علت عدم اشاره به دانش منطق توسط قرآن و روایات/ فلاسفه مسلمان در دانش منطق، ضعیف شدهاند
لازم نیست که قرآن و روایات به تمام علوم اشاره کنند که اگر این کار را میکردند باید الان ما میلیون میلیون کتاب قرآن داشتیم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا» تمدن نوین اسلامی به عنوان ساختمان و کلبهای که جمیع نیازهای مشروع و صادق بشری در آنجا پاسخ داده میشود و تعالی انسانی را برای جمیع انسانها رقم میزند دارای اهمیت فوقالعاده فراوانی است. هر تمدنی نیازمند اجزاء و شاکلههای بومی و خاص خود است. منطق، به عنوان دانشی که درصدد جلوگیری از خطاهای فرآیند اندیشهورزی است به عنوان متر و میزان هر تمدنی و هر فکری، نقش ایفاء میکند. قید نوین بودن تمدن اسلامی-ایرانی فعلی که انقلاب اسلامی درصدد تحقق حداکثری آن در حد توان خویش است، این نیاز به حق را میطلبد که منطقی نوین که در حد و در قوارهی آن تمدن است، ایجاد شود. برای ایجاد منطق نوین که متناسب با تمدن نوین اسلامی-ایرانی است باید ابتدا فرآیند چگونگی شکلگیری دانش منطق و آسیبشناسی منطقهای موجود صورت بگیرد تا بتوان آهسته آهسته به گفتمانی دستیافت که شاید بتواند آن منطق نوین را ایجاد کند و بسط دهد. در همین راستا با دکتر اسدالله فلاحی، از اعضای هیئت علمی گروه منطق موسسه حکمت و فلسفه ایران و از مدرسین برجسته دانش منطق پرداختیم.
تسنیم: لطف بفرمایید در ابتدای بحث، تاریخچهای مختصر از روند تکوین و شکلگیری دانش منطق را ارائه بفرمایید.
فلاحی: در یونان، در دوران پیشا سقراطیان، در ابتدای شکلگیری منطق، عدهای سوفیست بودند که خود را دانشمند و بسیار دانا میپنداشتند و علوم مختلف را به مردم آموزش میدادند و در برابر آن مزد دریافت میکردند و در دادگاهها نیز به عنوان وکیلهای خبره حاضر میشدند. آهسته آهسته بر این عده امر مشتبه شد و فکر کردند که هر چه را که بخواهند میتوانند اثبات کنند. برای این سوفیستها، این توهم ایجاد شد که حق و باطلی وجود ندارد و خودشان معیار حق هستند.
سرگذشت منطق در یونان باستان
در این حین سقراط علیه این گروه سوفیست قیام میکند و به آنها نشان میدهد که خیلی چیزها هست که در اختیار آنها نیست و آنها هستند که محکوم بسیاری امورند نه اینکه حاکم بر آنها باشند.
بعد از سقراط، افلاطون گفتگوهای سقراط را جمعآوری و منتشر میکند و به نظریات جدیدی نیز میرسد که همه را به اسم سقراط مطرح میکند. در مباحثی که افلاطون از سقراط نقل میکند، استدلالهایی هست که کاملا منطقی هستند و برخی از آنها رنگ و بوی منطقی فراوانی دارد.
ارسطو که شاگرد افلاطون بود پس از او مباحث منطقی، تحلیلی و استدلالی را از مباحث فلسفی، علمی و روانشناختی جدا میسازد و کتابهایی مینویسد تحت عنوان مقولات، عبارت (یا گزاره)، جدل، شعر، خطابه، سفسطه، تحلیل اول، تحلیل ثانی و مانند آن. او در دو اثر «تحلیل اول» و «تحلیل ثانی» شروع میکند به بررسی استدلال در انتزاعیترین شکل آن. مجموع کتب و رسالههای منطقی ارسطو را بعدها جمعآوری میکنند و نام «ارگانون» (به معنای خطکش) را بر آن میگذارند. بعد از این، اصطلاحهایlogic و dialectic هم کم کم به این علم اطلاق شد. دانشمندان بسیاری شروع به شرح و توضیح این آثار ارسطو کردند و این سنت شرح و تفسیر به جهان اسلام هم رسید و نام آن شد «منطق».
سرگذشت منطق در جهان اسلام
منطقدانان بزرگی مثل فارابی، ابنسینا و دیگران به شرح گفتههای ارسطو پرداختهاند. در این بین، ابنسینا در اواخر عمر دست از شرح و تفسیر ارسطو برداشت و نظرات منطقی خود را ارائه کرد. در آثار متاخر ابنسینا، مانند شفا و اشارات، ما سخنها و نوآوریهای خود او را میبینیم که امروزه نام «منطق سینوی» را بر آن نهادهاند. این منطق در برابر «منطق ارسطویی» است که بسیار قدیمیتر بوده است.
از ابنسینا به بعد تا تقریبا 150 سال، منطقدانان ما دیگر حرف جدیدی ندارند. از زمان فخر رازی، حرفهای تازه شروع میشود. در قرون 6 و 7 هجری منطقدانان بزرگی داریم که نوآوریهای خوبی کردند، مانند فخر رازی، زینالدین کشی (شاگر فخر رازی)، افضلالدین خونجی، اثیرالدین ابهری، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، قطبالدین شیرازی، قطبالدین رازی. بعد از این دو سه قرن، منطق در جهان اسلام رو به افول میگذارد و ما تقریبا حرف جدیدی نداریم و دوباره منطقدانان به شرح و تفسیر رو میآورند. از این جا به بعد منطقدانان مسلمان از رویکرد پژوهشی به رویکرد شرح و تفسیر رو میآورند تا زمان حاضر که کتابهای افرادی مانند مرحوم مظفر نوشته میشود و سبک و سیاق جدیدی به منطق میدهد و پس از او، تقریبا همۀ نویسندگان پیرو سبک و قالب او در منطقنویسی هستند.
تسنیم: آیا مفهوم لوگوس که هراکلیتوس میگفت، ارتباطی با logic و ارگانون دارد؟ اگر ارتباطی دارد این ارتباط چگونه است؟
فلاحی: یقینا ارتباط دارد؛ اما من در این ارتباطات و به طور کلی در منطق دورۀ یونان باستان تخصصی ندارم و تنها چیزهای اندکی که در اینجا و آنجا خواندهآم یا شنیدهام و در خاطرم مانده است را میگویم. واژۀ «لوگوس» که بعدا به «logic» تبدیل شد به معنای نطق، صحبتکردن، کلمه و امثال اینهاست. خود «نطق» هم که ریشۀ واژۀ «منطق» است به معنای سخن گفتن است.
این نطق، بر دو قسم است: یک نطق بیرونی و ظاهری است و یک نطق درونی و ذهنی. تفکر کردن یک نوع سخن گفتن با خود است که نوعی نطق درونی است. اینکه گفته میشود «انسان، حیوان ناطق است» این ناطقیت فقط به معنای سخن گفتن ظاهری نیست؛ بلکه اصل، سخن گفتن درونی یا همان تفکر است. ما انسانها تفکر میکنیم و حیوانات دیگر تفکر ندارند (نه اینکه تفکر نمیکنند بلکه سطح تفکرشان پایینتر است و تفکرشان سطح بسیار نازلی دارد). در هر حال، نطق و تفکر دو جنبه از لوگوس هستند. لوگوس هم به معنای اندیشیدن است و هم به معنای سخن گفتن.
منطق، آنگونه که ابنسینا تعریف میکند، دانشی است که درصدد جلوگیری از خطای «اندیشه» است. اندیشه هم یک نوع سخن گفتن است، از این طریق ما ارتباط این دانش را با عنوان «منطق» میتوانیم ببینیم.
سیر دانش منطق در غرب متاخر
اما در خصوص سیر تاریخی منطق در جهان غرب، چنان که گفتم، در قرون وسطی، سخنان ارسطو و شارحانش در آغاز پدیدار شد و بعدها درقرون وسطی ادامه پیدا کرد و در دوران جدید یک سری تحولاتی در آنجا صورت گرفت که به کلی متمایز از تحولات منطق در جهان اسلام بود. در غرب، مباحثی مطرح شد که در جهان اسلام نبود و در جهان اسلام هم مباحثی مطرح شد که در جهان غرب نبود.
تحولات مختلف در غرب ادامه یافت تا دوران معاصر که یک تحول بزرگ در ریاضیات قرن 18 و 19 صورت گرفت. ریاضیات به صورت انفجاری رشد کرد و مباحث پیشرفتهای مثل حسابان (دیفرانسیل و انتگرال)، هندسههای نااقلیدسی و ... مطرح شد. در این ریاضیات، انبوهی از تناقضات و پارادوکسها ایجاد شد و ریاضیدانان آهسته آهسته متوجه شدند که باید یک بازنگری در مباحث ریاضی صورت دهند. علت این، همان است که در ریاضیات، انبوهی از تناقضات بوجود آمد برای مثال به راحتی با مباحث بینهایت کوچکها و بینهایت بزرگها میشد نشان داد که اجتماع نقیضین ممکن است! حال آنکه در طول تاریخ این را آموزش داده بودند که اجتماع نقیضین ممکن نیست و محال است.
از این جا بود که برخی فیلسوفان تاخت و تازی را علیه ریاضیدانان آغاز میکنند مبنی بر اینکه شمایی که ریاضیات را دانشی بسیار یقینی میدانید، با این تناقضاتی که در آن مطرح است چه میکنید؟ همۀ علوم دیگرتان هم که بر ریاضیات استوار است یقینی بودن آنها هم زیر سوال میرود. یکی از فیلسوفانی که این کار را با حدت آغاز کرد، بارکلی بود که میگفت در ریاضیات، انبوهی از تناقضات وجود دارد. او میخواست از این مسئله استفاده کند که ما چارهای نداریم که ریاضیات را کنار بگذاریم و به سراغ علم یقینیتری که علم وحیانی است برویم.
ریاضیدانان برای رهایی از این تناقضات، بسیار تلاش کردند و نهایتا به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهیم ریاضیات را از این تناقضات نجات بدهیم باید به سراغ اصلاح منطق و نحوه استدلالمان برویم. متاثر از این مباحث، منطق ریاضی بوجود آمد و نشان داد که منطق ارسطویی از بسیاری از جهات، ضعیف است و قدرت پاسخگویی به پارادوکسهای ریاضیات را ندارد و منطق ریاضی توان حل این پارادوکسها را دارد.
امروزه در تمام دنیا، آنچه به عنوان منطق تدریس میشود همین منطق ریاضی است که از منطق گزارهها و محمولها شروع میکنند و حوزههای دیگر منطق جدید را پیش میبرند؛ اما در ایران، به این صورت نیست و نزاع بین منطق قدیم و جدید همچنان مطرح است.
تسنیم: علتش چیست؟
فلاحی: علت این است که ما تازه داریم آشنا میشویم. ما یک سنت قوی در حوزههای علمیه داریم که منطق را به صورت قوی تدریس میکنند. در سنتهای دانشگاهیمان هم کسانی که فلسفه و فلسفه اسلامی کار میکنند، بخش عمدهای از مباحثشان، مباحث منطق قدیم است و معمولا آشنایی چندانی با منطق جدید ندارند.
چند سدهای است که فلاسفه مسلمان از مباحث ریاضیات دور شدهاند
منطق جدید، منطق ریاضی است و زبانش زبان فرمولی است. چند سدهای است که فلاسفه مسلمان از مباحث ریاضیات دور شدهاند. یک زمانی، یک حوزوی تمام علوم روزگارش را از ریاضیات تا طبابت و از فلسفه تا فقه میخوانده اما آهسته آهسته که علوم تخصصیتر شدهاند حوزیان ما هم خودشان را محدود کردند به علوم صرفا دینی خودشان. این شد که امروزه حوزویان معمولا با ریاضیات جدید و منطق ریاضی جدید آشنایی پیدا نکردند. در کشور ما، معمولا افرادی که منطق جدید میخواندند در دپارتمانهای ریاضی هستند و آشنایی با منطق جدید حتی در دپارتمانهای فلسفی بسیار کم است.
تسنیم: نسبت منطق فازی با منطق جدید چیست؟ اگر شما بخواهید در مقام ارزشگذاری قرار بگیرد، اهمیت را با کدامیک میدانید و کدامیک را دارای اشکالات بیشتری میدانید؟
فلاحی: منطق فازی یک شاخه بسیار جدیدی از شاخه منطق ریاضی است. لطفیزاده در 1975 (100 سال بعد از بوجود آمدن منطق ریاضی) مقاله معروف «منطق فازی»اش را نوشت که در آن زمان، منطقدانان ریاضی آمریکایی با این منطق مخالفت کردند و دلیلشان هم این بود که میگفتند هر گزارهای یا صادق است یا کاذب و حالت سومی ندارد؛ اما لطفیزاده میگفت هر گزاره بینهایت حالت بینابین دارد: هر گزاره یا 0 درصد یا 10 درصد یا 30 درصد یا 50 درصد یا 90 درصد یا 100 درصد صادق است. در واقع بین صفر تا صد، بینهایت عدد داریم و بر همین اساس هم بینهایت صدق و بینهایت کذب میتوانیم داشته باشیم.
البته اصل حرف منطق فازی قبل از لطفیزاده هم زده شده بود. برای نمونه، لوکاشویچ در 1922م. یک منطق بینهایت ارزشی را مطرح کرد ولی ظاهرا خیلی به ابعاد فلسفی آن توجه نکرده بود و فقط یک سیستم ریاضی را مطرح کرده بود که بینهایت ارزش دارد و برای آنها فرمولهایی داده بود اما از حیث فلسفی این ادعا را نکرده بود که ما بینهایت صدق و درجات تشکیکی صدق داریم. اما لطفیزاده یک ایده فلسفی را مطرح میکرد که صدق، از حیث فلسفی، واقعا درجات دارد، چیزی که ریاضیدانان آمریکا نمیتوانستند بپذیرند.
منطق فازی کاربرد بسیاری در تکنولوژی دارد
بعدها ریاضیدانان و مهندسان ژاپنی، ماشینهایی ساختند که بر اساس منطق فازی بود. وقتی که این پیشرفتها بر اساس منطق فازی در ژاپن صورت میگیرد آمریکاییها متوجه اهمیت منطق فازی میشوند و میفهمند که اگر این منطق (منطق فازی) در فلسفه قدرت خاصی نداشته باشد حداقل در تکنولوژی، کارآیی خوبی دارد. امروزه خود غربیها و آمریکاییها از منطق فازی در تکنولوژی استفاده میکنند. اما کشور ما که از لحاظ تکنولوژی بسیار عقب افتاده است فعلا نمیتواند از منطق فازی به معنای دقیق کلمه استفاده کند.
منطق فازی نزد فیلسوفان
دعاوی منطق فازی از لحاظ فلسفی هنوز مورد قبول فیلسوفان نیست. یکی از دلایل فیلسوفان برای رد ادعاهای این منطق آن است که چرا ما صدق را درجهبندی کنیم؟ به جای آن، بیاییم و محمولهای خودمان را درجهبندی بکنیم.
مثلا جمله «هوا گرم است» را به طور کلی به دو صورت میتوانیم درجهبندی کنیم: یک بار میگوییم «هوا گرم است » و «این جمله 80 درجه صادق است»؛ و یک بار هم میگوییم که «هوا 80 درجه گرم است» و جمله «هوا 80 درجه گرم است» 100 درصد صادق است. در این حالت دوم، فقط محمول جمله (یعنی «گرما») درجهبندی میشود و نه «صدق» و «کذب» آن. با این کار هم منطق قدیم و هم ریاضیات کلاسیک حفظ میشوند. توجه کنید که منطق فازی هم در برابر منطق قدیم است و هم در برابر منطق جدید.
از نظر ریاضیاتی چندان فرقی نمیکند که درجهبندی به محمولات اختصاص یابد یا به صدق و کذب. اما فیلسوفان غالبا میگویند که محمولات باید درجهبندی شوند نه صدق و کذب.
تسنیم: اگر یکی از اهداف منطق، افزایش دقت انسان است پس چرا این مقدار در منطق اختلاف است و نظرات منطقدانان در نسبت با همدیگر، نظراتی مغایر و متقابل بوده است؟
فلاحی: این اختلافات از قبیل نقص و کمال است نه از قبیل تضاد و تعارض. منطق ارسطویی و منطق جدید دشمن همدیگر نیستند، شاید در نگاه ابتدایی به نظر برسد که این منطقها با یکدیگر تعارض دارند اما وقتی با نگاه عمیقتری نظر میکنیم اینگونه نیست و به این شکل است که منطق ارسطویی ناقص است و منطق جدید، تکمیلشده آن است. در حال حاضر هم مشخص شده است که منطق جدید نیز دارای نواقص است.
البته بین «نقص» و «عیب» فرق است. «نقص» یعنی کم داشتن یعنی در مورد بعضی چیزها میبایست حرف زده میشده اما حرفی زده نشده؛ اما «عیب» یعنی نادرستی، یعنی یک جا حرف نادرست زده شده است. باید میان این دو تمایز گذاشت.
برای نمونه، منطق ارسطو در مورد گزارههایی که یک سور دارند سخن گفته، گزارههایی مثل «هر انسان حیوان است»، «هر حیوان جسم است» پس «هر انسانی جسم است». اما در منطق جدید در مورد گزارههایی که دو سور دارند نیز بحث میشود گزارههایی مثل «هر انسان برخی حیوانات را دوست دارد» و «برخی حیوانات را همۀ انسانها دوست دارند». این نقص منطق قدیم است که دربارۀ گزارههای دارای چند سور سخن نگفته و روابط استنتاجی میان آنها را بررسی نکرده است اما این «عیب» به شمار نمیآید. عیب آن است که سخن نادرستی زده باشید.
این نقص و کمالها در همه جا هست و مختص منطق نیست. هر جا که رشد باشد نقص و کمال هم هست، مثل رشد ریاضیات. رشد ریاضیات به معنای ابطال ریاضیات پیشین نیست.
اختلاف بین منطقهای مختلف و منطق دانان، مربوط به فلسفۀ منطق است و نه خود منطق
البته امکان دارد ریاضیدانان ادعایی در ریاضیات مطرح کنند و غلط باشد که البته غالبا آن اشکالات جزء ریاضیاتشان نیست بلکه جزء فلسفه ریاضی آنهاست. برای مثال مونث بودن اعداد زوج و مذکر بودن اعداد فرد که فیثاغوریان مطرح میکردند جزء بافتههای فلسفیشان بوده است نه جزء ریاضیات آنها.
اختلاف میان منطقها نیز بیشتر اختلاف میان فلسفه منطقها است تا خود منطقها. منطق، یک چیزی شبیه ریاضیات است که مدام در حال رشد است و آن فلسفههای ریاضی است که مدام کم و زیاد میشود و موجب خطا میشود.
تسنیم: اگر منطق به قدری اهمیت داشته که به قول فلاسفه، میزان سنجش فکر انسان بوده پس چرا از پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله یا ائمه شیعه علیهم السلام، اشارهای نسبت به این مسئله نشده است؟ مثلا چرا وقتی امام صادق علیهالسلام کرسی درس داشته هیچ اشارهای به این دانش و اهمیت آن نکرده است؟
فلاحی: به یک معنا میشود گفت که اشاره کردهاند. در واقع، آیاتی که بر تعقل دلالت میکنند مثل «افلا تعقلون»، «افلا یتفکرون» و ... اشاره صریح به منطق است. اگر اشاره به معنای مطلق اشاره باشد، به این معنا در لسان آیات و روایات اشاره شده است.
اما اگر شما به دنبال اشاره صریح و جزئی هستید خب بسیاری از علوم فعلی هستند که اصلا در لسان ائمه و آیات قرآن نبوده است.
تسنیم: اما منطق که دانش امروزی نیست، دانشی است که قبل از ائمه و حتی پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله هم بوده است و مدون آن که ارسطو است صدها سال قبل از پیامبر اسلام صلی الله و علیه وآله میزیسته پس چرا اشاره جزئی نشده؟
فلاحی: بالاخره خیلی از موجودات قبل از ائمه بودهاند مثلا دایناسورها قبل از ائمه بودهاند اما هیچ اشارهای در بیانات ائمه راجع به دایناسورها نیست. آیا چون اشارهای از جانب قرآن و روایات به این دست از مسائل نبوده پس باید بگوییم که ایرادی بر قرآن وارد است؟! هدف قرآن دایناسورشناسی نیست بلکه هدفش سعادت بشری است. هدف قرآن که معرفی رادیکال 2 به انسانها نیست بلکه عقل بشر هم میتواند رادیکال 2 را کشف کند.
علمی که خود انسان مکلف به یافتن آنهاست را خدا و قرآن به انسان نمیگوید
این را که فلان استدلال منتج است یا نیست عقل بشر هم میتواند کشف کند. پس با وجود این، چرا باید خداوند یا پیامبرش روی آن وقت بگذارند؟! از پیامبر صلی الله و علیه و آله دربارۀ هلالهای ماه میپرسند: «یسئلونک عن الأهلّه» (هلال هلال شدن ماه برای چیست؟) قرآن به پیامبر میفرماید که «قل هی مواقیت للناس» (این برای آن است که شما وقتها و زمانها را تشخیص دهید). خب حالا سوال این است که آیا خداوند در این پاسخ، پاسخ اصلی و صریح و مورد نظر پرسش کننده را داده است؟ معلوم است که نه، زیرا هلال هلال شدن ماه به دلیل نوع موقعیتی است که خورشید، زمین و ماه در نسبت به یک دیگر قرار میگیرند. لازم نیست که قرآن و روایات به تمام علوم اشاره کنند که اگر این کار را میکردند باید الان ما میلیون میلیون کتاب قرآن میداشتیم! لذا این انتظار درستی از آیات قرآن و ائمه نیست که بینهایت علم و گزاره را که خود انسان مکلف به یافتن آنهاست به انسان بدهند.
انتهای پیام/