پنج دلیل "احتیاج" دولت اوباما به گفتوگوهای هستهای با ایران
خبرگزاری تسنیم: تنها راه برای آمریکا حضور فعال در ایران بهبهانه حسنه کردن روابط است، هدفی که در کوبا نیز بهخوبی دنبال میشود و با سرعت زیادی در حال پیشروی است.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، اینکه "چرا اوباما به گفتوگوهای هستهای با ایران نیاز دارد؟" سؤالی است که تاکنون بهصورت ویژه مورد بررسی رسانههای داخلی و همچنین رسانههای بینالمللی قرار نگرفته است. رسانههای غربی آنطور که دولت اوباما و رسانههای آمریکایی بیان کردهاند بر این عقیدهاند که تحریمهای ایران باعث شد، دولت جمهوری اسلامی پای میز مذاکره با آمریکا برود اما نگاهی به تحلیلها و رویکردهای دولت اوباما از زمان روی کار آمدن او در دور اول ریاستجمهوریاش تاکنون نشان میدهد بیشتر از اینکه ایران به این نوع از گفتوگوها نیازمند باشد، این آمریکا و دولت اوباما است که بهشدت بهدنبال نتیجه گرفتن از مذاکرات هستهای با ایران است. این نتیجه میتواند دستاوردهای مهمی برای دولت اوباما و دموکراتها در داخل و یا خارج از آمریکا داشته باشد و از منظر روابط بینالملل و همچنین سیاست خارجی ایالات متحده قابل بررسی است.
1 ــ دستاورد مذاکرات برای اوباما در بعد سیاست داخلی
اوباما در دور اول ریاستجمهوریاش وعدههای زیادی در خصوص ایجاد تغییرات متنوع در سیستم اقتصادی و سیاسی آمریکا داده بود. او در زمانی سکان هدایت ایالات متحده را در دست گرفت که این کشور بعد از دو جنگ افغانستان و عراق بهشدت ازنظر بودجهای در ضعف قرار داشت و سیاستمداران این کشور بهدنبال راهحلی برای حل مشکلات معیشتی مردم آمریکا بودند. برنامههایی نظیر لایحه درمانی اوباما و یا همان «اوباما کر» برای همین منظور در دستور کار دولت او قرار گرفت و بهعنوان مهمترین وعده دوران انتخابات ریاستجمهوریاش مطرح شد. وعدههای دیگری نیز در بعد داخلی مورد توجه قرار گرفته بود. وعده رسیدگی به مهاجران در آمریکا که عمدتاً اتباع آمریکای لاتین را در بر میگرفت و همچنین رسیدگی به وضعیت حداقل حقوق در ایالتهای مختلف که باعث ایجاد نابسامانی و اعتراضاتی در تعداد زیادی از ایالتها شده بود.
این وعدهها هیچکدام نتوانست محقق شود. اوباما از زمانی که دولت اول خود را به کنگره معرفی کرد آنقدر مشغول مسائل بینالمللی و بهخصوص پرونده هستهای ایران و نوع تعامل با روسیه و سوریه و خروج نیروهایش از عراق و بعد مشکلات به وجود آمده در عراق و لیبی شد که نتوانست بهخوبی از عهده انجام وعدههایی که در طول دوران ریاستجمهوریاش در خصوص مسائل داخلی این کشور و اوضاع اقتصادی داده بود بربیاید. او بهناگهان خود را در وسط معرکهای دید که جمهوریخواهان جنگطلب با حمایت از تندروها در عراق و سوریه و لیبی به وجود آورده بودند و داعش گرچه دستاورد سیاست آمریکا در منطقه بود، اما گریبان این کشور را نیز گرفت. اوباما برای دور دوم ریاستجمهوریاش همچنان به این مسئله پرداخت که درصورتیکه بتواند رأی مردم را برای بار دوم از آن خود کند، به مشکلات اقتصادی آنها رسیدگی میکند و لوایح وعده دادهشده را به مجلس ارائه و درعینحال آنها را بهسرعت اجرایی میکند.
ماجرای اعتراضات والاستریت که به نام "جنبش تسخیر والاستریت" معروف شد، نشان داد او هنوز راه زیادی برای پیمودن پیش رو دارد. زمانی که قرار شد مهمترین لایحه او یعنی لایحه درمانیاش به اجرا درآید، غیر از کارشکنیهای جمهوریخواهان، این مشکلات موجود بود که باعث شد دولت برای مدتی در تعدادی از ایالات تعطیل شود و درعینحال سایت این لایحه درمانی در همان روزهای اول بهکل از کار بیفتد و بزرگترین ناکامی دولت او را رقم بزند. او باید در مواجهه با این مشکلات راهحل و یا بهبیان بهتر، راه فراری پیدا میکرد و این نشان دادن پیروزیهایی در عرصه بینالمللی بود.
2 ــ سیاست خارجی اوباما در گروی مذاکرات ایران
اوباما میدانست در عرصه بینالمللی مجالی برای پیشبرد اهداف از قبل تعیینشده جمهوریخواهان در خاورمیانه ندارد به همین ترتیب، اولویت سیاست خارجی خود را چشمپوشی از بسیاری از مسائل خاورمیانه و رویکرد به شرق آسیا عنوان کرد. او عقیده داشت باید با کشورهایی نظیر ایران و اعراب منطقه گفتوگو کرد و منطقه را به حال خود رها کرد چراکه این منطقه دیگر نمیتوانست اهداف اقتصادی آمریکا را تأمین کند. تنها شاهراه حیاتی نفت مهم است که نگهبانی از آن باید بهعهده نیروهای آمریکایی باشد، و در باقی موارد میتوان اوضاع را به همان صورت به حال خود رها کرد.
اوباما میدانست درصورتیکه بخواهد اقتصاد دولتش را به نفت و منطقه حیاتی خاورمیانه پیوند دهد، سالهای زیادی باید مشغول جنگ در منطقه باشد تا بتواند اهداف ایالات متحده و سایر کشورهای اروپایی در منطقه را تأمین کند. از یکطرف او مشغول جنگ در عراق و افغانستان بود و از سوی دیگر این شرکتهای نفتی اروپایی بودند که بیشترین بهره را از نفوذ آمریکا در منطقه میبردند، و از سوی دیگر این شرکتهای چینی هستند که کل منطقه را بهدلیل نزدیکی بیشتر به شرق آسیا در دست گرفتهاند. پس هدف اصلی باید چرخش بهسمت شرق دور و رقابت نزدیک با چین باشد. به همین دلیل اوباما سفرهای کمنظیری را به شرق آسیا انجام داد و معاون او جو بایدن نیز با دخالت در امور داخلی و روابط خارجی کشورهایی نظیر چین و ژاپن سعی کرد نشان دهد آمریکا خواستار حضور بیشتر در این منطقه و اثرگذاری بر تحولات آن است. اوباما بااینحال زیاد هم دراینباره خوششانس نبود و به وجود آمدن بحران اوکراین و تحریمهای اروپایی و آمریکایی علیه روسیه، این کشور را به چین نزدیکتر کرد و زمینه برای رویارویی او و روسیه در بازار کشورهای شرقی هرروز کمتر و کمتر شد.
اوضاع لیبی، حمله به سفارت آمریکا در زمان جنگ داخلی در این کشور، اوضاع سوریه و بحرانی که داعش برای عراق به وجود آورد، ناکامی اوباما در جلب حمایت کشورهای اروپایی و ناتو در حمله به سوریه برای براندازی حکومت بشار اسد و ناکامی او در به نتیجه رساندن مذاکرات سازش بین فلسطین و رژیم صهیونیستی درنهایت کارنامهای بسیار منفی در عرصه سیاست خارجی برای او به ارمغان آورد و جمهوریخواهان و مطبوعات وابسته به آنان را بهشدت به اوضاع آینده و رأی آوردن در انتخابات سال 2016 امیدوار کرد.
بعدازاین دیگر، زمان، زمان مناقشه بر سر ناکامی اوباما در عرصه سیاست خارجی نبود. او باید فکری به حال آینده دموکراتها میکرد. او هماکنون نیز بهخوبی میداند که نامزدهای دموکراتی چون هیلاری کلینتون بهدلیل کارنامه منفی خود در زمان جنگ لیبی و حمله به سفارت آمریکا در این کشور و همچنین حاشیههای زیادی که در مورد ثروت و اوضاع خانوادگی کلینتونها وجود دارد توانای رأیآوری بالایی در عرصه انتخابات ندارد. از سوی دیگر جو بایدن معاون او نیز هرروز بهدلیل اظهارات خاص و عجیبوغریبش مورد تمسخر رسانهها قرار میگیرد و بهغیراز این دو نفر، کسی بین دموکراتها وجود ندارد که بتواند توان رویارویی با کسانی امثال سناتور مارک روبیوی جنگطلب، جب بوش و یا حتی رند پاول پسر ران پاول، سناتور جمهوریخواه و البته صلحطلب آمریکایی را داشته باشد.
تنها نکته مثبت در کارنامه اوباما و البته کل دموکراتها میتواند جلوگیری از رویارویی نظامی با ایران در ماجرای پرونده هستهای و همچنین سروسامان دادن به اوضاع خاورمیانه با تعیین کسی بهعنوان پدرخوانده در این منطقه و تضمین امنیت ــ و نه آرامش و صلح دائمی ــ برای انتقال نفت منطقه باشد. رویکرد اوباما به آسیای دور به همین دلیل با تأخیر زیادی روبهرو شد. او مجبور شد در جنگ با داعش شرکت کند، کشورهای عرب منطقه را بهسمت تشکیل واحد نظامی مشترک بکشاند و از سوی دیگر با نزدیک شدن به ایران و پایان دادن به مسئله هستهای کشورمان، راه را برای قدرتنمایی و حضور بیشتر ایران در مسائل منطقهای باز کرده و از سوی دیگر با همین کار تضمین دهد سلاحهای آمریکایی تا سالیان سال، خریداران خوبی میان اعراب منطقه دارند.
3 ــ مذاکرات هستهای ایران و برنامههای آمریکا برای خاورمیانه
با به سرانجام رسیدن مذاکرات هستهای ایران اوضاع در کل خاورمیانه بهنفع اوباما تمام میشود. از یکسو او به اسراییل تضمین میدهد که دیگر هیچ خطری سرزمینهای اشغالی را تهدید نمیکند (این مسئله بارها توسط اوباما و مسئولان دولت او بیان شده است) و از سوی دیگر با تهدید کشورهای عرب منطقه، آن هم با قدرت ایران و انجام پروژه ایران هراسی، میتواند سلاحهای خود را بهخوبی در میان این کشورها به فروش برساند. این اقدام چنانچه این روزها در بحران یمن و همچنین داعش نیز مشاهده میشود، نهتنها بازار سلاح برای آمریکا را پررونق کرده، بلکه برای کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و آلمان نیز با قراردادهای چشمگیر همراه بوده است.
اگر تا چند سال پیش سیاستمداران آمریکایی همچون ریگان و کارتر بهدنبال تعیین پدرخوانده و یا همان ژاندارم برای منطقه بودند، «نودموکرات»های آمریکایی بهدنبال تقسیم قدرت در منطقه و استفاده از منازعات و مناقشههای منطقهای و مذهبی برای جبران کسری بودجههای خود و متحدان اروپاییشان هستند. به همین دلیل آمریکا بهعنوان مسئول اصلی شکلگیری داعش در عراق، هیچگاه وارد میدان نمیشود و بهتنهایی با این گروه مبارزه نمیکند. او ارتشی از اعراب را میخواهد که با پول و منابع مالی آنها، سلاح در اختیارشان قرار داده و آنها را برای جنگ به منطقه بفرستد. آنطور که رسانهها و تحلیلگران آمریکایی بارها نوشته و گفتهاند، زمان دیگر زمان واردکردن نیروی زمینی به کشورها نیست و پدرخواندهها و یا بهبیان بهتر، حالا این ژاندارمهای منطقه هستند که هرچه بخواهند میتوانند انجام دهند و به جنگ نیابتی با یکدیگر بروند.
4 ــ مذاکرات هستهای و بازار داخلی آمریکا
آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهکلی از بازار کشور ما دور افتاد. بعد از مدتی این کشورهای اروپایی بودند که سود و منفعت اصلی را از تحریمهای آمریکایی اوایل انقلاب بردند. شرکتهای نفتی انگلیسی و اروپایی، شرکتهای خودروسازی فرانسه و تولیدات اروپایی بهناگهان به بازار پررونق ایران که بنا بر شرایط بعد از جنگ تحمیلی بهشدت به واردات از کشورهای اروپایی نیازمند بود، هجوم آوردند و جایی برای آمریکا در ایران باقی نماند. مذاکرات هستهای تا زمانی که مذاکرات مستقیم و دوجانبه با طرف آمریکایی صورت نمیگرفت، با نتیجه خاصی همراه نبود.
حالا که ایران و آمریکا در دو سوی میز مینشینند و طرفهای اروپایی هم در دقیقه 90 برای جمعبندی موضوع دور هم جمع میشوند، بهخوبی میتوان ردپای سیاستهای جاهطلبانه آمریکا در بازار اقتصادی ایران را مشاهده کرد. بازار در حدود 80میلیونی ایران، این روزها شاهد رفتوآمد بسیاری از تجار آمریکایی است. هرزمان که تجار و نمایندگان صنایع اروپایی برای نشان دادن بخش تشویقی سیاست چماق و هویج به ایران میآیند، بعد از مدتی نمایندگانی از صنایع آمریکایی نیز به ایران میآیند تا نشان دهند بازار اصلی ایران بعد از مذاکرات باید در دست آمریکا باشد و اروپا چندان هم نباید امیدوار باشد که همچون روزهای قبل از تحریم بتواند در بازار نفت و صنایع ایران جولان دهد.
5 ــ اوباما و سیاست داخلی ایران
یکی از مهمترین ادلهای که نشان میدهد اوباما و دموکراتها بیشتر از هر زمان دیگری به توافق هستهای با ایران نیازمندند، روشی است که اوباما در برخورد با کوبا و حسنه کردن روابط بعد از 50 سال جنگ سرد با این کشور از خود نشان داده است. ازنظر دموکراتها نمیتوان مانند جمهوریخواهان جنگطلب بود و با بستن سفارت و بیرون ماندن از یک کشور نمیتوان زمینه لازم برای تغییر حکومت در آن منطقه را ایجاد کرد. دموکراتها بهخوبی مشاهده کردهاند که نتیجه جنگ در افغانستان و عراق چه بود. در هیچکدام از این دو کشور و نه حتی در لیبی دولتی بعد از جنگ سر کار نیامد که بتواند اهداف آمریکا را تأمین کند. تنها مسیر ازنظر دموکراتها برای تأثیرگذاری بر روند سیاسی موجود در یک کشور، حضور در آن، داشتن سفارت و تأثیرگذاری بر افکار عمومی آن کشور است.
اوباما زمانی که در مورد تغییر سیاستش در مورد کوبا سخنرانی میکرد بهوضوح به این مسئله اشاره کرد. در مورد ایران نیز او بهدنبال همین هدف است. او در زمان انتخابات ریاستجمهوری سال 88 و فتنهای که تعدادی از عوامل وابسته به ارگانهای اطلاعاتی کشورهای منطقهای و فرامنطقهای ایجاد کرده بودند، نتوانست تصویر درست و دقیقی از تحولات داشته و آن را در مسیر موردنظر آمریکا هدایت کند. تنها راه برای آمریکا حضور فعال در ایران بهبهانه حسنه کردن روابط است، هدفی که در کوبا نیز بهخوبی دنبال میشود و با سرعت زیادی در حال پیشروی است. ازنظر آمریکاییها، همانطور که خود در اسناد و گفتوگوهایشان بیان کردهاند، جمعیت ایران، جمعیت جوانی است و باید روی جوانهایی که قرار است آینده سیاسی کشور را شکل دهند، سرمایهگذاری بزرگی انجام شود.
از سوی دیگر ایجاد روابط مناسب با ایران بهمعنای تضمین باقی ماندن افراد وابسته به اصلاحطلبان در عرصه قدرت در ایران است و این همان مسئلهای است که آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی بهشدت بهدنبال آن هستند چراکه اطمینان دارند میزان تعامل اصلاحطلبان با خارج از ایران بسیار بالاست و امکان رشد و پرورش نسلی از این اصلاحطلبان که بتوانند اهداف آمریکا در ایران را دنبال کنند، در صورت حسنه شدن روابط بسیار بالا است.
این مسئله اما در درازمدت قابلاثبات است. مسئلهای که میتوان هماینک نیز ثابت کرد، مسئله تلاش شدید آمریکا برای ورود به ایران و بهخصوص بازرسی از ظرفیتها و امکانات نظامی ایران است. اینکه ایران بهدنبال سلاح هستهای نباشد برای آمریکا کافی نیست. او باید اطمینان حاصل کند که ایران بههیچعنوان نمیتواند با سلاحهای متعارف نیز به جنگ اسراییل رفته و یا تهدیدی برای این رژیم باشد، به همین دلیل هم طی چند روز گذشته یکی از مسئولان دولتی در کاخ سفید اعلام کرد که اوباما جلسات برای مذاکرات سازش بین فلسطین و اسراییل را به بعد از برنامه مذاکرات هستهای با ایران موکول کرده و میداند در دوران ریاست جمهوری او دیگر نمیتوان به حل شدن این مسئله اعتماد و اطمینانی داشت.
از این منظر نهتنها کلیات توافق با آمریکا، بلکه مفاد این توافق نیز باید بهدقت موردبررسی قرار گیرد و یکی از مواردی که هنوز هم چالشهای زیادی بر سر آن وجود دارد، باز شدن راه برای بازرسی از تأسیسات نظامی ایران است که تاکنون گروه هستهای کشورمان بهشدت آن را تکذیب کرده است.
گزارش از ثمین هاشمی
انتهای پیام/*1