شمارگان کتاب به ۵۰۰ رسیده، آن وقت می‌گوییم هنر نزد ایرانیان است و بس/ مسئولان برنامه‌ای برای احیای کتاب ندارند

شمارگان کتاب به 500 رسیده، آن وقت می‌گوییم هنر نزد ایرانیان است و بس/ مسئولان برنامه‌ای برای احیای کتاب ندارند

ابراهیم حسن‌بیگی معتقد است عوامل متعددی منجر به این شده که شمارگان کتاب به ۵۰۰ نسخه برسد؛ از خود نویسنده به عنوان پدیدآورنده یک اثر گرفته تا ناشران و مسئولان دولتی که هیچ برنامه‌ای برای احیای کتاب در جامعه ندارند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با نگاهی به وضعیت ادبیات داستانی در کشور، اینطور به نظر می‌رسد که اثری نوشته نمی‌شود، اثری که بتواند در جامعه موج کتابخوانی ایجاد کند و دست به دست بچرخد. هرچند تعداد آثار منتشر شده در قالب‌های ادبی طی سال‌های گذشته رو به فزونی داشته، اما کمتر اثری را می‌توان یافت که حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشد و مجالی برای گفتن حرف تازه به مخاطبش بدهد. با توجه به این شرایط، به نظر می‌رسد که حال و روز ادبیات داستانی ایران همانند احوالات کتابخوانی‌ جامعه‌اش، ناخوش است. حال اینکه چه عواملی در این زمینه تأثیرگذار بوده، خود پاسخ‌های متعددی دارد.

بخش قابل توجهی از این موضوع به سیاست‌گذاری‌های دولت و نبود رمق و امید در میان نویسندگان بازمی‌گردد. نبود برنامه مشخص برای حوزه ادبیات و به تبع آن، کتابخوانی، مشکلی که هر از چندگاهی مطرح می‌شود، رسانه‌ای می‌شود، اما کم‌کم فرو می‌نشیند. هرچند طی سال‌های گذشته برنامه‌های متعددی از سوی دولت‌ها برای رونق بازار کم‌فروغ کتابخوانی صورت گرفته، اما نتیجه عکس پیش‌بینی‌ها بوده است. در این رابطه با ابراهیم حسن‌بیگی، داستان‌نویس، به گفت‌وگو پرداختیم. حسن‌بیگی که خود از نویسندگان پر کار این سال‌هاست، دلیل کم‌رمقی در ادبیات داستانی را در سه ضلع نویسنده، ناشر و سیاست‌گذاران می‌داند. به اعتقاد او، وضعیت موجود سبب ناامیدی در نویسندگان شده است؛ چرا که نویسنده به دلیل نداشتن مخاطب برای کتاب‌هایش و پایین بودن میزان شمارگان کتاب، به اجبار باید به سراغ کارهای دیگری برود تا مخارج زندگی اش را تأمین کند. از سوی دیگر، ناشران نیز به سمت چاپ کتاب‌های کم‌خطر رغبت بیشتری دارند.

او همچنین معتقد است که هرچند دو مورد یاد شده، نویسنده و ناشر، در سرنوشت کتابخوانی جامعه و وضعیت ادبیات امروز مؤثرند، اما بخش قابل توجهی از این مسئولیت برعهده سیاست‌گذاران است. به گفته نویسنده «قدیس»؛ دولت‌ها طی سال‌های گذشته برنامه‌ مشخصی برای بهبود وضعیت فعلی نداشته‌اند و همتی برای احیای ادبیات ایرانی، همانند تلاش‌هایی که در حوزه موسیقی و سینمای ایران صورت گرفت، در این بخش دیده نمی‌شود. بخش نخست گفت‌وگوی حسن‌بیگی با تسنیم به این شرح است:

*تسنیم: آقای حسن‌بیگی، همانطور که می‌دانید وضعیت نگارش و چاپ کتاب‌ در ایران، به ویژه کتاب‌ها در حوزه ادبیات داستانی، وضعیت مناسبی نیست. ما سال‌های قبل، کارهایی داشتیم که موج‌آفرینی می‌کردند، نویسندگانی داشتیم که با سبک و نگاه جدیدی متولد شدند و توانستند در زمینه کتابخوانی و گرایش مردم به ادبیات داستانی ایران مؤثر باشند، اما این رویه متأسفانه طی سال‌های اخیر احساس نمی‌شود. شما به عنوان یک نویسنده دلیل این رویه را در چه می‌دانید؟

در ارزیابی ادبیات داستانی در سال‌های اخیر، نباید به دنبال برخی از آثار که موج آفرینی می‌کنند باشیم؛ بلکه باید به این فکر کنیم که چه اتفاقاتی باید در کشور در زمینه ادبیات داستانی و رونق این حوزه بیفتد، اما نمی‌افتد که در نهایت منجر به این شده که تعداد شمارگان کتاب به این میزان کاهش یابد. طبق آمار شمارگان کتاب از سه هزار نسخه، در بعضی موارد به 500 نسخه در هر چاپ رسیده است. باید دید که با توجه به افزایش جمعیت و دو برابر شدن آن نسبت به 35 سال گذشته، چه اتفاقی افتاده است که کتاب و کتابخوانی_ به خصوص ادبیات که بخش وسیع‌تری از عرصه کتاب را در بردارد_ دچار کاستی شده است. خوب است که این مطلب بررسی بشود. چرا این اتفاق در کشور ما نمی‌افتد؟ معمولاً جواب غیر فنی آن نیز این است که سرانه مطالعه کتاب در کشور ما پایین است.

تا وقتی که بحث کتاب‌خوانی و افزایش سرانه مطالعه در کشور حل نشود، جای بحث نخواهد بود که چرا در ادبیات داستانی ما اتفاقی نمی‌افتد و شاهد رشد ادبیات در کشور نیستیم؛ چون خروجی همه اینها به صورت کتاب باید در اختیار مردم قرار بگیرد. نکته دیگر این است که دولتمردان ما، چه در این دولت و چه در دولت‌های گذشته به خصوص در وزارت ارشاد، طرح و برنامه‌ای برای بهبود وضع کتاب و کتابخوانی در کشور نداشته‌اند. من این مثال را بارها گفته‌ام که  حوزه سینما در دهه 60 واقعاً ورشکسته و تعطیل بود و فیلم‌هایی که ساخته می شد به 20 فیلم هم نمی‌رسید، اما امروز سینما کاری کرده است که یک فیلم 10 میلیارد تومان فروش می‌کند و رقابت سرسختی در جشنواره فجر بین سینماگران برقرار است که این نشان می‌دهد سیاست‌های جدی در حوزه سینما وجود داشته است که جواب هم داده و امروز ما شاهد حضور مردم در سالن‌های سینما هستیم؛ درحالی که آمار حضور مردم در کتابفروشی‌ها و کتابخوانی روز به روز کمتر می‌شود؛ لذا باید این بحث را مورد ارزیابی قرار داد و رفتار وزارتخانه را در این سال‌ها بررسی کرد.

یکی از کتاب‌هایم که اخیراً از سوی انتشارات سروش که ناشری دولتی است به چاپ رسیده، کتاب «جنگ و رمان‌هایش» بود که اتفاقاً در حوزه دفاع مقدس است. این اثر در 500 نسخه به چاپ رسیده و این نشان می‌دهد که ناشر به تنهایی مقصر نیست؛ چون اگر نویسنده بخواهد این تعداد شمارگان می‌توان افزایش یابد و تبدیل به 5000 نسخه شود، اما چه اتفاقی افتاده که وضعیت اینگونه شده است و کتاب خوانده نمی‌شود؟ من فکر می‌کنم تا این مسئله حل نشود نباید به دنبال اتفاقی در ادبیات داستانی باشیم. هرچند گاهی یک موجی ایجاد می‌شود؛ بنابراین اتفاقات ناگهانی مانند ریزگردهایی است که جنوب کشور را در برگرفته و غیر طبیعی است.

*تسنیم: بنابراین شما قبول دارید که ادبیات داستانی در اواخر 80 و 90 دچار رکود شده است؟

شاید این رکود ناخواسته بوده است. مثلاً درجشنواره‌هایی مانند جایزه جلال آل احمد که در سال‌های قبل برگزار شد و من داور آن بودم، حضور نویسندگان صاحب‌نامی مانند رضا امیرخانی، احمد دهقان، محمدرضا بایرامی، داود غفارزادگان، سیدمهدی شجاعی و... خالی بود. هیچ‌کدام از نویسندگان قدیمی‌تر اثری منتشر نکرده بودند؛ من در این زمینه رکود احساس می‌کنم که البته فکر می‌کنم ناخواسته است. نویسندگان دچار کم‌کاری شده‌اند که آن هم عوامل دیگری دارد که باید بررسی بشود.

شما به موضوعی اشاره کردید که می‌شود برای آن یک مثلث را فرض کرد: نویسنده، سیاست‌گذاری دستگاه‌های مرتبط مانند ارشاد و مخاطبی که پیام را دریافت می‌کند. ما در هر سه گزینه دچار مشکل هستیم؛ یعنی این رکود فقط به کتاب نخواندن مخاطب یا فقط به سیاست‌گذاری ارشاد باز نمی‌گردد، بلکه بخشی از آن به کم‌کاری نویسندگان نیز مرتبط است.

البته خود من به عنوان یک نویسنده، کم‌کاری نبوده‌ و در این سال‌ها کتاب‌های زیادی را نوشته‌ام. اخیراً فکر می‌کردم که حدود 40 عنوان کتاب در دست چاپ دارم که عمدتاً کتاب‌های نوشته شده در حوزه کودک و نوجوان است و فقط دو رمان دارم. مسیر نشر یکی دیگر از اضلاع این مثلث است که کند شده و ناشران هم مانند نویسندگانی که کم کار شده‌اند، تمایلی برای چاپ اثر ندارند؛ بنابراین روند کار چاپ کند است و برای یک رمان شاید شش‌ماه یا بیشتر زمان نیاز است.

نویسنده وقتی می‌نویسد، ناشر قدم بعدی را بر می‌دارد؛ یعنی با سرمایه‌گذاری که در حوزه نشر انجام می‌دهد، کتاب را چاپ و توزیع می‌کند تا هم برای خود و هم برای نویسنده بازخورد مالی و اعتبار معنوی داشته باشد، متأسفانه تجربه سال‌های اخیر نشان می‌دهد که این روند و چرخه حرکت نمی‌کند و کُند است. وقتی نویسنده می‌بیند که کار نوشتن برایش درآمدزا نبوده و تعداد شمارگان کتاب هم قانع‌کننده نیست، به این نتیجه می‌رسد که کارش دیده و خوانده نمی‌شود. همین موضوع یک ناامیدی در میان قشر نویسندگان ایجاد کرده است. به همین دلیل است که ما شادابی را در آثار بسیاری از نویسندگان نمی‌بینیم. من که در این کار هستم، می‌بینم اکثر نویسنده‌ها از مسائل معیشتی و بی‌مهری‌هایی که در حوزه فرهنگی وجود دارد، گرفتار ناامیدی شدند و آن فضای شادابی که در دهه‌های 60 و 70 در ادبیات شاهد بودیم، دیگر فرو نشسته و وجود ندارد. 

به نظرم در اینجا آن ضلع سوم که همان دولت‌ها و سیاست‌گذاری‌هایشان است، می‌تواند تعیین‌کننده باشد؛ یعنی آن کسی که به داد نویسنده و ناشر می‌رسد و فضا را شاداب می‌کند این ضلع سوم است که باید کاری کند که سرانه مطالعه بالا برود. ما نمی‌توانیم از 80 میلیون جمعیت ایران بازخواست کنیم که چرا کتاب نمی‌خوانید؟ در اینجا نقش دولت پررنگ‌تر از نقش مردم است. از مردم باید چیزی را بخواهیم که به آنها داده باشیم. سیاست‌های حوزه هنر در زمینه سینما در دهه 70 سبب شد که سینما بازسازی شود.  این سیاست‌ها در حوزه‌های مختلف سینما مانند فیلمسازی ورد کرد و در کنار حمایت‌های لازم، از رسانه و تبلیغات استفاده کرد. در نهایت موفق شد که پس از سال‌ها مردم را با سینما آشتی دهد. در فوتبال هم همینطور بود. استادیوم صدهزار نفری ورزشگاه آزادی پر از مشتاقان به فوتبال می‌شود. این نشان می‌دهد که کار سیاست‌گذاران حوزه ورزش طی سال‌های اخیر خوب بوده که مردم همچنان علاقه دارند که به تماشای بازی بنشینند. دیگر حوزه‌های هنر نیز چنین وضعیتی داشتند، اما با انجام طرح‌های جدید و برنامه‌ریزی جان دوباره گرفتند؛ برای نمونه باید از حوزه موسیقی یاد کنم. موسیقی در دهه 60 تعطیل بود و در دهه 70 به زور سرش را بالا می‌کرد. یکی از دلایل این وضعیت، سکوت مسئولان نسبت به این حوزه بود، اما وقتی وزارت ارشاد تصمیم گرفت موسیقی را جدی بگیرد، این هنر احیا شد و خوانندگان زیادی روی کار آمدند و کنسرت‌هایی برگزار شد که چرخه اقتصاد موسیقی را می‌چرخاند. وضعیت حوزه‌هایی مانند موسیقی و فیلم الآن در کشور به گونه‌ای است که اصلاً نمی‌توان آن را با حوزه ادبیات و نویسندگان مقایسه کرد؛ بنابراین وقتی آنها چرخ اقتصادی‌شان با سیاست‌گذاری دولت‌ها راه افتاد، پیچ و مهره‌ها کنار هم قرار گرفت و موجب رشد شد، اما در عرصه ادبیات و کتاب این اتفاق اصلاً نیفتاده است. متأسفانه این نوع نگاه احیاگرانه به حوزه ادبیات و کتاب در میان سیاست‌گذاران ما دیده نمی‌شود. حلقه مفقوده آن دست دولت است و باید از دولتمردان گذشته و حال پرسید که برای افزایش سرانه مطالعه چه کار کرده‌اند؟ واقعیت عینی جامعه و وضعیت کتاب در کشور به ما می‌گوید که واقعاً هیچ سیاستی برای آن نداشته‌اند و اتفاقی برایش نیفتاده است.

دولت‌ها طی سال‌های گذشته برنامه‌هایی را در حوزه نشر اجرا کردند که در نهایت اتفاق خاصی در حوزه کتابخوانی رخ نداد. از جمله این موارد می‌توان به حذف یارانه کاغذ به ناشران و تخصیص بن کتاب به جای آن به مخاطبان اشاره کرد. این دست از سیاست‌ها در حالی رخ داد که قیمت کتاب نیز افزایش یافت و در نهایت شاهد حذف تدریجی کتاب از سبد خانواده‌ها شدیم و به نوعی بی‌اهمیتی نسبت به کتاب در میان مخاطبان ایجاد شد. به نظرم تغییر شرایط فعلی، ایجاد امید در میان نویسندگان و ترغیب مردم به سمت کتاب و کتابخوانی بیش از هر چیز برعهده مسئولان و سیاست‌گذاران دولتی است. من اطمینان دارم که اگر سیاست‌گذاران برنامه جدی در این حوزه داشته باشند و تمرکز خود را بر روی این مسائل به سمت تشویق گروه‌های مختلف مانند آموزش و پرورش و عامه مردم از طریق رسانه ملی ببرند، نتیجه خوبی پس از چهار سال حاصل می‌شود. 

وقتی شمارگان کتاب  در کشور به 5000 نسخه رسیده است، آن زمان می‌توانیم خودمان را انسان‌های فرهنگی و دارای فکر و عقیده‌های فرهنگی بدانیم؛ در آن زمان است که می توانیم ادعا کنیم که هنر نزد ایرانیان است و بس. در شرایط فعلی عواملی مانند نویسنده، ناشر، کاغذ و... عوامل جانبی است، محیط بیمار است و باید برای آن پزشکی حاذق یافت؛ پزشکی که الآن گمشده ماست و باید بیاید که این محیط را سالم و با نشاط کند. در این میان شاید نویسنده هم یک مسئولیتی داشته باشد یعنی آن روحیه امید برای کتاب‌خوانی بخشی به حضور پررنگ نویسندگان بازمی‌گردد. 

*تسنیم: شما در بخشی از صحبت‌ها اشاره کردید که این موضوع دارای سه ضلع است که یکی از اضلاع آن، نویسنده است. به نظر می‌رسد که بخش قابل توجهی از مسائل ایجاد شده به نبود یا کمبود کتاب خوب هم اختصاص دارد.

بله. اگر کتاب‌ نخواندن را به یک بیماری تشبیه کنیم که همه جامعه را فراگرفته، بدن را ضعیف و عقل را تا حدودی زایل کرده، بخشی از آن به نبود کتاب خوب و کم‌کاری نویسندگان بازمی‌گردد. نویسنده هم یکی از افراد این جامعه است. نویسنده یک فرد روشنفکر، عاقل و آگاه است، نباید وقتی این شرایط بیماری را می‌بیند گوشه‌نشین بشود، بلکه باید مانند یک پزشک برای این وضعیت اسف‌بار کمک کند، اما این را هم باید در نظر داشت که برخی از دوستان نویسنده از شرایط رنجیده و دچار یأس شده‌اند. در این شرایط آنها کار خود را بی‌حاصل می‌بینند؛ عده‌ای هم اینگونه نیستند. مثل خود من که همیشه سعی کرده‌ام  امید بدهم، حتی اگر لازم شد از یک شهر به شهر دیگر و یا به کشور دیگر مهاجرت کنم و دائماً در حال تکاپو باشم تا بتوانم خلاقیت و تولید هنری را زنده و پویا نگاه دارم. اما این رویه واقعاً کار سختی است. واقعیت این است که نویسندگان ما در کشور مجبورند آسیبی که از لحاظ فروش آثار متحمل شده‌اند، از طرق دیگر جبران کنند. نویسنده کشور به دلیل نبود امکانات لازم و نگذشتن امورات مجبور است که در کنار نوشتن، به دیگر مشاغل روی بیاورد تا بعد اقتصادی خود را تأمین کند. وضعیت به این صورت است. حال با این شرایط نویسنده با چه رمق و انرژی می‌تواند همانند سابق به کار خود ادامه دهد؟

*تسنیم: در سال‌های اخیر ناشران رغبت به انتشار رمان‌هایی دارند که فضا و موضوع تکراری دارند؛ به این صورت که شخصیت‌ها معمولاً تکراری هستند و موضوعات تکراری در رمان‌ها دیده می‌شود. جریان خلاقی که زاییده فکر و اندیشه یک نویسنده باشد در این آثار به چشم نمی‌خورد. برخی از ناشران هم به دلیل بازار خوب این دست از آثار اقدام به انتشار این نوع رمان‌ها و داستان‌ها می‌کنند. سؤال اینجاست که این رویه چقدر در نویسندگان تأثیر گذاشته است؟  این موضوع چقدر در از بین بردن انگیزه در میان نویسندگان تأثیرگذار بوده است؟

این دسته از رمان‌ها، آثار عامی هستند که  اگر نگوییم همیشه بازار داغی داشته‌اند، باید بگوییم که فتیله‌اش نیز پایین نبوده است. این نوع رمان‌ها تنها مربوط به ایران نیست، بلکه در همه جای جهان نویسنده‌های عامه‌پسند سبک و روشی را در پیش می‌گیرند و سعی می‌کنند نظر توده‌های مردم را با مسائل احساسی، عاطفی و بدون بهره‌گیری از تکنیک‌ها و ارزش‌های ادبی جلب کنند و با توجه به سلایق عموم مردم جامعه، اثری را بنویسند. اینگونه آثار که نویسنده‌ها می‌نویسند و در یک دوره خریداری می‌شوند، اما بعد از مدتی فراموش می‌شوند، مورد توجه ناشران هستند زیرا چاپ این نوع از کتاب‌ها برای ناشر کم خطرتر است. ناشران با حق‌التالیف خیلی پایین از نویسنده می‌خرند و حتی دیده شده است که با قیمت پایین کل امتیاز اثر را می‌خرند. این دسته از آثار چون نفیس نیستند، نیازی به سرمایه‌گذاری آنچنانی هم ندارند؛ به عبارت دیگر با ارزان‌ترین کیفیت طرح و با ارزانترین چاپخانه، منتشر می‌شوند. از سوی دیگر چون این کتاب‌ها مخاطب خاص خودش را دارد، به راحتی می‌شود آن را توزیع کرد. به همین دلیل نوعی منفعت‌طلبی را برای برخی از ناشران به همراه دارد. در این حالت  ناشران هم می‌توانند چرخه کار را بچرخانند و هم سودآوری داشته باشند.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران