معادلاتی که سرنوشت عربستان‌سعودی را در ابهام قرار داده

به قدرت رسیدن ملک سلمان در عربستان را فقط نمی‌توان یک جایگزینی در نظام قدرت خانوادگی تلقی کرد، بلکه براساس رفتار، سیاست و نوع تعامل با نقاط بحرانی در خاورمیانه و شمال آفریقا یا بازیگران رقیب، باید آن را دوره‌ای جدید در این کشور ثبت کرد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، به قدرت رسیدن ملک سلمان در عربستان را فقط نمی‌توان یک جایگزینی در نظام قدرت خانوادگی تلقی کرد، بلکه براساس رفتار، سیاست و نوع تعامل با نقاط بحرانی در خاورمیانه و شمال آفریقا یا بازیگران رقیب، باید آن را دوره‌ای جدید در این کشور ثبت کرد که بنا بر ارزیابی‌های غربی، سرنوشت عربستان سعودی را با هزینه‌های سنگین و ریسک‌های بالا، در ابهام قرار داده است.


روزنامه «مصرتایمز» در یادداشتی به قلم «حنیف عبدالله»، سیاست خارجی عربستان در یمن، مصر و لبنان و همچنین مسائل داخلی و تحولات این کشور را بررسی کرده است. در این مقاله آمده است: رفتار فرار به جلو در تحولات منطقه‌ای و اصرار بر سیاست‌های افراطی و بی‌ثبات‌کننده، اگرچه ظاهراً برای تثبیت موقعیت این پادشاهی است، ولی با یک اضطراب و نگرانی عمیق همراه است.


«ترکی فیصل» مدتی قبل در واکنش به موضع اوباما که عربستان را مادر تروریسم و ناقض حقوق بشر و آزادی توصیف کرده بود، به خدمات بیش از 50 ‌ساله پادشاهی عربستان در همپیمانی با آمریکا اشاره کرده و موضع رئیس‌جمهوری آمریکا را غیرمنصفانه دانست. در محیط داخلی با اینکه چینش شاهزادگان در نردبان قدرت به نفع ملک سلمان و فرزندش محمد است، ولی جابه‌جایی حدود 43 پست سیاسی و حکومتی و ادغام 13 وزارتخانه و موسسه را باید نوعی خانه‌تکانی و تضمین ابزارهای لازم برای تصدی «محمد بن‌سلمان» دانست که تردیدی برای حذف «محمد بن‌نایف» ولیعهد از خود نشان نمی‌دهد.


هنوز روشن نیست آمریکایی‌ها تمایل خود نسبت به محمد بن‌نایف را برای جانشینی پادشاه از دست داده باشند، ولی چهر‌ه‌سازی از محمد بن‌سلمان و توصیف محمد بن‌نایف به قمارباز و معتاد، پیام‌های روشنی را منتقل می‌کند. برنامه اقتصادی محمد بن‌سلمان که جاه‌طلبانه و غیرقابل تحقق ارزیابی شده، تلاشی برای یک برنامه ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی از سوی عربستان است.


بسیار آشکار است که خانواده سلمان و پادشاهی سعودی، از اینکه با تهدیدات وهابیت مستقل از نظام پادشاهی روبه‌رو شوند و خشم آنها در رفرم‌های فرهنگی، دوره‌ای از جنگ داخلی در عربستان را موجب شود [به گونه‌ای‌که داعش و القاعده ناهماهنگ با دستگاه‌های امنیتی عربستان را به راه اندازد] دلهره و ترس دارند.


مشکل عربستان در دوره ملک سلمان به این خطرهای ویرانگر در محیط داخلی و در ابعاد امنیتی، اجتماعی و اقتصادی محدود نمی‌شود، بلکه این کشور در عرصه منطقه‌ای نیز با چالش‌های متنوعی روبه‌رو است. پروژه‌های جنگ‌افروزانه تکفیری در سوریه و عراق نه‌تنها بی‌نتیجه مانده، بلکه با ظرفیت معکوس شدن به‌سوی عربستان مواجه است و بر مشکلات این پادشاهی خواهد افزود. جنگ در یمن کارنامه‌ای خونین، پرهزینه و ناموفق ثبت کرده که سرافکندگی عربستان را به دنبال داشته است. حاکمان ریاض فکر می‌کنند اگر کاخ سفید همراهی بیشتری با آنها در جنگ سوریه، عراق و یمن از خود نشان دهد، می‌توانند بر ویرانه‌های جنگ، جشن پیروزی بگیرند، ولی کاخ سفید اولویت دیگری دارد. آنها می‌خواهند تا قبل از نوامبر 2016/ آبان 95، موفقیت‌هایی برای دیپلماسی خود ثبت کنند و کارزار انتخابات ریاست‌جمهوری را با تضمین بیشتری پشت سر بگذارند.


اما عربستان این نیاز مرحله‌ای آمریکا را برای خود، «کٌشنده» می‌داند و در بازی مذاکراتی سوریه و یمن یا رقابت‌های دوست‌سازی عراق، نقش مخرب نشان می‌دهد و با آن همراهی نمی‌کند. به همین دلیل یا دلایل دیگری، پادشاهی عربستان خود را در یک خلأ راهبردی قدرت منطقه‌ای احساس کرده و برای جبران آن، دست به دامان مقامات اسرائیل شده تا به آمریکا ثابت کند می‌تواند نقش‌های گوناگونی در تأمین منافع آمریکا به عهده بگیرد و گاهی نیز از پتانسیل لابی صهیونیستی در درون آمریکا یا نیازهای منطقه‌ای برای موازنه‌سازی بهره‌مند شود. دوستی با اسرائیل قابل ‌ملاحظه است. عربستان سعودی با آشکار کردن روابط پنهان با صهیونیست‌ها، بسیار امیدوار است کاستی‌های راهبردی و نظامی خود در نقاط بحرانی منطقه یا در قبال ایران از سوی اسرائیل جبران شود، ولی اسرائیل هم، نگاه ابزاری به آل‌سعود داشته و حاضر نیست توان خود را برای آل‌سعود هزینه کند و سپر بلای آنها در مقابل ایران و مقاومت شود.


اسرائیلی‌ها برای اینکه از کابوس مقاومت و ارتقای نقش راهبردی ایران رهایی یابند، آل‌سعود و ذخایر تکفیری آنها را به مثابه پیاده‌‌نظام تأمین امنیت خود می‌دانند تا افکار عمومی عربی و اسلامی و پتانسیل کشورهای منطقه، به‌جای اسرائیل به سوی یک دشمن فرضی و ساختگی منحرف شود.


به‌هرحال آنگونه که عربستان می‌اندیشد از این ائتلاف‌سازی، یک اقدام فوق‌العاده به‌دست نمی‌آید. خصوصاً اینکه باید رسوایی رابطه با اسرائیلی‌ها و هزینه‌های آن را تحمل کنند. دیپلماسی رشوه آل‌سعود به مصر، سودان، جیبوتی، اردن، مالزی، پاکستان و ترکیه هم نتوانسته به پتانسیل‌های موثر و راهبردی تبدیل شود.


ترکیه اخوانی نیز با اینکه از مناسبات برابر با عربستانی‌ها استقبال می‌کند و پرداخت هزینه‌های میلیاردی خود در سوریه و دیگر نقاط را برای اقتصاد ترکیه ضروری می‌داند، ولی حاضر نیست نقش ابزار و کشوری دست‌دوم برای عربستان را به عهده بگیرد. در مصر، اگرچه چالش اصلی ژنرال «سیسی»‌ با اخوانی‌هاست، ولی گسترش جریان داعش و تکفیری به داخل مصر که منشأ عربستانی دارد، مقامات حاکم بر قاهره را محتاط کرده، هرچند بشدت به دلارهای اهدایی آنها احساس نیاز می‌کنند و بیش از لبخند با پادشاه عربستان، امکان همراهی راهبردی با آنها را ندارند.
در سوریه و عراق با اینکه تروریسم تکفیری و القاعده ظرفیت‌های بزرگی برای تغییر نقشه منطقه از خود نشان دادند و آمریکایی‌ها، اسرائیلی‌ها و غربی‌ها را خوشحال کردند، ولی افول و غروبی سریع از خود نشان دادند و در مقابل راهبردهای ایران و مقاومت، تحمل و امکانی برای باقی ماندن و حیات طولانی در خود ندیدند. عزای پایان عمر تروریسم تکفیری در عراق و سوریه، برای آمریکا و اسرائیل و آل‌سعود قابل‌ تحمل نیست، چراکه پیامدهای ژئوپلیتیک و امنیتی این شکست، عربستان را در محاق و آمریکا را با شوک از دست رفتن هژمونی منطقه‌ای روبه‌رو می‌کند.


لذا همه انرژی آمریکا، عربستان و رژیم صهیونیستی در سوریه و عراق در تزریق تروریست‌های جدید و سلاح‌های حیات‌بخش برای تروریست‌ها و طولانی کردن عمر آنها مصروف می‌شود. فقط امید دارند دیرتر شکست بخورند و کسب پیروزی و امتیاز بیشتر به سراب و توهم شباهت دارد.


ثبات اقتدارساز در عراق برای آمریکا و عربستان یک سم مهلک است لذا در کنار بازی به اصطلاح مبارزه با تروریسم در عراق، از هر تلاشی برای واگرایی، هرج‌ومرج و ناکارآمدی حکومت مرکزی این کشور استقبال می‌کنند. عراق مقتدر، دمکراتیک و منسجم برای معادله قدرت منطقه‌ای و بقای آل‌سعود در نقطه مقابل و معکوس قرار دارد.


ایران از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی برای عربستان یک کابوس و برای آمریکا غیر قابل ‌باور و پذیرش است لذا دیپلماسی رسمی یا پنهان آنها، تخریب، مهار یا فشار و محدودسازی ایران قرار گرفته است. اگر عشایر عرب در دوره ناصر، هویت قومی و ناسیونالیستی داشت و تمام عشایر و خانواده‌های نامدار عربی جزیره‌العرب را این هویت راهبری می‌کرد، در دوره صدام، آنها بعثی شده و در خدمت وی قرار گرفتند. این شجره عشایری از سوی عربستان با شناسنامه عرب سنی ظاهر شد. عربستان می‌داند برای اجرای نقش تخریبی در درون ایران، نمی‌تواند روی ظرفیت‌های کُردی و بلوچ تکیه کند، ولی با تکیه ‌بر شجره عشایری شیخ خزعل، می‌تواند خود را وارث و منجی عرب و اهل سنت قرار داده و با دلارهای نفتی به رفتار ضدامنیتی در مقابل ایران استمرار دهد.


عربستان پنهان نمی‌کند که ده‌ها میلیارد دلار به صدام برای جنگ با ایران اهدا کرد یا با تروریست‌های تکفیری به مراکز دیپلماتیک ایران در چند کشور حمله کرده و خونریزی راه انداخت یا از شرورهای مواد مخدر در جنوب شرق ایران برای ایجاد بی‌ثباتی و ناامنی بهره گرفته‌ است.
عربستان سعودی برای اینکه ثابت کند برای آمریکا مفید است و آمریکا نباید به بهانه توافق هسته‌ای به ایران نزدیک شود، حاضر است خودکشی اقتصادی هم بکند و نفت ارزان به جهان عرضه کند یا با وسوسه خریداران نفت ایران، پیشنهاد قیمت‌های پایین‌تر از سبد رسمی بورس‌ها را بدهد تا فروش نفت ایران و تأمین درآمد ایران مختل شود.


به‌طور کلی تصویری که عربستان از خود در دیپلماسی، نقش منطقه‌ای و تعامل و رقابت در منطقه و جهان به‌جا گذاشته، نه‌تنها به نتایج ملموس و راهبردی منتهی نشده، بلکه چهره‌ای از یک بازیگر شرور، غیر قابل ‌اعتماد، ناامن‌کننده، خون‌ریز و تروریست به‌جای گذاشته تا جایی که حتی حامیان آنها در لندن و واشنگتن ناچارند گاهی به این جلوه‌های زشت یا وحشتناک در محیط داخلی و خارجی عربستان اذعان و اعتراف کنند.


اگر چنین ارزیابی کنیم که بسیاری از کشورها، یا بر مبنای دفع شر یا به‌عنوان کیسه پول و دلارهای نفتی به عربستان نگاه می‌کنند، چندان به بیراهه نرفته‌ایم و انصاف را زیر پا نگذاشته‌ایم. پاکستانی‌ها و ملک عبدالله اردنی، عمرالبشیر سودانی، حاکمان جیبوتی، نخست‌وزیر مالزی و ژنرال السیسی در مصر و حتی اردوغان در ترکیه، قبل از اینکه به آل‌سعود به‌عنوان یک شریک و بازیگر مؤثر فکر کنند، به سخاوت رشوه‌های این پادشاهی و سیاست‌های تنش‌آلود آنها دل بسته‌اند.


همان‌گونه که مقامات تل‌آویو به دو سرمایه آل‌سعود برای عبور از چالش‌های خود فکر می‌کنند و دلارهای سعودی و سرمایه تروریسم تکفیری را برای خود امنیت‌ساز می‌دانند، آمریکا و اروپا هم با کلاه بزرگی بر سر این پادشاهی، به فروش تسلیحات رنگارنگ به آنها و هدایت و راندن آنها به سوی اجرای سیاست‌های منطقه‌ای فکر کرده و لذت می‌برند.


در حالی‌که زنان در عربستان باید در زنجیر محرومیت‌ها باشند، شاهزادگان سعودی در کاباره‌های غربی هرزگی می‌کنند و به زن‌بارگی مشغولند.
در حالی‌که آیت‌الله شهید «شیخ باقر نمر» به دلیل مطالبه آزادی و حقوق بدیهی مدنی در عربستان گردن زده می‌شود و همه صداهای آزادی‌خواه و حقوق دمکراتیک خفه می‌شوند، عربستان در سوریه خواستار دمکراسی است(!) در حالی‌که به بحرین نیرو اعزام می‌کند تا مردم معترض به آل‌خلیفه مورد حمایت انگلیس را سرکوب کنند، ایران را متهم می‌کند در امور کشورهای عربی مداخله می‌کند.


در حالی‌ که مردم عربستان مجبورند با پادشاه بیعت کنند، دمکراسی در عراق را تحمل نمی‌کند و رئیس‌جمهور منتخب مردم در سوریه باید با اراده آل‌سعود ساقط شود. در حالی ‌که خود را حامی اعراب و اهل سنت می‌داند، با اشغالگران فلسطین، دوستی خود را آشکار می‌کند و عرب و اهل سنت در یمن را به خاک و خون می‌کشد. آل‌سعود که مادر تروریسم تکفیری است، خود را عضو ائتلاف ضدتروریسم می‌داند و برای برملا نشدن رسوایی دست داشتن در تروریسم 11 سپتامبر، 750 میلیارد دلار به آمریکا رشوه می‌دهد. این تابلوی کوچکی از رفتار، سیاست و ماهیت عربستان است که جهان در تماشای آن است.

 

منبع: وطن امروز

انتهای پیام/

بازگشت به سایر رسانه‎ها