چرا جمهوری اسلامی برای روسها «رسانه» قدرتمندی ندارد؟
رسانه و دیپلماسی دیجیتال فصل فراموش شده روابط ایران و روسیه است. ایران هنوز هیچ رسانه جذابی برای مردم روسیه ندارد. شاید درباره راهبردهای رسانهای یا نفوذی نرم فقط حرف زده میشود و برنامهای برای پیچیده بودن و اثرگذاری وجود ندارد.
پرستیوی یک شبکه خبری بود که چند سال پیش با تحریم ماهوارهای و رسانهای تعدادی از دولتهای غربی همراه شد. علت مشخص بود: پرس تیوی یکی از قدرتمندترین رسانههای آلترناتیو دنیا شده بود. رسانهای که در نهایت امر تنها روی مسائل سیاسی و بینالمللی متمرکز بود، هواداران زیادی پیدا کرده بود و دلیل آن صراحت و بیان هنرمندانه مواضعی در ضدیت با قدرتهای مشهور جهانی بود. قدرتهایی که منتقدان زیادی داشتند که دسترسی محدودی به رسانهها داشتند. حالا این جریانات مستقل هواداران انبوه یک رسانه شده بودند: «رسانه انگلیسی زبان مملکت خمینی کبیر».
عدهای نسبت به عدم جامعیت محتوایی این شبکهها اشکال میکردند و از جای خالی فیلم، سریال، موسیقی و ... در معرفی فرهنگی و هنری ایران به این مخاطبان جهانی انتقاد میکردند که با آمدن آیفیلم بخشی از نظر آنان جلب شد. بعد از پرس تی وی این ماجرا برای هیسپان تی وی و العالم هم در دامنهای متفاوت اتفاق افتاد و آنها نیز از روی تعدادی از ماهوارههای بینالمللی پایین کشیده شدند.
این ماجرا به شکلی دیگر و بدون دخالت دولتهای غربی، در بعضی نقاط جهان مانند بخشهایی از آفریقا نیز به دلیل مشکلات مالی سازمان صداوسیما اتفاق افتاد و خسارتی جدی برای جمهوری اسلامی در عرصه نفوذ بینالمللی محسوب میشد. اوضاع ناراحتکنندهتر میشد وقتی برای مخاطبانی که زبان آنان انگلیسی، عربی یا اسپانیولی نبود از همان ابتدا، اصلاً چنین ماجرایی شکل نگرفته بود که حالا از تعطیلیاش ناراحت باشند. تنها بضاعت رسانهای ایران برای ملتهای روس، چینی، پاکی، افغانستانی، آذربایجانی، فرانسوی و ... تنها شبکههای سحر بود که قدرت و توان شبکههای فوق را هیچگاه نداشتند. نتیجه چیزی نبود و نیست جز حضوری دورهمی و خود تمجید.
دو هفته پیش ایران مهمان ویژه نمایشگاه کتاب مسکو بود و در طول یک هفته تعدادی برنامه فرهنگی برگزار کرد. گشت و گذار میان اصحاب رسانه روس و جریانات فعال فرهنگی در این کشور به یک نتیجه تلخ درباره نفوذ رسانهای جمهوری اسلامی در این کشور منجر شد.
شناخت ایران و روسیه از یکدیگر با یک واسطه بوده است: «منابع غربی». هم عموم ایرانیها، روسها را از کتب و منابع غربی شناختند هم روسها، ایرانیها را از زاویه دید «شرق شناسان غربی» خواندند. این البته درباره جامعه نخبگانی دو کشور است و این شناخت در دامنه جامعه ملی و شناخت دو ملت از یکدیگر اوضاعی به مراتب اسفبارتر دارد و دو ملت به دلیل فاصله زبانی با یکدیگر و همچنین فاصله هر دوی آنها از زبان انگلیسی، همین میزان شناخت محدود را هم از یکدیگر ندارند. تمام شناخت آنانی که خود دغدغه ارتباط داشتهاند هم به ارتباطی کانالیزهشده توسط مترجمانی با گرایشات خاص محدود شده و تصویری حقیقی از یکدیگر ندارند. ارتباطی دو سویه و مستقیم میان دو ملت وجود نداشته است و به همین دلیل هیچ سرمایهگذاری مستقیمی بعد از انقلاب اسلامی بر روی مخاطب روسی صورت نگرفته است.
با اینکه باب قضاوتها در اروپا و آمریکا تا حد زیادی درباره ایران، به دلیل فعالیت سوء و عملیات روانی رسانههای موسوم به جریان اصلی که ثانیهای از خبرسازی علیه ایران دست بر نمیدارند، بسته شده است اما حجم قابل توجهی از سیاستگذاری فعالیت فرهنگی، سیاسی و حتی رسانهای ایران با نگاه به مخاطبان ساکن در همین کشورها تعریف و اجرا شده است و مردم ساکن کشورهای دیگر که دولتهایشان در سیاست نقاط اشتراک بیشتری با ایران دارند، مانند روسیه، چین و ... همیشه از محل دید مقامات ایرانی دور ماندهاند.
در روزهایی که حرف از انقلابیگری به جای بازیها یا گرفتاریهای دیپلماتیک در عرصه بینالملل میشود، مقامات دولتی ایرانی همچنان با نسخههای تاریخ مصرف گذشته، کلاسیک و فرمالیستی در عرصه دیپلماسی حاضر میشوند و تأثیر چندانی روی ملتها ندارند. اکثر نگاهها در ایران متوجه غرب شده و بعضی گروهها نفیاً و در دورهای عدهای اثباتاً به مواجهه با پرونده غرب – ایران مشغول میشوند. اما نقطه مشترک هر دو گروه بیتوجهی به مزایا و ظرفیتهای ملتهای ساکن در حوزه آسیای میانه، قفقاز و... است. همانطور که روزگاری پاکستان، افغانستان، هند و ... در افق دید جمهوری اسلامی پررنگ دیده نشده است، امروز این ماجرا تلختر شده و ارتباط با چین و روسیه که دو حکومت قدرتمندتر از لااقل چند دولت اروپایی هستند، هم در زمینهای بسیار تنگ و بسته تعریف شده است.
هر میزان که دولتهای غربی از مشغولیت ایران به خود و دوری از کشورهایی که میتواند با آنها در اصولش علیه غرب متحد شود، مطمئن شوند ایران در گامهای پیش روی خود به زحمت پیش خواهد رفت. متقابلاً گسترده کردن روابط با کشورهای شرقی باعث میشود که دولتهای غربی دچار نگرانی شوند و در امتیازدهی به جمهوری اسلامی و کوتاه آمدن در برابر آن به تقلا بیافتند. اما فراتر از این تحلیل سیاسی، اثرگذاری فرهنگی بر ملتهای منطقه و اقلیمهای فراموش شده، تا به اینجای کار یک خسارت جدی میتواند باشد. اگر مخاطب اروپایی و آمریکایی امروز گوش و چشمش به روی حقیقت بسته شده، مخاطب آسیایی هنوز بکر و دست نخورده است. آیا برای آن برنامهای چیده شده است؟ آیا برای آنان رسانه و نسخهای که معرف بزرگترین انقلاب قرنهای اخیر باشد، پیچیده شده است؟ آیا راهبردی برای معرفی تصویری صحیح از جامعه، هنر، فرهنگ، سیاست و اقتصاد جمهوری اسلامی ایرانی در مقابل دیدگان این ملتها در نظر گرفته شده است؟
درباره زمینه انتشار یک کلام سالم میان مخاطبان روس همچنان نگرانیهای زیادی وجود دارد. یک شبکه تلویزیونی نسبتاً کم مخاطب با عنوان سحر که عموماً ماهیت خاص یا صرفاً گزارشی دارد، نتوانسته میان عموم مردم این کشور و حتی میان مسلمانان اقبال خوبی ایجاد کند. شاید درباره راهبردهای رسانهای یا نفوذی نرم فقط حرف زده میشود و هیچ برنامهای برای پیچیده بودن و اثرگذاری وجود ندارد. «دیپلماسی دیجیتال» فصل فراموش شده روابط ایران و روسیه است. ایران بعد از تمامی این سالها هنوز هیچ رسانه جذابی برای مردم روسیه ندارد. مردم روسیه که تلویزیون چندان قدرتمندی ندارند، خود به برنامههای خارجی روی آوردهاند اما سهم ایران در این میان بسیار ناچیز است؟ بازار فرهنگی این کشور میتواند کالای فرهنگی ایران معاصر را در خود داشته باشد. اما چیزی فراتر از ترجمه مثنوی معنوی، خیام، شاهنامه فردوسی و ترجمه فردی چند کتاب به آنان ارائه نشده است یا اگر مواردی بوده با فراوانی آماری پایین و در دامنهای فوقالعاده محدود و جزئی عرضه شده است.
سینمای ایران در موارد زیادی از سینمای روسیه پیشتازتر است، سریالهای تلویزیونی ایران در تراز و محتوایی قابل توجهتر ساخته شده است اما دریغ از اینکه حتی تعداد محدودی از آنها با زیرنویسی ساده برای مردم این کشور به نمایش در بیاید. اثرگذاری فرهنگی ایران صرفاً به ترجمه چند کتاب متعلق به دوران ادبیات کلاسیک ایران باستان محدود شده است. هفته های فرهنگی توان و قدرت فراگیر و مستمری برای جریان سازی در این کشور ندارند. نغمهزنی بندری در کوچهها و دالانهای نمایشگاه مسکو در روز فرهنگی ایران با توجیه جذب هیجانی مخاطب روسی همراه میشود اما نهایت نتیجه آن هم چیزی بیشتر از قر و رقص چند زن روسی نخواهد بود. هر چند که در برنامههای ایران موسیقی فاخر ایرانی هم گنجانده شده باشد اما آن هم عمری بسیار بسیار محدود و در مجموع بیشتر از چند ساعت برنامه نخواهد داشت. چند ساعت حضور کتابهایی که ترجمه به زبانهایی غیر از روسی شدهاند و در این نمایشگاه تنها عنوانشان به روسی روی یک تکه کاغذ چاپ شده و روی جلد آنها قرار میگیرد، چقدر راهگشاست؟ و متأسفانه چه بیلانی که در این سوی ماجرا و در ایران اسلامی از نفوذ فرهنگ ایرانی! ارائه میشود. شاید ایجاد شدن صرفاً یک احساس زودگذر سرخوشی، نهایت ماحصلِ این شیوه حضور باشد.
با این حال باز هم به نظر میرسد که تمامی این فعالیتها امکان این را دارد که ذیل مفهوم بزرگتری به نام «رسانه» تعریف شود. یک رسانه با راهبردی مشخص ویژه مخاطبان میلیونی روس یا حتی مخاطبان میلیاردی چینی، هندی و ... میتواند آغاز کننده یک هژمون فرهنگی ایرانی-اسلامی در جهان باشد. فرهنگی که تشنگی مخاطبان خارجیاش میتواند بزرگترین انگیزه برای فعالیت اصحاب آن باشد. اما آیا جمهوری اسلامی برای راهاندازی این مسیر برنامهای دارد؟ یا همچنان با حرکت لاکپشتوار رایزنیها و سفارتخانهها که دولت به دولت عملکردشان فراز و فرود مییابد، به این مسیر ادامه خواهد داد؟ غربی که دشمن قلمدادش میکنیم با چه سرعت، قدرت و بضاعتی به میانه گود آمده و ایران اسلامی چه چیزی برای عرضه دارد؟
ناراحتکننده است فاصله زیاد بیلان با نفوذ و عمل. چه غریب افتاده است حرفهای انسانی و آرمانی خمینی بزرگ در ضدیت با زورگویان عالم و دفاع از مستضعفان که در سرزمین روسها مخاطبان بسیاری میتواند داشته باشد و چه غریبتر آموزههای حکیمانه رهبر انقلاب که در حد چند کتاب با تیراژی بسیار محدود صرفاً ترجمه شده است که ترجمه شده باشد. جمهوری اسلامی امروز بیش از هر چیز دیگری به یک رسانه فرهنگی - هنری قدرتمند در میانه اذهان و قلوب روسها، چینیها و ... نیاز دارد. مسیر خرج سرمایهها باید به سمت دیگری رهنمون شود، آنجائیکه بیشترین قدرت، سریعترین نتایج و امنترین فضا برای فعالیت را دارد.
انتهای پیام/