند که در زمان خود با آراء و نظرات کاملا متضاد در مقابل هم مواجه بودند. یعنی یک عدهای امیرالمؤمنین را تا حد کفر پیش بردند مثل خوارج که در صفین به حضرت گفتند:«باید توبه و استغفار کنی که ما دوباره تو را بپذیریم!» و تا اینجا پیش رفتند و یک عدهای امیرالمؤمنین(ع) را تا خدایی بردند، یعنی علیالهی شدند.
همانطور که درباره حضرت مسیح(ع) یک عدهای او را «پسر خدا» کردند و یا خود خدایش کردند و یک طرف یهود آن گونه نسبت ناروا به ایشان دادند که در مورد امیرالمؤمنین (ع) هم این قصه را میبینیم. اتفاقا پیغمبر اکرم(ص) هم این پیش بینی را در مورد حضرت امیر المؤمنین(ع) داشتهاند و لذا در جنگ خیبر وقتی آن حماسه را حضرت میآفرینند، رسول خدا(ص) فرمودند:« فردا بیرق را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسول را دوست خواهد داشت» و چند ویژگی دیگر هم برایشان نام میبرند. حضرت همان روز خیبر این گونه فرمودند که اگر ترس این را نداشتم که آنچه نصاری راجع به عیسی گفتند و امت اسلامی راجع به تو هم همانها را بگویند، اگر این ترس را نداشتم، امروز در فضل تو مطلب و سخنی میگفتم که بر هیچ گروهی از مسلمانها تو عبور نکنی مگر اینکه به خاک کفش تو تبرک بجویند و همینطور به زیادی آب وضوی تو استشفاء کنند، آن مازاد آب وضوی تو را برای استشفای مریضانشان ببرند، لکن در فضل تو همین کافی است که تو از من باشی و من از تو و برای برتری تو همین که تو از منی و من از تو، و همین کافیست.
برخی در زمان پیامبر نیز چشم دیدن علی ابن ابی طالب(ع) را نداشتند
در تاریخ یک شخصیتی است به نام «یونس ابن حبیب نحوی» که از علماء معروف در علوم ادبیات عرب است، میگوید که من پیش خلیل ابن احمد بودم که خلیل بن احمد هم از علمای معروف است. به او گفتم که قصه چی است که بسیاری از اصحاب پیغمبر(ص) این قدر باهم رفیقاند و باهم دوستاند و هیچ مشکلی هم ندارند اما به امیرالمؤمنین (ع) که میرسند، این گونه چشم دیدن او را ندارند که او را ببینند، با حسادت به او نظر میکنند. یونس ابن حبیب نحوی در ابتدا برایش دشوار بود که حالا چه شد که این را از من سوال کردید، به هر حال قبول کرد که پاسخ این سوال کننده را بدهد، بعد سرش را پایین انداخت و مقداری فکر کرد و بعد سوال کرد که چرا من را انتخاب کردی؟ گفت: خواستم که شما حل کنید، گفت به شرطی که تا زندهام این را جایی عنوان نکنی،به او اطمینان دادم که تا وقتی که زنده هستید این را جایی مطرح نمیکنم، گفت:«از آنجا که سخنان خلیل ابن احمد فراهیدی با ادبیات مختلفی نقل گردیده است همهٔ آنها را در متن قرار دادهایم:
«تقدمهم إسلاماً وبذهم شرفاً، وفاقهم علماً و رجحهم حلماً وکثرهم زهداً وأنجدهم شجاعة، فحسدوه، والناس إلى أمثالهم وأشکالهم أمیل منهم إلى من فاقهم وکثرهم ورجحهم.»
«إنَّ علیً تقدمهم إسلاماً» این را یونس ابن حبیب نحوی میگوید، گفت علی ابن ابیطالب از همه اصحاب پیغمبر(ص) در اسلام آوردن جلوتر بوده است، «وفاقهم علماً» و در علم و دانش بر همهٔ آنها فائق بود است ، یعنی برتر از همهٔ آنها بوده است «و رجحهم زهداً» و در زهد و بیاعتنایی به دنیا هم همین طور بوده است، «و طال علیهم جهاداً» طول جهاد در راه خدایش هم با دیگران فرق میکرده است، «فحسدوه» پس بسیاری از اصحاب چشم دیدن علی ابن ابی طالب را نداشتند، «والناس إلی اشکالهم و اشبائهم أمیل منهم إلی منهم» و مردم هم به آنهایی که مثل خودشان هستند بیشتر رغبت و نزدیکی دارند تا کسی که با آنها همخوانی اینگونه ندارد، لذا علی بن ابیطالب(ع) در یک افق دیگری بود و اینها در یک افق دیگری بودند و لذا نمیتوانستند با علی ابن ابیطالب کنار بیایند.
*تسنیم: تصریح به جایگاه و مقام و منزلت امیرمومنان حتی از سوی کسانی که شاید به نوعی ولایت ایشان را نپذیرفتند نیز به وضوح دیده می شود و این اعتراف را درباره ایشان دارند. دوست داریم در این باره هم بشنویم.
پیامبر(ص) از امیرالمؤمنین (ع) به منزله جان خود یاد کرده است
«خلیل بن احمد» یکی دیگر از علماء معروف است که به وی گفتند راجع به علی ابن ابیطالب(ع) چیزی بگو. گفت: چه بگویم که دوست و دشمن دست به دست هم دادهاند که فضائل و عظمت علی ابن ابیطالب (ع) را پنهان بکنند ولی فضائل او عالَم را پر کرد و دوست از ترس و دشمن از بغضی که داشت، سالیان سال بر منابر بنی امیه تماماً لعن و دشنام علی ابن ابیطالب رائج شد و جزء دعاهای این خطبا این بود که علی ابن ابیطالب (ع) را لعن میکردند. در این خصوص اتفاقات و قصه های زیادی نقل شده است که مثلا گفته شده شخصی از نماز، ظاهراً جمعه بود بر میگشت، یادش آمد که در قنوتش علی ابن ابیطالب را لعن نکرده است و همان جا ایستاد و نمازش را اعاده کرد و بعد خبر به معاویة ابن ابی سفیان رسید، خیلی خوشحال شد و گفت که معلوم میشود از کارهایی که ما برای علی کرده ایم این یکی جواب داده است. دستور داد همانجا یک مسجد بسازند، همانجا هم یک مسجد ساختند و اسمش را گذاشتند مسجد الذکر! آنجا نوشته شد که چرا اسم این مسجد را مسجدالذکر گذاشتند؟ اول به این جهت که این همیشه بماند و مردم بیایند و این تابلو را ببینند و دوباره یادشان بیاید و دوباره امیرالمؤمنین (ع) را -نعوذ بالله ونستجیر بالله_ لعن بکنند.
علی ابن ابیطالب(ع) از جمیع انبیاء افضل و برتر و والاتر است
این یک طرف قصه است که فخر رازی در تفسیر آیهٔ مباهله آورده است که آیه نازل شد بر پیامبر(ص) که تو به منزلهٔ جانت را بیاور و تو پسرانت را بیاور و تو زنان را بیاور و آنها هم زنانشان را و جان را به منزلهٔ جان و فرزندانشان بیاورند، «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ». اینجا پیغمبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان جان برد و أبناء «حسن و حسین(ع)» را برد و از زنان نیز وجود مقدس حضرت زهرا (س) را بردند، بعد اینجا فخر رازی که از مفسیرین مشهور اهل سنت هست، ذیل این آیه میگوید، از اینکه قرآن فرمود:« أنفسنا» و پیغمبر برای انفسنا علی ابن ابیطالب (ع) را آوردند، یعنی جان را به منزلهٔ جانت بیاور و پیامبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین (ع) را به منزله جان خود آورد، فخر رازی میگوید که از این قسمت آیه استفاده میشود که علی ابن ابیطالب از جمیع انبیاء افضل و برتر و والاتر است، این را شیعه نمیگوید، این جمله را فخر رازی مفسر مشهور اهل سنت که امام المشککین است و همیشه در حال شکاند و به این راحتی به یقین نمیرسند، میگوید که معلوم میشود امیرالمؤمنین از جمیع انبیاء بالاتر است، چرا؟ بخاطر این که خود پیغمبر(ص) افضل و بالاتر از جمیع انبیاء است و کسی که به منزله جان رسول خدا و نائب اوست از این آیه استفاده میشود که او هم از همهٔ انبیاء و پیامبران برتر و بالاتر است.
به اتفاق شیعه و سنی؛ تمام ویژگی های انبیاء الهی در وجود مقدس حضرت علی(ع) جمع شده است
برای تایید این سخن روایتی از پیغمبر اکرم (ص) است که شیعه و سنی، موافق و مخالف این حدیث را قبول دارند که پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «من أراد أن یری آدم فی علمه و نوحاً فی طاعته و إبراهیم فی خلته و موسی فی هیبته و عیسی فی صفوته فلینظر إلی علی بن أبی طالب» اگر کسی خواست آدم را در علم و دانش، نوح را در طاعت، ابراهیم را در دوستی با خدا، موسی را در هیبت و عظمت و عیسی را در برگزیدگی الهی ببیند، خواست تک تک این انبیاء را ببیند و همه این ویژهگیهای مهم را در یک نفر ببیند:«فلینظر إلی علی بن أبی طالب.»
فخر رازی میگوید که از این آیه و از این حدیث استفاده میشود که پیغمبر اکرم(ص) وقتی که میخواهد شخصی را معرفی نماید که جمیع صفاتی که انبیاء تک تک داشتند، میفرماید که همهٔ اینها در امیرالمؤمنین (ع) جمع شده و با هم یکجا کنار هم قرار گرفته است. او از این حدیث و آن آیه چنین استفاده میکند که بعد از پیغمبر اکرم(ص) کسی در این عالم افضل و برتر از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نخواهد بود، حالا تا این مقدار است اما اگر بخواهیم بیشتر از این از کلمات بزرگان اهل سنت درباره مقام و عظمت امیرمومنان علی(ع) بگوییم زیاد است. برای مثال معاویة بن ابی سفیان میگوید:« مادری پیدا نخواهد شد که به مانند علی بن ابیطالب را به دنیا بیاورد، دیگر زنان قریش همه عقیماند، از اینکه انسانی همانند علی بن ابیطالب به دنیا بیاورند». یعنی کسی مثل معاویة هم این خورشید و این شخصیت را نمیتواند انکار کند. حتی کسانی که احیاناً ولایت ایشان را هم قبول ندارند، نمیتوانند عظمت آن حضرت را انکار بکنند.
براساس روایات؛ امیرمومنان علی(ع) میزان و ترازوی اعمال است
*تسنیم: یکی از مباحثی که به نوعی باید الگوی پیروان و شیعیان آنحضرت و جمیع مسلمین قرار گیرد، سیرهٔ عملی و نظری امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ارتباط با مسائل مختلف زندگی است که شاید در زندگی روز مره ما از آنها غفلت می شود. یک مقدار در باره سیرهٔ عملی و نظری آنحضرت در بعد عدالت در حوزه فردی، خانوادگی و اجتماعی بفرمائید؟
در زیارت دارد که یکی از سلامهایی که به حضرت میدهیم، سلام بر شخصیتی میدهیم که میزان اعمال است.-السلام علیک یا میزان الأعمال- و جایی هم داریم که می فرماید:«السلام علی میزان الأعمال» سلام بر تو که تو ترازوی اعمالی، یعنی هرکی میخواهد عملش را بسنجد، زندگیاش را بسنجد، باید بیاید با این میزان و ترازوی اعمال بسنجد. باز در جایی دیگر در زیارت داریم که میفرماید، «فالراغب عنکم مارق والازم لکم لاحق» هر کسی که از شما روی برگرداند و در مسیر شما قرار نگیرد، از راه به بیراهه رفته و آنهایی که با ملازمه با شما باشند به سعادت میرسند و ملحق شدند، ما در تاریخ اسلام بعد از زندگی حضرات معصومین (ع) طوائف مختلفی داشتیم، مثلا یک طائفه بودند که اعتقاد به اهل بیت (ع) داشتند، ولی یک اعتقاد ضعیفی بوده است. یعنی امامت آنان را به عنوان اینکه امام هستند را پذیرفتند، اما اینکه آنان واسطه فیضاند و ولایت تکوینی بر عالم هستی دارند، متأسفانه به اینجا که رسیدند انکار کردند. در حالی که چون شناخت پیدا نکردند راجع به اهل بیت علیهم السلام این حرفها را ردند، الآن هم در جامعهٔ ما متأسفانه افراد این چنینی زیاد داریم که در مورد مقام امیرالمؤمنین (ع) دچار تفریط هستند، راجع به سیدالشهداء (ع) دچار تفریط هستند، اینکه گاهی قیام عاشورا را زیر سوال میبرند نشان میدهد که سیدالشهداء را در مقام امامت به معنای اخص نپذیرفتند، یعنی آن اعتقاد ضیعف اینجا نیز انسان را به بیراهه می کشاند، حال اگر این شخص یک مدیر اجرایی در جامعه باشد، اگر یک روز به وزارت رسید، اگر یک روز یک مدیریت عالیای را به عهدهاش گذاشتند، آن اعتقاد ضیعف میتواند کارش را تخریب بکند، اگر این شخص استاد دانشگاه شد، شخص معمولی در خانه بود مهم نیست، ولی اگر استاد دانشگاه شد ضربه میزند، اگر معلم یک مدرسهای شد میتواند لطمه بزند.
سه گروهی که حق امیرمومنان را به خوبی نشناختند
عدهای دیگری نیز از آن طرف خود امیرالمؤمنین و اعتقاداتش را از بیخ و بُن و ریشه قبول نداشتند و زیر بار نمیرفتند و اینها هم یک طائفه بودند که در طول تاریخ زندگی کردند و بودند. یک طائفهٔ دیگر هم بودند از این طرف که راجع به امیرالمؤمنین و اهل بیت (ع) دچار افراط شدند و چون دچار افراط شدند، اساساً در دین دچار افراط شدند، اینها هم لطمات فراوانی زدند. اگر بخواهیم یک طائفه و گروهی از اینها را مثال بزنیم عبارت از نهروانیها و خوارج اند، از همین جا به بعد وارد بحث عدالت می شویم. مثلاً در تاریخ افرادی داریم که اینها بخاطر همین قصهٔ تفاوتها میآمدند، دینشان را به اهل بیت علیهم السلام عرضه میکردند، حمران بن اعین یکی از این اشخاص است که خدمت امام صادق (ع) رسید و دینش را عرضه کرد و فرمود:« آقا جان دین من این است، گفت درست است یا نه!؟» حضرت عبدالعظیم الحسنی (س) میآید پیش امام هادی (ع) دینش را عرضه میکند، این در مورد حضرت عبدالعظیم (ع) معروف شده است. ولی این فقط در مورد حضرت عبدالعظیم (ع) نیست، بسیاری از اصحاب ائمه (ع) بودند و میآمدند و دینشان را عرضه میکردند که برای مثال من یک نمونهاش را اینجا آوردهام و چون عبارتش عبارت زیبایی است گفتم بد نیست که این منتشر بشود، «حمران بن اعین» وقتی اعتقاداتش را به امام صادق (ع) عرضه کرد، حضرت فرمود «التُرّ تُرُّ حمران»، نخی که بنّاها برای تنظیم آجرها استفاده میکنند، عرب به آن میگویند تُرّ، فرمود «تُرّ» همان است که حمران دارد، نخ واقعی که تنظیم میکند. یعنی اعتقادات حمران در این حد است، بعد به خود حمران فرمود، متمرّ خود را بین خودت و عالم بکش، تا کج نری، از حضرت سوال کردند:«متمرّ» که بین خودم و عالم بکشم چیست؟ فرمود همانی است که شما نخ بنّاء میگویید، یعنی آن نخ بنّاء را بین من و خودت بکش.
اگر زندگی خود را با نخ و خط اهل بیت(ع) تنظیم نکنیم گرفتار افراط و تفریط می شویم
پس معلوم می شود همیشه باید خودمان را با امام صادق (ع) و با امام باقر (ع) بسنجیم و اگر در عصر غیبت که به آن بزرگواران درسترسی نداریم براساس روایات باید به عالم و فقیه دینی که عدالت دارد مراجعه کرده و خودمان را همیشه در زندگی با او بسنجیم. ما در گذشتهٔ ایران اسلامی خودمان، اتفاقاً این قصه را خیلی پررنگ داشتیم، یعنی مردم هر کار کوچک و بزرگی که داشتند و میخواستند انجام بدهند، نگاه میکرد ببیند مرجع تقلیدش چه میگوید، و میرفت سراغ رساله، یعنی مسلمانهای رسالهای بودیم، بلافاصله میرفت پیش امام جماعت مسجد محل و سوال میکرد که آقا نظر مرجع من در مورد فلان مسئله چیست ولی متأسفانه این امروز یک مقدار کم رنگ شده است. متأسفانه امروز این قصهٔ تقلید و قصهٔ محور بودن مرجع تقلید در زندگی یک مقدار کنار رفته است، اما در گذشته شخص می خواست یک معامله بکند، مثلا نظر آیت الله بروجردی را میگرفت که آقا نظر مرجع تقلید من چیست، یک کار خاص و جدیدی میخواست در زندگیش انجام بدهد نظر میگرفت، نمیرفت کار را انجام بدهد و بعد از مدتی بفهمد اشتباه و خطا کرده است و بعد بخواهد برود آن را درست کند، لذا آنچیزی که انسان را از افراط حفظ میکند، همین نخ بناست که در روایت خواندیم.
واعظ و مداح باید نخ و مسیرش را با ائمه(ع) تنظیم کند/ خوارج نهروان که مقابل امیرمومنان ایستادند یک شبه منحرف نشدند
مثلا همین قضایای اخیری که گاهی در بعضی از هیئات و مراسم روضه سیدالشهداء(ع) هم اتفاق افتاده بخاطر همین است، همیشه یک هیئات یک واعظ یک مداح باید این تُرّ و نخش را با ائمه (ع) تنظیم کند با علمای ربانی نخ خودش را تنظیم کند، ببیند آنها مسیر را چگونه تعیین میکنند. اشکال این مسائل این است که 20 سال دیگر این مشکل حادی خواهد شد، همیشه در طول تاریخ اگر یک بدعتی گذاشته شده و اگر یک راه انحرافی رفته شده، این گونه نبود که روز اول کلا منحرف شده باشد بلکه بعد از چند سال یک دفعه قصه کلا عوض شده و 180 درجه تغییر کرده است. یعنی انحرافات بدعتها، نوآوریهایی که در دین جائز نیست یک شبه درست نمیشود، یک ساله درست نمیشود بلکه رفته رفته زمینههایش فراهم میشود و به بیست سال و سی سال رسید شما میبینید که مسیری که درست بوده است متأسفانه دیگر طی نمیشود، خود این خوارج نهروان یک شبه اینگونه نشدند و یک شبه به این بیچارگی نرسیدند و اینها ذره ذره آمدند بعضیشان در لشکر امیرالمؤمنین (ع) بودند، اما همینی که در لشکر حضرت امیرالمؤمنین (ع) است و در کربلا میآید قاتل سیدالشهداء (ع) میشود. یعنی روز اولی که در رکاب امیرالمؤمنین است به مرور زمان چنان این راه به بیراهه کشیده میشود. مثلا در صفین به امیرالمؤمنین یک جمله میگویند و زیر بار حرف امیرالمؤمنین در یک حکم نمیروند و در نهایت روی سینهٔ حجت خدا می نشینند.
حرکت کردن در مسیر امام، زندگی را بیمه می کند و ضمانت ایمانی به انسان می دهد
*تسنیم: حاج آقا یکی از نکات برجسته زندگانی حضرت امیرمومنان(ع) بحث عدالت و عدالت محوری است که در این زمینه نیز شیعه و سنی اعتراف و تصریح دارند، سیره عملی و نظری آنحضرت در زمینه عدالت چگونه است و چه شاخصه ها و ویژگی هایی دارد؟
مسئله در مسیر امام حرکت کردن و پشت نکردن به امام ملازم بودن با امام اینگونه است که میتواند بیمه بکند و به انسان ضمانت ایمانی بدهد که انسان تا آخر، مسیر را گم و اشتباه نکند. لذا آن نخ بنّایی باعث میشود که همیشه این بناء یک ذره این دیوارش کج نشود. اما در مورد سیره حضرت در بحث عدالت باید بگوییم که یکی از تفاوتهایی که امیرالمؤمنین(ع) با خلفای دیگر دارد این است که حضرت وقتی به حکومت رسید و حاکم مسلمین شد، در عرصهٔ سیاست بازیگر نبود. همان چیزی که حضرت امام خمینی(ره) نیز خطاب به دولت های استکباری و رژیم طاغوت به آن اشاره میکنند و میگویند که آن سیاستی که شما می خواهید آمیخته به دوز و کلک و دروغ و نسبت ناروا و...است، ما اهل آن نیستیم.
امیرالمؤمنین (ع) هم توجه به این مسائل نداشت، آن چه که وظیفهاش بود را انجام میداد، مثلا شما ببینید خلفاء قبل از ، مثلا شما میبینید خلفاء قبل از امیرالمؤمنین (ع) با همه آن سختگیریها اما باز هم معاویة بن ابی سفیان را کنار نمیگذارند و با او کنار میآیند و شامات را تحت سیطرهٔ امیرالمؤمنین (ع) قرار میدهند، اما به امیرالمؤمنین (ع) که میرسد حضرت میفرماید:« من دو روز هم نمیتوانم با او کنار بیایم»، مغیرة بن شعبه آدم معروفی است، او میگوید، ابن عباس دوستدار امیرالمؤمنین (ع) است اما از همین دلسوزهای سیاسی است، آمد پیش حضرت که شما چند صباحی با معاویه مدارا بکنید تا ارکان حکومتتان که محکم شد بعد با کمال قاطعیت برخورد کنید. حضرت فرمودند:« والله ما اعطی إلا السیف» به خدا قسم چیزی به معاویه بجز شمشیر نخواهم داد. لذا در دورانی که حضرت به حکومت رسید یکی از کارهایی که انجام دادند، این بود که اموال عمومی که قبل از آن حضرت به راحتی بذل و بخشش و ریخت و پاش میشد، این اموال عمومی را به نفع فقراء و طبقهٔ محروم حفظ کرد، دست آنهایی که به نحوی انحصار دستشان بود، همهٔ این دستها را از اموال عمومی قطع کرد.
ادامه دارد...
انتهای پیام/