جوان کارآفرینی که کسب و کار متفاوتی راه انداخته است/"مامان پز" مشابه خارجی ندارد


جوان کارآفرینی که کسب و کار متفاوتی راه انداخته است/"مامان پز" مشابه خارجی ندارد

کارشناس مهندسی برق و فارغ التحصیل MBA از شریف. بانوی سی ساله خرم آبادی که در کمتر از دو سال توانسته با ایده‌ای نو کسب و کاری راه بیندازد که نمونه‌اش در هیچ کجای دنیا نیست.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، از این حیث او را می‌توان بنا بر تعریف کلاسیک و رایج کارآفرینی- شغلی براساس خلاقیت و نوآوری ایجاد کردن که پیشتر وجود نداشته - کارآفرین نامید. او هم مثل اغلب کارآفرینان جوان ایرانی کارش را در بستر آی تی و شبکه شروع کرده و باز هم مثل دیگر کارآفرینان جوان با شناسایی یک چالش یا موضوع یا مسأله به کارآفرینی پرداخته. برای این بانوی جوان اما همه چیز از رد بوی غذای خانه مادری شروع شد که شامه‌اش را پرکرده بود.

از خرم آباد به تهران آمده بود برای تحصیل در دانشگاه شریف؛ همزمان به صورت پاره وقت در یک شرکت هم مشغول کار شده بود. درس و کار و دانشگاه و رفت و آمد و دوری از خانواده، فرصت پخت و پز را از هر دانشجویی می‌گیرد از او هم گرفته بود. هر بار که به ناچار از غذاهای رستورانی استفاده می‌کرد یاد خاطره سفره‌های رنگین مادر و بوی غذاهای لذیذ در ذهنش نقش می‌بست. شاید روزی چند بار و با هر لقمه‌ای که می‌خورد به خودش می گفت «ای کاش...»ای کاشی که شاید خیلی ها می گفتند.

اما فقط یک نفر و آن هم «او» خواست که با هر لقمه غم این ای کاش را تا همیشه ای که کار دارد و درس دارد و شلوغ است نخورد؛ پس ایده ای به سرش زد؛ نه از جنس ایده‌های معمول کسب و کار مثل کترینگ و آشپزخانه و رستوران و کافه و از این جور چیزها کاری را برگزید که هم از دانش و علمی که در دانشگاه آموخته بود نهایت بهره را ببرد و هم به خاطر جدید بودنش در کل دنیا دست به کارآفرینی زده باشد و هم مسأله و چالشی را حل کند که دغدغه خیلی هاست، یعنی تیری برای چندین نشان.

از تمام اینها «مامان پز» سر بیرون آورد که طعم غذاهای مادران را در ذهن مان تداعی می کند. در یکی از همین روزهای مرداد ماه تبسم لطیفی میهمان صفحه کارآفرینی  بود تا خودش بگوید چرا، چه وقت و چگونه آغاز کرد.

 

احساسی مشترک درباره نیمروی خانگی


چند ترم که از درسم را گذراندم به همراه بعضی از همکلاسی هایم به صورت پاره وقت در یک شرکت کوچک که در زمینه تلویزیون و تلفن همراه فعالیت داشت کار تحقیقاتی انجام می‌دادیم، بعد از آن شرکت وارد گروه ایده‌پردازی و اتاق فکر یکی از بانک‌ها شدم. کارمان بیان ایده‌ها و نظرات برای بهبود وضعیت شغلی بانک در هر زمینه‌ای بود که بعدها قرار شد هر ایده‌ای در هر زمینه‌ای را بیان و تا جایی که می‌شود عملیاتی کنیم. سه سالی می‌شد که در این بانک مشغول بودم و به خاطر مشغله زیاد هرگز فرصت نمی‌کردم که از خانه غذا بیاورم یا خودم غذا درست کنم، مشکلی که خیلی از دوستانم هم با آن مواجه بودند.

هر روز منوها را بالا پایین می‌کردم و از تکرار خسته شده بودم در حالی که یادم بود مادرم در خانه تنوع غذایی بالایی داشت و من نمی‌دانستم چرا رستوران‌ها از آن تنوع برخوردار نبودند ضمن اینکه طعم غذای بیرون خسته‌کننده شده بود. شاید باورتان نشود گاهی دلمان حتی برای نیمروی خانگی تنگ می‌شد. نه من که در گفت‌و‌گوهای میانه ناهار این احساس مشترک اکثر همکارانم بود. از طرفی می‌دیدم که برخی خانم‌های خانه دار عکس های غذاهایشان را در شبکه‌های اجتماعی می‌گذارند و حتی چقدر وبلاگ و گروه برای آشپزی دارند. گویی آنها دوست داشتند هنرشان دیده شود و برای این هنر وقت کافی می‌گذاشتند و باز دلم برای غذاهای مادرم تنگ می‌شد.


همه این حس‌ها دست به دست هم داد تا سال 92 به صرافت بیفتم غذاهای خانگی را که به دست آشپزان بالقوه که همان خانم‌های خانه دار بود به دست مشتری برسانم غذایی که در خانه و به دست خانم‌های خانه پخته و آماده خوردن می‌شود.


من می‌خواستم واسطه‌ای باشم میان آشپزخانه‌های مادرانه با تمام غذاهای رنگین و با صفایشان، با خیل عظیم کسانی که دلشان برای غذاهای معطر خانه هایشان تنگ شده. پس ایده کار به شکل ساده همین بود از خانه‌ها غذا بگیرم و به مشتری‌ها برسانم.

ایده‌های کسب و کاری که همیشه به ذهنم می‌رسید بیشتر حالت پلتفرم، یعنی واسطه‌ای میان دو یا چند چیز، داشت و دوست داشتم کسب و کاری در حیطه‌ «آی تی » که تخصصم است، داشته باشم چون من آدم کارهایی نیستم که بخواهم یک مکانی داشته باشم و به تولید و عرضه بپردازم.


استارت آپ در کنار کار دیگر شدنی نیست


یک سالی بود که این ایده در سرم شناور بود و جسته و گریخته کارهایی هم برایش کردم مثلاً با تیمی از دوستانم شروع کردیم به طراحی پرسشنامه که آیا اگر همچین جایی باشد که از خانه‌ها غذا بخرد و برای افراد ارسال کند آنها استقبال می‌کنند یا نه. نتایج اولیه حکایت از اقبال 70 درصدی داشت، بعدها به دلیل اینکه همه ما دانشجو بودیم و همزمان کار هم می کردیم ایده در کنج کتابخانه هایمان خاک خورد تا پس از یک سال خاک خوری عزمم را برای عملیاتی کردنش جمع کنم.


اوایل سال 93 بود که مصمم به راه‌اندازی استارت آپی با ایده «مامان پز» شدم. پس همه کارهایم را رها کردم چرا که استارت آپ زدن این طور نیست که همزمان با کارهای دیگر انجام شود. در نخستین گام هدفم را مشخص کردم پس دیگر کار را بوسیدم و گذاشتم کنار و با تمام قوا و با کمک‌های فکری همسرم به سمت هدف شروع به گام برداشتن کردم. تمام برنامه‌ها و راهکارها را مکتوب کردم، استراتژی‌های بلندمدت و کوتاه مدت را نوشتم. هزینه عملکردها را درآوردم و به یک نمونه اولیه رسیدم.

در یک استارت آپ ویکند ایده را مطرح کردم و پس از تأیید ایده به بازاریابی کارم پرداختم تا متوجه شوم آیا کاری که می‌خواهم انجام دهم قدرت جذب بازار دارد و مشتری برایش موجود است یا نه. هرچند این کار را به صورت دقیق نتوانستم انجام دهم اما به طور نسبی متوجه اقبال مشتری شدم، بعد از آن سرمایه‌گذار پیدا کردم و رسماً کارم را از یک میز کوچک کنار اتاقی در شرکت سرمایه گذارم و روزی یک غذا شروع کردم تا به امروز که به روزی هزار غذا در روز رسیده‌ایم و یک شرکت جدا.


چالش‌های نخستین کار در دنیا


یادم می‌آید آن روزها به غیر از «مامان پز» فهرستی بیست عددی از ایده‌ها را نوشته بودم اما از میان همه آنها با‌وجود اینکه بیزنس مدلی شبیه ما در کل دنیا نبود اما من فکر کردم مدل درآمدی و راه رسیدن به مامان پز از همه شفاف‌تر و دقیق‌تر و عملیاتی‌تر است. مهم‌ترین چالش در مامان پز این بود که ما نمی‌توانستیم در لحظه سفارش بگیریم چرا که ممکن بود غذای مامانی به فروش نرسد و متحمل ضرر شود پس از ابتدا گفتیم مدل سفارش مامان پز سفارش از قبل است.

 

وقتی به افراد این را می‌گفتیم که باید بتوانید از قبل سفارش غذا بدهید همه متعجب می‌ماندند و خیلی‌ها می‌گفتند این عملی نیست اما من معتقد بودم می‌توان آن عده از آدم ها که همیشه مشکل تهیه غذا دارند به سبک خودمان تربیت کنیم که یاد بگیرند از روز قبل سفارش دهند. همان‌طور که امروز بیشتر مشتری‌های ما از کسانی هستند که حتی برای یک هفته می‌دانند هر روز چه غذایی قرار است ،بخورند و سفارش می‌دهند.


از دیگر چالش‌های ما سفارش همزمان چند نوع غذا بود که این مورد را با تعدد مامان‌ها جبران کردیم یعنی یک نفر می‌تواند همزمان چند نوع غذا را از چند نفر مامان در یک منطقه سفارش دهد تا ضمن پوشش هزینه‌های توزیع این امکان هم فراهم شود. مسأله دیگر اینکه غذاها محدوده‌بندی است و کسی از شرق تهران نمی تواند غذا را از مامانی در غرب تهران انتخاب کند.

یکی دیگر از چالش‌ها این بود که ما فکر می‌کردیم برای اینکه غذا در خانه پخته می‌شود و خانم ها هزینه‌هایی مثل اجاره بها ندارند و شمارگان غذایشان بالا نیست حتماً قیمت غذا کمتر درمی‌آید اما دیدیم که چون خانم ها مواد اولیه را عمده نمی‌خرند در قیمت نهایی محصول تفاوت چندانی نمی‌توان قائل شد.


اکوسیستم استارت آپی ایران هنوز نابالغ است


استارت آپ‌ها با شرکت‌های کوچک فرق دارند. همه استارت آپ‌ها با اهداف خیلی بزرگ اما در ابعاد کوچک شروع می‌کنند در حالی که شرکت‌های کوچک یک هدف مشخص و زودبازده دارند و تا رسیدن به آن هدف تلاش می‌کنند و بعد از آن به فکر سودی متوازن هستند.

حتی استارت آپ‌ها با شرکت‌های بزرگ هم فرق دارند که از ابتدا با یک سرمایه چند صد میلیونی شروع می‌کنند،البته هستند استارت آپ‌هایی که بشدت رشد کرده‌اند و یونیک شده‌اند. در ایران استارت آپ‌ها سه چهار سالی است که رشد و نمو یافته‌اند اما به نظر من استارت آپ‌ها هنوز اکوسیستم نابالغ و جوانی دارند.


بزرگ‌ترین برندهای دنیا زمانی استارت آپ‌های کوچکی بودند


خیلی از جوان‌ها ایده‌هایی دارند و می‌خواهند به این حوزه ورود کنند اما هنوز خیلی از زیرساخت‌هایی که مهم ترینش آموزش و مربیگری است نوپاست. به طوری که آدم هایی که می‌خواهند شروع کنند هنوز نمی‌دانند چه کار کنند و از کجا کمک بگیرند. البته مراکز شتاب یا همان شتاب دهنده‌ها در کشور وجود دارند که افراد می‌توانند با مراجعه به اینترنت از مکان آنها اطلاع یابند. از طرف دیگر بازار سیال نیست و خرید و فروش سهام و ادغام و خرید استارت آپ‌ها وجود ندارد.

در دنیا به این صورت است که استارت آپ‌ها شروع به کار می‌کنند و پس از مدتی انتظار دارند شرکت‌های بزرگ اقدام به خرید سهام آنها بکنند تا بازار حالت رکود نداشته باشد اما در ایران تقریباً این مورد وجود ندارد و سخت می‌توان سرمایه‌گذاران را برای سرمایه‌گذاری قانع کرد. اما اگر بازار خرید و فروش سهام استارت آپ‌ها تکان بخورد سرمایه‌گذار نیز این ریسک را می‌پذیرد که سرمایه‌اش را در این بخش خرج کند و بازار سریعتر رشد می‌کند، چرا که به غیر از جوان فعال و صاحب ایده استارت آپ‌ها به سرمایه‌گذار هم نیاز دارند.

به هر حال سرمایه گذارها دائم به سود فکر می‌کنند و شاید نخواهند در جایی مثل استارت آپ‌ها که جزو کارهای پرخطر و البته پربازده محسوب می‌شود وارد شوند اما باید بدانیم که بزرگترین و پربازده‌ترین شرکت‌های دنیا زمانی استارت آپ‌های کوچکی بوده‌اند و امروز دنیا به سمت سرمایه‌گذاری روی استارت آپ‌ها در حرکت است.


البته ما انتظار نداریم که طی چند سال همه چیز درست و مرتب شود یعنی همزمان وضعیت آموزش و سیالی بازار مانند سیلیکون ولی پیش برود اما آنچه امروز می‌بینیم این است که تمام فعالان عرصه استارت آپ از دولت و جوانان تا سرمایه‌گذاران و رسانه‌ها در مسیر پویاتری قرار گرفته‌اند.
 

منبع: ایران

انتهای پیام/

بازگشت به سایر رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon