کمانچه برای شکارچی حکم تفنگ داشت / او در کنار خود قهرمانی داشت که ما نظیرش را نداشتیم

کمانچه برای شکارچی حکم تفنگ داشت / او در کنار خود قهرمانی داشت که ما نظیرش را نداشتیم

حسین علیزاده یکی از سخنرانان مراسم بزرگداشت علی‌اکبر شکارچی بود که دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به شخصیت و هنرِ شکارچی بیان کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عصر روز گذشته چهارشنبه 23 تیر 1395 مراسم بزرگداشت استاد علی اکبر شکارچی، نوازنده برجسته کمانچه در کانون زبان فارسی برگزار شد. این مراسم در قالب شب‌های بخارا برگزار می‌شد.

یکی از سخنرانان این مراسم حسین علیزاده بود که برای دقایقی درباره علی‌اکبر شکارچی و موسیقی‌اش سخن گفت.

علیزاده با اشاره به شخصیت و جایگاه هنری علی‌اکبر شکارچی گفت: شکارچی یک روشنفکر به معنای مثبت کلمه است و اگر امثال شکارچی در موسیقی ایرانی بیشتر بود، جامعه موسیقی و موسیقیدان‌ها تا این حد ضربه پذیر نبودند.

این آهنگساز ادامه داد: این جلسه‌ها باید در سراسر ایران و در ابعاد خیلی بزرگ انجام بگیرد که این اتفاق نمی‌افتد. من همیشه می‌گویم که ما نباید مدام بگوییم نمی‌گذارند و نمی‌شود، هرکسی در جایگاه خودش و در هر شغلی که هست باید کار خودش را به بهترین شکل انجام دهد و من به آقای دهباشی برگزار کننده این مراسم از این جهت تبریک می‌گویم.

شکارچی سوغاتی بود که از لرستان به مرکز پست شد

علیزاده در ادامه گفت: امشب صحبت کردن برای من خیلی آسان است، چون درباره دوستی صحبت می‌کنم که گویی شرح حال خودم را می‌گویم، به همین راحتی و به زلالی خود شکارچی. قطعاً دوستان به قدر کافی درباره خود علی اکبر شکارچی شنیده‌اند و خواهند شنید، ولی من سعی می‌کنم مختصر از جایگاه شکارچی در موسیقی و شخصیت هنری او بگویم. من شکارچی را در همان اوایل سال‌های دانشجویی، زمانی که در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی فعال شدیم، دیدم. ایشان واقعاً یک سوغاتی بودند که از لرستان مستقیماً به مرکز پست شدند. من در جریان نیستم که شکارچی چگونه سر از مرکز در آورد، ولی می‌دانم که زنده یاد آقای صفوت که مسئولیت مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را داشت، شکارچی خوبی بود. ایشان به دانشگاه‌ها می‌رفت و جوانان با استعداد را برای مرکز حفظ و اشاعه موسیقی شکار می‌کرد و علی اکبرشکارچی که خودش شکارچی بود در دام افتاد و به مرکز دعوت شد.

شکارچی در کنار خود قهرمانی داشت که نظیرش را من و دیگران نداشتیم

این نوازنده تار و سه‌تار با اشاره به سال‌های جوانی خودش و شکارچی، گفت: در آن سال‌های دانشجویی شرایط برای ما که ساکن تهران و در خانه خودمان بودیم بسیار آسان‌تر بود. شکارچی درست در عنفوان جوانی در حالیکه نامزدی هم داشت، به تهران آمده بود و ازعشق خودش دور بود. او تک تک آرشه‌ها را به عشق همین ماهرخ عزیز که امشب اینجا حضور دارد می‌کشید. قبل از اینکه بخواهیم به خود شکارچی بپردازیم، باید به ماهرخ، همسر ایشان بپردازیم. من طی این چهل – پنجاه سال شاهد زندگی این خانواده بوده‌ام؛ اول خود شکارچی، بعد دوران نامزدی او و به تهران آمدن همسرش و سپس به دنیا آمدن فرزندانشان. در این دوران چهل-پنجاه ساله، فراز و نشیب‌های بسیاری در زندگی خیلی‌ها به خصوص هنرمندان و موسیقیدان‌ها بود.

