جنگ تحمیلی باعث شد به سطح جراحان بزرگ دنیا برسیم

جنگ تحمیلی باعث شد به سطح جراحان بزرگ دنیا برسیم

دکتر کلانتر هرمزی گفت:حتی یک پزشک خارجی در جنگ تحمیلی به مجروحان کمک نکرد. پزشکان ایران از سبد جنگ، نعمت خودکفایی و تجربه را برداشتند و حتی بدن‎‎های مجروح رزمندگان به کشور خدمت کرد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم،دکتر عبدالجلیل کلانتر هرمزی، جراح پلاستیک با ذکر خاطراتی از خدمات پزشکان ایران در دفاع مقدس تاکید می‎کند که با وجود قطع ارتباطات علمی با دنیا جراحان ایران به علت کثرت اعمال جراحی خیلی زود به سطح استاندارد‎های جهانی رسیدند. اما چون فرصت مقاله نوشتن و مستندسازی این خدمات را نداشتند 90 درصد اطلاعات پزشکی جنگ از بین رفت.
به گفته او جراحی‎‎های پلاستیک و ترمیمی مجروحان جنگ تا یک دهه بعد از جنگ نیز ادامه داشت و به این ترتیب جراحان پلاستیک ایران به سطح برترین جراحان آمریکا و فرانسه رسیدند و ایران جزو پنج کشور برتر دنیا در این رشته پزشکی شد، جایگاهی که آن را حفظ کرده است. گفت‎وگو با این جراح جنگ را با هم می‎خوانیم:

در دوران دفاع مقدس به‎عنوان پزشک در جبهه‎ها حضور داشتید. این حضور از چه زمانی شروع شد؟
هفته‎ها و ماه‎‎های اول بعد از انقلاب بود و مشغول بازسازی کشور بودیم که جنگ شروع شد. با بمباران‎‎های ناگهانی مواجه شدیم. در واقع جنگی بود که به ما تحمیل شد. چون ما در حال زندگی عادی خودمان بودیم و چاره‎ای نداشتیم جز اینکه جانانه با آن مقابله کنیم و از جان بگذریم. کار به‎جایی رسید که کمترین چیزی که برایمان مهم بود، جانمان بود. باید دفاع می‎‎کردیم و دشمن متجاوزی را که خارج از اصول مردمی و بین‎المللی و بدون هیچ حرف و حدیثی یک دفعه وارد خاک ما شده بود، بیرون می‎کردیم. درست مثل میکروب و عفونتی که وارد بدن می‎شود. اینجا بود که تمام مردم مقابل دشمن ایستادند. و من نیز موج کوچکی بودم و این‎طور نبود که فرد خاصی باشم یا کار خاصی انجام داده باشم.

شما آن زمان هم جراح پلاستیک بودید؟
خیر. من دانشجوی سال سوم پزشکی عمومی بودم و چون علاقه زیادی به کارم داشتم، اغلب روز‎ها و شب‎‎های تعطیل را داوطلبانه و مجانی در بیمارستان کشیک می‎دادم. درحالی‎که دانشجویان از سال چهارم وارد بیمارستان می‎شوند. بسیاری از تجربیاتم را از کشیک‎‎های شبانه‎ام که به تنهایی و داوطلبانه در بیمارستان حضور داشتم به دست آوردم. تنها دانشجویی بودم که این کار را می‎کرد.

کجا بودید؟
من دانشجوی پزشکی دانشگاه
جندی شاپور اهواز بودم. بمباران‎‎ها هم از اهواز شروع شد. درحالی‎که در تابستان 59 درحالی‎که سرکلاس درس بودیم و درس‎‎های علوم پایه پزشکی را می‎خواندیم، با چشمان خودم هواپیمای عراقی را از طبقه سوم دیدیم. کلاس درس ما در نزدیکی پل معلق اهواز بود و ما دیدیم که بمباران کردند. یک دفعه زمین و زمان یکی شد و با آن صدای انفجار عمیق برای لحظه‎ای جان از بدن ما رفت و متوجه شدیم که فردا روز دیگری خواهد بود و وارد یک اتفاق ناخواسته شده‎ایم و باید ایستادگی کنیم.

