تاملی بر چرایی ناکارآمد بودن نسخه‌های روشنفکران

تاملی بر چرایی ناکارآمد بودن نسخه‌های روشنفکران

درعلوم دقیقه مهم نیست که سنت ماچه می‌گوید یا رابطه خودمان با سنت رادر این مقوله مشخص کنیم ولی در مقوله‌هایی که زیست جهان معاصر ما را به مخاطره انداخته است لازم است تاریخ و سنت خود رادریابیم و با توجه به تکوین وتاریخییت خودمان به این مسائل پاسخ دهیم.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، پرسش از مسائل و بحران‌های ایران معاصر حل ساده‌ای ندارد، از یک سو ایرانی داریم در یک مفهوم تاریخی با گذشته و سنت مشخص که مسائل خود را داشته و پاسخ متناسب با خود را به این پرسش‌ها می‌داده است ، ولی از سوی دیگر مفهوم ایران معاصر را داریم که در مواجهه با عالم تجدد این لفظِ «معاصر» به کار می‌رود ، مواجهه با عالم تجدد مسائل و بحران‌های تازه‌ای برای ما آفریده است.

پاسخ به این مسائل در 150 سال اخیر از دو سنخ برخوردار است؛ یک سنخ از پاسخ‌ها که اعتبارا آنها را «پیش رونده» می‌نامیم در پی حل مسائل از طریق روابط علمی و با قواعد مرسوم علمی‌اند. برای مثال اینکه گفته می‌شود چرا با مشکل ترافیک روبه رو هستیم؟ فرضاً پاسخ داده می‌شود که چون از اتوبان و ماشین و پل به قدر کافی برخوردار نیستیم. چگونه باید به این‌ها دست یابیم؟ باید کارخانه سیمان سازی و فلان و کذا داشته باشیم. باید مهندس و کاربلد داشته باشیم.


حال چگونه باید مهندس و کاربلد داشته باشیم؟ باید دانشگاه و مرکز آموزشی متناسب داشته باشیم و به این صورت باید ساختار پشت ساختار به وجود بیاید ، باید مجموعه‌ای از نهادها و ساختارها تشکیل یابند تا مسأله ما حل شود؛ اما آنچه در 150 سال اخیر برای ما اتفاق افتاده است این را نشان نمی‌دهد و نه تنها از مسائل ما کاسته نشده بلکه به آن نیز افزوده شده است.
یعنی اگر فکر ساخته نشود و برای مشکل ارتباطات به یکی موبایل پیشرفته داده شود این خودش فساد زا خواهد بود یعنی ساختار خودش مولد فساد می‌شود نه حل کننده آن.


سنخ دیگر از پاسخ‌های ما «پس رونده‌اند» پاسخ‌های پس رونده، ما را به پرسش‌های فلسفی می‌کشاند و ما را بنیاد اندیش می‌کند و به کنه مسائل آشنا می‌کند . برای مثال در پاسخ به این سؤال که چرا ترافیک داریم ؟ پاسخ داده شود که چون ماشین زیاد داریم.
حال پرسیده می‌شود که چرا اصلاً ماشین نیاز داریم ؟ چون به سرعت احتیاج داریم . چرا به سرعت احتیاج داریم ؟ چرا سریع‌تر بودن معیار است؟ آیا سریع بودن و سریع‌تر رسیدن در همه تاریخ برای ما مسأله بوده است؟ آیا می‌توان گفت تجارت لجام گسیخته و سود پرورانه چون به سرعت احتیاج داشته پس سرعت اصالت پیدا کرده است؟ آیا در همه تاریخ یک نوع نگرش به زمان وجود داشته است؟ همین روند را می‌شود برای مسائل دیگر ایران معاصر ما پیش گرفت از تجدد تا توسعه و جهانی شدن و قس علیهذا .


اکثر پاسخ‌های ایران معاصر ما از جنس پیش‌رونده است از دارالفنون امیرکبیر تا نسخه پیچی‌های سریع القم برای توسعه. این پاسخ‌ها مسائل را پیش می‌برند ولی یا از حل آن ناکارآمدند یا مسائل دیگری می‌آفرینند. آیا غیر از این است که توسعه، نیهیلیسم و هیچ انگاری و بحران محیط زیست و بیماری‌های روانی و چاقی و سرطان و... را به همراه می‌آورد؟ نسخه پیچان توسعه باید در کنار امر جهانی و جهان شمولی به ظهور نیهیلیسم، مرگ انسان، مرگ اخلاق، بی معنایی و ظهور اخلاق رمه وگله و ظهور انسان کوچک را ببینند.


آیا تجربه کشورهای غربی غیر از این است؟ اینکه می‌بینیم روشنفکری با علوم متعارفه که از جنس پاسخ‌های پیش رونده‌اند از حل مسائل ما درمانده است و ناکارآمدی خود را نشان داده است شاید بتوان گفت علتش در بی‌توجهی به تاریخیت ما بوده باشد بدین معنی که پاسخ‌های پیش رونده، نسبتِ مایِ تاریخی را با عالم تجدد مشخص نکرده‌اند و البته این پاسخ‌ها توان این کارها را هم ندارند وپاسخ به این مسأله اساسی را باید در سنخ دوم جست‌وجو کرد.


شاید بتوان گفت غربی شدن یا نشدن ، مدرن شدن یا نشدن، توسعه یافته شدن یا نشدن، در پی این است که مانند ژاپن از ابتدا به بنیان‌های فلسفی توجه می‌کردیم نه به دارالفنون‌ها تا 150 سال در سرگردانی و بلاتکلیفی فلسفی نمی‌ماندیم. اگر آثار 150 سال پیش ژاپن را بخوانید می‌بینید که به شدت بر رابطه با غرب مطالعه کردند نرم افزار غرب را مطالعه کردند و سپس رابطه خودشان را با سخت افزار مشخص کردند.
یعنی بدون بستر فکری و زمینه (کانتکست) به جایی نمی‌رسیم. نمی‌توانیم با تکیه برهیچ پیش برویم. برای همین است که همه‌اش دچار یک نوع ضعف مسائل علمی و فکری در کشور هستیم و علوم انسانی درجا می زند چرا که ما در جهان معاصر با غرب رابطه نظری برقرار نکردیم بلکه رابطه عملی داشتیم یعنی پایان علم را دیدیم نه ابتدای آن را یعنی با روح القوانین مونتسکیو رابطه نداشته‌ایم بلکه با ظاهر آن ارتباط گرفتیم. منطق توسعه و رابطه خودمان با آن را نفهمیدیم بلکه صرفاً نسخه‌های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را اجرا کردیم.


پیش‌تر گفتیم که حل مسائل ایران معاصر حل ساده‌ای نیست یعنی روشنفکری وقتی می‌گوید ما حقوق بشر می‌خواهیم پس برویم حقوق بشر بیاوریم باید از او پرسید بشر را از کجا می‌آوری؟ آیا غیر از این است که بشر یک مفهوم جدید است؟ این بشر در تاریخ تو چه زمانی متولد شده است؟! یا وقتی گفته می‌شود ما قانون می‌خواهیم پاسخ به این سادگی مانند تقی زاده نیست که برویم روح القوانین را ترجمه کنیم .
یا وقتی گفته می‌شود ما توسعه می‌خواهیم. باید پرسید آیا می‌توان به توسعه رسید ؟ آیا غیر از این است که آمریکا با سوژه قرار دادن خود دیگران را به نسبت با خود تعریف می‌کند و جهان را به توسعه یافته و توسعه نیافته تقسیم می‌کند؟ اصلاً توسعه یافتگی یعنی چه؟ آیا کانونی‌ترین هدف کشور ما توسعه است؟


آیا با نسخه‌های روشنفکران می‌توان از این مرحله عبور کرد؟ خیر، روشنفکری به دنبال ایدئولوژی است نه اندیشه چرا که می‌خواهد عمل کند، می‌خواهد یک بستر برای تغییر آماده کند یک زمان می‌گوید تجدد، یک زمان می‌گوید توسعه یک زمان هم می‌گوید جهانی شدن.
پاسخ مسائل ما از جنس پرداختن به مفاهیم و کهنه آن مسائل است نه صوری‌سازی و غلتیدن در دام پراگماتیس.
در علوم دقیقه مهم نیست که سنت ما چه می‌گوید یا رابطه خودمان با سنت را در این مقوله مشخص کنیم ولی در مقوله‌هایی که زیست جهان معاصر ما را به مخاطره انداخته است لازم است تاریخ و سنت خود را دریابیم و با توجه به تکوین و تاریخییت خودمان به این مسائل پاسخ دهیم. روشنفکری ما مفاهیم را خارج از زمان و مکان و نحوه تکوین آن عرضه می‌کند و چون این دو مقوله را در نمی‌یابد پاسخ‌هایش ناکارآمد است.
با این اوصاف اگر قرار است از وضع ایستایی و ناکارآمدی فعلی خارج و به سؤالات و بحران‌های خودمان پاسخ بدهیم، اگر لازم است که از روشنفکری مبتنی بر هیچ که فقط بر ظواهر توجه دارد بیرون بیاییم باید پاسخ‌ها و مفاهیم را در ظرف تاریخ و زمان خودش دریابیم چرا که غیر از این، این پاسخ‌ها مای تاریخی و مکانی را نمی‌فهمند و اگر به تاریخییت خود توجه نکنیم تکوین و پیدایش خود را نمی‌فهمیم.


خروج از بحران در اجتهادانه عمل کردن ماست نه در تقلید، چه تقلید از سنت باشد و چه تقلید از تجدد ومابعد تجدد،  برای این امر ما نیازمند دیالکتیک رابطه امر بومی و امر جهانی هستیم یعنی ترکیبی از امر جهانی و امر بومی. باید هم به امر جهانی بیندیشیم وهم به امر بومی، اندیشیدن به معنی دریافتن عقلانیت این دو دیدگاه است دریافتن عقلانیت این دو دیگاه در حل مسائل تا بتوانیم به نظریه‌ای تلفیقی برسیم یعنی اگر پاسخ‌های ما با توجه به مسائل عینی و واقعی و توجه به بنیان‌های فلسفی آن و در نظر گرفتن تاریخیت خودمان باشد (تلفیقی از پاسخ‌های پس رونده و پیش رونده) امید آن می‌رود که با عبور از وضعیت مخاطره آمیز ایران که بنیاد اندیشه و تفکر را متزلزل کرده است، پاسخ به مسائلی که از جنس شرایط خاص امروز ما هستند بهبود یابد و نظریاتی پرورانده شود که تاریخیت ما را درک کند وبه بنیان‌های فلسفی مسائل امروز ما توجه داشته باشد که در عین پاسخ گویی به مسائل وضعیت ما را نیز با عالم تجدد مشخص کند. البته این به معنی پایان یافتن مسائل ما نیست بلکه بدین معنی است که مسائل ما از جنس دیگری خواهند شد.

 

منبع: صبح نو

انتهای پیام/

بازگشت به سایر رسانه‎ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon