روایت حماسه‌آفرینان جبهه‌های سوسنگرد و شکست حصر شهر عاشقان شهادت

روایت حماسه‌آفرینان جبهه‌های سوسنگرد و شکست حصر شهر عاشقان شهادت

عملیات آزادسازی سوسنگرد نقطه عطفی راهبردی و جدی در فراهم سازی زمینه‌های تحول در وضعیت جنگ و پیشبرد هدف بیرون راندن اشغالگران بعثی و دست یابی به پیروزی‌های سرنوشت ساز در تداوم دفاع مقدس بشمار می‌رود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، 26 آبان ماه و ایام حماسه ساز محرم، یادآور عاشورای سال 59 در کربلای سوسنگرد و مصادف با سی و ششمین سالگرد «حماسه شکست حصر و آزاد سازی شهر عاشقان شهادت؛ سوسنگرد قهرمان» است. حماسه‌های مقاومت رزمندگان اسلام در سوسنگرد موجب تقویت روحیه رزمندگان و ساماندهی نیروهای مردمی و نظامی در سایر جبهه های جنوب خوزستان و نیز ناکامی دشمن در این جبهه شد و بدین ترتیب طرح صدام برای اشغال خوزستان به شکست انجامید.

عملیات آزادسازی سوسنگرد که با دریافت فرمان قاطعانه حضرت امام (ره) مبنی بر اینکه سوسنگرد تا فردا باید آزاد شود و درایت، هوشمندی و ولایت پذیری آیت الله العظمی امام خامنه‌ای در 26 آبانماه سال 59 انجام شد نقطه عطفی راهبردی و جدی در فراهم سازی زمینه‌های تحول در وضعیت جنگ و پیشبرد هدف بیرون راندن اشغالگران بعثی و دست یابی به پیروزی‌های سرنوشت ساز در تداوم دفاع مقدس بشمار می‌رود. نقش آفرینی‌های ماندگار و سرنوشت ساز رهبر معظم انقلاب اسلامی، در کسوت نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع و در قامت یک بسیجی ولایتمدار و مخلص در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل بویژه در مقطع آزادسازی سوسنگرد و دفع تهدید از اهواز و جلوگیری از اشغال خوزستان، آموزه‌های گرانقدری را فراروی جوان قرار داده است.

بخشی از بیانات حضرت امام خمینی در دیدار با مردم و عشایر دشت آزادگان(بعد از آزادی سوسنگرد):

«به حمدلله مشت این حزب بعث عراق باز شد، این ادعاها که می‌کند که من برای عرب چه هستم؟ و برای قدرت عرب و برای ملت عرب چه هستم؟ مشت او باز شد که در خوزستان با عرب‌ها بیشتر مقابله شد. کشتارهایی که به وسیله این حزب منفور و صدام کافر بر برادرهای اعراب ما وارد شده است بیشتر از آن است که بر برادرهای عجم ما وارد شد. اگر این مرد فاسق و کافر در ادعای خودش راست می‌گفت، نباید مراکزی که مجتمع عرب است، زن و بچه، پیر و برنا را این طور سرکوب کند.

این خیال خامی است که صدام در سر خودش پخته بود که ایران را در یک هفته از بین خواهد برد. او در یک هفته نتوانست خوزستان که یک تکه ای از ایران است را به دست بیاورد و جز ننگ و نفرت در بین تمام مسلمین و تمام مستضعفان جهان چیزی برای خودش نیاورد. برادرهای ما در همه جاها، در خوزستان خصوصاً به پا خواسته‌اند و در مقابل این شخص ایستادند و مشت محکم را به دهانش زدند. ما با غم‌های شما که برادران ما هستید- چه در سوسنگرد، چه در اهواز و چه در خوزستان و همین طور دشت آزادگان، ما با شما همدرد هستیم در مصائبی که بر شما برادران ما وارد شده و بر اسلام وارد شده است.»

بخشی از خاطرات نماینده وقت حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع «حضرت آیت الله امام خامنه‌ای» از شکست حصر و آزادسازی سوسنگرد(3 مهر 1363):

«داخل سوسنگرد تقریباً کسی را نداشتیم. به مردم گفته بودیم تخلیه کنید، نیروهای ارتش و سپاه و جنگ‌های نامنظم (تحت فرماندهی شهید چمران) هم کم بودند. البته تعدادی از بچه‌های افسر نیروی هوایی که با میل و رغبت داوطلب جنگ شده بودند آنجا بودند. مدافعین شهر سوسنگرد همین عده قلیل بودند... گمان نمی‌کنم تعداد نیروها به 200نفر هم می‌رسید. یقین داشتیم اگر عراقی‌ها سوسنگرد را بگیرند همه بچه‌ها قتل عام خواهند شد.

عصر 23‌آبان و روز جمعه بود و ما در تهران جلسه شورای عالی دفاع داشتیم. قبل از آنکه بروم جلسه، سرهنگ سلیمی با اضطراب تماس گرفت که سوسنگرد به شدت در فشار و آتش فراوان است و بچه‌ها استمداد می‌کنند، کاری هم که قرار بود انجام بگیرد، نگرفته. با فرمانده لشکر92 توافق کرده بودیم به کمک بچه‌ها بروند اما هیچ مقدماتی برای آن فراهم نشده بود. جلسه شورا تشکیل شد، متوجه شدیم بنی‌صدر از جریان مطلع است و در اتاق دیگری با فرماندهان نظامی مسئله سوسنگرد را بررسی می‌کردند... در جلسه شورای دفاع مطرح کردم که اگر شهر را بگیرند این بچه‌ها شهید خواهند شد. خسارت شهادت بچه‌ها از خسارت گرفتن شهر بیشتر است. چون ما شهر را دوباره پس خواهیم گرفت اما بچه‌ها را به دست نمی‌آوریم و لذا فکری بکنید. بنی‌صدر گفت من دنبال این قضیه هستم و من دیگر خاطرم جمع شد.

یک روز بچه‌های داخل شهر به ما تلفنی خبر دادند که ما اینجا هیچ آذوقه نداریم، امّا سوپرمارکت‌های شهر که مال خود مردم است و مردم در آن‌ها را بسته‌اند و رفتند، یک چیزهایی دارد... لکن ما حاضر نیستیم چون مال مردم است و راضی نیستند! من دیدم که واقعاً این‌ها فرشته‌اند و اصلاً به این‌ها بشر نمی‌شود گفت، زیرا سوپرمارکتی را که صاحب آن گذاشته از شهر فرار کرده و الآن هم اگر بفهمد سروان نیروی هوایی از شهر و خانه‌اش دفاع می‌کند و می‌خواهد از آن استفاده کند با کمال میل حاضر است خودش برود و با احترام به آن‌ها بدهد. این جوان‌های پاک و فرشته صفت واقعاً حاضر نبودند از این‌ها استفاده کنند.

صبح یکشنبه رفتم اهواز. از آشفتگی و کلافه بودن بچه‌ها، فهمیدیم که هیچ کاری انجام نشده، خیلی اوقاتم تلخ شد... در این بین بنی‌صدر از دزفول با من تماس گرفت، گفتم چنین وضعی است و بچه‌ها هیچ کاری نکردند و تو دستوری بده! گفت: دستور می‌دهم، مشغول شوند و کار کنند. ما رفتیم ستاد لشکر92... مشکل عمده ما نیرو بود. لشکرهایمان محدود بود. به قول لشکری‌ها منها بودند... هم تجهیزات کم داشت هم نیرو. تجهیزات را می‌شد فراهم کرد اما نیرو را نه. قرار شد تیپ 2 لشکر 92، که قبلاً در دزفول بود و حالا مأمور شده بود به اهواز بیاید، از خط عبور کند. بنابراین تنها نیروی حمله‌ورمان تیپ لشکر92 بود.

... قرار شد نیروهای سپاه همراه ارتش بروند. مثلاً یک گردان ارتشی100 تا سپاهی را بگیرد... فرمانده سپاه جوانی به نام رستمی و اهل سبز‌وار بود و شهید شد. پسر بسیار خوبی بود و جزو چهره‌های فراموش نشدنی من. تعدادی نیروهای نامنظم هم در اختیار شهید چمران بود و قرار بود جلوتر از همه بروند و خط‌شکن‌های اول باشند. تعدادشان زیاد نبود اما شهید چمران می‌توانست کارایی زیادی به آن‌ها بدهد. این برنامه‌ای بود که ما داشتیم و خیالمان هم راحت شد.

ساعت حمله، علی‌الطلوع 26آبان ماه. شب عملیات جزو شب‌های خاطره‌انگیز من است. شب عجیبی بود. من بودم و شهید چمران و سرهنگ سلیمی و جوان دیگری به نام اکبر(چهرقانی) که از محافظان شهید چمران بود. تا ساعت12-11 صحبت کردیم و بعد رفتیم بخوابیم و آماده شویم برای حرکت. تازه خوابم برده بود که چمران آمد پشت در اتاق و محکم در می‌زد که فلانی بلند شو! گفتم: "چه شده؟" گفت: "طرح به هم خورد. از دزفول خبر دادند که تیپ 2 لشکر92 را نیاز داریم و نمی‌توانیم بدهیم. "یعنی نیروی حمله‌ور اصلی! من خیلی برآشفته شدم که چرا این کار را می‌کنند. این به جز اذیت کردن و ضربه زدن کار دیگری نیست. تلفن کردم به فرمانده نیروهای دزفول. تیمسار ظهیرنژاد آنجا بود.

گفتم: "چرا این دستور را دادید؟ " گفت: "دستور آقای بنی‌صدر است و علت هم این است که این تیپ را برای کار دیگری به اهواز آوردیم و اگر بیاید آنجا منهدم می‌شود. این تیپ خوبی است و ما از ترس انهدام آن نمی‌خواهیم آن را وارد عملیات کنیم. مگر به امر." مگر به امر یعنی اینکه دستور ویژه‌ای از طرف فرماندهی بیاید که برو. من گفتم: "این نمی‌شود. اول اینکه چرا منهدم شود، کما اینکه فردا لشکر آمد و منهدم نشد. بعد هم اینکه چه کاری مهم‌تر از سوسنگرد؟ و اگر این تیپ نیاید یعنی تعطیل شدن این عملیات و باید بیاید." قرص و محکم گفتم: "شما به آقای بنی صدر هم بگویید که باید بیاید و دستور را لغو کنید." مرحوم چمران تماس گرفت و عین همین‌ صحبت‌ها که باید تیپ2 لشکر92 بیاید را به بنی صدر گفت. بنی صدر هم قولکی داد که دستور دهد تیپ بیاید.

چیزی که خیلی به کمک ما آمد پیغام مرحوم اشراقی بود. سر شب مرحوم اشراقی داماد امام، از تهران با من تماس گرفت و خبرها را پرسید. من گفتم: "قرار بر این است که عملیات انجام شود" و ظاهراً من اظهار تردید کرده بودم که دغدغه دارم و ممـکن است عملیات انجام نشود، مگر اینـکه امام دستور دهد. ایشان رفت با امام تماس گرفت، پیغام داد امام دستــور دادند تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود و تیمسار فلاحی هم باید مباشر عملیات باشد.

من این را نگفته بودم چون دیر وقت بود. شاید هم فکر می‌کردم که صبح بگویم. وقتی که این مسئله پیش آمد گفتم حالا وقتش است که این پیغام را بدهم. نشستم 2نامه نوشتم. یکی ساعت یک و نیم به سرهنگ قاسمی، فرمانده لشکر92، نوشتم که داماد حضرت امام، از قول امام، پیغام دادند که فردا باید حصر سوسنگرد شکسته شود و اگر تیپ دو نباشد این کار انجام نمی‌شود. به تیمسار ظهیرنژاد گفتم و ایشان هم قول داده که با بنی صدر صحبت کند، تیپ بیاید و شما هم آماده باشید که تیپ را به کار بگیرید. مبادا به خاطر پیغامی که سر شب آمده، تیپ را از دور خارج کنید. نامه را دادم به دست یکی از برادرها و گفتم این نامه را می‌بری و اگر سرهنگ قاسمی خواب هم بود از خواب بیدارش می‌کنی و نامه را به دستش می‌دهی.

یک نامه هم برای سرتیپ فلاحی با همین مضمون نوشتم با این اضافه که امام گفتند سرتیپ فلاحی هم باید در جریان عملیات باشند و نظارت کنند. این ماجرا را هم نوشتم که می‌خواستند تیپ را از ما بگیرند و گفتیم که باید تیپ باشد و شما مسئول هستید که این را بگیرید و کار کنید. هر دو نامه را به شهید چمران دادم و گفتم: "شما هم بنویس که نظر هردویمان باشد." ایشان هم پای هر کدام یک شرح دردمندانه‌ای نوشتند. ایشان هم که می‌دانید خیلی ذوقی و عارفانه می‌نوشتند. من خیلی قرص و محکم نوشتم او خیلی دردمندانه. گفتم هر کس بخواند دلش می‌سوزد. ساعت2 هم نامه دوم را برای سرتیپ فلاحی فرستادم.

خیالم راحت بود که کار انجام می‌شود اما باز هم دغدغه داشتیم. بارها شده بود که کار تا لحظات آخر رسیده بود و به دلیلی تعطیل شده بود. صبح زود که برای نماز بلند شدم، دیدم اوضاع خوب است. ساعت 5 صبح تیپ2 از خط عبور کرده بود. همان زمان که نامه را دریافت کردند، مشغول شدند و بعد از دریافت نامه حرکت کرده بودند. اگر قرار بر این بود که «به امر» کار کنند، تا آن آقا (بنی‌صدر) از خواب بلند شود به او بگویند و «به امری» منتهی شود، دستور ساعت9 صادر می‌شد و ساعت11 عملیات ناموفقی انجام می‌شد که قطعاً شکست می‌خوردیم.

ما که رفتیم(منطقه)، جنگ دور گرفته بود و نیروهای ما پیش رفته بودند و حدود ساعت 10:30 بود که ظهیرنژاد به همراه نیروهایش هم آمدند و رفتند جلو. ما می‌رفتیم و در واحدهای عقبه و درگیر پیاده می‌شدیم و با آن‌ها صحبت می‌کردیم. احوالشان را می‌پرسیدیم، خبر می‌گرفتیم. دائماً می‌گفتند که خبرها خوب است و پیش‌بینی می‌شد ساعت2:30 (عصر) ما وارد سوسنگرد شویم.»

نامه سرنوشت ساز:

«سرکار سرهنگ قاسمی  
فرمانده لشکر 92 زرهی اهواز

با سلام

شنیدم تیمسار ظهیرنژاد به شما تلفن کردند که تیپ 2 وارد عمل نشود مگر بنا به امر و منظورشان امر آقای رئیس جمهور است. من این عدول از تصمیم عصر را قابل توجیه نمی‌دانم. این به معنای تعطیلی یا به ناکامی کشاندن عملیات فردا است.

استعداد دشمن چنان است که آن 2 گروهان پیاده، یارای کار درستی در برابر آن ندارند و اگر تیپ وارد عمل نشود در حقیقت تک انجام نگرفته است. صبح اگر برای تصمیم نهایی بخواهیم منتظر آمدن تیمسار ظهیرنژاد بمانیم، وقت خواهد گذشت.

جوانان ما در سوسنگرد حداکثر تا صبح مقاومت خواهند کرد و صبح زود اگر ما قدری بار دشمن را سبک نکنیم همه نابود خواهند شد و  شهر کاملاً سقوط خواهد کرد. خلاصه این که به نظر و تشخیص ما کار باید همان روال که عصر صحبت شده پیش برود، تیپ آماده باشد که صبح وارد عمل شود. در غیر این صورت مسئولیت سقوط سوسنگرد با هر کسی است که از این تصمیم عدول کرده است.

والسلام

سید علی خامنه‌ای»

تعدادی از فرماندهان شهید جبهه سوسنگرد و تاریخ شهادت آنان :

1- شهید حبیب الله شریفی(فرمانده سپاه سوسنگرد) - سوسنگرد- 6/7/59
2- شهید مصطفی چمران (نماینده حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع و وزیر دفاع)- دهلاویه – 31/03/60
3- شهید محمد طرحچی (فرمانده پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در جنوب)- بستان - 11/6/60
4- شهید حسین علم الهدی (فرمانده سپاه هویزه)- عملیات نصر هویزه- 16/10/59
5- شهید سروان ایرج رستمی (فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم در منطقه دهلاویه)- دهلاویه - 31/03/60
6- شهید اسحاق عزیزی(فرمانده عملیات امام مهدی(عج) ) - سوسنگرد- 8/1/60
7- شهید حسین بهرامی(فرمانده گردان شهید علم الهدی) - عملیات امام علی(ع) – 31/2/60
8- شهید محمد رضا پورکیان(فرمانده سپاه سوسنگرد) - سوسنگرد-23/7/59
9- شهید علی تجلایی(فرمانده نیروهای آذربایجان در سوسنگرد) – عملیات خیبر- 1362
10- شهید علی غیور اصلی(فرمانده نیروهای سپاه در آزادسازی مرحله اول شهر سوسنگرد) – سوسنگرد- 10/7/59
11- شهید سید محمدجواد دیده ور(فرمانده نیروهای کازرون در سوسنگرد)- عملیات امام مهدی(عج) – 26/12/59
12- شهید سید احمد مقدم پور(فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم در منطقه دهلاویه)- دهلاویه - 31/03/60
13- شهید محمد رضا طالقانی(فرمانده محور مالکیه)- مالکیه- 29/11/59
14- شهید علی لطیفی(فرمانده محور دهلاویه)- دهلاویه – 1360

در این منطقه طی دوران دفاع مقدس بیشترین عملیات‌ها اجرا شد که بخشی از آن‌ها عبارتند از:

1) عملیات «شبیخون شهید غیور اصلی» در 9 مهر 1359.
2) عملیات آزادسازی و شکست حصر سوسنگرد در محرم (26 آبان )1359.
3) عملیات نصر در 16 دی 59.
4) عملیات امام مهدی(عج) در 26 اسفند 59.
5) عملیات امام علی(ع) در 31 اردیبهشت 60.
6) عملیات شهید چمران (طراح) در 5 مرداد 60.
7) عملیات شهیدان رجایی و باهنر (کرخه نور) در 10 شهریور 60.
8) عملیات شهید مدنی در 27 شهریور60.
9) عملیات طریق‌القدس در محرم( 8 آذر) 1360.
10) عملیات امیرالمؤمنین(ع) (چزابه) در 1 اسفند 60.

اولین عملیات سپاه در دفاع مقدس «شبیخون شهید غیور اصلی در 9 مهر 1359»

تعداد 28 نفر از رزمندگان شهر اهواز به فرماندهی برادر علی غیور اصلی در پاسخ به پیام امام(ره) مبنی بر اینکه «مگر جوانان اهواز مرده‌اند؟!» و در حالیکه یک تیپ از لشکر 9 زرهی دشمن در نزدیکی جاده حمیدیه-سوسنگرد  مستقر بودند، با سلاح‌های سبک کلاش و آرپی جی 7 در ساعت 4 بامداد به دشمن شبیخون زدند و در نتیجه نیروهای عراقی شروع به فرار کرده و حتی تعدادی از تانک‌های خود را سالم رها کرده و به عقب‌نشینی پرداختند. در روز بعد هوانیروز و بخشی از تیپ 3 لشکر 92 ارتش به کمک بچه‌ها شتافته و در تعقیب نیروهای فراری دشمن تا سوسنگرد و سپس بستان پیشروی کرده و این دو شهر آزاد شد. در مجموع نیروهای عراقی حدود 90 کیلومتر عقب‌نشینی کردند.

حماسه آفرینان جبهه‌های سوسنگرد:

1- شهید علی غیوراصلی:

شهید علی غیوراصلی در بهمن 1331 در مشهد چشم به جهان گشود. پس از اتمام دوره راهنمایی در نیروهای ویژه هوابرد ارتش استخدام شد. او بسیار زیرک و سخت کوش بود و پس از طی دوره‌های متعدد نظامی در داخل کشور برای تکمیل تجربیات نظامی به چند کشور اعزام شد. شهید غیوراصلی در تمام دوران زندگی‌اش بسیار به مذهب و اعتقادات دینی‌اش اهمیت می‌داد و اطرافیان را به نماز اول وقت توصیه می‌کرد. مدتی در برخی از کشورهای عربی علیه رژیم شاه دست به فعالیت زد امّا در جریان جشن‌های 2500 ساله رژیم به همراه تشکیلات اسلامی که قصد ترور شاه را داشتند، لو رفته و موفق به فرار شد.

در سال 1357 بازداشت و به اعدام محکوم شد. شهید غیوراصلی با پیروزی انقلاب به همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد و پس از مدتی به سپاه پیوست. با تجاوز دشمن به کشورمان و پیشروی وی به سمت اهواز شهید غیوراصلی به همراه جمعی از یارانش، اولین شبیخون برعلیه دشمن را سازماندهی کرد و با هجوم به مواضع دشمن موفق به عقب راندن آن تا پشت شهر بستان شد. این عملیات به پاس قدردانی از فداکاری بزرگ شهید غیوراصلی به نام آن شهید نام‌گذاری شد. شهید غیوراصلی در روز پس از عملیات در 9 مهر ماه 1359 به درجه رفیع شهادت نائل شد.

2- شهید غلامحسین بسطامی:

شهید حاج غلامحسین بسطامی در سال 1338 در شاهرود متولد و پس از اخذ دیپلم ریاضی با  رتبه اول راهی دانشگاه امیرکبیر در رشته مهندسی راه و ساختمان شد. ورود شهید بسطامی به دانشگاه مصادف با اوج گیری نهضت اسلامی مردم بود که در آن فعالانه شرکت داشت. در آبان ماه 1358 به همراه دوستان دانشجویش اقدام به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا کرده و در واحد عملیات مسئول حفاظت از گروگان‌ها می‌شود. با شروع جنگ عازم جبهه سوسنگرد شد و به عنوان مسئول تدارکات سپاه، خدمات شایانی را از خود بروز داد که منجر به واگذاری فرماندهی سپاه سوسنگرد به وی می‌شود. تواضع و فروتنی شهید بسطامی در عین مدیر و قاطع بودن، زبانزد برادران بسیج بود. شهید عزیز در عملیات والفجر1 با مسئولیت مهندسی رزمی تیپ سیدالشهداء عاشورایی شد.

3- شهید علی تجلائی

شهید علی تجلائی در سال 1338 در تبریز متولد شد. دوران جوانی او مصادف با انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری حضرت امام (ره) بود. در سال 1358 به عضویت سپاه درآمد و برای اعتلای وحدت مسلمین، جهت نبرد با کفار به یاری مردم ستم دیده افغانستان شتافت. هنگام شروع جنگ تحمیلی به کشور بازگشت و فرماندهی نیروهای اعزامی آذربایجان به سوسنگرد را به عهده گرفت و به همراه سایر نیروها، نقش مهمی را در دفاع از شهر سوسنگرد به هنگام تجاوز دشمن ایفا کرد. شهید «علی تجلایی» روح خستگی ناپذیر و مقاوم داشت؛ او هیچ‌گاه از پای در نمی‌آمد. آن روزها در سوسنگرد شدت مبارزات بالا گرفته بود و نیروها، توانایی مقاومت و ایستادگی را از دست داده بودند. مشکلات فراوانی نیز از جمله نبودن تجهیزات و مهمات بر آن‌ها فشار می‌آورد. تنها مقداری مهمات در خانه‌های سازمانی مانده بود که نیروهای پیاده دشمن آنجا سنگر داشتند. در چنین شرایطی، «علی» پشت فرمان وانت نیسان نشست. نیسان، لاستیک نداشت و با رینگ رانده می‌شد.

چند دقیقه بعد، اثری از ماشین و تجلایی نبود. رزمندگان از بازگشتش ناامید شده بودند که ماشین با سرعت زیاد، داخل خیابان پیچید. در نیسان باز شد و او با جسمی غرق به خون، بر زمین غلتید، در حالیکه با ماشین مهمات آمده بود. سرانجام این دلاوری‌ها منجر به عدم اشغال کامل شهر توسط دشمن و در نتیجه آزاد سازی آن شد. در سال 1362 در دوره آموزش دافوس ارتش شرکت کرد که از نظر علمی و عملی مورد تحسین قرار گرفت. در حین طی دوره دافوس در عملیات خیبر شرکت کرد و بعد از اتمام دوره، در آموزش قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) مشغول خدمت شد. دیدگاه‌های خاص او در امر آموزش و نظراتی که در ارتباط با مانور عملیات‌های مختلف می‌داد، همواره مورد توجه فرماندهان سپاه و ارتش قرار می‌گرفت. در عملیات بدر در کنار سردار دلاور اسلام شهید مهدی باکری حضور یافت و در رزمی شجاعانه مسئولیت خطیری را بر عهده گرفت. اما تقدیر الهی چنین بود که بپاس آن همه ایثار و فداکاری در صحنه‌های دفاع مقدس، حکم شهادت نصیبش شود و در ادامه عملیات پیروزمندانه بدر به فیض شهادت نائل آمد.

4- شهید احمد گلزاری:

شهید احمد گلزاری در سال 1340 در آباده و در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود. شهید گلزاری در ابتدای جنگ به جبهه سوسنگرد رفت و با توجه به هوش و خلاقیت وی به مسئولیت جانشین فرماندهی گردان شهید علم الهدی منصوب شد. در عملیات‌های مختلف این منطقه مشارکت داشت و پس از تشکیل تیپ عاشورا در عملیات طریق‌القدس به عنوان جانشین ستاد مشغول به خدمت شد. این شهید به علت حضور مداوم در جبهه تحصیلات دانشگاهی را ناتمام گذاشت و در عملیات‌های مختلف مشارکت داشت. شهید گلزاری مردی خود ساخته، پارسا، هوشمند و در عین حال متواضع و فروتن بود. با قرآن و دعا انس دیرینه داشت و کلام نور بخش الهی همواره زینت بخش گفتارش بود. شهید احمد گلزاری سرانجام در عملیات والفجر8 آسمانی شد.

5- شهید مهندس هاشم ساجدی:

شهید هاشم ساجدی در سال 1326 در روستای کلاته رودبار دامغان به دنیا آمد. سابقه مبارزاتی شهید ساجدی به سال‌های قبل از انقلاب برمی‌گردد این شهید پس پیروزی انقلاب اسلامی در مأموریت‌های مختلف جهت دفاع از انقلاب و خدمت رسانی به مردم کشور در کسوت کمیته انقلاب اسلامی و جهاد سازندگی حضوری فعال داشت. شهید ساجدی به عنوان فرمانده جهاد سازندگی استان خراسان در جنوب به امر پشتیبانی تدارکاتی و خدمات رسانی به جبهه سوسنگرد پرداخت. تا اینکه پس از آزادسازی منطقه از دست اشغالگران بعثی در دیگر جبهه‌ها حضور یافت و با تأسیس قرارگاه نجف به عنوان فرمانده قرارگاه پشتیبانی و مهندسی جنگ نجف خدمات شایانی را در جبهه‌ها انجام داد. شهید ساجدی پس از سال‌ها مجاهدت خالصانه جهت تحقق و تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی و خدمات رسانی به مردم عزیز ایران سرانجام در 5 آبان 1363 به هنگام مأموریت در مناطق جنگی توسط منافقین کوردل به شهادت رسید.

6- شهید عبدالله عیسی پورکاکرودی

شهید عبدالله عیسی پور سال 1334 در شهرستان رودسر دیده به جهان گشود. پس از  اخذ دیپلم وارد نیروی هوایی ارتش شد. او یکی از شیفتگان نهضت امام خمینی(‌ره )‌ بود که در فضای استبداد رژیم جائر پهلوی، به فعالیت مخفیانه انقلابی می‌پرداخت و در راه پیمایی‌های مردم مشارکت فعال داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی شهید عیسی پور به همراه شماری از دوستان انقلابی‌اش، به عضویت انجمن اسلامی نیروی هوایی ارتش درآمد و یکی از کسانی بود که در راه به ثمر نشستن ارزش‌های اسلامی در ارتش سر از پا نمی‌شناخت
شهید عبدالله عیسی پور یکی از اعضای موثر در کشف و دستگیری عوامل کودتای نافرجام نقاب (پایگاه هوایی شهید نوژه) بود.

با تجاوز دشمن بعثی به کشور عزیزمان و شدت گرفتن ماجرای حصر سوسنگرد و صدور فرمان تاریخی حضرت امام خمینی(‌ره)‌ مبنی بر شکسته شدن حصر سوسنگرد، این سرباز ولایتمدار، گوش دل به فرمان ولی و فرمانده خود سپرده و همراه با 11 تن از دوستان انقلابی‌اش به سوسنگرد رفت. از آنجا که شهید عیسی پور فردی انقلابی و تیزهوش بود او را به عنوان مسئول عملیات انتخاب کردند. این شهید در عملیات آزادسازی سوسنگرد زحمت زیادی کشید تا اینکه سرانجام هم زمان با شکست حصر سوسنگرد و مصادف با روز تاسوعای حسینی در آبان ماه 59 بر اثر ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران