حماسه۱۳ آبان پایانی بر ۴۵سال حکومت دستنشاندهها در ایران
۱۳ آبان در ادبیات سیاسی ایران نشانههایی از تاریخ روابط ایران و آمریکا را منعکس میکند. در این مقطع زمانی الگوهایی از اقدام متقابل از سوی ایران در برابر آمریکا به کار گرفته شد. تسخیر سفارت آمریکا در واکنش به ورود شاه به آمریکا انجام گرفت.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم،13 آبان در ادبیات سیاسی ایران نشانههایی از تاریخ روابط ایران و آمریکا را منعکس میکند. در این مقطع زمانی الگوهایی از اقدام متقابل از سوی ایران در برابر آمریکا به کار گرفته شد. تسخیر سفارت آمریکا در واکنش به ورود شاه به آمریکا انجام گرفت. در سال 1332 وقتی که شاه از ایران خارج شده بود، سفارت آمریکا زمینه کودتا و عملیات فراقانونی علیه دولت مصدق را به وجود آورد.
چنین الگویی در انگاره ذهنی ایران به عنوان نشانهای از خصومت، جدال و رویارویی محسوب میشود به همین دلیل است که دانشجویان پیروخط امام؟ره؟ از ساز و کارهای مربوط به اقدامات پیشگیریکننده برای محدودسازی قدرت تحرک آمریکا در برخورد با ایران استفاده کردند. چنین الگویی توانست زمینههای لازم برای بهرهگیری از ساز و کارهای مربوط به تهدید در برابر تهدید را به وجود آورد؛ انگارهای که در ادبیات روابط بینالملل میتواند زیرساختهای بازدارندگی در برابر تهدیدات را به وجود آورد.
تاریخ روابط ایران و آمریکا از سالهای کودتا به بعد بر اساس نشانههایی از سازماندهی دولت دست نشانده همراه بوده است.
دولت دست نشانده در سالهای 1332 تا 1357 محور اصلی الگوی رفتار منطقهای آمریکا در خلیجفارس بوده است. چنین الگویی توانست زمینههای ورود ایران به پیمانهای منطقهای غربمحور را به وجود آورد.
پیمانهایی مانند سنتو و بغداد را میتوان نمادی از سازماندهی ائتلافهای منطقهای دانست که ایران به عنوان متحد آمریکا ایفای نقش کرد.
بسیاری از ساز و کارهای نظامی و عملیاتی ایران در دوران عضویت در پیمانهای منطقهای مبتنی بر اهداف، منافع و استراتژی ایالات متحده بوده است. چنین الگویی در دوران بعد از انقلاب با تغییرات همهجانبهای روبهرو شده است.
در شرایط موجود، این پرسش مطرح میشود که آیا تضادهای ایران و آمریکا تا چه دورانی ادامه پیدا خواهد کرد؟ آیا ایران و آمریکا به دلیل ضرورتهای منطقهای و نیازهای راهبردی در فضای مشارکت قرار میگیرند یا خیر؟ واقعیت آن است که سیاست منطقهای آمریکا به دلیل حمایت فراگیر از کشورهای محافظهکار عرب بر اساس نشانههایی از رویارویی شکل گرفته است.
رویاروییهای موجود نشان میدهد که هرگاه ایالات متحده از سیاست تهاجمی استفاده کند، طبیعی است که ایران نیز از الگوهایی بهره میگیرد که زمینههای لازم را برای اقدام متقابل به وجود آورد. هرگاه آمریکا منافع و امنیت ایران را در حوزه منطقهای و بینالمللی مورد پذیرش قرار دهد، در آن شرایط طبیعی است که ایران نیز از سازوکارهای مشارکتجویانه استفاده خواهد کرد. چنین رویکردی نشان میدهد که ایران و آمریکا نیازمند بهرهگیری از ساز و کارهایی هستند که زمینههای لازم برای نیل به مصالحه را به وجود آورند. به عبارت دیگر امنیت به عنوان جاده یکطرفهای محسوب نمیشود که ایالات متحده بتواند به تمامی اهداف خود نائل شود.
ضرورتهای امنیتسازی منطقهای ایجاب میکند که نشانههایی از همکاری برای مقابله با تهدیدات مشترک به وجود آید؛ در حالی که اگر الگوی رفتاری آمریکا ماهیت تهاجمی داشته باشد، در آن شرایط ایران نیز از سیاست تهدید در برابر تهدید بهره خواهد گرفت.
در سالهای بعد از فروپاشی ساختار دوقطبی، قدرتهای بزرگ به تنهایی قادر به تأمین منافع و امنیت راهبردی خود نخواهند بود.
چنین رویکردی به مفهوم آن است که پیچیدهشدن موضوعات منطقهای میتواند زمینه نقشیابی بازیگرانی مانند ایران را به وجود آورد. آمریکا در دورانی که هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده بود، از ساز و کارهای مقابله غیرمستقیم با ایران بهرهگیری کرد. سازماندهی داعش را میتوان بخشی از سیاست منطقهای آمریکا در مقابله با ایران دانست. بکارگیری چنین الگویی چالشهای امنیتی آمریکا و بحران منطقهای را افزایش داده است.
واقعیت آن است که اگر آمریکا از الگوی جنگ نیابتی در مقابله با ایران استفاده کند، طبیعی است که ایران نیز دارای قابلیتهایی است که میتواند از ساز و کارهای نامتقارن و الگوی منازعه ناهمتراز استفاده کند. چنین الگویی نشان میدهد که دوران فرادستی سیاست قدرتهای بزرگ به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.
در چنین شرایطی آمریکا و ایران میتوانند از الگوهایی برای محدودسازی قدرت یکدیگر استفاده کنند، اما قادر به نادیده گرفتن یکدیگر در فضای امنیت منطقهای نخواهند بود. هر یک از بازیگرانی که دارای قدرت منطقهای باشند، نشانههایی از نقشیابی در شرایط بحران را پیدا میکنند، به همین دلیل است که ایران در عصر موجود صرفاً به عنوان بازیگری محسوب نمیشود که آمریکا بتواند سیاستهای منطقهای یا اهداف جهانی خود را بر او تحمیل کند.
شکلبندیهای ساختاری نظام بینالملل به گونهای سازماندهی شده که هر بازیگر منطقهای قادر خواهد بود تا بخشی از اهداف خود را از طریق الگوهای مقاومت، همکاری، مصالحه و اقدام متقابل پیگیری کند.
در چنین شرایطی کارگزاران سیاست خارجی آمریکا بر این امر واقف هستند که دوران فرادستی برای اعمال سیاستهای یکجانبه، کارکرد خود را از دست داده است. در چنین شرایطی ایران میتواند بخشی از قابلیتهای خود را به عنوان ابزار قدرتساز در محیط منطقهای به کار گیرد. در شرایط بحران هرگاه کشوری مانند ایران از سازوکار سازش استفاده کند، موقعیت خود را از دست میدهد.
ورود به فرآیندهایی مانند برنامه جامع اقدام مشترک منجر به حداقلسازی قدرت راهبردی ایران میشود؛ به همین دلیل است که انگاره مربوط به برجام 2 و 3، کارکرد خود را در ایران از دست داده است. در چنین فضایی لازم است تا ایران بتواند الگوی مدیریت بحران را برای حفظ موجودیت و موقعیت ساختاری خویش به کار گیرد.
هرگاه ایران از سیاست قدرت، مقاومت و همکاری استفاده کند، طبیعی است که امکان بهرهگیری از چنین ساز و کارهایی منجر به حداقلسازی فضای کنش راهبردی آمریکا خواهد شد. در چنین فضایی لازم است تا الگوی مصالحه، زمینههای لازم را برای حداکثرسازی قدرت راهبردی در مدیریت بحران به وجود آورد.
منبع: صبح نو
انتهای پیام/