وی ادامه داد: در تمام این فراز و نشیب‌های اجتماعی، سیاسی و هنری یک قهرمان همیشه کنار اکبر شکارچی بود و هست، در سخت‌ترین شرایطی که من هر موقع با زندگی خودم و یا دیگران مقایسه می‌کردم نظیرش را پیدا نمی‌کردم و همیشه فکر می‌کردم که این بار این خم می‌تواند شکستی را به این خانواده وارد کند، ولی ماهرخ تمام این سالهای بسیار سخت تا به امروز را در کنار شکارچی با اعتقاد حضور داشت و این چیزیست که خود شکارچی همیشه با قدردانی، افتخار و با صدای بلند می‌گوید، اسم شکارچی را نمی‌توان بدون ماهرخ برد. من از این زن قهرمان در کنار شکارچی بود، ستایش می‌کنم و می‌دانم که چگونه این زن باعث شد که هیچ وقت لبخند از لب‌های افراد این خانوداه دور نشود. این‌ها با اعتقاد و عشقی که به هم داشتند همیشه به هر هدفی که می‌خواستند، رسیده‌اند و هر سختی که در راه‌شان بود را هموار کرده‌اند. و خوشبختانه جزء خانواده‌های بسیار شاد و خوشبخت جامعه هنرمندان ایرانی هستند.

نتیجه روشنفکری نباید به خودکشی بیانجامد / گاهی می‌بینم که مردم عادی درکشان از روشنفکران بیشتر است

علیزاده با اشاره به فرازو نشیب‌های موسیقی در دوران مختلف تاریخ ایران، گفت: ما وقتی که موسیقی ایرانی را بررسی می‌کنیم، این موسیقی همواره از چند زاویه فراز و نشیب داشته است. در یک جامعه‌ای که ردپای موسیقی در تمام معماری و فرهنگ ایرانی سایه افکنده است، حتی اگر ما به طور نوشته شده در تاریخ آثاری از موسیقی نمی‌بینیم، ولی وقتی طاق بستان یا عالی قاپو را نگاه می‌کنیم می‌فهمیم که موسیقی در دوره‌های مختلف چه نقش به سزایی داشته است. موسیقی از دورانی مشکل پیدا می‌کند که در ایران و به خصوص از دوران صفویه با مسائل مذهبی روبه رو می‌شود و موسیقی به نوعی حرام اعلام شد، که البته امروز هم فقط رسماٌ گفته نمی‌شود، ولی همچنان با موسیقی شایسته رفتار نمی‌شود که بالاخره این رفتار هم تا حدودی نشأت گرفته از همین نگاه است.

وی ادامه داد:‌ کسانی که صاحب قدرت هستند همیشه نسبت به موسیقی نگاه بدی داشته‌اند، ولی نباید تصورکنیم حالا که دیگر اینجا نمی‌شود کار کرد پس باید مهاجرت کنیم و برویم به کشورهایی که به موسیقی توجه می‌کنند چون این روش در تاریخ به هیچ وجه نتیجه خوبی نداشته است، من شخصاً معتقدم که در ادبیات و دیگر رشته‌های هنری هم خیلی کم جواب داده است. وقتی که هنرمندان از سرچشمه اصلی جدا شوند دیگر نمی‌توانند آن نتیجه‌ای که باید در هنر داشته باشند، بعضاً حتی چنان دچار سرخوردگی شدند و دست به خودکشی زدند. من این بخش از روشنفکری را اصلاً قبول ندارم، حتی اگر از صادق هدایت یا غلامحسین ساعدی صحبت بکنیم.

علیزاده تاکید کرد:‌ درست است که ما باید حس آن‌ها را درک کنیم، ولی نتیجه روشنفکری نباید این باشد که آدم وقتی خودش با محیط سازگاری ندارد، حتی وقتی که مهاجرت می‌کند مجبور بشود خودش را از بین ببرد. ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که می‌توانیم بیشتر به واژه روشنفکری فکر کنیم، آیا روشنفکر کسیست که مسائل جامعه را بهتر از عوام درک می‌کند؟! پس اگر بهتراز دیگران درک می‌کند، مسائلی که در کشورش می‌گذرد باید برایش طبیعی باشد و بتواند فرهنگ، تاریخ و حوادث جامعه را کنار هم بچیند و بداند که چرا این اتفاقات در کشورش می‌افتد. منی که در ایران زندگی می‌کنم نمی‌توانم هر روز از یک خبری شوکه بشوم. اگر ما به عنوان روشنفکر نگاه درست‌تر و شناخت بیشتری نسبت به جامعه داشته باشیم، باید بهتر از مردم عادی شرایط کشور را درک کنیم تا اینکه من بعضی اوقات می‌بینم که مردم عادی درکشان بیشتر است، خودشان را بهتر وفق می‌دهند و زندگی طبیعی تری دارند تا برخی از روشنفکران ما که سرخوردگی جز جدانشدنی از زندگی آنهاست.

رنج موسیقی از کجاست؛ نداشتن موسیقی‌دانِ روشنفکر یا شراطی که بر موسیقی وارد می‌شود

علیزاده که از آهنگسازان نوگرای موسیقی ایرانی به شمار می‌رود، گفت: من عقیده دارم که هیچ وقت نگوییم که این بلا را سر ما آوردند و نمی‌گذارند یا نمی‌شود. چون به طور کل فرهنگ ما ایرانی‌ها به شکلیست که همیشه معترض هستیم، حتی اگر جایی حق با ما نباشد و یا اگر هم حق با ماست به قدری این اعتراض جز اخلاق ما شده است که در جای خودش تأثیری ندارد. حقیقتاً وضعیت موسیقی ایران از چه چیزی رنج می‌برد؟ از نداشتن موسیقیدان روشنفکر که شرایط خودش را درک و مقاومت کند و برسر اصول خودش بایستند و یا از شرایطی که بر موسیقی وارد می‌شود؟ به نظر من هردو‌ زاده‌ی هم هستند.

وی ادامه داد: هرچقدر که موسیقی و شرایط موسیقیدان‌ها سست‌تر، بدون اطلاعات و پشوانه فکری باشد، ضربه پذیر‌تر خواهند بود. در موسیقیدان‌ها اتفاق نظر نیست و اصطلاحاً هیچکس، هیچکس را قبول ندارد، این اختلاف نظر به همین جمله ساده ختم نمی‌شود و مسئله این است که وجوه اشتراک فکری موسیقیدان‌ها در کجاست؟ ما در تاریخمان اتفاقات، انقلاب‌ها و قیام‌های مختلفی را سپری کرده‌ایم که از دل آن‌ها آگاهی‌های زیادی به وجود آمده است، امروز با همه شرایطی که به آن‌ها انتقاد داریم باز نمی‌توانیم امروز خودمان را با گذشته مقایسه کنیم، زیرا ملت راه خودش را مدام هموار‌تر کرده و توانسته به خیلی چیز‌ها دست پیدا کند. آن چیزی که اسمش دموکراسیست، حتماً خیلی زمان بر است و اینطور نیست که یک شبه با عوض شدن ماشین دولتی یک مرتبه همه چیز تغییر کند و ما به دموکراسی برسیم. دموکراسی یک فرهنگیست که نیاز به تاریخ دارد. کافیست ما به کل جهان نگاه کنیم که چگونه این مسئله برای آن‌ها پیش آمده است.

علیزاده تاکید کرد:‌ چیزی که باعث می‌شود موسیقیدان‌های ایران اتفاق نظر نداشته باشند این است که موسیقیدان باید روشنفکر باشد، روشنفکر به معنای مثبت آن؛ یعنی آگاه و با شناخت از جامعه‌اش. به موسیقی ما از دوره قاجار و بعد از یک دوره غفلت طولانی مجدداً توجه شد. درست از آن زمان موسیقیدان هنوز شخصیت هنری خودش را به طور کامل بدست نیاورده است. ما در دوره قاجار موسیقیدان‌های بزرگی داریم که از آن‌ها تجلیل می‌کنیم، ولی همیشه شرایط موسیقیدان‌ها را بررسی می‌کنیم که از نظر فکری در چه شرایطی بودند و نسبت‌های جامعه چه بوده است. این حمایت از موسیقی و موسیقیدان‌ها در دوره قاجار کار بسیار خوبی بود ولی این خیلی فرق دارد با مسائلی که در طی تاریخ از آن زمان تا امروز موسیقیدان‌ها با آن روبه رو بوده‌اند و اهمیت نقش اجتماعی موسیقیدان در دنیای امروز.

وی ادامه داد:‌ موسیقیدان‌های دوره قاجار هیچ کدام نقش اجتماعی نداشتند و به ندرت می‌توان افرادی نظیر درویش خان و عارف قزوینی در بین آن‌ها دید. هرچه جلو‌تر می‌آییم می‌بینیم جامعه موسیقی ما از یک موضوع رنج می‌برد و آن این است که چقدر جنبه‌های روشنفکرانه در جامعه موسیقی ما رشد کرده است؟ و چقدر جنبه‌های عامیانه در آن قویست؟ آن چیزی که به خصوص در این سال‌ها خیلی مشاهده می‌شود عوام زدگی و عوام فریبیست که جامعه موسیقی را درگیر کرده است. نتیجه‌ای که امروز می‌خواهیم بگیریم این است که ما هرچه بیشتر موسیقیدان‌های آگاه به مسائل جامعه داشته باشیم می‌توانیم موفقیت بیشتری را انتظار داشته باشیم. اگر که موسیقیدان‌ها جزء بدنه عوام جامعه باشند نه می‌توانند تأثیرگذار باشند، نه می‌توانند در مقابل رفتارهای ناشایست یک برخورد متحدانه داشته باشند و نه خودشان می‌توانند با هم متحد باشند؛ یعنی اگر در این مملکت به اندازه انگشتان دست که انشاالله بیشتر هم باشد، موسیقیدان‌های روشنفکر و آگاه داشته باشیم قطعاً به موسیقی هر ضربه‌ای وارد نمی‌شود.

علیزاده با اشاره به اختلاف‌های میان موسیقی‌دانان گفت: اگر که موسیقیدان‌ها خیلی مواقع با هم اختلافاتی دارند، اختلافات شخصی نیست و این اختلافات تنها از آنجا ریشه می‌گیرد که در جنبه‌های فکری، شناخت جامعه و درک جایگاه هنرمند در جامعه با هم اختلاف نظر پیدا می‌کنند که معمولاً چه در گذشته و چه حال، همه هنرمندان شرایط خودشان را می‌سازند و می‌توانند از حکومت‌هایی که قدرت را به دست می‌گیرند و از تمام متخصصین چه با صلح جویی و مسالمت آمیز و چه با خواسته‌های قاطعانه جایگاه موسیقی را به دست آورند، اگر سخت و کم به دست می‌آید علت خود موسیقیدان‌ها هستند.

شکارچی با تمام اصالت‌هایش به تهران آمده بود

علیزاده در ادامه صحبت‌هایش به جایگاه علی‌اکبر شکارچی به عنوان یک نوازنده‌ی روشنفکر پرداخت و گفت:‌ من همه این مقدمه طولانی را گفتم تا به شخصیت هنری علی اکبر شکارچی برسم. ما در گروه‌مان به شکارچی، دکتر عشایری می‌گفتیم و در تمام گروه اگر ما از نظر پزشکی مشکلی داشتیم به سراغ او می‌رفتیم. او در جریانات انقلاب بسیار به داد کسانی که زخمی می‌شدند می‌رسید و در بعضی مواقع قهرمانانه با خطر رو به رو می‌شد. او یک لر به تمام معناست و با تمام اصالت‌های خودش به تهران آمد و از‌‌ همان روز اول متوجه شدم که این دوست لر ما روشنفکر است، یعنی کسیست که کمانچه و ردیف میرزا عبدالله می‌زند و از استاد اصغر بهاری درس می‌گیرد و در قدیم می‌گفتند که کله‌اش بوی قرمه سبزی می‌دهد، ولی یک نوری در ذهن اوست و البته من ذهنم نوری نداشت ولی رفاقت خیلی نزدیکی پیدا کردیم. ما خیلی مواقع خطر‌ها را مشترکاً باهم تقسیم کردیم و پشت هم ایستادیم و یک زندگی برادرانه‌ای داشتیم که وقتی به گذشته فکر می‌کنم می‌بینیم که چه جاهایی ممکن بود ما از غصه دق کنیم و چه جاهایی که می‌توانستیم خودمان را ببازیم و مقاومت نکنیم ولی این رفاقت به هر دوی ما این پشت گرمی را می‌داد.

وی ادامه داد: دوره‌های جوانی ما همه با هم کار می‌کردیم. بعد هرکسی کوله بار خودش را بر می‌دارد و با نگاهی که به جامعه دارد شیوه، سبک و نگاه خودش را در زندگی به تنهایی اداره می‌کند. خیلی‌ها بودند که ما با آن‌ها کار می‌کردیم و وقتی به مسیر نگاه می‌کنیم حتی به پیچ‌های اول هم نرسیدند و‌‌ همان اول مسیر ایستادند، بعضی‌ها بدون اینکه از جایی کمک بگیرند مسیر را ادامه دادند. شکارچی نه استخدام دولتی بود و نه از طرف ارگانی حمایت و پشتیبانی می‌شد. و این انسانی که با غرور به عنوان یک شخصیت هنری اینجا حضور دارد و ما به خاطرش امشب اینجا جمع شده‌ایم خودش یک تنه و البته با حضور همسر بزرگوارش در کنارش تمام این راه‌ها را هموار کرد. نتیجه اینکه اگر شکارچی در یک سازمان دولتی نبود، اگر در وزارت ارشاد، خانه موسیقی و … نبود، خود به خود خودش همه این‌ها بود.

کمانچه برای شکارچی حکم تفنگ را داشت

علیزاده تاکید کرد:‌ هیچ کدام از ادارات شایستگی حفظ غرور و شخصیت او را نداشتند، ولی خود شکارچی با شایستگی تمام این مسئولیت بزرگ را در قبال خودش داشت و هنرمندی را بار آورد که وقتی شما می‌گویید شکارچی همه چیز را زلال، باصفا و آماده فداکاری و جانفشنانی می‌بینید. این حرف‌هایی که من می‌زنم حاصل تمام عمر مشترکیست که ما با هم گذرانده‌ایم و من دیده‌ام که چیزی به عنوان ترس هیچ وقت در وجود شکارچی نبوده است. شکارچی خیلی مواقع کمانچه‌اش حکم یک تفنگ را داشت، تفنگی که در موسیقی لری زیاد از آن می‌شنویم و اگر این تفنگ بر دوش شکارچی نبود، ولی کمانچه‌اش‌‌ همان حکم را داشت.

وی ادامه داد:‌به هرصورت به این نتیجه می‌رسیم که اگر تعداد هنرمندان نظیر شکارچی درجامعه بیشتر باشد، جامعه خوشبختی خواهیم داشت و موسیقی ایران به این اندازه دچار کمبود‌ها و مشکلات نمی‌شود و هرکسی به طور ظالمانه با این موسیقی برخورد نمی‌کند. وجود آدمهایی مثل شکارچی حتی آگاهی دهنده هم هست، خیلی مواقع مسئولان موسیقی هیچ اطلاعی از این هنر ندارند و تنها یک حکم اداری دارند، ولی اگر آدم‌هایی مثل شکارچی در موسیقی ما بیشتر و بیشتر بودند حتی مسئولان هم آگاه‌تر می‌شدند. در آخر بگویم که شکارچی دو فرزند بسیار هنرمند و با فرهنگ تحویل جامعه داده است یکی آساره شکارچی که استادانه تنبک می‌زند و صدای بسیار زیبایی هم دارد و همان خوی پدرش در او ادامه پیدا کرده است و آرش عزیز که از آن دسته لرهایی بوده است که تفنگش را مدرن کرده و گیتار می‌نوازد، ولی او هم یکپارچه معرفت و فرهنگ است و من هربار می‌بینمش احساس بسیار خوشی پیدا می‌کنم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران