نگاهی به «نسخه نسیان»؛ تجربهای تازه در طرز تازه
«محمد سهرابی» در شاعرانگی، افق فکری صائب را اختیار کرده است؛ حکمت زندگی، نوبینی رویدادهای پیرامونی، نگاه بدیع به مقولات عاطفی و عاشقانه و... مرزهای مشترک سرزمین شعرهای صائب و سهرابی است که همواره «تازه»اند.
خبرگزاری تسنیم: علیرضا جباریدارستانی
زمانی که صائب تبریزی سبک شعریاش را «طرز تازه» نامید تا به امروز، این مفهومِ تازه مانند بسیاری از مفاهیم دیگر محل تفاسیر دو یا چندگانه قرار گرفت. عدهای «طرز تازه» را در برابر ترکیب «شیوه کهن» قرار داده و صائب را خالق راهی جدید در سرودن شعر، در مقابل آنچه تا آن زمان بود، دانستند. اما به نظر میرسد خود صائب معنایی فراتر از این معنای حداقلی را مد نظر داشته است. او سبک هندی را به این دلیل «طرز تازه» نامید که همواره میتوان در آن به بازآفرینی محتوایی و زبانی در هر عصری دست یافت. او سبکی در سرایش را به تثبیت رساند که همواره امکان و ظرفیت تازهسازی مضامین و مفاهیم و واژگان را دارد. معنای ترکیب «طرز تازه» را باید در این معنا فهم کرد و باید دانست که وجه ممیز سبک هندی نسبت به دیگر سبکهای شعری از خراسانی و ترکستانی گرفته تا عراقی و نیمایی آن است که این سبک در بطن خود، شاعر را به نوعی بازآفرینی تاریخی مفاهیم و عناصر زبانی دعوت و بلکه ملزم میکند. این دعوت که میتوان آن را «فراخوان فرمی» نامید از ماهیت سبک هندی قابل انفکاک نیست و شاعری که به این فراخوان لبیک میگوید باید خود را به چنین الزامی مقید ساخته است.
تن دادن به این فراخوانِ فرمی نیازمند یک تازهسازی دوسویه است؛ از یک سو تازهسازی مضمونی و از سمت دیگر تازهسازی تاریخی زبان شعری. در ادامه به این دوسوی برمیگردیم، اما اینجا تاکید بر این نکته ضروری است که نمیتوان بدون چنین تازهسازی تاریخی، در سبک هندی شعر گفت. بنابراین در معنای مد نظر صائب از «طرز تازه»،تازهگی و نوسازی مضمونی - زبانی، نه در یک مقطع تاریخی خاص، مثلا قرن 11 هجری، بلکه معنایی جاودان و غیرزمانی دارد. سبک هندی به دلیل امکاناتش «همواره» باید طرز تازه باشد و این به زمان و مضمون خاصی ارتباط ندارد. با وقوف به این شکفتگی پایدار شعری در سبک هندی میتوان فهمید که نه تنها تقلید، به معنای متعارف آن در چنین سبکی موضوعیت ندارد، بلکه اساسا سبک هندی برای حیات و بالش خود همواره نیازمند به نو بودن دارد و تا جایی که نوآوری وجود داشته باشد، سبک هندی هم خواهد بود؛ از این روی سبک هندی از وجهی با تمام سبکهای دیگر ادبی که عمرشان تمام میشود، کاملا متفاوت است؛ اگر شاعری در طرز تازه شعر بگوید، سبک هندی در قالب و قامتی جدید به حیات جاودان خویش ادامه خواهد داد.
بدینترتیب سبک هندی سبک بیمرگی است، هر چند ممکن است برای زمانهای مدیدی به علت بیتوجهی شاعران به همان نوآوریهای دو سویه، فراموش شود، اما با ظهور هر شاعری که به خودآگاهی خلاقه رسیده باشد، دوباره حیات این سبک، صورت جدید خود را تجربه خواهد کرد. پس سرودن در سبک هندی یا «طرز تازه» به معنای مذکور، نسبت به سرایش شعر در سبکهای خراسانی و عراقی، نمیتواند مقلدانه دنبال شود و تقلید در اینجا صرفا همان تقلید در تازهسازی زبان و مضمون است که از این نظر، دیگر تقلید نیست، بلکه عین زایش هنرمندانه و خلاقیت است. این الزام خلاقانه یکی از دلایل عدم اقبال عمومی شاعران نسبت به سبک هندی است، زیرا این مهم از هر کسی ساخته نیست و لذا هر شاعری نمیتواند راهی به «طرز تازه» باز کند. ورود به «طرز تازه» نه تنها مستلزم خودآگاهی شاعر است، بلکه آگاهی ویژه زبانی میطلبد؛ آگاهیهای عصری و انفسی خاصی که بحث درباره جزئیات آنها جایگاه ویژه خود را میطلبد و از عهده این نوشتار خارج است.
سبک هندی از نظر امکاناتی که راه را برای نوآوری مضمونی - زبانی باز میگذارد و ماهیت خود را با فراخواندن شاعر به این نوآوری تعین میبخشد، سبکی برای همه زمانهها و اعصار است و در هر زمانهای هم تا آنجا که شعر - از نظر مضمون و زبان - به تازهگی گرایش دارد و نوآورانه است، «طرز تازه» خوانده میشود. ناگفته پیداست که تازهگی در اینجا مربوط به هر زمانهای است که شاعر در آن میزید! بنابراین «طرز تازه»ی صائب با «طرز تازه»ی شاعری که امروز در سبک هندی شعر میگوید - به شرط آنکه مقومات این سبک را رعایت کند - تفاوت دارد، اما هر دو «طرز تازه» هستند، ولی «طرز تازه»ی هر یک منطبق با مختصات و ویژگیهای زمانه و حکمت زندگی خود آن شاعر است.
گفته شد که در سبک هندی با خودآفرینی و تازهسازی از دو جهت مواجهایم؛ یکی در حوزه مضمون و محتوا و دیگری در زمینه ساختار و زبان شعری. قطعا محتواها و مضامینی که شاعر امروز با آن مواجه است با مضامینی که شاعری چون صائب در قرن 11 با آنها مواجه بوده تفاوت دارد. برای شاعر تازهگوی امروز دنیای جدید، پدیدههای نو، مفاهیم و انگیزههای تازه، جهانبینی و اندیشههای جدید، علم، تکنولوژی و عوارض آنها و... که بسیاری از آنها ملازم با تاریخمندی بشری و فرارسیدن عصر جدید است، مطرح میشود و خودآگاهی هنری شاعر نمیتواند نسبت به آنها بیملاحظه باشد. شاعر سبک هندی برای اثبات تعهدش به «طرز تازه» نمیتواند آنها را نادیده بگیرد و صرفا به مضامین ملازم با سنت ادبی کهن و سبک زندگی قدیم بپردازد. شاعر متعهد به «طرز تازه» امروزی ناگزیر از گنجاندن مقولات عصر مدرن و زندگی نو در شعر خویش است، درست همانگونه که صائب در زمان خود این تعهد را در شعرش نشان داد. این کار دشوار هم باز مستلزم شناختی عمیق از حکمت زندگی است که شاعر سبک هندی باید واجد آن باشد؛ بیخود نیست که مضمون محوری در این سبک، «حکمت» است؛ محوری متفاوت با «عشق» و «شور» که در سبک عراقی موضوعیت تام دارد.
در مرحله بعد شاعر تازهگوی امروز برای حفظ ثبات زبانی و مختل نشدن سبکش، نیازمند تبحری در نوآوری زبانی و زیباشناسانه کردن مضامینی است که شاید در نگاه نخست بسیار دمدستی و سطحی و غیرشاعرانه به نظر آیند، با این تبحر است که شعری میتواند «طرز تازه» باشد، یا به طور عام در مقوله «ادبیات» و «هنر» به معنای واقعیاش قرار بگیرد. این ویژگی در سبک هندی و طرز تازه امروز هم بسیار مهم و تعیینکننده است؛ هر چند رسیدن به آن در دوران معاصر ما بسیار دشوارتر شده و این دشواری باید محل توجه باشد!
***
از بحثهای انتزاعی درباره مختصات سبکهای شعری که بگذریم و تلاش برای رویآوریهای نظری قابل توجهی که در سالهای اخیر نسبت به «سبک هندی» شکل گرفته را هم فعلا مسکوت بگذاریم، سوال اساسی اینجاست که در شعر فارسی امروز «طرز تازه» چه برای گفتن دارد؟ و از این طرز چه دست ما را میگیرد؟ پاسخ به این سوالات از آن جهت اساسی و ضروری است که شاید به بحثهای فضلفروشانه، میزگردگونه، مقطعی، کاملا نظری و انتزاعی درباره «سبک هندی» خاتمه دهد و کار را در حوزه «طرز تازه» به دست کسانی بسپرد که واقعا در این راه گام برمیدارند. متاسفانه در دوران ما کسانی که بیش از هر کسی دادِ سبک هندی سر میدهند، اعم از دانشگاهیان و غیردانشگاهیان، ناتوان از گام نهادن هنرمندانه در «طرز تازه» بوده و هستند و عموم آثارشان عاری از حتی یک غزل خوب و تازه - چه از نظر فرمی و چه به لحاظ محتوایی - در سبکی است که گلویشان را برایش آزرده میکنند؛ اتفاقا کسانی که در این راه گام برداشتهاند و در پیمودن مسیر در «طرز تازه» موفق بودهاند، کاملا فارغ از این هیاهوها و سر و صداها کارشان را پیش میبرند و البته به فراخور کار بزرگشان هم شناختهشده نیستند.
با کمی انصاف، نمیتوان از سبک هندی و «طرز تازه» شعر در دوران کنونی سخن گفت و حضور شاعری را نادیده گرفت که به شیوهای عجیب از ابتدا در این راه موفق و موثر واقع شده است؛ «محمد سهرابی». شعردوستان امروز بیشتر سهرابی را به عنوان شاعری آئینی میشناسند و البته خودش هم به این «منسب» بیعلاقه نیست. او در سالهای اخیر در عرصه سرایش در «طرز تازه» با جدیت گام برداشته و توانسته فاصله خویش را از این نظر با شاعران امروز که تمایلات عراقیسرایی در آنها برجسته است روز به روز بیشتر کند (بگذریم از اینکه خود شاعران عراقیسرای امروز مدعی گام زدن در حیات خلوتی با عنوان «غزل مدرن» هستند!)
چندی پیش مجموعه غزل غیرآئینی «نسخه نسیان» حاوی نخستین غزلهای غیر مدح و مرثیه محمد سهرابی برای دومین بار منتشر شد؛ در ادامه به بهانه این بازنشر، نکاتی درباره برخی از شعرهای این اثر که در «طرز تازه» امروز سروده شده میآید:
غزلهای «نسخه نسیان» اثرپذیری شاعرش از صائب را به خوبی نشان میدهد، علاوه بر تذکر گاه به گاه شاعر به وامداریاش به صائب در تضمینهایش از او که نخستین آنها در بیت مقطع غزل نخستین کتاب هم آمده: «دستم به ذبح معنی و صائب دم در است/ رُفتم به آه دل خس و خار گناه را» (نسخه نسیان - ص 6) باید گفت که محمد سهرابی در شاعرانگی افق فکری صائب را هم به نوعی اختیار کرده است؛ حکمت زندگی، نوبینی رویدادها و وقایع پیرامونی شاعر گاه نگاهی بدیع به مقولات عاشقانه عشق و... مرزهای مشترک سرزمین شعرهای صائب و سهرابی است. این اشتراکات البته به مختصات زمانی - مکانی و دغدغههای زمانمند شاعر معاصر خدشهای وارد نساخته است و او حرف زمانه خود را میزند. به عبارت دقیقتر آنچه او با صائب در آن مشترک است، افق شاعری است، نه لفظ و ساختار و مضمون و محتوای دقیق اشعار.
از منظر تازهسازی مبتنی بر «طرز تازه» کاربرد مفاهیم و واژههای امروزین بویژه آنهایی که در نگاه نخست اصلا شاعرانه به نظر نمیرسند، در شعر سهرابی کارکردی خلاقانه دارد و این شاید از مهمترین پیوندهای شعر او با «سبک هندی» باشد. بار کشیدن از کلمات در شعر و هضم کردن آن در بیانی شاعرانه کار دشواری برای همه شاعرانی است که میخواهند به جهان نو نظر کنند و نوگو باشند ولی شعر کلاسیک بگویند. اما سهرابی در همین نخستین مجموعهای که در حوزه شعر غیرآئینی منتشر کرده تا حدود زیادی موفق بوده است. سهرابی در غزل «دزدانه» که بیتهایش با ردیف «بلند» ساخته شدهاند و مطلع آن چنین است «از درد ماست نام و نشان دوا بلند/ آوازه طبیب شد از درد ما بلند»، در بیتی مفهوم «بلند کردن» را در معنای امروزی «دزدیدن» استفاده میکند و از آن چنین بار میکشد: «دزدانه در نماز شوم تا بجویمش/ کرده است زاهدی صنمی را ز ما بلند!» (نسخه نسیان - ص 18)
چنین بارکشیدنهای بدیع و امروزی در شعر کلاسیک اگر در بیتی خوش ننشینند از بیت بیرون میزند و تصنعی و غیرشاعرانه جلوه میکنند، این اتفاق در «نسخه نسیان» مورد توجه شاعر بوده است. سهرابی در این مجموعه در کاربرد و بارکشیدن شعری از مفاهیم امروزی، موفق عمل کرده چراکه کشفهای شاعرانه او و نسبتی که بین این کشفها با مفاهیم تازه و امروزی برقرار شده قابل درک و دریافت زیباشناسانه هستند.
سهرابی در غزل «بیجواب» سروده است: «میخواست تا که آب کند جنس خویش را/ آن قدر صبر کرد که قلب من آب شد» (نسخه نسیان - ص 21). باری که شاعر از «آب کردن» به معنای «فروختن» کشیده است در پیوندی که با آب شدن قلب برقرار کرده، بیان و مضمونی شاعرانه ساخته و این مضمون، نه تنها از شعر بیرون نمیزند، بلکه شاعرانگی را بهتر تضمین میکند.
باز همین شاعرانگی در کاربرد مفهوم «عمل داشتن» به معنای «اعتیاد داشتن» در بیت خلاقانه دیگری از غزل «نسخه بدل» در مجموعه «نسخه نسیان» چنین آمده است: «بستم و هوسناکم، بر زغالی از تاکم/ نشئهپوش ایجادم، از ازل عمل دارم» (نسخه نسیان - ص 42). کاربرد «عمل» در کنار واژههای «بست»، «زغال»، «نشئه» و... به این مفهوم تازه و دمدستی، شعریت و شاعرانگی قابل قبولی داده است.
شاید اوج هنرمندی سهرابی در کاربرد مضامین و واژگان امروزی و خلق مضامین نو بر سبیل طرز تازه که پیشتر از آن صحبت شد، کاربرد مفهوم «دستگاه خودپرداز» در غزل «چراغ معبر» باشد؛ او چنین سروده است: «ز خود خالی شدم از صبح تا شب در وداع خود/ چراغ معبرم، اسباب خودپرداز را مانم» (نسخه نسیان - ص 50)
نمونههای اینچنینی در «نسخه نسیان» محمد سهرابی زیاد است؛ همچنین کاربردهای صنایع لفظی و معنوی شایع در سبک هندی از جمله «اسلوب معادله» در این کتاب به خوبی نمایان و برجسته است. «دم داشتم ولی نفسی خرج من نشد/ از قوری بدون سماور چه فایده» (نسخه نسیان - ص 7) یا «خرد حدیث عبث کرد عشق رعنا را/ نمیشود که به شهر آورند صحرا را» (نسخه نسیان - ص 11) یا «گه سنگ حوادث به تواضع بکشاند/ هر سیب که افتاد نه از فرط کمال است» (نسخه نسیان - ص 16) تنها نمونههایی از این ابیات است.
به طور کلی «نسخه نسیان» به عنوان نخستین تجربه محمد سهرابی در انتشار مجموعهای غیرآئینی که در سال انتشار چاپ اولش نامزد کتاب فصل جمهوری اسلامی هم شد، اتفاقی هنرمندانه در حوزه شعر کلاسیک معاصر رقم شد و باید تجدید چاپ آن را به فال نیک گرفت.
انتهای پیام/