شهر اهواز به سرعت تخلیه شد و منطقه‎ای 100درصد جنگی شد. انقلاب فرهنگی رخ داد و دانشگاه تعطیل شد اما من در اهواز ماندم. بیمارستان‎‎های اهواز به بیمارستان جنگی تبدیل شدند و نیرو‎های بعثی تا پشت نورد اهواز که تا بیمارستان گلستان چند کیلومتر بیشتر فاصله نداشت آمده بود و اگر خور و نیزار نبود پیاده هم می‎توانستند بیایند اما نیرو‎های نظامی ما با ترفندی بعثی‎‎ها را عقب راندند.

در زمان دانشجویی چه کمک‎‎هایی می‎کردید و از چه زمانی به‎عنوان پزشک شروع به کمک کردید؟
به علت تجربیاتی که داشتم و چون برخی پزشکان و دانشجویان پزشکی اهواز را ترک کرده‌بودند، خیلی زودتر از موعد وارد درمان‎‎های پزشکی جنگ شدم. من از خطوط اولیه حمل و نقل مجروحان گرفته تا اتاق عمل فعالیت می‎کردم و به‎دلیل تعدد بیماران که ممکن بود در دو روز 300 تا 500 بیمار را بیاورند، خیلی زود وارد عرصه جراحی شدم. یعنی هنوز جراح نبودم و پزشک هم نبودم، اما به‎عنوان کمک جراح و دستیار جراحان مقیم و جراحانی که در طرح یک‌ماهه سالی یک‌ماه به منطقه جنگی می‎آمدند، فعالیت می‎کردم.
بیمارستان همیشه پر بود از جراحان و پزشکانی که دوران طرح خود را می‌گذراندند. در مناطق خطوط مقدماتی جبهه تا بیمارستان‎‎ها و اتاق عمل‎‎ها بیشتر، جراحان و متخصصان بیهوشی بودند و من خیلی زود به‎عنوان کمک این جراحان اعزامی شدم و در بیش از 100 جراحی کمک کردم.

چه تجربیاتی از این هشت سال فعالیت کسب کردید؟
تجاربی بی‎نهایت جدید کسب کردم. پزشکی رشته‎ای است که هر روز مورد جدیدی دارد. تجربیات پزشکی هر 10سال یک بار 100درصد تغییر می‎کند. بعد از جنگ کره و جنگ ویتنام مقالات و تجربیاتی در رابطه با جنگ وجود نداشت و جنگ ایران و عراق انواع تجربیات را در جراحی، تریاژ و رسیدگی به مصدوم در خطوط مقدماتی جبهه و پشت جبهه داشت. به‎خصوص برای من که با 100جراح بنام کشور همکاری کردم. برای دیگر پزشکان که از شهر‎های مختلف می‎آمدند هم تجربیاتی را به‎همراه داشت.
در بسیاری از مواقع تجربیاتمان را به آن‎ها منتقل می‎کردم، با اینکه در سطح پایین‌تری بودم اما به علت اینکه شبانه روز با مجروحان بودم، تجربیات بیشتری داشتم. خاطرم هست یکبار به علت 72 ساعت سرپا بودن، در راهرو اتاق عمل از حال رفتم. جنگ که پیش رفت تجربیات افراد هم در خط مقدم و هم در پشت جبهه بیشتر شد و مجروحان با وضع بهتر به ما سپرده می‎شدند و میزان نجات بخشی افراد بالا می‎رفت.
جنگ با وجود بدی‎‎هایی که داشت، برای پزشکان تجربیات و نوآوری‎‎های زیادی به‎همراه داشت. به‎عنوان مثال جراحی‎‎های که در جبهه انجام می‎شد یا حمل و نقل مجروحان، خیلی زود به‎صورت استاندارد جهانی درآمد. مثلا در اوایل جنگ انتقال مجروح به مکان امن ممکن بود ساعت‎ها طول بکشد اما به مرور این مدت زمان به 25 دقیقه و حتی 15 دقیقه رسید. بنابراین به استاندارد پزشکی دفاع نزدیک شدیم.
در رابطه با جراحی باید عرض کنم که پزشکی ایران در تمام تاریخ جزو پزشکی سرآمد در دنیا بود اما به علت انقلاب و جنگ نتوانستیم همزمان با دنیا پیش برویم ولی توانستیم به یک خودکفایی در جراحی‎‎ها و مراقبت‎‎ها برسیم، به‎طوری که اعمال جراحی جدیدی در ایران به‎وجود آمد که مخصوص جبهه و جنگ در ایران بود، بعد از جنگ این اعمال را مقایسه کردیم و متوجه شدیم در دنیا از هیچ روش جراحی در انواع جراحی عقب نیستیم و این اولین قدم‎‎های خودکفایی بود چون ما خودمان به این علوم رسیدیم و ارتباطی با دنیا نداشتیم، حتی یک پزشک خارجی زبان در جبهه و جنگ به ایران کمک نکرد. بجز پزشکان ایرانی که داوطلب از خارج از کشور برای کمک می‎آمدند. چند ماه کمک می‎کردند و برمی‎گشتند. در واقع پزشکان خارجی زبان، محرم هم نبودند و ما بسیار حساس بودیم که اطلاعات ما درز پیدا نکند اما بعد‎ها پزشکان مقالاتی را در رابطه با روش‎‎های جراحی به چاپ رساندند و تعداد مقالات پزشکان و جراحان ایرانی باوجود کارشکنی‎‎ها و مشکلاتی که وجود داشت، در مجلات خارجی به علت نو بودن افزایش یافت.

