در حال تهرانی شدن...


در حال تهرانی شدن...

«بی‌تو نبودن» مجموعه‌ای است از غزل‌های جواد شیخ‌الاسلامی، شاعر جوان مشهدی که با رفت و آمدهای پی در پی‌اش به تهران و انس و مراودۀ مدام شعرش با حال و هوای پایتخت، در حال رسیدن به هویتی جدید است.

خبرگزاری تسنیم: محمدرضا وحیدزاده

آنچه بسیاری از دوستداران شعر از دهۀ هشتاد در خاطر دارند، ظهور نسلی از شاعران جوان و پرشور است با خیال‌های خام و پخته‌ای در سر که هریک به شکل و روشی از گوشه و کنار سرزمین شعر در آن سال‌ها سر برون می‌آورد و یک بغل ادعای تازه داشت. خلاقیت‌های زبانی و بازی‌های شکلی، بخشی جداناپذیر از حال و هوای شعر آن دهه بود که در کنار دستآوردهای ادبی فراوانی که برای شعر روزگار ما به همراه داشت، گاه و بی‌گاه نیز از برخی حواشی و عوارض تهی نبود. آن روزها جسارت‌های محتوایی و شکلی در شعر (با هر دو بار معنایی منفی و مثبت آن) یک امر روزمره بود. گاهی در زبان قاعده‌ای فرو می‌ریخت و گاهی در شکل، بازی جدیدی شروع می‌شد و گاهی در معنا، نقل و انتقالاتی در حوزۀ ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها صورت می‌گرفت که پیش از این چندان سابقه‌ای نداشت؛ و این چنین هر روز شعر آبستن یک بازی جدید بود.

دهۀ هشتاد دهۀ بلوغ توانش‌های ذهنی و زبانی شاعرانی بود که صفحۀ اول شناسنامه‌هایشان تاریخ تولدی در حوالی دهۀ شصت را حکایت می‌کرد و شاید همین عامل را بتوان در ظهور چنان دهه‌ای در شعر کشور مؤثر دانست. اما اکنون پس از فروکش کردن یک دهه به این سو و آن سو وزیدن‌ها و سرکشیدن‌های گوناگون، گویا دیگر زمان آن رسیده است که بتوان با آرامش و حضور قلب بیشتری یک مجموعۀ شعری را دست گرفت و با واژه‌ها و سطرهای آن همراه شد. به باور نگارنده «بی‌تو نبودن» جواد شیخ‌الاسلامی یکی از همین‌ مجموعه‌هاست.

«بی‌تو نبودن» مجموعه‌ای است از غزل‌های جواد شیخ‌الاسلامی، شاعر جوان مشهدی که با رفت و آمدهای پی در پی‌اش به تهران و انس و مراودۀ مدام شعرش با حال و هوای پایتخت، در حال رسیدن به هویتی جدید است. چنانکه خود در غزلی در صفحۀ 82 همین کتاب گفته است:

ساده‌ام این روزها پیچیده‌ام این روزها
بچه‌شهرستانی‌ای در حال تهرانی شدن

در ادامۀ مقدمه‌ای که آمد شاید یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین ویژگی‌های دفتر «بی‌تو نبودن» را بتوان اعتدال آن دانست؛ با غزل‌هایی که بر خلاف شعر غالب دهۀ هشتاد یک سر و گردن بالاتر از اطوارهای فرمی و بازی‌های تصویری ایستاده‌اند. از این رو می‌توان گفت اولین صدایی که از میان واژه‌های این دفتر به گوش می‌رسد، نوای محزون و معتدلی است که از عشقی لطیف سخن بر زبان می‌راند، به دور از هیجانات و خلجانات بازارپسندانه:

غزل صفحۀ 11 از آن جمله است:

تو را که دیدم، دیدم شعر یعنی تو
به این نتیجه رسیدم که شعر یعنی تو

یا صفحۀ 17:

زندگی یعنی بمیری در هوای یک نفر
مرده باشی جان بگیری در صدای یک نفر

یا صفحۀ 45:

شرح هجران تو را با همۀ غم گفتم
دوستت دارم و این را به خدا هم گفتم

یا صفحۀ 57:

دو رود، مست سفر، بوده‌ایم و می‌مانیم
تو اشک، اشک سحر، بوده‌ایم و می‌مانیم

یا صفحۀ 64:

سکوت و صدای تو را دوست دارم
تو خوبی خدای تو را دوست دارم

یا صفحۀ 68:

برگشتم از راهی که می‌رفتم، گویی مرا یاری صدا کرده است
با آن صدا جانی به من داده، جسمی برایم دست و پا کرده است

یا صفحۀ 79:

میان شاید و اما تو باز می‌گردی
چونان که رود به دریا تو باز می‌گردی

و البته گاه همین اعتدال نیز خود از حالت تعادل خارج می‌شود و اشتیاق نزدیک شدن به عشقی اساطیری، بیان عاطفی و معاصر شیخ‌الاسلامی را به بیانی عراقی نزدیک می‌سازد. به این بیت در صفحۀ 34 بنگرید:

اگر صلاح بدانی دو رکعت دیگر
عبادتی کنمت تا که جامه‌ای بدری

یا این بیت در صفحۀ  18:

آخر این قصه خواهی دید خیل عاشقان
جان نمی‌بازند جز در ماجرای یک نفر

و حتی گاهی این نگاهِ متمایل به عراقی تأثیر خود را بر زبان نیز می‌گذارد و بیت‌هایی می‌آفریند که از آن بوی معاصرت به مشام نمی‌رسد:

مرا به نیم جویی هم نمی‌خری و تو را
به سیم و زر نتوانم، چو خود تو سیم و زری

گاهی نیز دیده می‌شود که زبان شعر دچار تعقید می‌شود و توانایی انتقال روان معانی مورد نظر را ندارد. به عنوان مثال در صحفۀ 34 در بیتی که نام مجموعه نیز از همان گرفته شده است، مخاطب برای دستیابی به معنای بیت، ناگزیر از یک عملیات رمزگشایی سخت است:

اگرچه چند صباحی شدیم غرقه به خون
به شوق بی تو نبودن خوش است خون جگری

یا در بیتی دیگر صفحۀ 43 می‌خوانیم

بس است هرچه نوشتند از شهید و شهیدان
قبول گردد از ایشان من از نبرد نوشتم

که مطابق با منطق خود شعر، بیت سستی است و معنای آن مخدوش است؛ چرا که نوشتن از شهید و شهیدان خود نوشتن از نبرد است و سخن از نبرد سخن از شهادت است. مگر آنکه شیخ‌الاسلامی به دنبال مضمون دیگری بوده باشد، که آنگاه باید گفت در این بیت نتوانسته از عهدۀ بیان آن براید. به عنوان مثالی دیگر از لغزش‌های بیانی دفتر «بی‌تو نبودن»، البته با نگاهی سختگیرانه، می‌توان از بیت زیر در صفحۀ 67 یاد کرد:

من با همه از مهر تو از قهر تو گفتم
هم‌راز دل خستۀ من چاه فقط نیست

که بر طبق اصول علم بیان، در بیت از تشبیه مُرکب تفضیلی استفاده شده است: سخن گفتن من از مهر و قهر تو با همه، برتر از سخن گفتن از مهر و قهر تو با فقط چاه است. اکنون اگر به ژرف‌ساخت‌های فرهنگی موجود در ذهن مخاطبان این شعر توجه کنیم و به یاد آوریم که درد و دل کردن با چاه اشاره به کدام شخصیت دینی و تاریخی دارد، باید در موفقیت این تشبیه تردید کرد.

با این همه به رغم مثال‌هایی که ذکر شد، شعر شیخ‌الاسلامی در کلیت خود شعر معتدل و روانی است که در بیشتر مواقع زبان پیراسته‌ای دارد. حتی در دفتر «بی‌تو نبودن» شواهدی را می‌توان نام برد که هر یک نشان از توجه شاعر به ارزش کلمات و توانایی بهره‌گیری از ظرفیت‌های کلمات است. به عنوان مثال در صفحۀ 27 می‌خوانیم:

داده تعلیمم آتش عشقت
دم به دم با زبانه‌ای تازه

در این بیت همنشینی دم به دم با تناسباتی که از سویی با زبان و تعلیم دادن و تداعی واژه‌های دیگری چون «دهان» و «سخن» دارد و از سوی دیگر با زبانه و آتش و تداعی واژه‌های دیگری چون «دمیدن» و «برافروختن» و نیز با پیوستگی و تداوم، حکایت از استفادۀ حداکثری شاعر از ظرفیت واژۀ در اختیارش دارد. یا در صفحۀ 71 می‌خوانیم:

برگشتم از راهی که می‌رفتم، گویی مرا یاری صدا کرده است
با آن صدا جانی به من داده، جسمی برایم دست و پا کرده است

در این بیت نیز قرار گرفتن اصطلاح «دست و پا کردن» به معنای تهیه و فراهم کردن در مجاورت کلماتی چون جسم و جان از سویی و از سوی دیگر راه پیمودن و نیز تداعی واژه‌ها و اصطلاحات دیگری از قبیل «قدم نهادن» و «پای گذاردن» و همچنین «اعضا و جوارح» و «پیکر»، شاهد دیگری بر اهتمام شاعر به ارزش واژگان است. به عنوان مثالی دیگر در صفحۀ 50 این دفتر می‌خوانیم:

من همان اول بسم‌الله اشکم جاری است
چقدر زمزمۀ سورۀ کوثر سخت است

که خود به نوعی یادآور روایتی مشهور است و تلمیح به قصۀ پنهان بودن قرآن در سورۀ فاتحه و پنهان بودن سورۀ فاتحه در بسم‌الله و پنهان بودن بسم‌الله در حرف با و پنهان بودن حرف با در نقطۀ این حرف و تأکید بر اینکه علی علیه السلام همان نقطه است. اکنون راز جاری شدن اشک شاعر در اول بسم‌الله به هنگام زمزمۀ سورۀ کوثر که خود تداعی‌گر مصیبت مادر سادات است، فاش خواهد شد. در شاهدی دیگر در صفحۀ 32 کتاب «بی‌تو نبودن»، در غزلی خطاب به علی‌بن موسی‌الرضا علیه السلام می‌خوانیم:

قصرها دور تو را آنقدر پر کردند که
با حواس جمع هم شاید حرم را گم کنم

که ایهام کلمۀ قصرها در تداعی ساخت و سازهای پیرامون حرم و همچنین وجود هتل‌های مجللی چون «قصر» در خیابان‌های اطراف به خوبی خود را نشان داده است. به عنوان نمونه‌ای دیگر در صفحۀ 34 همین کتاب می‌خوانیم:

برای اینکه ما باری به خود آییم گاهی چند
هلا فریاد کن فریاد کن فریاد کن یاری نیست

که تکرار کلمۀ فریاد از سویی به تصویر کشندۀ طنین صدا و مسئلۀ برگشت آن به هنگام برخورد با کوه است و بر همین اساس تکرار پرسش «یاری نیست؟» هم قاعدتاً باید «آری نیست» باشد که در واقع پاسخی تلخ و هولناک به سؤال پیشین است.

اما در کنار این شواهد، توجه خاص به ظرفیت‌های واژگان منجر به گرایش دیگری در شعر شیخ‌الاسلامی نیز شده است و آن علاقۀ شاعر به استفادۀ پی در پی از صنعت تکرار است. به بیت‌های زیر توجه کنید.

در صفحۀ 13 جابجایی ارکان جمله دستمایۀ استفادۀ شاعر از صنعت تکرار است:

من در فراق روی تو کم غم نداشتم
غم در فراق روی تو من کم نداشتم

در صفحۀ 19 نیز شاعر برای تأکید بیشتر بر مضمون مورد نظر خود از تکرار بهره می‌جوید:

هنوز این فتنه بیدار است، بیدار است، پنهانی است
نخوابیدند بعضی‌ها، نه بیهوشند بعضی‌ها

در صفحۀ 30 نیز شاعر برای تأثیرگذاری بیشتر و تعمیق عاطفۀ شعرش از تکرار بهره جسته است:

مطمئن می‌شوم آن شب غزلی می‌آید
که ردیفش... که ردیفش... که ردیفش... «آه» است.

در صفحۀ 32 نیز تکرار، دستآویز شاعر برای نشان دادن اضطراب و حال ملتهب خویش است:

ممکن است این روزها این روزها این روزها
سنگرم را سنگرم را سنگرم را گم کنم

در صفحۀ 34 شاعر برای تصریح بر احساس نیاز و شدت طلب خود، به تکرار متوسل شده است:

مخواه بی‌تو بمانم، مخواه بی‌تو مخواه
مخواه شکوه برم از تو بر در دگری

در صفحۀ 38 برای القای حس استمرار و تداوم فضای معنوی از تکرار کمک گرفته شده است:

می‌آیم می‌نشینم هی امین‌الله می‌خوانم
می‌آیم می‌نشینم که امان‌الله هم هستی

در صفحۀ 55 برای برجسته‌سازی و تأکید بر حس عاشقانۀ بیت، از تکرار استفاده شده است:

غم فدای ما دو تا ماتم فدای ما دو تا
زشت و زیبای جهان از دم فدای ما دو تا

در صفحۀ 59 نیز با تکرار نام زندگی و خطاب قرار دادن آن، حساس و خطیر بودن موقعیتی که شاعر در آن قرار داد مورد تأکید قرار گرفته است:

زندگی، ای زندگی، ای زندگی، ای زندگی
بی‌تو هر شب مرگ جولان می‌دهد در خانه‌ام

اما در مقایسه با مثال‌های پشین، تکرار به‌کاررفته در بیت زیر در صفحۀ 35 از جمله تکرارهایی است که در آن از ظرفیت‌های واژه‌ها به شکل مناسب‌تری استفاده شده است:

ما چون علف هرزه به امید نگاهی
در باغ تو پنهان شده‌ایم از تو چه پنهان

گذشته از شواهدی که در این بخش ذکر شد، علاقۀ شیخ‌الاسلامی به استفاده از تکرار، گاهی خود را به شکل‌های دیگر نیز در شعر او به نمایش گذاشته است. چنانکه استفاده از ردیف‌‌های بلند را نیز باید جلوۀ دیگری از علاقۀ شیخ‌الاسلامی به تکرار خواند. بر همین اساس ردیف‌های بلندی چون «در هوای یک نفر» در صفحۀ 17، «از تو چه پنهان؟» در صفحۀ 35، «فدای ما دو تا» در صفحۀ 55 و «تو باز می‌گردی» در صفحۀ 79 را هم باید از همین منظر مورد توجه قرار داد. همچنین است علاقۀ شاعر به استفاده از ردیف‌های اسمی که ما را ناگزیر می‌کند ردیف‌های اسمی این دفتر همچون «مریم»، «سارا»، «دنیا» و... را نیز در راستای گرایش او به تکرار ببینیم.

در ادامۀ تکرار ردیف‌های بلند در شعر شیخ‌الاسلامی گاهی به نظر می‌رسد که عمدۀ بار مضمونی شعر بر گُردۀ ردیف سوار شده است. گویی شاعر پس از انتخاب نفسگیر ردیفی دلخواه، اکنون در میان بیت‌ها با تن‌آسایی در گوشه‌ای دنج تکیه داده و نظاره‌گر مواجهۀ مخاطب و ردیف است. شعر صفحۀ 55 از آن جمله است. همچنین در شعر صفحۀ 75 نیز بخش مهمی از بار شاعرانگی شعر و تخیل مورد نیاز آن بر دوش مخاطب نهاده شده است:

باز آمدم به سوی حریمی که سال‌هاست...
دستی و کاسه‌ای و کریمی که سال‌هاست...

با این همه شیخ‌الاسلامی شاعری است که قدر فرصت‌هایش را می‌داند و گاهی در شکار معانی فاصله‌اش را چنان با طعمه‌های خود کم می‌کند که حاصلش صیدهای چاقی همچون بیت‌های زیر می‌شود:

چون ملخ دور و بر ما مرد هست و درد نیست
بیم قحطی می‌رود از این فراوانی‌ شدن

یا این بیت در صفحۀ 80 کتاب که انتخاب زاویۀ دید بدیع و روایت قصۀ یوسف در آن از نگاه زلیخا، از آن بیتی درخشان ساخته است:

اگرچه می‌روی امروز را به کنعان باز
به مصر یوسف تنها تو باز می‌گردی

و نیز بیت صفحۀ 22 که باز هم با نگاهی نو به قصه‌های دینی و تاریخی، معنای جدیدی را بیرون کشیده است که برای مخاطب امروز، سخت ملموس است.

ظاهراً می‌خندم اما باطناً زندانی است
یوسفی پشت خطوط مشکی پیراهنم

همچنین است بیت زیر در صفحۀ 24 که گذشته از جناس درخشان برف و حرف در آن و عمق یافتن معانی از قبل این جناس، کشف بدیعی که از نگریستن به لحظۀ آب شدن برف‌ها به دست آمده است، آن را بیتی ماندگار ساخته است:

همیشه حرف آخر را زمستان می‌زند اما
نمی‌داند پس از این برف‌ها جز زار زاری نیست

«بی‌تو نبودن» مجموعه‌شعرهای شاعر جوانی است که به نظر می‌رسد کار خود را جدی گرفته است و در صورت داشتن ثبات قدم باید به آیندۀ شعری او بسیار امیدوار بود.

انتهای‌پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل