مرحوم دولابی: از روی ناچاری چند رکعت نماز خوانده‌ایم!

مرحوم دولابی: از روی ناچاری چند رکعت نماز خوانده‌ایم!

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: حال اگر مرد هستید بیایید جلو و با خدا صلح کنید، بعد فرمانش را ببرید. تا به حال فرمانش را نبرده‌ایم. بلکه از روی ناچاری چند رکعت نماز خوانده‌ایم. اگر سعی و کوشش لازم شد هم آدمی انجام می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: حال اگر مرد هستید بیایید جلو و با خدا صلح کنید، بعد فرمانش را ببرید. تا به حال فرمانش را نبرده‌ایم. بلکه از روی ناچاری چند رکعت نماز خوانده‌ایم. اگر سعی و کوشش لازم شد هم آدمی انجام می‌دهد. یکی می‌گفت: ما از روی ناچاری چهار رکعت نماز خواندیم و همین جور که داشت صحبت می‌کرد دیدم دارد گریه می‌کند و می‌گوید: من بیچاره‌ام، بدبختم! گفتم: خدا کریم است، رئوف است. یک مقدرای زیاده روی کردم، یک وقت دیدم، قرص نشست، گفت: پس این همه که گفته‌اند: لَیسِ لِلاِنسانِ اِلّاما سَعی و عبادت چنین و چنان است، چه می‌شود؟ دیدم باختم و تند رفته‌ام. به او جواب دادم که من کی گفته‌ام بیا همینطوری سر زده به خانه‌ خدا برو. برو هر جانی که داری بِکن. اگر بیچاره‌ شدی پیش من بیا با هم برویم. من گریه‌ات را دیدم فکر کردم بیچاره شده‌ای، چه می‌دانستم کلک است.
شما هم تقلّاهای خود را کرده‌اید. با اینکه جوانید، اما می‌دانید که وجدان داشته‌اید و پدر و مادرهایتان و خودتان تلاشتان را کرده‌اید تا با خدا آشنا باشید. هرچه از دستتان می‌آمده است چه از نماز و خیرات و چه از ادب یا درس خواندن انجام داده‌اید.
خداوند زود از خلقش راضی می‌شود. شما که در شکم مادر و صُلب پدر گناه نکرده بودید. مخلوق خدا بودید تا 9 یا 15 سال هم بنی آدم طومار عمل ندارد و برایش گناه نمی‌نویسند.
البته ممکن است عادتی پیش بیاید و حرف زشتی، امّا آن را برای او نمی‌نویسند. زیرا خداوند منزّه است از اینکه پیش از تکمیل بنی آدم برای او بنویسد. علاوه بر آن، از وقتی که اسلام را قبول می‌کند برایش نامه عمل می‌نویسند. من اینها را برای شما نمی‌گویم. در راه، برای خودم بهره می‌بردم. یک بار گفتم خدایا! من هنوز بالغ نبودم، لذا کارهایی که کرده‌ام طومار ندارد. حق هم داشتم. وقتی که بالغ بشوم قابل می‌شوم. یک بار دیگر هم گفتم: کسی که پیشتر اسلام نیاورده است نه نماز از او می‌خواهند، نه روزه، نه خمس. این خیلی معامله‌ خوبی بود که گیرم آمد. یک شب با خدا می‌گفتم: «خدایا! تا الان مسلمان نبودم، همه اشتباهاتم را بگذار به حساب آن دوره از زندگی‌ام. از حالا دیگر با تو یگانه‌ام. من را بپذیر، بگذار خیالم راحت باشد». آن وقت هم که برای بلوغ دبّه کرده بود ده یا بیست سال از دوران بعد از بلوغ را سر آن گذاشته بود. می‌شود با خدا صلاح کرد.

کتاب طوبای محبّت – جلد دوم ص 63
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران