روایت تکاور ویژه نداجا از روزهای آغاز جنگ تحمیلی و مقاومت ۴۵ روزه مردمی در خرمشهر
پایگاه نیروی دریایی ارتش در خرمشهر یکی از قدیمیترین نیروهای نظامی مستقر در این شهر است که مردم جنگزده خرمشهر آنان را با نام تکاوران یا همان کلاه سبزها میشناسند؛ کلاه سبزها از نیروهای مؤثر مقاومت خرمشهر بودند که هنور ناگفتههای زیادی دارند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرمشهر، دفاع از مرزهای دینی و اعتقادی کشور سن و سال، نظامی و غیرنظامی نمیشناخت، انگیزه و ایستادگی آگاهانه رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس فتحالفتوحهای بزرگی را نهتنها برای کشور بلکه برای اسلام در جهان رقم زد.
فتح خرمشهر که نتیجه همدلی و همزبانی مردم و همه مسئولان تحت فرماندهی امام خمینی(ره) بود زمینه نخستین شکست بزرگ استکبار جهانی را فراهم آورد. در این میان مقاومت 45روزه مردمی در خرمشهر که در جهان زبانزد است حماسههای ناگفته بسیاری را در خود نهفته و اکنونکه 34سال از آزادسازی این شهر آسمانی یعنی خرمشهر میگذرد همچنان خونینشهر با زخمهای عمیق بسی ناگفتهها در دل دارد.
پایگاه نیروی دریایی ارتش در خرمشهر یکی از قدیمیترین نیروهای نظامی مستقر در این شهر است که مردم جنگزده خرمشهر آنان را با نام تکاوران یا همان کلاه سبزها میشناسند. کلاه سبزها از نیروهای مؤثر در مقاومت بودند که به دلیل محرمانه و سری بودن مستندات نظامی در ساختار ارتش نام و حضور آنان مغفول مانده است.
به سراغ ناو سروان "سید احمد شمس علوی" رفتیم تا برای ما از آغاز جنگ و مقاومت مردمی در خرمشهر روایت کند. ناو سروان شمس علوی متولد اسفندماه سال 1334-تهران از تکاوران ویژه (تکاور SBS) است؛ وی همچنین از بازماندگان عملیات مروارید (انهدام اسکله البکر و الامیه) بهشمار میآید.
تسنیم: چه زمانی وارد نیروی دریایی ارتش شدید؟
شمس علوی: سال 1352 وارد عرصه نظامی شدم و دیپلم خود را در نظام گرفتم. با پیروزی انقلاب اسلامی و فعالیت ضدانقلاب از پادگانها خارج شدیم. نیروهای انقلابی ارتش گروههای ضربت تشکیل دادند بهنوعی این گروههای ضربت آغازی شد برای تأسیس کمیته انقلاب اسلامی چراکه بعدها به ما کارت شناسایی کمیته انقلاب دادند در واقع به عضویت کمیته درآمدیم. ما یک عده جوان پر شر و شور و ماجراجو یا بهنوعی نیروهای جانبرکف بودیم.
تسنیم: وضعیت کلی ارتش در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی چگونه بود؟
شمس علوی: در ابتدای پیروزی انقلاب وضعیت کشور بههمریخته بود، یکی از مهمترین علل جرأت صدام برای حمله به ایران، گزارشهایی بود که از به هم ریختگی اوضاع در کشور و فقدان انسجام در ارتش به دست رژیم بعث عراق میرسید.
از نظر نظامی نخستین اشتباه بزرگترین اشتباه است، بزرگترین اشتباه در ابتدای پیروزی انقلاب این بود که به ارتشیها گفتند هرکس میتواند به محل سکونت یا زادگاه خود منتقل شود، کسی که دوره تانک دیده بود به زادگاه خود مثل تهران میرفت و در امور اداری فعالیت میکرد، خلبان جنگنده که مشهدی بود میرفت مشهد، این جابهجاییها سبب میشد که پایگاههای حساس مثل همدان، بوشهر، بندرعباس و تبریز از نیروی متخصص خالی بشود. انسجام و نظم لازم وجود نداشت.
در دوئل نفری که زودتر اسلحه را بکشد و شلیک کند او برنده است، در جنگ هم همینطور نفری که زودتر قوای خود را تجهیز و حمله میکند او برنده است، نظم و زمان برای ارتش خیلی مهم است.
تسنیم: نخستین حضور شما در خرمشهر چه موقع بود؟
شمس علوی: من و چندتن دیگر که مدتها قبل از پادگانها خارج شده بودیم یک گروه ضربت تشکیل دادیم، نوعی گروه عملیاتی مخفی متشکل از تکاوران نیروی دریایی ارتش بود.
تسنیم: چرا نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی به خرمشهر اعزام شدید؟
شمس علوی: در پادگان بوشهر بودیم که مأموریتی به ما که تیم تکاورانSBS بودیم محول شد، این مأموریت خیلی با مأموریتهای قبلی متفاوت بود.
گروه SBS گروهی 6نفره و متشکل از تکاوران عملیات ویژه نیروی دریایی ارتش است که برای عملیاتهای شناسایی و یا تخریب اعزام میشدند، در همه مأموریتها نوع مأموریت و یا هدف به ما ابلاغ میشد تا وسایل و تجهیزات موردنیاز را با خود ببریم، این بار نمیدانستیم که هدف مأموریت چیست، به ما گفته بودند به پایگاه نیروی دریایی ارتش در خرمشهر بروید در آنجا هدف به شما ابلاغ میشود.
10روز پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی به پایگاه دریایی خرمشهر رفتیم، اتاق جنگ نیروی دریایی به فرماندهی ناخدا گرامی در این پایگاه مستقر بود، مأموریت گروه در همان پایگاه به ما ابلاغ شد، مأموریت برونمرزی بود، شبانه با قایق پارویی باید هدف را بررسی و شناسایی کردیم، 2روز محاسبات ما برای برآورد مهمات موردنیاز انجام عملیات طول کشید سپس آن را اعلام کردیم.متأسفانه نیازمندیهای ما تأمین نشد.
تسنیم: هدف مأموریت برونمرزی شما چه بود؟ چرا مهمات موردنیاز تأمین نشد؟
شمس علوی: هدف مأموریت را نمیتوانیم بازگو کنیم، اصولاً در ساختار سازمانی ارتش اسناد و مأموریتهای محرمانه و بهکلی سری وجود دارد که تحت هیچ شرایطی حتی باگذشت زمان عمومی نمیشود، شاید یکی از مسائلی که سبب شد نقش ارتش بهویژه نیروی دریایی در جنگ کمتر بازگو شود همین رعایت اصول حفاظت اسناد و اطلاعات باشد.
مهمات موردنیاز گروه را پیگیری کردند از طریق پادگان دژ خرمشهر و جریاناتی اتفاق افتاد درنهایت از پایگاه دریایی بوشهر درخواست کردیم گفتند که از پایگاه دریایی بوشهر مهمات موردنیاز تهیه و ارسالشده است در همان شب که 31شهریور59 درگیریها آغاز و مأموریت گروه اس.بی.اس منتفی شد.
اسلحه و مهمات بود اما همه آن درصحنه نبود، در خوزستان تانک چیفتن داشتیم، زرهی اهواز حرف اول را در منطقه میزد اما ساختار بههمریخته بود.
تسنیم: نام 5عضو گروه اس.بی.اس که همراه شما به خرمشهر اعزام شدند را به یاد دارید؟
شمس علوی: فرید سلامی، محمود امیدیان نیا، حمزه عریضی، محمدولی کریمی، یونس حسن مقدم و خودم 6عضو گروه اس.بی.اس اعزامی به خرمشهر بودیم، البته عمده مأموریتهای من 4نفره بوده است نویسندهای از خاطرات من کتابی نوشته که اکنون آن را به "ما 4نفر بودیم" نامگذاری کرده است.فرید سلامی از جوانان عرب و بومی منطقه بود.
تسنیم: با توجه به اینکه بنیصدر فرمانده کل قوای وقت را بر عهده داشت آیا نیروهای ارتش دستور مقاومت و دفاع داشتند؟
شمس علوی: بله نیروهای نظامی بهویژه نیروهای ارتشی نیازی به دستور برای مقاومت و دفاع ندارند اصلاً نیازی نیست نمونه آنهم ما 6نفر اعزامی به خرمشهر بودیم که مأموریت ما منتفی شد و قائدتا باید بازمیگشتیم اما همان شب 31شهریور59 که درگیری با اصابت گلوله خمپاره که به حیاط پایگاه دریایی خرمشهر آغاز شد نیروهای کشیک و که عمدتاً سرباز وظیفه بودند با اضطراب در محوطه جمع شدند چون جنگندیده بودند، ماهم جنگندیده بودیم اما در جایگاه نظامی ارتش لباس تکاوری و تکاورها به لحاظ نخبگی جایگاه خاصی دارند.
ما نیروها را سازماندهی کردیم از پایگاه خارج کردیم چون دشمن میدانست که پایگاه دریایی محل تجمع نیرو است و اگر نیروها در جای خود میماندند تلفات زیادی میدادیم. بازهم تأکید میکنم که ما هم تا آن زمان جنگ را به چشم ندیده بودیم اما برای چنین مواقعی آموزش کافی دیده بودیم.
تسنیم: از احتمال بروز درگیری و جنگ اطلاعی نداشتید؟ واکنش شما در آغاز درگیریها در خرمشهر چه بود؟
شمس علوی: تا قبل از شب 31شهریور59 هیچ خبری از سازماندهی برای جنگ در نیروهای ارتش نبود. یکی از شبها در اتاق جنگ بودم که یکی از جاسوسها که فردی عراقی بود گفت: "در این هفته درگیری صددرصدی است"، خارج از اتاق جنگ به بچههای گروه اس.بی.اس گفتیم باید برای خودمان آمادگی ایجاد کنیم، بومی نبودیم باید منطقه را بهخوبی شناسایی میکردیم.
کوتاهی که توسط مقامات در زمان بنی صدر صورت گرفت این بود که حداقل از 10 روز قبل از 31 شهریور خبر موثق داشتند که رژیم بعث درصدد حمله گسترده است چون داشتند سنگربندی میکردند نیروها را مستقر میکردند. اینها کمکاری در جنگ است، خیانت ازنظر من یک واژه به معنای سنگینی است اسم خیانت بر روی آن نمیگذارم اما این کمکاری بود. من عقاید خودم را بازگو میکنم، اینکه داستان چه بود شاید باور نداشتند یا اعتقاد به جنگ نداشتند یا اینکه گزارشها خوب انتقال داده نمیشد اما به 31شهریور رسیدیم و درگیری آغاز شد.
وقتی خمپاره به حیاط پادگان برخورد کرد در میان یک عده سرباز کمتجربه سردرگمی به وجود آمد، آنها را لب شط خرمشهر سمت کوتشیخ مستقر کردیم چون غواصهای عراقی هم به شط خرمشهر رسیده بودند.
دو تکاور عرب بومی منطقه بهنامهای فرید سلامی که عضو گروه اس.بی.اس و مختار صباحی تکاور مستقر در پایگاه دریایی خرمشهر بود ما را برای سازماندهی نیروها همراهی میکردند، تاکتیکهای مقدماتی را با کمک این دو همکار انجام میدادیم، 7یا 8روز از جنگ گذشته بود که دانشجوهای دانشگاه افسری ارتش را به خرمشهر آوردند در شهر تقسیم شدند که متأسفانه تلفات سنگینی دادند چون کمتجربه بودند.
تمام مدت مقاومت ما در منطقه کوتشیخ خرمشهر در منازل مردم آن منطقه مستقر بودیم درواقع کسی از وضعیت گروه اعزامی اس.بی.اس به خرمشهر اطلاعی نداشت، خوراک و استراحت ما در کنار مردم بود، جوانان درخواست اسلحه کردند، بعد از آموزش بسیار مختصر نحوه استفاده از سلاح با استفاده از اسلحه و مهمات موجود در پایگاه دریایی خرمشهر آنها را مسلح کردیم. با گونی و چوب یک جعبهای درست کرده بودیم هرکس از نیروهای مردمی شهید میشد اسلحه او را میآوردند شمارهگذاری میکردیم دوباره به نیروهای دیگر تحویل میدادیم.
تسنیم: از حال و هوای مقاومت مردمی خرمشهر و سختیها برای ما بگویید.
شمس علوی: درگیریها به حدی بود که وقتی برای دورهم نشستن و ارتباط با مجموعههای مختلف که مشغول مقاومت در دیگر مناطق خرمشهر بودند نداشتیم، هرکسی آنچه در توان داشت برای سازماندهی نیرو و جلوگیری از سقوط شهر میگذاشت.
بزاق دهان برخی از نیروهای مردمی خونی شده بود، خود من هم همینطور شده بودم اما برخی مسائل را فکر میکنیم فقط مربوط به خودمان است و آن را برای کسی بازگو نمیکنیم، یک پزشک خرمشهر در میان نیروها حاضرشده بود، یکی از بچهها گفت آب دهانم خونی است، بقیه بچهها هم همین را گفتند.
دکتر به من و فرید سلامی گفت خونی شدن آب دهان شما و دیگر نیروها به دلیل استنشاق بیش از حد گاز باروت است، مویرگهای صوتی ما آسیبدیده بود.
تسنیم: بیشتر از خاطرات مربوط به درگیری نیروهای مقاومت در خرمشهر بهویژه منطقه سنتاب و گمرک برای ما توضیح بدهید.
شمس علوی: ما برای جنگ در خرمشهر یک اسم خاصی گذاشته بودیم، اسمی مثل جنگ پیمانکاری، چون دائماً در حال جنگوگریز و کمین بودیم، تعداد نفرات کم بود، وضعیت نیروها جوری نبود که جبهه را تحویل نیروهای تازه نفس بدهیم.
در جبهه مشخص است که دشمن در مقابل قرار دارد اما در جنگ خیابانی اینگونه نبود. دیدهها و شنیدهها زیاد است، در همان کوتشیخ ما سنگربندی کرده بودیم، گلولههای دشمن از بالای سر ما رد میشدند چون فکر نمیکردند ما لب آب مستقر باشیم، فکر میکردند عقبتر مستقر باشیم، روزهای اول جنگ مردم زیاد شهر را تخلیه نکردند.
مردمی که وضعیت بهتری داشتند تعدادی از ماشینهای خود را رها کرده بودند، با برخی از مردم بومی که صحبت میکردیم معتقد بودند که این جنگ دو یا سهروزه پایان مییابد، چون جنگهای دیگری را دیده بودند که با این تفاوت داشت.
تسنیم: چه موقع از خرمشهر خارج شدید و مردم چه موقع شهر را تخلیه کردند؟
شمس علوی: مردم خرمشهر بعد از گذشت قریب به 10 یا 15روز تقریباً شهر را خالی کردند، وجدانی بعدازآن خیلی راحت بودیم، خیالمان راحت بود که دیگر مردم نیستند و میتوانستیم بیشتر مانور بدهیم.
فشار سنگین درگیریها در روزهای سوم و چهارم جنگ بود.
در سفر اخیر به خرمشهر از کسی شنیدم که نظامیهای خرمشهر به مردم خرمشهر برای مقاومت کمک نکردند، گفتم این بیانصافی است من دو نفر را به چشم خود دیدم که با تمام توان به مردم کمک میکردند.
فرید سلامی و مختار صباحی هردو عرب بودند همه قومیتها به هم قومیت خود توجه خاصی دارند، برخی از خانوادهها بودند که ماشین برای جابهجایی نداشتند برای جابهجایی آنها تلاش میکردند.
یک روز با فرید سلامی و مختار صباحی که خانواده آنها در خرمشهر حضور داشتند به سمت منزل آنها به راه افتادیم؛ در مسیر یک پیرزن و پیرمردی را با یک گاری دوچرخ چوبی دیدیم، دشمن همچنان خرمشهر را میکوبید، به آنها گفتیم همراه ما سوار خودرو بشوید تا شمارا بهجای امن برسانیم آنها امتناع کردند و گفتند یا با وسایل یا همراه شما نمیآییم.
هنوز آن لحظه را درست به یاد دارم، ناچار شدیم با هشت یا ده سرویس آنها را به همراه تمام وسایل جابهجا کنیم.
نظامیها که بعضاً بومی بودند واقعاً به مردم کمک کردند خودمان هم تا جایی که توان داشتیم کمک و تلاش کردیم، کمکاری از سوی مردم و نظامیهای حاضر در خرمشهر صورت نگرفت.
فکر میکنم نزدیک به 112نفر از نیروهای تکاور در خرمشهر و جاده ماهشهر شهید شدند، تکاور یعنی نیروهای زبده آموزشدیده این آمار تلفات سنگینی است. از نیروهای دانشگاه افسری و نیروهای مردمی خرمشهر که تنها در حد شلیک با اسلحه آموزشدیده بودند خیلی شهید دادیم.
تسنیم: مهمات و تسلیحات پایگاه دریایی خرمشهر در چه وضعیتی بود؟
شمس علوی: خوشبختانه پایگاه دریایی خرمشهر مهمات داشت، چند روز از جنگ گذشته بود که با خمپاره یکی از کامیونهای مهمات ما را منهدم کردند، انبار مهمات و اسلحه سبک وجود داشت.
در همان روزهای ابتدایی جنگ خمپاره 120میلیمتری به دست ما رسید و بچهها برای رسیدن خمپاره 120میلیمتری جشن گرفتند، تفنگ 106در خرمشهر خیلی سلاح مؤثری بود. عمده تسلیحات و مهماتی که وجود داشت را بهکارگیری کردیم.
تسنیم: آیا با شهید محمد جهانآرا ارتباط داشتید؟ با شنیدن خبر سقوط خرمشهر چه احساسی به شما دست داد؟
شمس علوی: سقوط خرمشهر خیلی سخت بود، خیلی سخت، سنگینی آن قابل وصف نیست، یکی از بچههای رزمنده در مسجدی که ما در آن گرد هم آمده بودیم گفت "ما که ازاینجا میرویم خودمان هم باید برای بازپسگیری آن بیاییم" سنگینترین صحنه هم همان لحظه ترک خرمشهر بود اما این امید را داشتیم که دوباره به خرمشهر برگردیم.
سقوط خرمشهر یا عقبنشینی را به ما ابلاغ کردند آخرین نفری که از مرکز خرمشهر به سمت کوتشیخ میآمد ناخدا هوشنگ صمدی بود که بر روی پل خرمشهر شهید شد. البته دوتا هوشنگ صمدی داشتیم یکی ناخدا هوشنگ صمدی فرمانده تکاوران در خرمشهر بود یکی مهناوی دوم هوشنگ صمدی که بر روی پل به شهادت رسید.
در مقاومت هر مجموعهای مشغول دفاع و مقاومت بود هیچ ساعت و مکان خاصی برای دفاع و مقاومت وجود نداشت بهواسطه همین ما عمدتاً در منطقه کوتشیخ و در موقعیت نزدیک به دهانه کارون مستقر بودیم و با شهید جهانآرا ارتباط نداشتیم.
بعد از سقوط خرمشهر به بوشهر برگشتم برای عملیات آزادسازی خرمشهر در جای دیگری بودم اما نیروهای تکاور حضور داشتند.
گفتوگو از محمدرضا عبادی
انتهای پیام/