آیا این تجربیات به اندازه کافی ثبت و ضبط شد؟
خیر. به این دلیل که وقتی کار زیاد شود، شما این امکان را نخواهید داشت که هم کار کنید، هم استراحت و هم مقاله بنویسید؛ زیرا مقالهنویسی نیاز به فرصت مناسب و فکر و تمرکز دارد که ما نداشتیم. 80‎ ـ‎90 درصد اطلاعات پزشکی جنگ ما از بین رفت و نتوانستیم جمع‎آوری کنیم.
یک مثال در مورد خودم عرض می‎کنم، بنده در طول چهار سال و نیم دوران جراحی بیش از 700 بیمار عروقی را جراحی کردم و این آمار بسیار بالایی در دنیاست، حتی موضوع پایاننامه‎ دوران پزشکی عمومی بنده همین بود، بررسی صدمات عروقی در مجروحان جنگ تحمیلی مراجع‎کننده به بیمارستان گلستان اهواز. مقالات و کتاب‎‎های دیگر را که بررسی می‎کردم، متوجه شدم که افراد در مقالاتشان بیش از 50 مورد را گزارش نکرده‎اند و من به‎عنوان دستیار جراح عمومی تعداد 700 مورد را گزارش کردم و به‎صورت پایاننامه در آوردم و اگر مقاله می‎کردم، هر جای دنیا پذیرفته می‎شد، اما وقت این کار را نداشتم.

یا موضوع صدمات مری و نای بر اثر ترکش، موردی بود که رزمندگان ما در اوایل جنگ به‎دلیل استفاده نکردن از کلاه ایمنی زیاد با آن مواجهه پیدا می‎کردند. به‎طور مثال در یک هفته 40 پارگی مری بر اثر ترکش را دستیاری کردم. این بیماران همه از خط مقدم می‎آمدند و ما بعد از جراحی آن‎ها را برای مراقبت‎‎‎های بعدی به تهران و شیراز و شهر‎های دیگر منتقل می‎کردیم.

آمار ترکش‎‎های سطحی روی روده‎‎ها نیز بالا بود، به این صورت که ترکش روی روده قرار ‎گرفته بود اما روده را پاره نکرده بود. تمام این موارد مطالبی مناسب برای تحقیق و نوشتن بود اما ما وقتی برای نوشتن آن‎ها نداشتیم و تا فرصتی پیدا می‎کردیم تنها کاری که انجام می‎دادیم، استراحت بود. کار و فعالیت زیاد باعث شد جراحان ایرانی به خود متکی شوند و بدون هیچ نوع کمک خارجی یا دوره‎ خارجی پیشرفت کنند و تجربیاتی را کسب کنند.

مجروحان جنگی بازمانده از جنگ که در نواحی مختلف بدن دچار آسیب شده بودند، مجددا بیماران جراحان پلاستیک را تشکیل دادند. و تا سال 75 ما توانستیم بقایای مجروحان جنگی را سامان بدهیم.

برای چه تعداد از بازماندگان جنگ، جراحی پلاستیک انجام دادید؟
بنده تا حدود سال 75، پنج روز هفته را از صبح تا غروب مشغول بودم و تا شش ‎ـ‎ هفت سال بعد از جنگ این کار ادامه داشت، آماری از تعداد افراد ندارم. اما می‎توانم بگویم که تا سال 78‎ ـ‎ 79 حدود 90 درصد مجروحان جنگی جراحی پلاستیک شدند حتی مجروحی داشتیم که 90 بار جراحی پلاستیک شد و به آلمان و فرانسه هم اعزام شد.

آن زمان آلمان در جراحی ترمیمی بسیار ضعیف بود و مسئولان کشور به‎خصوص بنیاد جانبازان خیلی زود این موضوع را متوجه شدند و از آن پس مجروحان را به فرانسه اعزام کردند که در آن زمان در جراحی پلاستیک بهترین بود و پروفسور تسیه بزرگ‎ترین جراح پلاستیک دنیا در فرانسه بود. بنیاد جانبازان ایران در لندن و فرانسه خانه‎‎های ایران تشکیل داده بود که مجروحان جنگی را در آنجا اسکان می‎دادند و جراحی می‎کردند و این کار هزینه زیادی را در بر داشت، بنابراین تصمیم گرفتند جراحانی را که در رشته‎‎های بازسازی و ترمیم پیش قدم بودند به‎صورت هر فصل سه هفته دعوت کنند و آن‎ها را به مراکز جراحی پلاستیک کشور می‎آوردند که آن موقع بیمارستان حضرت فاطمه (س) و بیمارستان ساسان بود که در اختیار بنیاد جانبازان قرار داشت.

ما مجروحان فک و صورت را جمع می‎کردیم و آن جراحان خارجی این افراد را عمل می‎کردند و این فرصتی شد برای جراحان پلاستیک ایران تا مواردی را که به علت جنگ از یادگیری آن باز مانده بودند، حالا از این جراحان فرانسوی یاد بگیرند و من نیز یکی از این افراد بودم که همیشه در جراحی‎‎ها حضور داشتم. در هر سفر این جراحان به ایران حدود 100 عمل جراحی پلاستیک انجام می‎شد و جالب اینجاست که بعد از بازگشت آن‎ها به فرانسه ما خودمان همان عمل‎‎ها را تکرار می‎کردیم. چندان طول نکشید که سطح جراحی‎‎های جراحان ایرانی به سطح جراحان به نام آمریکایی و فرانسوی رسید و این هم سطح بودن هم‎چنان ادامه دارد چون ارتباطات علمی برقرار شد. در حال حاضر ایران در جراحی پلاستیک جزو پنج کشور اول دنیاست.

این نیز به نوبه خود جزو نعمات جنگ محسوب می‎شود؟
نعمات به‎جای خود، تجربیات فراوان و احساس استقلالی که حاصل شد نیز جای خود دارد. بعد‎ها که در کسوت استادی دانشگاه در رشته جراحی پلاستیک قرار گرفتم، سعی کردم دانشجویانم را چند ماه به خارج از کشور اعزام کنم تا آن‎ها برتری ما را در این زمینه ببینند و بدانند که کشورشان به مراتب از بسیاری از کشور‎های دیگر دنیا جلوتر است و اگر در مواردی دیگران از ما جلوتر هستند در واقع در تکنولوژی و نظم است که جلوتر هستند.

این گفته درست است که از شما و برخی دیگر پزشکان نقل شده که جنگ برای پزشکی ما نعمت بود؟
بله 100درصد. البته هیچ پزشکی نمی‎خواهد که پیشرفتش از طریق جنگ حاصل شود. بنده جمله اولم را در جهت کامل کردن این جمله عرض کردم که ما وارد آن فضا شدیم و جنگ به ما تحمیل شد. شرایط ما با کشور‎های ابر قدرتی که امروزه جایی را نابود می‎کنند و پزشکانشان را مجبور می‎کنند که به آنجا بروند، فرق داشت. در واقع برای ما این‎گونه بود که «عدو سبب خیر شد» چون خدا خواسته بود و ما از سبد جنگ، نعمت تجربه و استقلال و کار‎هایی را برداشتیم که قبلا جرئت یا توان انجام آن را نداشتیم.

خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس دارید که انتقال‎دهنده تجربه شما از آن دوران باشد.
زمانی که دستیار سال دوم جراحی بودم، حدود سال 64، یک جراح ایرانی از خارج از کشور آمد و درخواست حضور در بیمارستان‎‎های پشت جبهه را داشت و به‎صورت اتفاقی وارد بیمارستان ما (بیمارستان گلستان اهواز) شد. او را به من معرفی کردند و گفتند که ایشان استاد جراحی است و از آمریکا هم آمده و داوطلب کمک است. من به ایشان گفتم که استند بای (آماده) باشد چون هر لحظه ممکن است، مجروح برسد. ایشان گفت من دوست دارم در پاویونی که شما می‎خوابید بخوابم (چون این افراد را در هتل اسکان می‎دادند). من ایشان را به اتاق خودم بردم.
یکی دو روز بعد ساعت هفت صبح عملیات شروع شد و مجروحی را آوردند که یک ترکش به پهلویش وارد شده بود، در قفسه سینه رفته بود، کبدش را پاره کرده بود، به معده آسیب زده بود، دیافراگم را سوراخ کرده بود، دو کلیه را نیز پاره کرده بود و به قسمت دیگر قفسه سینه، ریه نیز آسیب زده بود، پرده قلب را سوزانده بود و بالاخره بیرون زده بود. من به حرمت اینکه دانشجو بودم و ایشان استاد و مهمان من بودند، مجروح را برای جراحی آماده کردم و چاقو را به ایشان دادم اما هرچه اصرار کردم، ایشان محکم گفت: عمل را شروع نمی‎کنم و صادقانه می‎گویم تا به حال همچنین موردی را ندیده‎ام و نمی‎توانم انجام بدهم. ابتدا تصور کردم تعارف می‎کند اما قسم خورد که این عمل جراحی را که ما در اینجا انجام می‎دهیم حتی یکبار در طول چهار سال در آمریکا ندیده است. بلافاصله من در مقام جراح قرار گرفتم چون حال بیمار خوب نبود و جای تعارف نبود. در جراحی یک برشی دادیم که قفسه سینه و شکم را همزمان باز کردم، من شروع کردم با سرعت کار می‎کردم و آن استاد حتی فرصت دنبال کردن من و کمک جراحی را هم پیدا نمی‎کرد و مدام مرا تحسین می‎کرد. در عرض چهار ـ ‎پنج ساعت عمل را تمام کردم و بیمار را با حال عمومی خوب به ‎آی سی یو انتقال دادیم. جایی که شرح عمل را می‎نوشتم به من گفت اینجا از 100 دانشگاه آمریکا بالاتر است و بسیار حیف است که نمی‎توانید این موارد را ضبط کنید.
در آن روز هفت ‎ـ ‎هشت عمل را انجام دادم و ساعت 12 شب برای استراحت رفتم. او از من خواست که چراغ روشن بماند چون باید تمام عمل‎‎های آن روز مرا رکورد کند و این کار را کرد. من در مقایسه با استادی که از بهترین دانشگاه آمریکا آمده بود در یک بیمارستان پشت جبهه کار می‎کردم و نمونه‎ کوچکی از افرادی بودم که در جبهه‎‎های جنگ خدمت می‎کردند.
خاطره‎ دیگری که دارم یک جراح معروف عروق از تهران آمده بود و من دستیار سال اول بودم، مجروحی را آوردند که در عروق پا در ناحیه کشاله ران ترکش خورده بود و من باز از جراح معروف خواستم که شروع کند اما امتناع کرد و من خودم شروع کردم و شریان قطع شده را در ناحیه لگن اصلاح کردم و از ورید به آن پیوند زدم و آخر عمل نبض برقرار شد، پای بیمار گرم شد و آن جراح به من گفت: بسیار از این عمل لذت بردم، با اینکه شما دستیار سال اول هستید و این عمل‎‎ها را انجام می‎دهید، برای من بسیار لذت بخش است. رزمندگان ما فقط در جبهه خدمت نکردند، حتی بدن‎‎های مصدومشان هم به کشور خدمت کرد و آن دوران طلایی‎ترین دوران وطن دوستی و همنوع دوستی بود و هر کس در آن دوران بوده است، آن دوران را فراموش نکرده است.

منبع:پنجره

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon